مرکز جامع خدمات روانشناسی و مشاوره بازتاب بابل

نشانی: بابل ، میدان باغ فردوس ، خیابان کلینیک ، نبش چهارراه خورشید کلا ، ساختمان شهر فرش ، واحد ۴
به مدیریت: دکتر محمودرضا هاشم ورزی
تماس با ما

درباره غرفه

مرکز جامع خدمات روانشناسی و مشاوره بازتاب بابل

مدیریت مرکز : دکتر محمودرضا هاشم ورزی  ، استاد دانشگاه

متخصص روانشناسی بالینی و تربیتی ، رواندرمانگر ، روانکاو ، سکس تراپیست 

بنیانگذار اولین مرکز مشاوره تخصصی روانشناسی در بابل 

تنها روانشناس دارای مجوز مشاوره پیش از طلاق از قوه قضائیه در بابل

تلفن نوبت دهی تمام وقت :32327131-011

تلفن همراه : 09112159836

****************************                                *************************

روانشناس همکار :

خانم دکتر نفیسه مجیدی ، استاد دانشگاه

متخصص روانشناسی  ، زوج درمانگر ، اصلاح روابط بین فردی ، درمان خیانت ، شکست عاطفی 

*****************************                       ****************************

خانم معصومه عباسی 

کاندیدای دکتری روانشناسی ، مشاور خانواده و زناشوئی 

*****************************                        **************************

 خدمات تخصصی مرکز: 

1. رواندرمانی بیماریهای : اضطرابی ، افسردگی ، استرس ، ترس های مرضی ، درمان تخصصی وسواس ، مشکلات جنسی ، رواندرمانی اعتیاد و الکل 

2.مشاوره تخصصی کودک و نوجوان : ناخن جویدن ، تیکهای عصبی ، بیش فعالی ، مشکلات رفتاری در نوجوانان

3.مشاوره : زناشوئی ؛ پیش از ازدواج و انتخاب همسر ، پیش از طلاق دادگستری 

مشاوره تحصیلی ، شغلی و بازاریابی 

4.آموزش های فردی و گروهی : سلامت جنسی برای کودکان ، مهارتهای زندگی ، تربیت فرزند ، بهبود روابط زناشوئی ، راهکارهای توسعه عشق ، روانشناسی  دختر و پسر ، کنترل خشم ، تنظیم هیجان ، پیشگیری از اعتیاد و...

************               *****************                        ******************

5.چکیده ای از سوابق بالینی ، علمی وآموزشی دکتر محمودرضا هاشم ورزی

سوابق  علمی و بالینی :

دکترای تخصصی روانشناسی

فارغ التحصیل MPH سلامت روان و اعتیاد از دانشگاه علوم پزشکی تهران ( تنها روانشناس بالینی کشور دارای  مدرک همزمان در این رشته )

عضو ارشد کمیته فنی ، مشورتی اداره کل سلامت روان وزارت بهداشت

عضو کمیته های پیشگیری از اعتیاد و الکل استان

عضو کمیته های پیشگیری از آسیب های اجتماعی استان

فارغ التحصیل کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی با 30 سال تجربه در زمینه روانشناسی و سلامت روان

 صاحب امتیاز مرکز جامع خدمات روانشناسی و مشاوره بازتاب بابل

روانشناس بالینی بیمارستان روانپزشکی میمنت تهران

روانشناس بالینی بیمارستان نیروی هوائی  تهران

روانشناس بالینی دانشگاه علوم پرشکی  گلستان

روانشناس بالینی همکار  کلینیک روانپزشکی دکتر سید حمزه حسینی  ساری

روانشناس  بالینی همکار مرکز مشاوره مهر بابل

مشاورخانواده و پیش از طلاق دادگستری کل استان

مشاور شورای حل اختلاف ( میانجیگری ) دادگستری کل استان

دارای گواهی نامه تخصصی توانمندسازی در مشاوره از یونیسف

دارای گواهی نامه تخصصی پیشگیری از اعتیاد در خصوص محرکها و شیشه از یونیسف

دارای گواهی نامه تخصصی تسهیل گری در آموزش مهارتهای زندگی

دارای گواهی نامه تخصصی ( مربی کشوری ) آموزش برنامه های پیشگیری از اعتیاد

دارای گواهی نامه مربی گری آموزش مهارتهای زندگی

دارای گواهی نامه مربی گری آموزش پیش از ازدواج

دارای گواهی نامه مربی گری آموزش مهارتهای فرزند پروری

دارای گواهی نامه مربی گری آموزش مهارتهای ازدواج

دارای تقدیرنامه عملکردی  از سوی وزیر محترم بهداشت 

دارای تقدیرنامه عملکردی  از سوی  معاونین  محترم وزیر محترم بهداشت

دارای تقدیر نامه عملکردی از سوی استاندار محترم در خصوص تدوین برنامه  پیشگیری از الکل به عنوان برنامه منتخب کشوری

 دارای تقدیر نامه عملکردی از سوی استاندار محترم تحت عنوان سفیر پیشگیری از اعتیاد استان

دارای تقدیر نامه عملکردی از سوی  نماینده محترم ولی  فقیه و استاندار محترم در خصوص کرونا ویروس

دارای تقدیر نامه عملکردی از سوی مدیر کل محترم دادگستری استان در خصوص رتبه های برتر پیش از طلاق

 دارای تقدیر نامه عملکردی از سوی مدیران کل محترم دستگاههای اداری استان

سوابق پژوهشی :

ارائه مقاله پژوهشی تحت عنوان بررسی اپیدمیولوژیک اسکیزوفرنیا در سومین کنگره روانشناسی و روانپزشکی  سال 70

درج مقاله در نشریه اطلاعات علمی تحت عنوان مشکلات درمان در روانشناسی و روانپزشکی شماره 10 مهرماه سال 71

درج مقاله در نشریه پزشکی  نیروی هوائی تحت عنوان سلسله مطالبی در خصوص بیماریهای روانی ، عصبی شماره 2 سال 68

ارائه مقاله در کنگره دانشگاه علوم پزشکی زنجان تحت عنوان مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان سال 71

ارائه مقاله در گنگره پیشگیری از اعتیاد و عضویت در کمیته علمی آن سال 89

درج مقاله در فصلنامه بهورز تخت عنوان بهداشت روان و اعتیاد زمستان 79

درج مقاله در نشریه آینه دانشگاه علوم پزشکی گلستان تحت عنوان تفکر و بهداشت روان شماره 4 سال 81

درج مقاله در نشریه موفقیت تخت عنوان سیمای تربیتی در یک نگاه شماره 77سال 84

درج مقاله در فصلنامه بهورز تحت عنوان بهداشت روانی در ازدواج زمستان 83

درج مقاله در فصلنامه بهورز تحت عنوان مدیریت انگیزشی تابستان 84

ترجمه در خصوص برنامه ترویج کاندوم سال 83

ترجمه درباره برنامه های کاهش آسیب مواد مخدر سال 83

ترجمه در خصوص اچ . آی . وی و سل سال 83

ترجمه درباره ایدز و اختلالات تناسلی سال 83

ترجمه در مورد اچ . آی . وی و بارداری سال 84

مقاله در خصوص سالمندی دوران کارآمدی اندوحته ها  سال 86

مقاله در خصوص روانشناسی اعتیاد 86

درج مقاله در فصلنامه بهورز تحت عنوان مراقبت از بیماریها سال 85

درج مقاله در فصلنامه بهورز تحت عنوان پروانه در گلو سال 88

مقاله تحت عنوان سلامت روان دوران سالمندی  سال 89

درج مقاله در نشریه محلی ماه تی تی  ( آبان ، آذر ، دی ، بهمن و..  91)

درج مقاله در خصوص سلامت روان و سالمندی در نشریه الکترونیک سلامت سال 92

درج مقاله در نشریه داوطلبان سلامت با موضوع پاییز زندگی ( خودکشی ) سال 92

درج مطالب علمی در نشریه تدبیر دادگستری سال 94-93

درج دومقاله در نشریه محلی ارمون  سال 95

پذیرش 4 مقاله در هفتمین کنگره بین المللی روانشناسی خانواده سال 96

پذیرش مقاله در کنگره بین المللی اعتیاد سال 97

درج یک مقاله در خصوص سلامت روان و کرونا در اسکوپوس سال 98

درج چهار مقاله در نشریات پر تیراژ کشوری و استانی 99

سوابق آموزشی :

دارای حداقل 30مقاله علمی در سایتهای مختلف اینترنتی  

مدرس دانشگاههای آزاد اسلامی ساری ، نکا ، پیام نور بابل ، پیام نور ساری  ، دوره های فراگیر کارشناسی ارشد

مدرس استانی برنامه های آموزشی پیشگیری از اعتیاد ؛ مهارتهای زندگی و  فرزند پروری

مدرس کشوری برنامه های توانمند سازی در مشاوره در دانشگاههای علوم پزشکی کشور

مدرس منتخب دوره های آموزشی پیشگیری از اعتیاد در دانشگاههای مختلف استان

مدرس کارگاههای  آموزشی  مهارتهای زندگی ، بهداشت روانی در ازدواج  و درمانهای رفتاری ، شناختی در دانشگاه های استان

مدرس منتخب موسسات آموزشی استان در خصوص سلامت روان و اعتیاد

مدرس برنامه های پیشگیری از اعتیاد در دستگاههای اداری استان

مدرس منتخب  سازمان مدیریت و برنامه ریزی استانداری در دستگاههای اداری

مدرس برنامه های پیشگیری از اعتیاد در دانشگاههای استان

مدرس منتخب در خصوص ازدواج آگاهانه و پایدار در دانشگاههای استان

مدرس کشوری مهارتهای زندگی و فرزندپروری

مدرس کارگاه کشوری تربیت مربی برای اساتید و روانشناسان دانشگاه فرهنگیان کشوردر خصوص اعتیاد

مدرس کارگاه کشوری پیشگیری از اعتیادو آسیب های اجتماعی برای سازمانهای مردم نهاد کشور

مدرس کارگاه کشوری مدیران فرهنگی وزارت بهداشت و مدیران فرهنگی دانشگاههای علوم پزشکی کشور

مدرس کارگاههای استانی پیشگیری از خشونت برای قضات و کارکنان دادگستری کل استان

مدرس کارگاههای استانی پیشگیری از اعتیاد برای روانشناسان مراکز مشاوره استان با همکاری اداره کل بهزیستی

مدرس منتخب اداره کل دادگستری استان

مدرس منتخب اداره کل تعاون ، کار و رفاه اجتماعی استان

مدرس منتخب شهرداری ساری

مدرس منتخب سازمان تبلیغات اسلامی استان

مدرس منتخب شورای انقلاب فرهنگی در خصوص آموزش دوره های پیش از ازدواج

مدرس صدها همایش استانی و کشوری  در زمینه های مختلف روانشناسی و سلامت روان

سوابق تالیف :

تالیف 7جلد کتاب  با همکاری  متخصصین ذیربط تحت عناوین  :

1.استرس و شیوه های کنترل آن

2.بیماران روانی شدید و خانواده

3.خانواده و بیماری صرع

4.شیوه های زندگی سالم

5.کتاب  ازدواج آگاهانه و پایدار

6.شناخت اختلالات روانی ، عصبی

7.سالمندی و سلامت روان

صدا و سیمای استان :

کارشناس برنامه های زنده سیما در برنامه خانوادگی زندگی جاریست

کارشناس برنامه های زنده سیما در برنامه خانوادگی و زندگی

کارشناس برنامه های زنده سیما در برنامه  های صبح مازندران  

کارشناس برنامه  رادیوئی  یادمان نرود پخش بیش از 100 برنامه

کارشناس برنامه زنده رادیوئی راه زندگی با موضوع پیشگیری از اعتیاد

کارشناس برنامه زنده رادیوئی زیر یک سقف با موضوع خانواده  

کارشناس برنامه رادیوئی آوای سلامت

کارشناس برنامه رادیوئی آتش پنهان با موضوع اعتیاد

***********************

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  مشكلات رفتاري خاص کودکان و درمان آنها

تدوین :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی   متخصص روانشناسی  

سمانه هاشم ورزی    روانشناس

مقدمه

در طي رشد و تكامل كودك والدين ممكن است با مشكلات رفتاري خاصي روبرو باشند كه الزاما نشان دهنده يك اختلال روان پزشكي نبوده ولي با دردسر و چالش هاي زيادي همراه است. توانائي والدين در مديريت چنين رفتارهائي مي تواند از شكل گيري اختلالات بعدي جلوگيري نمايد. در سطح اوليه ی پيشگيري لازم است كارشناسان بهداشت روان مهارت هاي مديريت اينگونه رفتارها را به والدين آموزش دهند.

كج خلقي

كج خلقي از مشكلات رفتاري شايع بخصوص در كودكان لجباز بيشتر ديده مي شود. كج خلقي طيفي از رفتارها را از نق زدن، گريه كردن، پا كوبيدن تا پرت كردن اشياء و افتادن روي زمين، جيغ كشيدن و حبس كردن نفس را در بر مي گيرد. معمولا كودك با هدف دست يابي به خواسته هايش اينكار را انجام مي دهد. در مواجهه با اين رفتار لازم است والد اين پيام را به كودك منتقل كند كه رفتار او غير قابل قبول است. هدف ما اين است كه تواتر و شدت رفتار را كاهش دهيم.

در مورد نحوه مديريت كج خلقي كودك به والد آموزش دهيد:

  • رفتارهاي مطلوب كودك را مورد توجه قرار داده و آنها را تشويق كنيد.
  • حملات كج خلقي معمولا زماني اتفاق مي افتند كه كودك گرسنه يا خسته است. از خواب و خوراك كودك مطمئن شويد.
  • زمان ها يا موقعيت هائي را كه كج خلقي در آنها بيشتر اتفاق مي افتند را شناسائي كنيد مثلا موقع غروب يا وقتي خسته است براي اين زمانها و موقعيت ها از قبل برنامه ريزي كنيد.
  • سريعا مداخله كنيد. قبل از آنكه كج خلقي شروع شود ابتدا بهانه جوئی آغاز مي شود در اين زمان سريعا حواس كودك را به موقعيت ديگري معطوف كنيد و با مداخله سريع مانع ادامه يافتن جريان بدخلقي شويد.
  • وقتي كج خلقي شروع شد آن را ناديده بگيريد و هيچ توجهي به كودك نشان ندهيد در عين حال مراقب رفتارهاي خطرناك از سوي او باشيد (اجازه رفتار خطرناك را به او ندهيد)
  • اجازه ندهيد كودك به اين وسيله از مسئوليت خود معاف شود
  • سعي كنيد آرام باشيد و خونسردي خود را حفظ كنيد. زندگي مسير طبيعي خود را پيدا خواهد كرد.
  • بپذيريد كه كودك ناراحت است از او عصباني نشويد و بعد از پايان بد خلقي با او همدلي كنيد و بگوئيد متأسفيد كه اينقدر عصباني بوده است و در صورتيكه كودك شما بيشتر از 4 سال سن دارد از او بپرسيد چه كار بهتري مي توانست انجام دهد.

به كودك كمك كنيد با گفتن كلمات احساس خود را بيان كند.

مشكلات رفتاري هنگام غذا خوردن

 از كودكان هنگام غذا خوردن نا آرام بوده وول مي خورند، غذا را مي ريزند و يا با دهان پر صحبت مي كنند گاهي نيز والدين با يك ظرف غذا دنبال آنها حركت كرده و با بازي و روش هاي ديگر سعي مي كنند به كودك غذا بدهند. بعضي وقت ها نيز كودك را تهديد نموده و موقعيت غذا خوردن براي همه ناخوشايند مي شود. مهمترين قدم براي بهبود اين شرايط مثبت كردن فضائي است كه در آن غذا خوردن اتفاق مي افتد.

به والدين در مورد نحوه مديريت رفتار كودك به هنگام غذا خوردن آموزش دهيد:

  • روالي را براي غذا خوردن مشخص كنيد كه همه اعضاي خانواده از آن تبعيت كنند.
  • والدين و ديگر اعضاي خانواده الگوي خوبي براي كودك باشند.
  • به هنگام غذا خوردن تلويزيون يا عامل ديگري مانع تعامل افراد نشود.
  • اجازه ندهيد كودك اسباب بازي هاي خود را سر سفره بياورد.
  • در فواصل وعده هاي غذائي مي توان از طريق بازي اصول صحيح غذا خوردن را با كودك تمرين نمود.
  • در بچه هائي كه از خوردن برخي غذاها امتناع مي كنند يا ايراد گيرند با مقاير كم از غذا شروع كنيد تا به تدريج به طعم آن عادت كند و تا نخوردن غذا به او دسر ندهيد.
  • در مورد بچه هائي كه بد رفتاري دارند يا امتناع مي كنند مدت زمان غذا خوردن را محدود كنيد و پس از اتمام زمان فوق غذا را جمع كنيد و به او ميان وعده ندهيد.
  • مرتباً سر غذا به كودك گوش زد نكنيد كه غذايت را بخور.
  • رفتارهاي مناسب كودك به هنگام غذا خوردن را تشويق كنيد.

زمانی که کودک سرگرم تماشای کارتن یا برنامه تلویزیونی مورد علاقه اش است با اصرار از او نخواهیم که غذا بخورد.

مشكلات لباس پوشيدن

بسياري از كودكان در هنگام لباس پوشيدن لجبازي يا مقاومت مي كنند. از حدود 3 تا 4 سالگي كودكان مي توانند لباس پوشيدن را انجام دهند.

به والدين در مورد مديريت بدرفتاري كودك در زمان لباس پوشيدن آموزش دهيد.

  • اگر كودك به هنگام صبح براي انتخاب لباس بهانه گيري دارد شب قبل از او بخواهيد لباسش را انتخاب كند و آن را از قبل كنار بگذاريد.
  • به امكان انتخاب لباس بدهيد ولي با محدوديت هائي كه خودتان تعيين مي كنيد مثلا بين دو لباس مورد نظر شما يكي را انتخاب كند.
  • فرصت و زمان كافي براي لباس پوشيدن در اختيار او قرار دهيد. عجله نكنيد.
  • لباس پوشيدن را با شوخي و تفريح همراه كنيد.
  • مراحل لباس پوشيدن را توصيف كنيد آنگونه كه گزارش گر ورزشي مسابقه را گزارش مي كند.

لباس پوشيدن بخشي از برنامه منظم كودك باشد مثل مسواك زدن، سر شانه كردن و لباس پوشيدن.

مشكلات خوابيدن

والدين ممكن است با مشكلات خواب كودكان مواجه شده و در بسياري از موارد ندانند با اين مشكل چگونه برخورد نمايند. در اين قسمت به مشكلات اصلي در خواب كودكان اشاره مي كنيم:

  • مقاومت براي رفتن به رختخواب
  • مشكل در بخواب رفتن
  • بيدار شدن مكرر در طول شب
  • كابوس هاي شبانه

الگوي خواب كودكان 2 تا 7 سال به اين گونه است:

  • سن 2 سال: 5/11 ساعت در شب و 5/1 ساعت در روز
  • سن 3 سال: 11 ساعت در شب و 1 ساعت در روز
  • سن 4-5 سال: 12 ساعت در شب
  • سن 6-7 سال: 10 تا 11 ساعت در شب

 مورد برخي كودكان ممكن است نياز به خواب كمتر از مقادير فوق باشد و برخي ممكن است ساعات بيشتري را بخوابند.

به والدين در مورد نحوه مواجهه با مقاومت كودك براي رفتن به رختخواب آموزش دهيد.

  • زمان خواب كودك را به نحوي تعيين كنيد كه ثابت و قابل پيش بيني باشد. ساعت معيني بخوابد و ساعت معيني نيز بيدار شود.
  • مراسم مشخصي براي خواب داشته باشيد يعني اينكه آداب خاصي را براي خوابيدن تعريف كنيد كه هرشب انجام شود مثل اينكه استحمام، خوردن غذاي سبك يا تنقلات، مسواك زدن، داستان زمان خواب، بوسيدن كودك و شب بخير گفتن.
  • چنانچه آداب تعيين شده را انجام داد با يك داستان اضافه او را تشويق كنيد.
  • بازي ها قبل از زمان خواب تمام شده باشند.
  • اشیاء و وسایلی که ظاهر ترسناک دارند از اتاق کودک بیرون بیاوریم مانند نقابهای ترسناک.
  • اگر كودك عادت دارد بعد از خاموش شدن چراغ ها آب بخورد يا دستشوئي برود يك ليوان آب كنار محل خواب وي قرار دهيد و مطمئن شويد كه دستشوئي رفته است.

 خواب را به يك زمان دوست داشتني و خوشايند براي كودك تبديل كنيد مثلا راجع به وقايع خوشايند طي روز و آينده و آرزوها مي توان با كودكان بزرگتر صحبت كرد.

به والدين در مورد نحوه ی مواجهه با مشكل كودك در بخواب رفتن آموزش دهيد:

  • اگر كودك يك يا دو ساعت در رختخواب دراز مي كشد و نمي خوابد مي توانيد به همين اندازه زمان خوابش را به تأخير انداخته و به تدريج يك ربع يك ربع زمان خواب را عقب بكشيد تا به زمان مطلوب برسيد.
  • اگر خواب روزانه كودك اواخر بعد از ظهر است آن را به ساعات اوليه ظهر منتقل كنيد.
  • مدت خواب روزانه را كوتاه كنيد.
  • اگر اتاقش را ترك مي كند بدون عصبانيت او را به اتاقش برگردانيد و قاطعانه از او بخواهيد در اتاقش بماند.
  • اگر كودك در زمان خواب ترس از موجودات خيالي دارد به او اطمينان بخشي كنيد كه موجود خاصي سراغش نخواهد آمد.

اگر كودك با جدائي از والدين اشتغال ذهني دارد به او اطمينان بخشي كنيد كه مراقبش هستيد و به او سر مي زنيد.

مورد مواجهه با مشكل بيدار شدن مكرر كودك در خواب به والدين آموزش دهيد:

  • در مواردي كه كودك چند بار در طي خواب بيدار مي شود يكي از دلايل مي تواند اين باشد كه كودك خودش به تنهائي نمي خوابد و والد براي بخواب رفتن هر شب به كودك كمك مي كند.
  • بعد از بيدار شدن بلافاصله به او پاسخ ندهيد. بعد از 2 تا 3 دقيقه اينكار را بكنيد و به اتاقش برويد.
  • فقط يك دقيقه در اتاقش بمانيد تا مطمئن شود شما حضور داريد.
  • دفعه بعد زمان پاسخ گوئي را به تدريج طولاني تر كنيد مثلا بعد از 3 تا 5 دقيقه پاسخ بدهيد و همينطور به تدريج ديرتر پاسخ دهيد.

در مورد نحوه مواجهه با كودكي كه دچار كابوسهاي شبانه مي شود به والدين آموزش دهيد:

  • وقتي كودك بخاطر كابوس جيغ مي كشد به سرعت به او پاسخ دهيد و اطمينان دهيد كه مراقبش هستيد.
  • آرام باشيد و با آرامش اطمينان بخشي كنيد.
  • اگر كاملا بيدار نشده و هنوز خواب مي بيند او را بيدار نكنيد اجازه دهيد با صداي خودش بيدار شود.
  • اجازه ندهيد كودك پس از كابوس به اتاق شما بيايد.

 

 

دروغگویی

دروغگوئي در كودكان دلايل چندي دارد. يك دليل آن اينست كه نمي دانند دروغ گفتن كار درستي نيست. ممكن است دروغگوئي براي رسيدن به خواسته ها باشد و يا اينكه براي اين باشد كه از چشم والدين نيفتند. گاهي دروغگوئي بصورت داستان سرائي است كه ريشه در تخيلات كودك دارد.

در خصوص نحوه ی مواجهه با دروغگوئي كودكان به والدين آموزش دهيد:

  • خود والدين الگوي خوبي از راستگوئي باشند و به كودك آموزش دهند كه دروغگوئي كار اشتباهي است.
  • راستگوئي را در كودك تشويق كنيد بخصوص زماني كه مي توانسته دروغ بگويد.
  • كودك بداند كه براي دروغ گوئي پيامد منفي وجود دارد.
  • والدين موقع شنيدن دروغ آرام باقي مانده و اجازه ندهند با دروغ كودك به مقصود خود برسد.
  • در برخورد با دروغگوئي رفتار و قوانين ثابتي داشته باشيد.

رقابت با خواهر و برادرها

اين موضوع در تمام خانواده هائي كه بيش از يك فرزند دارند ديده مي شود و هدف ما حذف كامل اين رقابت ها نيست. اين رقابت در كودكان هم جنس كه با هم 1تا 3 سال اختلاف سني دارند بيشتر ديده مي شود. معمولا در زمان به دنيا آمدن فرزند دوم اين رقابت شديدتر است. نحوه ی واكنش كودكان در اين موقعيت ها متفاوت است برخي توانائي هاي تكاملي خود را از دست مي دهند مثلا شب ادراري پيدا مي كنند يا اينكه بدرفتاري هائي را نشان مي دهند مثل درخواست هاي مكرر از والدين، رفتارهاي توجه طلبي و كناره گيري از همسالان. لازم است والدين راهبردهاي مشخص را براي پيش گيري از اين مشكلات آموخته باشند اين راهبردها را در سه گروه مي توان تقسيم بندي كرد:

  • راهبردهاي مربوط به زمان قبل از تولد فرزند بعدي
  • راهبردهاي مربوط به زمان تولد فرزند جديد
  • راهبردهاي مربوط به كودكان بزرگتر

به والدين در مورد  نحوه آگاه سازي كودك بزرگتر پيش از تولد كودك جديد آموزش دهيد:

  • كودك را  پيش آماده كنيد. مثلا وقتي مادر در بيمارستان است چه كسي از او مراقبت مي كند  و ...
  • اجازه دهيد در ويزيت هاي قبل از زايمان كودك همراه شما بيايد و صداي قلب نوزاد را بشنود.
  • هرگونه تغيير مهم در خانه را قبل از تولد نوزاد جديد انجام دهيد مثلا اگر قرار است تخت فرزند اول به نوزاد اختصاص داده شود براي اولي تخت جديد تهيه كنيد.
  • از كودك نپرسيد كه دوست دارد نوزاد پسر باشد يا دختر.
  • تا سه ماهه دوم بارداري راجع به بارداري خود به كودك چيزي نگوئيد.
  • به كودك قول ندهيد كه فرزند جديد هم بازي او خواهد شد.
  • آموزش هاي جديد مثل توالت رفتن را قبل از تولد نوزاد جديد يا به چند ماه بعد موكول كنيد.

توصیه های مربوط به زمان تولد

  • در صورت امكان اجازه دهيد نوزاد را در بيمارستان ببيند.
  • در صورتي كه خودش تمايل دارد اجازه دهيد در مراقبت از او مشاركت كند و او را تشويق كنيد.
  • وقت كافي براي فرزند اول اختصاص دهيد و فعاليت هاي قبلي را همچنان با او داشته باشيد.
  • رفتار خشونت آميز نسبت به نوزاد را ناديده نگيريد و بلافاصله با پيامدي همراه سازيد

توصیه های مربوط به کودکان بزرگتر:

  • اين غير ممكن است كه با همه كودكانتان برخورد يكساني داشته باشيد. براي آنها توضيح دهيد كه هريك ويژگيهاي منحصر به فرد خود را داشته و شما آنها را مي شناسيد.
  • براي هريك از فرزندان زماني را به تنهائي اختصاص دهيد.
  • زمانيكه كودكانتان باهم كنار مي آيند آنها را تشويق كنيد.
  • كودكان را بايكديگر مقايسه نكنيد.
  • تعارضات جزئي آنها را ناديده بگيريد.
  • زمانيكه با يكديگر دعوا مي كنند فهم اينكه چه كسي دعوا را شروع كرده دشوار است در اين مواقع هردو نفر را با پيامدي روبرو كنيد.
  • خبر چيني يكي را نسبت به ديگري ناديده بگيريد.

Baztab_babol@

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  فوبیا "ترسهای مرضی"

تدوین :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی روانشناس

فوبیا چیست؟

فوبیا‌، ترس نامعقول و شدید از یک موضوع، موقعیت یا یک شیء است. در واقع با اینکه فرد می‌داند ترسش نامعقول است ولی توانایی کنترل آن را ندارد و اگر در معرض آنچه که از آن «هراس» دارد، قرار بگیرد موجی از اضطراب، ترس شدید و حتی وحشت‌زدگی بر او چیره می‌شود و این تجربه چنان برایش ناخوشایند است که سعی می‌کند همیشه از آن مورد «هراس آور» دوری کند.

ملاک های تشخیص DSM:

A .ترس بارز و مستمر که افراطی و غیر منطقی است و وابسته به حضور یا پیش بینی یک شیء یا موقعیت خاص است مثل( پرواز، بلندی، حیوانات، دریافت تزریق، مشاهده خون)

B .مواجهه با محرک ترس آور، یک پاسخ اضطرابی فوری را بر می انگیزد که ممکن است به صورت حمله هراس نشان داده شود

نکته :

در کودکان، اضطراب ممکن است به شکل گریه، قشقرق، میخکوب شدن یا چسبیدن به دیگران تظاهر کند.

شخص متوجه منطقی یا غیر منطقی بودن ترس خود می باشد( درکودکان ممکن است این ویژگی وجود نداشته باشد).

شخص از موقعیت های فوبیک اجتناب می کند، در غیر اینصورت متحمل اضطراب شدید و ناراحتی می گردد.

اجتناب ، انتظار توام با تشویق یا ناراحتی در موقعیت های ترس بر انگیز به طور قابل ملاحظه ای در برنامه های معمول شخص، عملکرد شغلی(تحصیلی)، فعالیت های اجتماعی یا روابط با دیگران تداخل می کند، یا فرد از داشتن فوبی احساس ناراحتی شدید می کند.

ویژگیهای بالینی

افراد مبتلا به فوبيا، علائم اضطراب شديدی را كه گفته شد دارند اما تنها در موقعيت‎هاي مشخص آن را احساس مي‎كنند و در مواقع ديگر راحت و آرام هستند.

طرح مثالي در اين مورد موضوع را روشن مي‎كند، مثلاً شما:

اگر از سگ مي‎ترسيد تا زماني كه سگي دوروبر شما نباشد احساس خوبي داريد.

اگر از بلندي مي‎ترسيد تا زماني كه روي سطح صاف و همواري هستيد، مشكلي نداريد.

اگر از حضور در جمع مي‎ترسيد تا زماني كه افرادي دوروبر شما نيستند در آرامش بسر مي‎بريد.

مشكل زماني حس مي‎شود كه در چنين شرايطي قرار مي‎گيريد و آن گاه نشانه‎هاي ذهني و بدني اضطراب را تجربه مي‎كنيد.

افراد مبتلا به ترسهاي بيمارگون چون مي‎دانند در صورت روبرو شدن با چنين موقعيت‎هايي دچار ترس واضطراب شديد مي‎شوند كوشش مي‎كنند كه همواره از اين موقعيت‎ها دوري كنند، در حالي كه اين شيوه برخورد با مشكل به تدريج اوضاع را از آنچه كه هست بدتر مي‎كند و همچنين سبب مي‎شود كه شخص براي دوري از موقعيت‎هاي ترس‎برانگيز هميشه در حال احتياط باشد.

آنها معمولاً مي‎دانند كه هيچ خطر واقعي تهديدشان نمي‎كند، ولي با اين وجود هنوز نتوانسته‎اند بر ترس خويش غلبه كنند.

علت فوبیا چیست؟

برخي از ما گويي مستعد اضطراب هستیم. پژوهش نشان مي‎دهد كه اين گرايش به مضطرب شدن، در ژنهاي ما نهفته است. به هر حال حتي افرادي هم كه به طور طبيعي استعداد مضطرب شدن را ندارند اگر بيش از اندازه در معرض فشار قرار گيرند مضطرب مي‎شوند.

گاهي علت اضطراب آشكار است و وقتي مسأله ناپديد مي‎شود اضطراب هم فروكش مي‎كند. مانند اضطراب امتحان دادن.

بودن در شرايط و تجربه برخي حوادث مانند تصادف، زلزله،‌ آتش‎سوزي و ... ممكن است به قدري ملال‎آور و تهديد كننده باشد كه اضطرابي كه در چنين موقعيتي شكل مي‎گيرد مدتها پس از حادثه ادامه يابد. افرادی كه با چنين حوادث دردناكي سر و كار دارند ممكن است ماه‎ها و سال‌ها پس از اين رويدادهاي ناگوار، حالت‎هاي اضطرابي و عصبي داشته باشند. اين در واقع نشان‎دهنده نوعي اختلال رواني است و در يك گروه مشخص بيماري‎ها كه به آن ”اختلال استرس پس از ضربه“ گفته مي‎شود قرار مي‎گيرد.

گاهي اضطراب ممكن است در نتيجه استفاده از مواد تحرك‎زا خياباني مانند آمفتامين‎ها، ال. اس. دي و اكستازي ايجاد شده باشد. حتي گاه كافئين موجود در قهوه حالت‎هاي اضطرابي ايجاد كند.

هنوز نمي‎دانيم كه چرا يك فرد خاص دچار اضطراب مي‎شود، زيرا اين موضوع مربوط به مجموعه‎اي از عوامل مانند شخصيت، اتفاقاتي كه براي وي رخ داده است و يا تغييراتي كه در زندگي تجربه كرده است (مثل حاملگي) ارتباط دارد.

خصوصیات و عقاید مرتبط با فوبیا

باشروع حملات فوبیک، افکار، احساسات و نشانه های جسمانی، دایره وار، یکدیگر را تغذیه می کنند. در اثر این افکار منفی، ضربان قلب سریع می شود و آدرنالین به خونتان سرازیر می گردد.

این احساسات در حکم هشدار هستند و شما با خود می گویید:«خدای من حتما" اشکالی پیش آمده». با این ذهنیت هراسان می شوید و نشانه های هراس در شما پدیدار می شود. در همین زمان احساسات و افکار منفی یکدیگر را تغذیه می کنند. نگران و دلواپس می شوید، احساس می کنید اشکال مهمی در شما بروز کرده است....

اما واقعیت این است که خطری در کار نیست. زیرا به جای افکار واقعی این افکار منفی هستند که تولید هراس واضطراب می کنند.

اضطراب و ترس در كودكان

اين كه خيلي از بچه‎ها در دوران كودكي‎شان از بعضي از چيزها ترسيده‎اند چيز عجيبي نيست در واقع تجربه‎اي طبيعي است. براي مثال بچه‎هاي نوپا خيلي به مراقبين خود احساس چسبندگي دارند و چنانچه به هر دليلي از آنها جدا شوند، مضطرب و هراسان مي‎شوند، بسياري از كودكان از تاريكي يا موجودات هيولايي‎ ترسيده‎اند، اين ترس‎ها معمولاً پايدار نيستند و اغلب پس از بزرگ شدن آنها برطرف مي‎شوند و بر زندگي آنها اثر منفي نمی گذارد و در مسايل رشدي آنها اختلالي ايجاد نمی كند.

كودكان بيشتر در زمان روبرو شدن با برخي از وقايع زندگي مانند اولين روز مدرسه احساس اضطراب مي‎كنند ولي معمولاً در روزهاي بعدي اين مشكل برطرف شده و از رفتن به مدرسه احساس لذت مي‎كنند.

نوجوانان ممكن است از نظر خلقي متغير باشند. اين كه آنها از ديد ديگران چگونه هستند، نظر مردم درباره آنها چيست، چگونه بايد با اشخاص ارتباط برقرار كنند يا با جنس مخالف چطور روبرو شوند نگرانشان مي‎كند و معمولاً وقتي اين نگراني‎ها بروز مي‎كند كه در مورد آنها صحبت مي‎شود.

اگر كودك يا نوجواني خيلي مضطرب يا هراسناك شود به گونه‎اي كه در زندگي روزمره دچار اشكال گردد، بهترين چيز آن است كه از خانواده خواسته شود كه با يك روان‎شناس باليني يا روانپزشك ملاقات كنند.

انواع فوبیا

ترس از حیوانات

ترس از حیوانات به دلیل عدم شناخت کافی کودکان در دامنه سنی تولد تا  5 سالگی بروز پیدا میکند و لذا امری طبیعی تلقی می شود. زندگی، نحوه تغذیه، شکل ظاهری و حرکات حیوانات، برای کودکان منبع اصلی نگرانی و کنجکاوی است، این ترس با افزایش شناخت کودک درباره حیوانات از بین می رود.

اما در بعضی از کودکان ترس از حیوانات مثل سگ، موش، عنکبوت یا حیوانات اهلی مثل جوجه، پس از 5 سالگی همچنان ادامه دارد و بطور مستمر نگران خطر رویارویی با آن ها هستند.

هراس از تاریکی

 

در دامنه سنی 3 تا 5 سالگی،کودکان از مکان های تاریک، مبهم و نا آشنا اجتناب کرده، دچار خیالپردازی می شوند.

اگر چه ترس کودک از تاریکی امری طبیعی است  ولی این ترس می تواند منجر به وابستگی شدید کودک به اطرافیانش شود.همچنین ترس از تاریکی می تواند با تصورات خیالی درباره مقولاتی مانند هیولا، شیطان، جادوگر و روح آمیخته و تشدید شود.تداوم ترس از تاریکی در جریان رشد کودک می تواند به اختلال خواب و ترس از توالت تعمیم یابد.

هراس موقعیتی

 

ترس شدیدی که با قرار گرفتن در یک موقعیت خاص ایجاد می شود مانند هراس از مکان های بسته – آسانسور، پرواز، داندانپزشکی، تونل، پل ها و....هراس های دیگر شامل هراس هایی است که در گروه های فوق نباشند مثل ترس از مرگ، خفگی، بیماری و...

فوبیای خاص بسیار شایع است و معمولا" از دوران کودکی یا نوجوانی آغاز می شود و حدودا" 50 درصد آنها هم خود بخود برطرف می شود.

فوبی اجتماعی:

جمع هراسی،ترسی توانکاه و فلج کننده از موقعیت های اجتماعی است.

چنین افرادی به شدت کمرو هستند و در برابر دیگران دست پاچه شده و خجالت می کشند. هراس ازصحبت کردن در جمع شایع ترین نوع آن است.

هراس از مکان های باز

ترس بیمارگونه از مکان های عمومی و مکان های باز است که پیشرفت آن منجر به «حملات وحشت زدگی» می شود.

 این افراد از بودن در مکان هایی که فرار از آنجا مشکل است و یا احتمال کمک در آن موقعیت ها محدود است احساس وحشت می کنند. چنین افرادی از حضور در مکان های شلوغ و پر ازدحام مثل مراکز خرید، سالن های تئاتر یا سینما اجتناب می کنند. حتی ایستادن در صف نیز آنها را تحریک می کند. همچنین احتمالا" از سوار شدن در اتومبیل، هواپیما، مترو و....دوری می کنند که در موارد شدیدتر فرد فقط در خانه احساس امنیت و آرامش می کند.

درمان فوبیا چگونه است؟

دارو درمانی

داروهای موثر برای درمان فوبی اجتماعی مشتملند بر:

1-مهار کننده های انتخابی باز جذب سروتونین(SSRIs )

2- بنزودیازپین ها

3- ونلا فاکسین

4- بوسپیرون

اکثر پزشکان SSRI ها را درمان انتخابی خط اول برای مبتلایان به فوبی اجتماعی منتشر تلقی می کنند. بنزودیازپینها،آلپرازولام،کلونازپام برای درمان فوبی اجتماعی و خاص موثر هستند.

توجه:

بعضی بیماران به ویژه افراد مبتلا به اختلال فوبیک در ابتدای مصرف این داروها ممکن است دچار افزایش اضطراب شوند که می توان آن ها را با بنزو دیازپین ها کنترل کرد(ظرف 2 تا 4 هفته).

درمان روانشناختی فوبیا

به نظر می رسد ترس در جامعه امروز، بیماری واگیر داری است. هم از شروع می ترسیم هم از پایان بیم داریم. هم از تغییر می ترسیم هم از را کد ماندن. هم از موفق شدن می ترسیم هم از شکست. هم از زندگی می ترسیم هم از مردن!

هرگز بر این باور نیستیم که تغییر کار آسانی است. قالب ریزی زندگی به هرشکلی که می خواهید، نیازمند شجاعت است انواع موانع حقیقی و خیالی بر سر راهتان سبز می شود، اما اینها نباید شما را سرد کنند.

مسلما" موضوع اصلی خود هراس نیست. بلکه مهم این است که چگونه با آن برخورد کنیم. برای بعضی ها این ترس به کلی بی مفهوم است، اما جمع دیگری را فلج می کند و ازپا در می آورد.گروه اول با ترس قدرت مندانه برخورد می کنند(انتخاب،انرژی،اقدام).

گروه دوم از موضع ضعف با آن روبرو می شوند( درماندگی، افسردگی، فلج شدن).

برای درمان فوبیا موارد زیر پیشنهاد می گردد:

مواجهه سازی

بیشتر افراد دارای اختلال هراس، از وارد شدن در وضیعت های خاص می ترسند، مگر اینکه اطمینان بیابندکه قادر به فرار از آن صحنه و کمک گرفتن از کسی در صورت نیاز هستند. اولین گام آماده سازی برای درمان مواجه سازی،مشخص کردن وضعیت ترس آور و وضعیت اجتنابی است.کاملا" طبیعی است که طی تمرین، افراد احساس اضطراب کرده و حملات هراس را تجربه می کنند.

دو مورد از مهم ترین قوانین درمانی مواجهه سازی:

  • ادامه تمرین تا کاهش ترس 2- انجام تمرین با فاصله زمانی نزدیک به هم

مواجهه با علائم جسمانی

ترس از حالات جسمانی هراس، باعث حفظ اختلال  هراس می شود. اما به یاد داشته باشید، همچنان که به طور مکرر روی حالات جسمانی ترس آور کار می کنید اضطرابتان کاهش خواهد یافت چرا که یاد خواهید گرفت که آنها خطرناک نیستند، همچنین در زمان تجربه حالات جسمانی، احساس کنترل بیشتری خواهیدکرد. می آموزید که بدترین چیزی که در زمان تجربه حالت جسمانی شدید اتفاق می افتد، احساس ناراحتی است.

تکنیک تن آرامی

این تکنیک بر فعالیتی مبتنی است که برانگیختگی جسمانی و فیزیولوژیکی را کاهش می دهند و با آرام ساختن جسم به آرامش ذهنی منتهی می شوند.

می توانید ابتدا از زمان های کم شروع کنید و بتدریج آن را افزایش دهید.

بخش مهم این تکنیک همان تنفس شکمی است، باید کاملا" احساس کنید که در حالت دم، شکمتان 2/5  سانتی متر بالا می رود و در حالت بازدم 2/5 سانتی متر پایین می آید. بهتر است چشمانتان بسته باشد و در شرایط آرام و بیصدایی قرار بگیرید و هر چیزی که می تواند توجه شما را منحرف کند از خودتان دور کنید و یا نسبت به آن بی اعتنا باشید. لازم است لباس،کفش،کمربند و یا هر چیز تنگ را در آورید، نور اتاق ملایم باشد و از مبل راحتی و یا تشک نرم برای دراز کشیدن استفاده کنید. در ابتدا با عضلات بزرگ شروع کنید.آنها را به مدت 5 ثانیه منقبض کرده  و سپس به آرامی در 10 تا 15 ثانیه رها کنید.  به میزان فشاری که بر هر عضله وارد می آید توجه کنید، باید در حد متوسط باشد.

کنترل افکار منفی

ترس با افکار منفی رابطه تنگاتنگی دارد. افکار منفی می توانند استرس را ایجاد کنند یا آن ها را تشدید نمایند.

در صورت رویارویی با هراس از خودتان بپرسید:

چرا دچار ترس شده ام ؟ آیا این مشکل مربوط به من است؟ آیا در حال حاضر می توانم آن را حل کنم؟

اگر مشکل حل شدنی است برای آن وقت بگذارید و به راه حل های مختلف برای حل مشکل فکر کنید.

یکی از شیوه های مقابله با هراس، مقابله با افکار منفی است برای این کار لازم است، یادداشت روزانه داشته باشید.

سعی کنید تجارب استرس آمیز، علل، افکار و احساسات خود را یادداشت کنید.نوشتن به شما کمک می کند تا متوجه شوید چه عواملی در شما استرس ایجاد می کند وچه افکاری استرس را در شما تشدید می نماید.

نوشتن افکار روشی است برای دیدن مشکلات از چشم اندازی بهتر.

با نوشتن نگرانی های خود ممکن است  متوجه شوید که بسیاری از آنها  هرگز رخ نداده است و نگرانی شما بیهوده بوده است.

زیستن در لحظه

پرداختن به گذشته و نگرانی نسبت به آینده از جمله مواردی هستند که در تولید استرس نقش دارند.

یکی دیگر از راههای مقابله با استرس این است که گذشته را فراموش کنید و به جای پرداختن به آن سعی کنید از آن درس بگیرید.آینده را به خدا بسپارید.چون هیجکدام از ما نمی دانیم چه پیش خواهد آمد.سعی کنید لحظه را دریابید و در حال به سر برید.

این جمله سهراب سپهری را به یاد داشته باشید که زندگی آب تنی کردن در حوضچه « اکنون» است.

سخن آخر....

کسانی که زود و آرام تسلیم می شوند، معتقدند حادثه بدی که برایشان اتفاق افتاده موضوع دائمی است . حوادث بد دوام می آورند و همیشه وجود خواهند داشت تا بر زندگی آنها تاثیر بگذارند.

اما کسانیکه در برابر حوادث و افکار نا خوشایند مقاومت می کنند،معتقدند حوادث ناگوار وناکامی، موقتی است.

اگر در برخورد با حوادث ناخوشایند به «همیشه »،«هرگز» و خصوصیات ابدی فکر کنید،سبک توصیفی بدبینانه دارید.اما اگر حوادث نا خوشایند  و بدبیاری ها را موضوعی «گهگاهی»  و یا حادثه ای مربوط  به این اواخر بدانید،اگر فکر کنید که حوادث نا خوشایند موقتی و گذرا هستند، سبک خوش بینانه دارید.

شکست می تواند همه را،دست کم به طور موقتی،درمانده کند.بعضی ها تقریبا" بلافاصله درد را فراموش می کنند.اما برای جمعی دیگر حوادث بد دوام می آورند که حتی پس از تحمل یک شکست ممکن است هرگز نتواند خودشان را باز یابند.

 

 

 

////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  اختلال پانیک " وحشت " 

تدوین :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی روانشناس

اختلال پانیک

ندا در دفتر خود در حال آماده شدن برای ارائه برنامه شغلی بود که ناگهان احساس کرد موج شدیدی از ترس او را فراگرفته است.کل بدنش می لرزید و نمی توانست تنفس خود را کنترل کند. قلبش داشت از قفسه سینه اش بیرون می زد. او با دستش میز را محکم گرفته بود تا از افتادنش جلوگیری کند.
او هرگز نمی دانست این حملات بیشتر کی و کجا اتفاق می افتد اما از اینکه در مکان های عمومی رخ دهند بسیار می ترسید. بنابر این ترجیح می داد بعد از کارش به جای تفریح با دوستان یا دیدار فامیل در خانه بماند، او حتی از رفتن به آسانسور هم اجتناب می کرد و برای رسیدن به دفترش از پله های 12 طبقه بالا می رفت.

اختلال پانیک چیست ؟

حملات پانیک عبارتند از دوره‌های مجزایی از ترس و اضطراب بسیار شدید که به طور ناگهانی شروع می­شوند و در عرض 10 دقیقه به اوج خود می­رسد و سپس به تدریج در عرض مدت حداکثر 30 دقیقه فروکش می­کنند. مهم‌ترین مشخصه این اختلال وقوع غیرمنتظره و خود به خود حملات پانیک است.

در طول این حملات علایم دیگری مانند افزایش ضربان قلب، تعریق، لرزش، احساس تنگی نفس، احساس خفقان، ناراحتی یا درد قفسه سینه و تهوع هم ممکن است ایجاد شود.

تعداد بروز این حملات بسیار متفاوت است و ممکن است از چند حمله در یک روز تا تعداد انگشت­شماری در یک سال اتفاق بیافتد.

علائم و نشانه های یک حمله پانیک
حملات پانیک معمولا زمانی که شما دور از خانه هستید ، رخ می دهند اما می توانند در هر زمان و هر مکان اتفاق بیفتد.
در طول حمله، شخص حداقل چهار تا از نشانه‌های ذیل را که بطور ناگهانی پیدا شده و در جریان ده دقیقه به حداکثر شدت خود می‌رسند، تجربه می‌کند.

معیارهای تشخیصی پانیک:

  1. تپش قلب
  2. تعریق
  3. لرزش یا تکان
  4. احساس کوتاه شدن تنفس یا احساس اختناق
  5. احساس خفقان
  6. احساس ناراحتی یا درد در قفسه سینه
  7. تهوع یا احساس ناراحتی در شکم
  8. احساس سرگیجه ، تلو تلو خوردن ، منگی یا ضعف
  9. ترس از دیوانه شدن یا از دست دادن تسلط بر خود
  10. ترس از مردن
  11. سوزن سوزن شدن اعضای بدن
  12. احساس واقعیت زدودگی (اینکه شخص فکر کند قادر به تجربه واقعیت اطراف خود نیست) و احساس شخصیت باختگی (شخص فکر می‌کند از شخصیت خود جدا شده و خود واقعی نیست)
    احساس سردی یا داغ شدن بدن

    ویژگی های عمده اختلال پانیک
- تجربه مکرر و غیرقابل پیش بینی حملات پانیک به گونه ای که ارتباطی به یک موقعیت خاصی نداشته باشد.
- نگرانی زیاد و پیش بینی بروز دوباره حمله

  • فرد به جای اینکه در فاصله بین حملات آرامش داشته باشند، نگران بروز دوباره حمله است.
  • اجتناب عمومی :شروع به اجتناب از محیط ها و موقعیت های مختلف می کند. این اجتناب ممکن است ریشه در این اعتقاد داشته باشد که آن موقعیت باعث بروز حمله قبلی شده است. هم چنین ممکن است از موقعیت هایی که فرار کردن از آن یا کمک خواستن از دیگران در آنها دشوار باشد کند.

درمان:

درمان شناختی - رفتاری

درمان شناختی - رفتاری به عنوان موثرترین روش درمانی اختلال پانیک به شمار می رود. این روش بر الگوی تفکر و رفتارهایی تمرکز دارد که حملات پانیک را به راه می اندازد یا آنها را حفظ می کند و به آنها کمک می کند که دید واقعی تری نسبت به ترس هایشان داشته باشند . در درمان شناختی باورهای غلط مراجع را به او نشان می هیم و اطلاعات صحیحی در مورد حمله های پانیک به او می دهیم.

دو کانون توجه عمده در شناخت درمانی اختلال پانیک عبارت است از نشان دادن اعتقادات غلط بیمار به وی و دادن اطلاعات صحیح در مورد حمله های پانیک . مطلع ساختن بیمار از اعتقادات غلطش با تکیه  و تمرکز بر تمایلی انجام  می شود که بیمار برای تفسیر غلط حواس خفیف جسمیش دارد به گونه ای که

آنها را دال بر قریب الوقوع بودن حمله پانیک ، نابودی و مرگ خود می پندارد . دادن اطلاعات صحیح در مورد حمله های پانیک نیز عبارت است از توضیح این نکته که حمله پانیک ، اگر هم روی دهد ، مدت محدودی دارد و مرگ آور و خطرناک نیست .

از روشهای درمان رفتاری این اختلال آرام سازی (ریلکسیشن ) ، تنفس آموزی و مواجهه سازی واقعی را به او می آموزیم .
مواجهه درمانی
در مواجهه درمانی ، مراجع در یک محیط امن و کنترل شده با حساسیت های جسمانی پانیک روبرو می شود و این فرصت را پیدا می کند که راه های مقابله با این حساسیت را بیاموزد. ممکن است او خواسته شود که تند تند نفس بکشد ، سرش را به این سو و آن سو تکان دهد یا نفس خود را نگه دارد. این تمرین نشانه هایی مثل نشانه های پانیک را ایجاد می کند. با این تمرین ترس شما از حمله پانیک کاهش می یابد ( متوجه می شود این حملات کشنده یا دیوانه کننده نیستند) و هم چنین راه های مقابله با این حملات را می آموزد.

 

دارو درمانی

آلپرازولام و پاروکستین دو داروی مصوب اداره مواد دارویی و غذایی ایالات متحده  برای درمان اختلال پانیک است .داروی ونلافاکسین نیز برای درمان اختلال پانیک همراه با افسردگی مفید است و همچنین فلوکستین نیز در دراز مدت مفید است که با ید دارو را با مقادیر کم برایشان شروع کرد و به آهستگی افزایش داد .داروهای دیگری که برای درمان این اختلال بکار می روند ایمی پرامین وکلر پرامین می باشد .

اطرافیان و خانواده چه کمکی به فرد دارای این اختلال می توانند بکنند :

خانواده بیماران مبتلا به اختلال پانیک و بازار هراسی ممکن است تحت تاثیر اختلال فرد هم خانواده خود قرار گیرد . خانواده درمانی معطوف به آموزش و حمایت ، اغلب در این مورد مفید واقع می شود.

سوالات مربوط به پانیک که  کارشناس سلامت  باید بپرسد؟

1-آیا ناراحتی یا ترس شدیدی داشته اید که به صورت حمله ای با ابتدا و انتهای مشخص بوده وحداقل چند دقیقه طول بکشد؟

2-آیا در طول این دوره احساس تعریق ، لرزش ، تپش قلب ، خشکی دهان ، احساس خفگی ، تند نفس کشیدن ، درد وناراحتی در قفسه سینه ، حالت تهوع یا دلاشوبه به صورت ناگهانی داشته اید؟

3-آیا در طول این دوره به صورت ناگهانی احساس سرگیجه ، عدم تعادل ، ضعف یا منگی برای شما ایجاد می شود؟

4-آیا در طول این دوره احساس ترس از مردن یا دیوانه شدن یا از هوش رفتن برای شما اتفاق افتاده است؟

5-آیا در طول این دوره احساسا کرختی یا مورمورشدن بدن برای شما رخ داده است؟

6-آیا در طول این دوره احساس سرمازدگی یا گرگرفتگی می کنید؟

 

 

 

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  عقب ماندگی ذهنی

تدوین :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی روانشناس

مقدمه :

تعریفی كه مورد توجه اكثر متخصصین قرار گرفته است، تعریف انجمن عقب‌ماندگی ذهنی آمریكا (AAMR) می‌باشد. بنا به نظر این انجمن، عقب‌ماندگی ذهنی به عملکرد هوش عمومی كه به‌طور معنی‌دار یا قابل ملاحظه‌ای كمتر از حد متوسط است و با نقص در رفتار سازشی توام بوده و در دوران رشد و تحول پدید می آید، گفته می‌شود.

این تعریف شامل سه مفهوم است:

مفهوم اول: پایین بودن عملکرد هوش عمومی در حد معنی‌دار یا قابل ملاحظه:

از این نظر، هر كودكی كه بر اساس انجام آزمون‌های هوشی استاندارد شده، هوشبهرش كمتر از متوسط باشد، عقب‌مانده ذهنی محسوب می‌شود.

مفهوم دوم: رفتار سازشی:

اشاره دارد به توانایی فرد در عملكرد مستقل فردی (اتكا به خود) ، مسئولیت‌پذیری اجتماعی ( توانایی برقراری ارتباط موثر با محیط) متناسب با گروه سنی و فرهنگ جامعه خود، تسلط بر اعمال حسی – حركتی، كسب مهارت لازم در فعالیت‌های پیش‌تحصیلی و تحصیلی، انجام مهارت‌های مربوط به خانه و زندگی روزانه، استقلال حرفه‌ای و استقلال عملی در سنین مختلف.

مفهوم سوم: دوران رشد و تحول:

اشاره دارد به اهمیت سال‌های حساس رشد و تحول از بدو تولد تا 18 سالگی، زیرا برخی از عقب‌ماندگی‌های ذهنی ارثی احتمالا در سنین خاصی از مراحل رشد بروز می‌كند. لذا این ویژگی كه عقب‌ماندگی ذهنی تا 18 سالگی آشكار می‌شود از یكسو بیانگر انجام تكلیف متناسب با رشد سنی است و از سوی دیگر جنبه‌ قراردادی دارد و به قصد تفكیك عقب‌ماندگی ذهنی از اختلالات تخریبی مغز كه در بزرگسالی آغاز می‌شود به‌كار می‌آیند.

بنابراین از نشانه‌های عقب‌ماندگی ذهنی، یكی ضعف و کاهش عملکرد كنش هوش عمومی طبق آزمون‌های استاندارد شده و دیگری اختلال در رفتار سازشی می‌باشد.

طبقه‌بندی‌های عقب‌ماندگی ذهنی

محور اول: طبقه‌بندی حول محور روانی – اجتماعی

امروزه یك طبقه‌بندی توصیفی و كنشی از عقب‌ماندگی ذهنی به وسیله انجمن AAMR رو به تكامل است. این طبقه‌بندی شامل مقوله‌‌های عقب‌ماندگی ذهنی خفیف، متوسط، شدید و عمیق می‌باشد. توصیف ویژگی‌های رشد و تحول شناختی، اجتماعی و شغلی عقب‌ماندگان ذهنی در همین چهار سطح نشان داده می‌شود.

  1. سنین پیش‌دبستانی (تولد تا 5 سالگی)

خفیف: می‌تواند مهارت‌های اجتماعی و برقراری ارتباط را توسعه دهد. حداقل عقب‌ماندگی ذهنی در زمینه‌های حسی – حركتی را داشته و اغلب در مقایسه با افراد عادی قابل تفكیك نیستند مگر در سنین بالا.

متوسط: می‌تواند حرف بزند و رابطه برقرار كند و به آگاهی محدود اجتماعی و تحول حركتی متوسط دست یابد. از آموزش‌های مربوط به خودیاری بهره‌مند شود. از طریق همکاری با یک سرپرست خوب و یاریگر از عهده ی کارها بر می آید.

شدید: رشد و تحول حركتی ضعیف و گفتار بسیار كم است. عمدتا در استفاده از آموزش‌های اولیه (مثل لباس پوشیدن و ...) و در برقراری ارتباط‌های ساده و اجتماعی بسیار ناتوان است.

عمیق: عقب‌ماندگی آشكار دارد و توانایی او در كشش‌های حسی – حركتی بسیار پایین است و نیازمند مراقبت و پرستاری است.

  1. سنین دبستانی( 6 تا 20 سالگی)

خفیف: می‌تواند تا اواخر نوجوانی نهایتا در كلاس پنجم، مهارت‌های تحصیلی را یاد بگیرد. می‌توان او را به سوی سازش اجتماعی هدایت نمود، وی آموزش‌پذیر است.

متوسط: می‌تواند از آموزش‌های مهارت‌های اجتماعی و شغلی بهره‌مند شود. كمتر احتمال دارد كه تا بالاتر از كلاس دوم پیشرفت كند. در كسب موضوعات درس بالاتر از كلاس دوم ابتدایی ناتوان است. احتمالا رفت ‌وآمد به تنهایی به مكان‌های آشنا را می‌تواند بیاموزد.

شدید: می‌تواند حرف بزند یا برقراری ارتباط را بیاموزد. می‌توان او را در كسب عادات بهداشتی اساسی آموزش داد. می‌تواند از آموزش‌های منظم بهره‌مند شود. قادر به استفاده از آموزش‌های حرفه‌ای نیست.

عمیق: تا حدودی رشد و تحول حركتی وجود دارد. ممكن است به حداقل یا كمترین مقدار آموزش در زمینه‌های خودیاری، واكنشی مثبت نشان دهد.

  1. سنین بعد از مدرسه (21 سالگی به بالا)

خفیف: اغلب می‌تواند مهارت‌های اجتماعی و حرفه‌ای را كه برای حداقل خودكفایی، ضروری است كسب نماید. اما ممكن است احتیاج به راهنمایی و كمك پیدا كند، مخصوصا موقعی كه تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی قرار می‌گیرد.

متوسط: احتمالا به مراقبت از خود به وسیله كارهای ساده و نیمه‌ماهر آن هم تحت شرایط حمایت شدن دست می‌یابد. زمانی كه تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی خفیفی قرار می‌گیرد، نیاز به سرپرستی و راهنمایی دارد.

شدید: احتمالا با سرپرستی كامل دیگران می‌تواند در مراقبت از خود به ‌طور نسبی مشاركت داشته باشد. می‌تواند مهارت‌های مربوط به حمایت از خود را در محیط‌های كنترل‌شده در پایین‌ترین سطح توسعه دهد.

عمیق: تا حدودی رشد و تحول حركتی و گفتار وجود دارد. احتمالا به كمترین حد از خودیاری دست یابد و نیازمند مراقبت و پرستاری است.

محور دوم: طبقه‌بندی حول محور سطوح رفتار سازشی

یكی از اجزاء كلی طبقه‌بندی رفتاری علاوه بر هوش، رفتار سازشی است. رفتار سازشی، تركیبی از جنبه‌های متعدد رفتار از طیف وسیعی از توانایی‌ها و كم توانی‌های خاص است؛ رفتارهایی كه تحت عناوین هوشی، كرداری، انگیزشی، اجتماعی و حسی – حركتی رده‌بندی می‌شوند. بنابراین كنش هوش عمومی با سطح رفتار سازشی همبستگی دارد.

البته در سطوح كنش فرد در هر دو بعد هوشی و رفتار سازشی، تفاوت‌های فردی ملحوظ است كه این امر به‌ویژه در سطوح عقب‌ماندگی خفیف و مرزی كه بهتر است گفته شود "كم‌هوش مرزی" چشم‌گیرتر است. زیرا بسیاری از افراد كه در سطح كم‌هوشی مرزی قرار دارند، رفتار سازشی مناسبی نشان می‌دهند. اندازه‌گیری رفتار سازشی به عنوان یك عامل مسلم در تشخیص عقب‌ماندگی بسیار ضروری است.

محور سوم: طبقه‌بندی حول محور انتظارات و اكتسابات آموزشگاهی

الف: كودكان كندآموز

با توجه به اینكه هوشبهر افراد عادی 100 می‌باشد، چنین كودكانی از نظر معیارها و مقاصد آموزشی و پرورشی، عقب‌مانده شناخته نمی‌شوند و هوشبهرشان بین 90 - 75 می‌باشد. آنها كمی دیرانتقال بوده و در درك و بیان مفاهیم پیچیده از خود ضعف نشان می‌دهند، اما در ظاهر كردن رفتارهای سازشی متناسب با محیط فرهنگی و اجتماعی خود مشكل ویژه‌ای ندارند. آنها در مدارس عادی مشغول تحصیل می‌شوند؛ زیرا با تلاش و پشتكار بیشتر خود و توجه و راهنمایی معلم می‌توانند همانند كودكان عادی از نظر تحصیل پیشرفت كنند.

ب: كودكان عقب‌مانده ذهنی آموزش‌پذیر

یك كودك عقب‌مانده ذهنی آموزش‌پذیر به دلیل اینكه رشد و تحول او كمتر از متوسط است، در استفاده از برنامه‌های مدارس ابتدایی عادی ناتوان است. لیكن او می‌تواند ظرفیت یادگیری خود را در سه زمینه تكامل بخشد:

 آموزش‌پذیری در موضوعات تحصیلی آموزشگاه حداقل در یك سطح

 آموزش‌پذیری در سازش‌یافتگی اجتماعی در حد اینكه بتواند در جامعه به‌طور مستقل زندگی كند

 كسب كفایت شغلی به ‌طوری كه بتواند بعد از دوره جوانی خود را کلی یا جزئی حمایت كند

هوشبهر چنین كودكانی بین 50 تا 75 می‌باشد. چنین كودكانی حداكثر در زمان‌های اولیه رشد، طبیعی به نظر می‌رسند؛ زیرا هیچگونه علایم ظاهری ندارند و عقب‌ماندگی‌شان آشكار نمی‌گردد، مگر اینكه در مدرسه از نظر یادگیری مهارت‌های تحصیلی از خود ضعف نشان دهند. این كودكان از تمركز كافی و رغبت به فعالیت‌های فكری و ابتكاری چندانی برخوردار نیستند و به همین دلیل اغلب او را به عنوان دانش‌آموزان مستعد ضعیف می‌شناسند. این گروه از كودكان دارای سازش‌یافتگی اجتماعی و قابلیت‌های حرفه‌ای بوده و با تمرین و تكرار، كارهای عملی نیمه‌ماهر را به خوبی انجام می‌دهند. آنان در مواقع انتقاد، از استدلال و بیان مناسبی برخوردار نیستند و اگر محیط عاطفی آنها آزاردهنده نباشد شخصیتی مطیع و سازش‌یافته دارند.

 

ج: كودك عقب‌مانده ذهنی تربیت‌پذیر

یك كودك عقب‌مانده ذهنی تربیت‌پذیر، كودكی است كه در زمینه‌های پیشرفت تحصیلی و كسب سازش‌یافتگی‌های اجتماعی برای زندگی مستقل آینده و سازش برای انجام مهارت‌های شغلی در دوره جوانی، قابل آموزش نیست.

یك كودك عقب‌مانده ذهنی تربیت‌پذیر، در مجموع می‌تواند مهارت‌های خودیاری از قبیل؛ لباس پوشیدن، غذا خوردن و مسواك زدن را بیاموزد. او قادر است سازش‌یافتگی اجتماعی را در برقراری ارتباط با خانواده و همسایگان فراگیرد. می‌تواند در خانه و یا موسسات شبانه‌روزی و كارگاه‌های اجتماعی از نظر اقتصادی سودمند باشد، به‌طوری كه با حداقل درآمد ناشی از مشاغل ساده سربار جامعه نباشد. او هوشبهری بین 50 - 25 را دارا می‌باشد. كودك عقب‌مانده ذهنی حمایت‌پذیر یا وابسته كامل، به دلیل اینكه عقب‌ماندگی در این نوع عمیق است، در فراگیری امور خودیاری و اجتماعی شدن ناتوان است. همچنین استعداد فراگیری مهارت‌های شغلی را ندارد و در كسب درآمد عاجز است. چنین كودكی به سرپرستی مداوم بزرگسالان خود نیازمند است. یك كودك عقب‌مانده حمایت‌پذیر، هوشبهرش بیش از پنج انحراف معیار زیر هنجار است و در واقع هوشبهر او كمتر از 25% می‌باشد و غالبا به معلولیت‌های شدید دیگر دچار است و برای حفظ بقای خود به مراقبت و سرپرستی مستقیم دیگران نیازمند است.

چه عواملی سبب عقب ماندگی ذهنی می شود؟

  • ‌عقب ماندگی به علت عوامل ارثی
  • ‌عقب ماندگی به علت اتفاقات دوران بار داری
  • ‌عقب ماندگی به علت حوادث زایمانی و بعد از تولد
  • ‌عقب ماندگی به علت عوامل محیطی ، اجتماعی و فرهنگی

چه بیماریهایی در دوران بارداری سبب ایجاد عقب ماندگی ذهنی در کودک می شود؟

سیفلیس:

ویروس سیفلیس علاوه بر ایجاد نارسایی هوشی در کودک،‌ ناهنجار های حسی و حرکتی، کوری، صرع، اختلالات قلب و عروق و مسائل روانی را نیز سبب می گردد.

سرخچه:

بیماری عفونی و ویروسی است که این بیماری اگر در سه ماهه اول بار داری پدیدار شود ،‌ موجب نارسایی هوشی ، نابینایی، ناشنوایی و ... می شود. واکسن این بیماری باعث پیشگیری از ابتلاء به این بیماری شده و دخترانی که قبل از ازدواج به سرخچه مبتلا نشده اند تزریق واکسن این بیماری توصیه شده است.

تاثیر داروهای شیمیایی:

مصرف هر دارویی بیجا در زمان بارداری مخصوصاً در سه ماهه اولیه بارداری ، اگر به مدت طولانی هم مصرف نشود خالی از ضرر نیست.

مسمومیت سرب:

در مسمومیت شدید سرب نرخ مرگ و میر بالاست و آسیب دیدگی دایمی رواج کامل دارد.

اعتیاد:

اعتیاد والدین به مشروبات الکلی موجب مسمومیت شده و ژن مسموم باعث نقص هوشی و ضعف عمومی در رشد طبیعی و ناهنجاری های حسی و حرکتی و گاهی سبب عقب ماندگی ذهنی و ناهنجاری های مغزی نیز می گردد.

هیجانات مادر

مادرانی که در دوران بارداری با استرس ها و مشکلات گوناگونی روبه رو هستند، این مشکلات در آن ها ایجاد تنش می کند و نوزاد کم وزن متولد می شود.

سن والدین

کروموزوم ها در خانم ها از سی سالگی به بعد تغییراتی پیدا می کند و ممکن است باعث تولد کودک عقب مانده ذهنی شود.

چه عوامل محیطی سبب ایجاد عقب ماندگی ذهنی می شود؟

عوامل محیطی بسیاری در هوش و سازگاری همه ی کودکان از جمله عقب ماندگان ذهنی تاثیر دارد و شامل فقر، تغذیه نامناسب، ناپایداری خانواده، وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی بد و محرومیت های فرهنگی و استرس های مکرر در محیط زندگی کودک می باشد. عدم ارائه تسهیلات و برنامه های آموزش و پرورش که معمولاً بر اثر فقر فرهنگی و محیطی و اقتصادی و اجتماعی می باشد، ازجمله عواملی است که در رکود هوشی کودکان موثر است. در این صورت عقب ماندگی بیشتر به فقر فرهنگی و ضعف انگیزه ها و محرکات لازم و ضروری محیط تربیتی کودک مربوط می شود. فقدان محرکات محیطی مناسب موجب می گردد که کودک انگیزه های لازم در تحرک، تلاش، تفکر وکسب تجارب تازه که در پرورش رشد هوشی کودک بسیار مهم می باشد، نداشته باشد. همچنین وجود خانواده ها و محیط های مضطرب و پرتشنج و حضور والدین ناراحت و پرخاشگر که مرتب بی دلیل کودک خود را سرزنش نموده و تنبیه می نمایند، باعث می شود که کودک از نظر عاطفی رشد سالم و طبیعی و سازگار با محیط نداشته و دچار خمودگی و نارسایی هوشی گردد.

پیشگیری :

اگرچه هنوز تمامی علل مربوط به عقب ماندگی ذهنی بطور کامل روشن نگردیده و همچنین علوم پزشکی و روانپزشکی هنوز نمی تواند درمان خاصی را برای افراد عقب مانده ذهنی ارائه نمایند، ولی براساس آنچه تاکنون در این باره آشکار شده است، حقیقت آن است که این دانسته ها، هرچند محدود، می تواند ما را در پیشگیری از عقب ماندگی ذهنی یاری نماید.

پیشگیری اولیه :

  • جلوگیری از ظهور عوامل ایجاد کننده عقب ماندگی ذهنی بخصوص عوامل قبل از تولد از اهمیت ویژه برخوردار است. مراجعه به مراکز مشاوره خانواده و مشاوره ژنتیک قبل از ازدواج، امری مناسب و در موارد زیر بسیار ضروری است:
  • ازدواج فامیلی.
  • وجود فرد معلول در یکی از خانواده های طرفین.
  • ابتلای یکی از طرفین به مشکلاتی چون صرع، بیماری قند و مانند آن.
  • تمایل به داشتن فرزند بیشتر در حالیکه فرزند قبلی معلول باشد.
  • ممانعت از بارداری زنان در سنین بسیار کم (نوجوانی) و در سنین بالا‌ (بیشتر از 40سال).

مادرانی که برای جلوگیری از حاملگی مدتی از وسایل پیشگیری استفاده کرده اند، بهتر است تحت نظارت پزشک اقدام به بارداری کنند.

استفاده از هر نوع دارو بویژه در ماههای اول بارداری باید با نظر پزشک متخصص انجام شود.

رسانه های گروهی با همکاری متخصصان زیربط و باتوجه به مواد خوراکی موجود در جامعه، لازم است برنامه های مناسب برای مادران باردار را توصیه کنند.

با توجه به اثرات سوء پرتابی در هنگام بارداری به ویژه ماههای اول، هرگونه اقدامی از این نوع باید با نظر پزشک متخصص انجام شود.

مادران باردار باید در حد امکان از تماس با بیماران مبتلا به بیماری های عفونی و ویروسی پرهیز کنند.

مادران باردار لازم است از استعمال دخانیات، مواد مخدر و مشروبات الکلی جداً پرهیز کند.

شرایط محیطی باید بگونه ای باشد که مادران باردار حتی الامکان در معرض تحریکات شدید و ناگهانی هیجانی و عاطفی قرار نگیرند.

متخصصین باید در موقع استفاده از ابزار کمکی جهت زایمان های سخت، نهایت دقت را بعمل آورند تا خطری متوجه نوزاد نشود.

در هنگام تولد، باید خون و ادرار کودک برای اندازه گیری مواد مختلف آن مورد آزمایش قرار گیرد، تا اگر عدم تعادلی وجود دارد بموقع بتوان اقدامات لازم را انجام داد.

اسباب بازی ها و وسایلی که برای استفاده کودکان تهیه می شود، لازم است از جهت ایمنی و بی خطر بودن مورد توجه قرار گیرد.

تزریق بموقع واکسن ها و نیز ارجاع سریع کودک بیمار به پزشک متخصص، امری حتمی است.

مراقبت و مواظبت جدی کودک خردسال در مواجهه با سوانح و تصادفاتی که منجر به آسیب های مغزی می شود، همیشه مورد سفارش است.

کم کاری غده تیروئید مادرزادی و بیماری فنیل کتونوری از بیماری هایی هستند که اگر زود تشخیص داده نشوند باعث عقب ماندگی ذهنی خواهند شد، اگر در ماه اول تولد تشخیص داده شود قابل پیشگیری است.

پیشگیری ثانویه :

عقب ماندگی ذهنی درمان ندارد و بهترین راه کنترل جلوگیری از بروز آن است. بنظر نمی رسد داروهای خاصی نیز در کنترل پیشرفت اختلال موثر باشد. مهمترین روش درمانی افراد عقب مانده ذهنی افزایش میزان سازگاری آن ها، محیط زندگی و تنظیم توقعات محیطی، سطح کارآیی این افراد در خانواده و جامعه می باشد.

مهمترین مساله این است که عقب ماندگی کودک هرچه زودتر تشخیص داده شود و اقدامات اساسی در همه جهات انجام گیرد تا آنچه در توانایی ذاتی کودک نهفته است خودنمایی کند و کودک زندگی طبیعی داشته باشد.

پیشگیری ثالث :

انجام مشاوره خانواده و مشاوره فردی در جهت محدود کردن تاثیرات عقب ماندگی ذهنی ضرورت دارد. استفاده از روش های توصیه شده توسط افراد متخصص در تقویت و حفظ کارآیی عملی این افراد می تواند باعث افزایش اعتماد به نفس و ساز گاری مناسب تر با استرس های معمول زندگی افراد عقب مانده ذهنی گردد. آموزش کودک و خانواده، آموزش مهارت های کلامی،‌ محیطی، ارتباطی، اجتماعی، همچنین آموزش های ویژه و فیزیوتراپی و آموزش های مهارت های جسمی همگی می توانند در سازگاری و رشد بهتر این افراد و توانبخشی آنان کمک موثری داشته باشند.

منابع:

شریفی درآمدی، پرویز؛ كودكان عقب‌مانده ذهنی، تهران، عروج، 1373، چاپ اول، ص 19.

انحراف معیار، یک مفهوم آماری است و در اینجا به این معنی است که هوشبهر از حد متوسط (100) منفی 2 انحراف(هر انحراف 15 درجه) کمتر است.

بیل ری، گیرهات و همکاران؛ آموزش و پرورش كودكان عقب‌مانده ذهنی، ترجمه پرویز شریفی درآمدی، تهران، سپاهان، 1385. چاپ اول، ص 60.

آموزش و پرورش کودکان عقب‌مانده ذهنی، ص 62.

مسائل عقب‌ماندگی ذهنی، اداره بهداشت، آموزش و بهزیستی ایالات متحده آمریکا، چاپخانه دولتی واشنگتن، 1969، ص 2.

آموزش و پرورش کودکان عقب‌مانده ذهنی، ص 66 تا 69.

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  اختلال اضطراب فراگیر   

تدوین :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی روانشناس

اختلال اضطراب فراگیر چه علائمی دارد؟

مشخصه این اختلال وجود نگرانی و دلشوره در اکثر اوقات روز و در بیشتر روزها است که مربوط به مسائل مختلف روزمره می­باشد و دست کم حدود شش ماه طول کشیده باشد. سایر علایم همراه این اختلال عبارتند از زود خسته شدن، بی‌قراری، مشکل در تمرکز، تحریک‌پذیری (زود عصبانی شدن)، تنش عضلانی و كاهش خواب. این اختلالات بسته به شدت علایم در قالب خفیف تا متوسط یا منتشر طبقه‌بندی می­شوند.

ملاک های تشخیصی

الف) اضطراب ونگرانی مفرط ( انتظار توام با تشویش ) به خاطر چند واقعه یا فعالیت (نظیر عملکرد شغلی یا تحصیلی ) که حداقل به مدت شش ماه در اکثر روزها پیدا شود.

ب)فرد احساس کند تسلط بر این نگرانی دشوار است .

پ)اضطراب ونگرانی مزبور حداقل با سه تا از علائم ششگانه زیر همراه باشد ( به طوری که لااقل برخی از این علائم در شش ماه گذشته، در اکثر روزها وجود داشته باشد).

نکته : در بچه ها وجود فقط یکی از موارد زیر کافی است :

1) بی قراری یا احساس دلواپسی

2) زود خسته شدن

3) دشواری در تمرکز یا احساس کار نکردن مغز

4) تحریک پذیری

5) تنیدگی عضلانی

6) به هم خوردن خواب (دشواری در به خواب رفتن یا حفظ تداوم خواب ، یا خوابیدن توام با بی قراری )

 اضطراب و نگرانی مذکور،به دلیل موارد زیر نباشد:

مثلاً اضطراب یا نگرانی فرد به خاطر پیدایش حمله پانیک ( چنانکه در اختلال پانیک چنین است ) ،خجالت کشیدن از جمع ( چنان که در جمعیت هراسی چنین است ) ، آلوده شدن ( چنان که در اختلال وسواسی - جبری )، دور ماندن از خانه و نزدیکان ( چنان که در اختلال اضطراب جدایی چنین است ) ، چاق شدن ( چنان که در بی اشتهائی عصبی چنین است ) ، وجود شکایات متعدد جسمی ( چنان که در اختلال جسمانی سازی چنین است ) ، یا ابتلا به یک بیماری جدی نباشد .

معمولا" فرد از نظر هیجانی، احساسی و رفتاری چه واکنش هایی نشان می دهد؟

  1. از نظر هيجاني فرد احساس مي‌كند كه بي‌قرار، وحشت‌زده، تنيده، گوش به زنگ و همواره بدخلق است

"اغلب اوقات احساس ترس و تنيدگي مي كنم. نمي‌دانم اين چه حالتي است. نمي‌توانم مشخصاً اشاره‌اي به آن داشته باشم. فقط مي‌دانم كه از درون عصبي‌ام … طوري عمل مي‌كنم كه انگار چيزي مرا تهديد به مرگ مي‌كند"
 2. از نظر شناختي فرد انتظار چيز وحشتناكي دارد ولي نمي‌داند آن چيست

من مي‌ترسم، ولي نمي‌دانم از چه چيزي...  همواره انتظار دارم اتفاق بدي بيفتد … فكر مي‌كردم مي‌توانم آن را به چيزهاي مشخصي ربط دهم، ولي اين صحت ندارد. اين اتفاق تغيير مي‌كند و پيش‌بيني ناپذير است. نمي‌توانم بگويم كه چه وقت اين اتفاق مي‌افتد كاش مي‌توانستم بفهمم اين اتفاق چيست.
 3. از نظر جسماني فرد تنش ماهيچه‌اي مزمن را تجربه مي‌كند. فرد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر به راحتي تنيده شده و در تمركز مشكل دارد، بي‌قرار و مضطرب ‌است و در خوابيدن مشكل دارد.
 4. از نظر رفتاريمترصد بوده و در جستجوی این است تا نگراني‌هايش را تسكين ببخشد.

طي هفته گذشته يا حتي قبل از آن دوست نداشتم از خانه خارج شوم. از آن مي‌ترسم كه شديداً كنترل خودم را از دست بدهم و یا شايد هيستريك شوم … گاهي اوقات هنگام صحبت كردن با ديگران دچار ترس و اضطراب مي‌شوم و فقط مي‌خواهم فرار كنم...

انواع درمان

مؤثرترین درمان بیماران دچار اختلال اضطراب فراگیر احتمالاً ترکیبی از رویکردهای رواندرمانی، دارودرمانی و درمانهای حمایتی است. بالینگری که درگیر این درمان می شود – اعم از اینکه روانپزشک باشد، یا پزشک خانوادگی بیمار باشد، یا هر تخصص دیگری داشته باشد – ممکن است مجبور شود وقت بسیار زیادی را صرف کند.

 

دارو درمانی

برای تجویز داروی اضطراب زدا به بیمار مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در معاینه اول به ندرت می شود تصمیم گرفت . از آنجا که اختلال مزبور ماهیتاً دراز مدت است ، باید نقشه ای دقیق برای درمان آن طرح کرد . داروهای عمده ای که برای درمان اختلال اضطراب فراگیر باید مورد توجه قرار گیرد ، بوسپیرون وونلافاکسین  است . داروهای دیگری که ممکن است مفید واقع شود عبارت است از پرامین، ودارو های آدرنرژیک نظیر پروپرانولول .

بوسپیرون :

داده های موجود حاکی از آنست که بوسپیرون در کاهش علائم شناختی اختلال اضطراب فراگیر مؤثرتر است تا در کاهش علائم جسمی آن .

ونلافاکسین :

 ونلافاکسین برای درمان بی خوابی ، ضعف تمرکز ، بی قراری ، تحریک پذیری و تنیدگی عضلانی مفرط ناشی از اختلال اضطراب فراگیر موثر است.

روانپزشکان مدت زمان لازم برای درمان دارویی رابه مدت شش الی دوازده ماه لازم می دانند ، اما برخی شواهد حاکی از آن است که این درمان باید دراز مدت چه بسا مادام العمر باشد. پس از قطع درمان ، حدود 25% درصد از بیماران در ماه اول و 60-80% از آنها در سال اول دچار عود اختلال می شوند.

درمان اضطراب معمول آن است که دارویی را با کمترین مقدار درمانی آن شروع کنیم، سپس آن قدر بر آن بیفزاییم تا پاسخ درمانی حاصل شود.

رواندرمانی

اکثر بیماران وقتی فرصت آن را می یابند که با پزشک علاقه مند و دلسوز در مورد مشکلاتشان صحبت کنند ، احساس می کنند که اضطرابشان به میزان قابل توجهی کم می شود . اگر بالینگر موقعیتهای بیرونی ای را که برای بیماراضطراب آور استکشف کند ، ممکن است به تنهایی یا به کمک خود بیمار یا خانواده اش بتواند با ایجاد تغییراتی در محیط بیمار فشارهای زیادی را که بر او وارد می شود کم کند . تخفیف علایم اغلب باعث می شود که بیمار بتواند در کار و روابط روزمره اش کارکرد موثرتری داشته باشد و این خود پاداش و رضایت بیشتری برایش فراهم می آورد که فی نفسه اثر درمانی دارد.

توصیه های درمانی روانشناختی اختلال اضطراب فراگیر شامل محورهای دوازده گانه زیر می باشد که عبارتند از: :

12دستورالعمل برای مقابله با اضطراب

این دستورالعمل شامل 12 مهارت برای مقابله کارآمد با اضطراب و استرس می باشد.سعی شده است که یک توالی منطقی یرای ارائه مهارتها اتخاذ شود. کارشناس سلامت روان معمولا" بر اساس دلیل ارجاع و ارزیابی بالینی خود می تواند برخی از این مهارتها را آموزش دهد. مهمترین نکته در آموزش این مهارتها گذاشتن زمان کافی برای تمرین مهارتها توسط مراجع است.

مهارت 1: شناخت علل و علايم اضطراب

آنچه که مسئول هیجان های منفی از قبیل اضطراب است، خود رویدادها نیستند بلکه انتظار و تفسیر افراد از آن رویدادهاست. در اضطراب این تفاسیر به خطر فیزیکی و یا روانی اجتماعی ارتباط می یابد. در زندگی روزمره موقعیت های فراوانی وجود دارند که خطرناکند. در این موقعیت ها ادراک افراد غالبا ارزیابی هایی واقع نگرانه از تهدید را تشکیل می دهند. اما در حالت های اضطرابی افراد مرتبا خطر متعلق به موقعیتی خاص را بیش از آنچه واقعا" وجود دارد برآورد میکنند.

اولين قدم در مقابله با اضطراب، شناخت علايم اضطراب و چگونگي اثر اين علايم بر فرد است. اضطراب هم مي‌تواند به ما نيرو ببخشد و ما را براي برخورد با مشكل آماده كند و هم مي‌تواند عملكرد طبيعي ما را مختل سازد.

وجود مجموعه‌اي از علايم بدني، فكري و هیجانی ما را متوجه مي‌كند كه مضطرب هستيم.

بدن: وقتي مضطرب هستيد بدن‌تان با تپش قلب، تنگي نفس، از دست دادن اشتها، تهوع، بي‌خوابي، تكرر ادرار، چهره برافروخته، تعریق، لکنت و بي‌قراري واكنش نشان مي‌دهد.

تفكر: اضطراب موجب سردرگمي، اختلال در حافظه و تمركز، حواس‌پرتي، ترس از دست دادن كنترل و افكار تكرار شونده مي‌شود.

هیجان: وقتي مضطرب هستيد، عصبي، بي‌طاقت، ‌نگران، گوش به زنگ، وحشت‌زده، دلواپس، افسرده يا هيجان‌زده مي‌شويد.

آگاهي از اين واكنش‌ها مهم است زيرا به شما كمك مي‌كند تا متوجه اضطراب خود بشويد. وقتي متوجه اين علايم اضطرابی شديد از خود بپرسيد، آيا اين علايم يك واكنش طبيعي به تهديدي واقعي است يا یک واکنش نامتناسب با شرایط است؟ چگونه مي‌توانيد اين كار را انجام دهيد؟ اولين قدم بررسي دقيق ارزيابي‌هاي اوليه خود است.

 لازم است بدانیم که اضطراب بخشي از زندگي هر فرد است و هر فردي ممكن است به آن دچار شود. اضطراب شما به علت اين نيست كه ضعيف يا ترسو هستيد بلكه به علت انسان بودن شما است. شما بايد مهارت‌هاي مقابله با اضطراب را فراگیرید تا نيروي با ارزش خود را به هدر ندهيد.

مهارت 2:خودآرام‌سازي

از آنجا كه اضطراب منجر به احساس تنش، نگراني و برانگيختگي مي‌شود، منطقي است كه اگر آرام شويد راحت‌تر مي‌توانيد با اضطراب مقابله كنيد. به دو طريق مي‌توان از خود آرام‌سازي براي مقابله با اضطراب استفاده كرد:

يكي از روش‌هاي مؤثر، متمركز كردن توجه بر بدن خود است. تنفس، ضربان قلب و ساير علايم برانگيختگي بدني مانند گرفتگی عضلات و تعریق كف دست خود را مورد توجه قرار دهيد. هر گاه در بدن‌تان علايم اضطراب را مشاهده كرديد وقت آن است كه از مهارت خود آرام‌سازي استفاده كنيد. به عنوان مثال فرض كنيد در حال صحبت يا انجام دادن كاري در مقابل يك جمع هستيد كه بدن‌تان علايم اضطراب را نشان مي‌دهد، به جاي اين كه وحشت كنيد و كنترل خود را از دست بدهيد به خودتان بگوييد:

 «خوب لازم است نفس عميقي بكشم و آرام باشم».

مزيت استفاده از واكنش‌هاي بدني به عنوان علامتي براي شروع خود آرام‌سازي اين است كه احساس مي‌كنيد در هر شرايطي آماده مقابله با اضطراب هستيد. بدين ترتيب مهارت مقابله‌اي در همه جا همراهتان است.

مهارت 3: انجام ارزيابي هاي اوليه منطقي

وقتي با مشكلي مواجه مي‌شويد، ارزيابي اوليه‌اي كه از موقعيت به عمل مي‌آوريد مشخص مي‌كند كه آيا در موقعيت خطرناكي قرار داريد يا نه. اگر به اين نتيجه رسيديد كه دليل موجهي براي اضطراب وجود دارد به خاطر داشته باشید كه خود را به خاطر اين اضطراب سرزنش نكنيد.

اگر ارزيابي اوليه مشخص كرد كه اضطراب شما بي‌اساس است و موجب ناراحتي بي‌مورد مي‌شود لازم است منطقي فكر كنيد تا الگوهاي فكري معيوب موجب احساس درماندگی در شما نشود. در اينجا نمونه‌هايي از الگوهاي فكري معيوب را كه ما گاهي با پرداختن به آنها خودمان را مضطرب مي‌سازيم مطرح مي‌كنيم:

فاجعه‌آميز كردن: مسايل را بيش از اندازه بزرگ مي‌كنيد و هميشه به بدترين نتيجه ممكن فكر مي‌كنيد. همه چيز به نظرتان طاقت‌فرسا و وحشتناك مي‌رسد؛ هر نوع احتمال مثبت را ناديده مي‌گيريد زيرا خود را متقاعد نموده‌ايد كه تنها نتيجه ممكن فاجعه‌آميز است.

ادراك انتخابي: فقط به جنبه‌هاي منفي مسايل توجه مي‌كنيد. ممكن است يك رويداد خاص هم جنبه‌های مثبت و منفی داشته باشد ولي شما تنها به جنبه منفي آن مي‌پردازيد. اگر واقعاً احساس اضطراب كنيد ممكن است براي اين كه ثابت كنيد اضطراب شما بجاست حتي به دنبال حقايق منفي نيز بگرديد.

كمال‌گرايي: خود را متقاعد مي‌كنيد كه بايد كامل باشيد و چون مي‌ترسيد نتوانيد به انتظارات خود جامه عمل بپوشانيد، احساس اضطراب و تنش مي‌كنيد.

مهارت 4:ارزيابي ادراكات خود

هنگام اضطراب خود را سرزنش نكنيد. به علاوه با پذيرفتن اضطراب به عنوان بخشي از زندگي، شما مي‌توانيد با استفاده از نيروهاي فكري خود آن را به گونه‌اي ارزيابي كنيد كه به جاي پايين آوردن توان شما روحيه‌تان را بالا ببرد. مثلاً فرض كنيد خود را براي ارايه سخنراني در كلاس آماده مي‌كنيد، در اين حال شما مي‌توانيد هيجانات خود را نشانه وحشت‌زدگي يا دليل انگيزه بالاي خود براي عملكرد بهتر تلقي كنيد.

اگر ادراک فرد مثبت باشد به کنترل علایم اضطراب در فرد کمک خواهد کرد. احساس شكست قبل از درخواست ملاقات از شخصي را مي‌توان به عنوان هيجان ناشي از موفقيت نهايي در انجام آن كار تلقي كرد،  بدين معني كه شما مي‌توانيد هيجاني را كه احساس مي‌كنيد به صورت مثبت يا منفي ارزيابي كنيد. واضح است وقتي آن را مثبت ارزيابي مي‌كنيد به شما كمك مي‌كند تا در موقعيت اضطراب‌زا حداكثر تلاش خود را به عمل آوريد و به بهترین شکل رفتار نمایید. به اين روش نامگذاري مجدد سازگارانه گفته مي‌شود.

مهارت 5:حرف زدن با خود هنگام مواجهه با چالش‌ها

استفاده انطباقي از تكنيك حرف زدن با خود راهبرد خوبي براي فايق آمدن بر شرايط اضطراب‌زا است. شما مي‌توانيد با استفاده از مرور ذهنی يك رويداد چالش‌انگيز از اول تا آخر، خود را برای مواجهه با رویداد مورد نظر آماده کنید. به طور مثال قبل از مصاحبه شغلي مي توانيد به خود بگوييد: «هدف من برقراري مكالمه‌اي جالب با مصاحبه‌گر است. مي‌توانم نگرانی ام را به عنوان هيجان ناشي از نشان دادن مهارت‌هايم تلقي كنم. بايد انتظارات معقول و واقع‌بينانه‌اي داشته باشم. من آماده هستم هنگام اضطراب از مهارت‌هاي مقابله‌اي خود استفاده كنم». سپس، در جريان مصاحبه مي‌توانيد اين مطلب را به خود يادآوري كنيد:

  • «به ترس فكر نكن، فقط به ارائه مكالمه ی روان فكر كن».
  • «اين مصاحبه فرصتي براي نشان دادن خودم است».
  • «حالا نفس عميق بكش و آرام باش».

بعد از مصاحبه نيز مي‌توانيد با گفتن عبارات زير موفقيت‌هاي خود را تقويت كنيد:

«با همه اينها زياد بد نبود، توانستم از عهده اين موقعيت برآيم و اين برايم مهم است. اين مصاحبه تجربه خوبي بود. هدفم واقع‌بينانه بود و به آن دست يافتم. بايد به خود افتخار كنم».

مهارت 6:كنترل صفات اضطراب‌زا

چهار صفت اضطراب‌زا هستند: كمال‌گرايي، نياز شديد به تأييد شدن، بي‌توجهي به علايم جسمي و رواني اضطراب و نياز شديد به كنترل. شما مي‌توانيد با مهار كردن اين صفات اضطراب‌زا اضطراب خود را كنترل كنيد.

-كمال‌گرا نباشيد

افراد زماني مضطرب مي‌شوند كه انتظاراتشان به طور نامعقولي بالا است و بيش از اندازه نگران شكست‌هاي كوچك و اشتباهات جزيي هستند. وقتي در مورد چيزهاي زيادي، نگران هستيد به سختي مي‌توانيد آرام باشيد و از زندگي‌تان لذت ببريد. با عمل به پيشنهادات زير مي‌توانيد كمال‌گرايي خود را مهار كنيد:

  • ارزشمند بودن خود را در گرو پيشرفت‌هاي‌تان ندانيد. اگر اصرار داريد بخشي از عزت نفس خود را به پيشرفت‌هاي‌تان ربط دهيد از واقع‌بينانه بودن اهداف‌تان مطمئن شويد.
  • سبك تفكر كمال گرايانه خود را شناسايي و كنترل كنيد و بكوشيد با خودتان اين گونه حرف نزنيد:
  • «نبايد اشتباه كنم».
  • «بايد بتوانم تمام كارها را درست انجام دهم».

در عوض سعي كنيد حرف‌هاي زير را به خود بگوييد:

  • «حداكثر توان خود را به كار خواهم گرفت».
  • «از اشتباهات خود درس مي‌گيرم».
  • «بايد كار را به قسمت‌هاي كوچك تقسيم كنم».
  • در اهميت دادن به خطاهاي كوچك خود اغراق نكنيد. تقريباً تمام اشتباهات كوچك شما پس از مدت كوتاهي كاملاً فراموش مي‌شوند. پس چرا بي‌جهت خودتان را ناراحت مي‌كنيد؟ منصفانه نيست كه با اصرار بر اين كه تمام جزئيات كوچك بايد در جاي خود قرار بگيرند خودتان را از پا در آوريد. چند مشكل بسيار مهم را براي نگران بودن برگزينيد و بقيه مسائل را كنار بگذاريد. با مسايل بي‌اهميت خود را ناراحت نكنيد.
  • به جنبه‌هاي مثبت توجه كنيد. وقتي بي‌جهت خود را مضطرب مي‌كنيد بايد حواس خود را از موضوع پرت كنيد. يك راه خوب براي پرت كردن حواس تغيير كانون توجه از افكار منفي به افكار مثبت است.
  • اهداف واقع‌بينانه‌اي انتخاب كنيد. اهداف‌تان بايد طوري باشند كه در شما علاقه و چالش ايجاد كنند ولي نبايد دست نيافتني باشند. اهداف خود را نبايد قطعي و مسلم فرض كنيد، آنها را با واقعيت‌ها منطبق كنيد.
  • زماني را صرف تفريح بكنيد. اگر در مورد بعضي چيزها كمال‌گرا هستيد، لااقل در مورد همه مسايل كمال‌گرا نباشيد.

- خود را باور کنید

اگر ما ارزشمند بودن خود را مبتني بر نحوه رفتار ديگران بدانيم، اشتباه بزرگي مرتكب شده‌ايم. اگر مردم با ما خوب برخورد نكنند احساس افسردگي و خشم مي‌كنيم و اگر آنها با ما خوب باشند احساس اضطراب مي‌كنيم. چرا؟ ما مضطرب هستيم زيرا فكر مي‌كنيم اگر چه آنها در حال حاضر با ما خوب هستند ولي ممكن است در آينده اين طور نباشند. تنها راه بيرون آمدن از اين دام خودباوری است. همه ما ترجيح مي‌دهيم ديگران ما را دوست بدارند و با ما خوب رفتار كنند ولي نمي‌توانيم ارزشمند بودن خود را در گرو اعمال آنها نسبت به ما كه اغلب نيز كاملاً غيرقابل پيش‌بيني است بدانيم.

- به علايم جسمي و رواني اضطراب توجه كنيد

بخش مهمي از كنترل اضطراب آگاهي از وضعيت رواني و جسمي خود است. وقتي احساس اضطراب يا تنش مي‌كنيد براي اين كه بتوانيد از مهارت‌هاي مقابله‌اي خود استفاده كنيد خويشتن‌دار باشيد و احساسات خود را مورد بازبيني قرار دهيد.

- میل به كنترل را در خود کاهش دهید

افرادي كه ميل شديد به كنترل مسايل دارند همانند افرادي كه نياز شديد به تأييد ديگران دارند در دام اضطراب مي‌افتند. اين افراد وقتي كنترل ندارند احساس وحشت‌زدگي و ناكامي مي‌كنند و وقتي كنترل دارند چون نمي‌دانند اين كنترل تا چه مدت ممكن است دوام يابد، مضطرب هستند. رهايي از دام كنترل آسان نيست، اما مهار ميل به كنترل همه چيز، قدم مهمي براي يك زندگي آرام و لذت‌بخش است.

در اينجا راه‌هايي براي رهايي از ميل شديد به كنترل ارايه مي‌شوند:

پذيرش: اين حقيقت را بپذيريد كه اگر قرار است چيزي اتفاق بيفتد، حتي اگر شما طالب آن نباشيد رخ خواهد داد. توجه داشته باشيد كه با پذيرش واقعيت‌هاست كه دنيا اداره مي‌شود، هر چند ممكن است پذيرش واقعيت‌ها به اندازه كنترل آنها خوشايند نباشد.

شكيبايي: بدون داشتن كنترل شايد كارها خيلي خوب انجام نشود اما بالاخره اداره مي‌شود.

اعتماد كردن: مطمئن باشيد كه اكثر مسايل حل خواهند شد. آرام و اميدوار بودن به رويدادهاي مثبت و خوشايند زندگي، بهتر از ناراحت و مضطرب بودن درباره خطر رويدادهاي منفي و غيرقابل پيش‌بيني است.

شوخ طبعي: از شوخ طبعي به عنوان يكي از مهارت‌هاي مقابله‌اي استفاده كنيد.احتمالاً دست کشیدن از تلاش براي كنترل مسايل زندگي سخت است، اما استفاده از شوخ طبعي به شما كمك مي‌كند تا اين مساله را راحت تر بپذیرید.

مهارت  7: اجتناب نكردن از مشكلات

در مورد مقابله با اضطراب، اجتناب يكي از سبك‌هاي مقابله‌اي مشكل‌زاست. اجتناب در كوتاه مدت اضطراب را كاهش مي‌دهد ولي چون مسأله يا موضوع را كاملاً برطرف نمي‌كند، در طولاني مدت موجب مشكلاتي مي‌شود. به بيان ديگر چون اجتناب موجب تسكين موقت مي‌شود، روش وسوسه‌انگيزي براي مقابله با اضطراب است. اجتناب از افراد، مكان‌ها و تكاليفي كه زندگي را مشكل مي‌كند، باعث تقويت این رفتار می شود. متأسفانه تا زماني كه باعوامل اضطراب زا روبرو نشويد، اضطراب خود به خود مرتفع نمي‌شود. از آنجا كه فرد مضطرب به طور دایم گوش به زنگ است، هيچ وقت كاملاً احساس آرامش نمي‌كند. شما هيچ وقت نمي دانيدكه عامل اضطراب چه زماني ظاهر خواهد شد.

سبك مقابله‌اي سركوب‌گر یکی دیگر از رویکردهایی است که منجر به تداوم اضطراب می شود. سركوب‌گرها از اضطراب رنج مي‌برند ولي آن را انكار مي‌كنند. آنها خود را منطقي، مسلط و غيرمضطرب نشان مي‌دهند. متأسفانه با اين كه انكار در كوتاه مدت پاسخ مقابله‌اي مفيدي است، اما پيامدهاي منفي زيادي دارد. افراد سركوب‌گر سعي مي‌كنند خود و ديگران را متقاعد سازند كه مشكلات زندگي آنها را ناراحت و آشفته نمي‌كند و به همين دليل انرژي زيادي براي لذت بردن از چيزهاي خوشايند برايشان باقي نمي‌ماند. با توجه به اين كه اين افراد احساسات خود را كاملاً تجربه و بيان نمي‌كنند اغلب روابط اجتماعي‌شان با ديگران سطحي است. افراد سركوب‌گر كمتر به فعاليت‌هاي برانگيزنده و خلاق دست مي‌زنند. اين افراد سلامت خود را به عنوان تاوان رفتار خود از دست مي‌دهند. افراد سركوب‌گر در مقابل علايم استرس از قبيل فشار خون بالا، درد و ناراحتي آسيب‌پذير هستند.

مهارت  8: رويارويي همراه با نگرش مثبت

اگر اجتناب، روش خوبي براي مقابله با اضطراب نيست پس روش خوب كدام است؟ شما در نتيجه تجارب زندگي پاسخ اين سؤال را مي‌دانيد. چطور شنا كردن، يا اولين ارايه سخنراني در حضور ديگران را ياد گرفتيد؟ دندان‌هاي خود را به هم فشرديد، به خود گفتید که موفق می شوید، نفس عميقي كشيديد و اين كار را انجام داديد. شايد هم متوجه شديد آنقدرها هم كه فكر مي‌كرديد سخت نبود.

برای استفاده از رويارويي همراه با نگرش مثبت دو دليل خوب وجود دارد:

اول، اين كه رويارويي راهي است براي حساسيت‌زدايي نسبت به افراد، مكان‌ها و تكاليفي كه زندگي را براي ما دشوار مي‌كند.

دوم، رويارويي مثبت با مسايل بر خودپنداره شما تأثير مي‌گذارد، تصور كنيد وقتي به جاي اجتناب از اضطراب به كار درستي دست مي‌زنيد چقدر احساسات شما متفاوت خواهد بود. تحقيقات روان‌شناختي زيادي اين واقعيت را كه همه ما در اثر تجربيات خود به آن رسيده‌ايم تأييد كرده است : «اگر مي‌خواهي موفق باشي، هنگام رویارویی طوري عمل كن كه انگار موفق هستي و موفق خواهي شد».

مهارت 9: تسلط‌گرا بودن

افراد تسلط‌گرا انرژي خود را براي كسب و توسعه مهارت‌ها صرف مي‌كنند و مشكلات را به تجارب آموزنده مبدل مي‌سازند. اين نوع نگرش نسبت به چالش‌ها و مشكلات زندگي در مقابل عملكرد‌گرايي قرار دارد كه نتیجه عمل در آن بیشترین اهمیت را دارد و بنابراین اولين هدف در آن اجتناب از اشتباه کردن است. براي افراد عملكردگرا سخت است كه بعد از شكست بتوانند سرحال باشند. غلبه بر كمرويي و به دست گرفتن ابتكار عمل در روابط شخصي هم براي اين افراد سخت است.

 جاي ديگري كه تسلط‌گرا بودن در آن مفيد است، هنگام امتحان دادن است. فرد تسلط گرا امتحان را به عنوان چالشی برای توسعه مهارت ها و کسب تجربه قلمداد می کند. تسلط‌گرا بودن مستلزم دو چيز است:

اول، بايد توجه خود را به كاريكه در پيش داريد متمركز كنيد و از ترديد‌ها و ساير عقايد منفي كه مزاحم عملكرد بهتر شما هستند اجتناب كنيد.

دوم، بايد به تكليف به عنوان يك چالش نگاه كنيد.

مهارت 10:يادداشت‌برداري

هنگامي كه شما داريد روي اضطراب خود كار مي‌كنيد، يادداشت‌برداري روش خوبي است. اطلاعات زير بايد در اين يادداشت‌ها به ترتیب گنجانده شود: 1) تاريخ، ساعت، روز و موقعيت؛ 2) درجه‌بندي اضطراب خود بر اساس مقياس 1 (خفيف) تا 5 (شديد)؛ 3) ارزيابي‌هاي خود از موقعيت (چه چيزهايي به خود گفتيد)؛ 4) مهارت مقابله‌اي كه به كار برديد؛ 5) درجه‌بندي مجدد اضطراب بر اساس همان مقياس 5 درجه‌اي.

يادداشت‌برداري، چند نتيجه مفيد دارد: اول آنكه از زمان و مكاني كه مضطرب مي‌شويد آگاهي دقيق مي‌يابيد و اين اطلاعات در طرح‌ريزي مهارت‌هاي مقابله‌اي به شما كمك مي‌كند. دوم، اين كه يادداشت‌برداري به شما كمك مي‌كند تا مهارت‌هاي مقابله‌اي مفيد و اثربخش را از مهارت‌هاي مقابله‌اي نامناسب تشخيص دهيد. از طريق بازنگري و مشاهده پيشرفت خود مي‌توانيد روش‌هايي را كه براي كاهش اضطراب خود به كار مي‌بريد به دقت تنظيم و هماهنگ كنيد. سرانجام، اين كه وقتي از پيشرفت‌هاي خود يادداشت برمي‌داريد مي‌توانيد از موفقيت‌هاي خود لذت ببريد. وقتي انتظارات بالايي داريد، پيشرفت‌هاي كوچك به چشم نمي‌آيد. به خاطر داشته باشيد كه اهداف بزرگ با گام‌هاي كوچك به دست مي‌آيد.

مهارت 11:حساسيت‌زدايي منظم

شما همچنين مي توانيد با استفاده از خودآرام‌سازي از پيش خود را براي مواجهه با موقعيت‌هاي اضطرا‌ب‌زا آماده كنيد. فرض كنيد مي‌خواهيد از رئيس خود در خواست مرخصي يا افزايش حقوق كنيد. در اين صورت بايد با استفاده از مهارت‌هاي خودآرام‌سازي در روز ملاقات بر اضطراب خود چيره شويد و يا با استفاده از حساسيت‌زدايي منظم از پيش، خود را براي مقابله با اين موقعيت اضطراب‌زا آماده كنيد. اين تكنيك  به شيوه‌ زیر انجام مي‌شود:

«فهرستي از رويدادهايي كه به ملاقات با رئيس‌تان منتهي مي‌شود تهيه كنيد.

بعد از تهيه فهرست رويدادها، هر رويداد را برحسب ميزان اضطرابي كه ايجاد مي‌كند بر اساس يك مقياس از صفر تا 100 درجه‌بندي كنيد، با استفاده از اين فهرست مي‌توانيد خود را براي ملاقات با رئيس اماده كنيد. اول، آنقدر خود را آرام سازيد تا اضطراب‌تان به سطح نزديك به صفر برسد سپس تصور كنيد كه يك ماه قبل از ملاقات است و شما در حال رفتن به سر كار هستيد. در اين لحظه احتمالاً احساس مي كنيد كه اضطراب‌تان تا درجه 10 بالا رفته است. در حالي كه اين رويداد را در ذهن خود داريد دوباره به آرام كردن خود بپردازيد، تا اضطراب‌تان به صفر برسد. سپس اين رويداد را چندين بار در ذهن تجسم كنيد تا اين كه بتوانيد اضطراب خود را در اين مورد در سطح صفر نگه داريد. سپس به رويداد بعدي فهرست‌تان بپردازيد. اين بار تصور كنيد كه يك هفته قبل از ملاقات است و شما در حال رفتن به سر كار هستيد. ممكن است اضطراب شما تا 20 درجه افزايش يابد، باز هم در حالي كه رويداد را در ذهن خود تجسم مي كنيد به آرام كردن خود بپردازيد تا اضطراب‌تان به صفر برسد. به اين ترتيب فهرست خود را مرور كنيد تا اين كه خود را در حال ضربه زدن به در اتاق رئيس و وارد شدن به دفتر او ببينيد، در حالي كه اضطراب شما در سطح پايين 20 يا 30 قرار دارد. مرور همه رويدادها و نگه داشتن اضطراب خود در سطحي معقول ممكن است مدتي طول بكشد. اما اگر به خود فرصت كافي براي تمرين بدهيد اعتماد به نفس و احساس آمادگي‌تان بيشتر تقويت مي‌شود».

مهارت 12: كنترل رژيم غذايي و ورزش

مواردي كه بايد مورد توجه قرار گيرد، نيكوتين و کافئين است. اين دو ماده شيميايي محرك هستند و احتمالاً اضطراب را افزايش مي‌دهند. به خاطر داشته باشید كه علاوه بر قهوه، چاي و شکلات بسياري از نوشيدنی ها نيز داراي كافئين هستند. حفظ تعادل در مصرف قند نيز بسيار مهم است.

بعد از يافتن يك رژيم غذايي مناسب بهتر است يك ورزش مناسب را هم در نظر داشته باشيد. ورزش مهارت مقابله‌اي خوبي است، زيرا در سلامت جسم و روان نقش مهمي دارد.

چگونه می توان به فردی که دارای این اختلال است کمک کرد؟

در اضطراب لازم است به بیمار کمک نمائیم تا رابطه بین نشانه های بیماری و مشکلات خود را بفهمد.همچنین با علاقمندی با او صحبت کنیم و شدت و نوع فشار روانی که بر وی وارد شده را مشخص نمائیم.

در این زمینه درمانهای حمایتی کمک زیادی به بیمار میکند . اگر نشانه های بیماری شدید است و درمان وکمکهای اولیه ، بهبودی پیدا نمی کند به پزشک ارجاع داده شود تا با مشاوره وتجویز دارو تحت درمان قرار گیرد.

موثرترین درمان بیماران دچار اختلال اضطراب فراگیر احتمالاً ترکیبی از رویکردهای رواندرمانی ، دارودرمانی و درمانهای حمایتی است.بالینگری که درگیر این می شود، اعم از اینکه روانپزشک باشد، یا پزشک خانوادگی بیمار باشد، یا هر تخصص دیگری داشته باشد ، ممکن است مجبور شود وقت بسیار زیادی صرف کند .

خانواده واطرافیان چه کمکی می توانند بکنند؟

سعی کنند تا جائی که امکان دارد در طول درمان فرد را از مسائل  اضطراب آور دور کنند . حمایت خانواده سبب افزایش تحمل اضطراب در فرد می شود .

وظایف بهورزان در برخورد با این بیماران چیست؟

وظایف کارشناس سلامت ، پزشک در برخورد بیماران دچار اختلال اضطراب فراگیر با توجه به شیوع بالای اختلال اضطراب فراگیر و اثرات منفی آن بر کیفیت زندگی عملکرد فرد ، خانوادگی ، شغلی و اجتماعی لازم است .طبق دستورالعمل برنامه کشوری ادغام بهداشت روان نسبت بیماریابی در این زمینه از طرف بهورزان و پزشکان بعمل آید و بر حسب مورد ضرورت پرونده فعال روانپزشکی برای این بیماران تشکیل شود.آنچه که در درمان این دسته از بیماران مهم می باشد .

 

جهت تسهیل در بیماریابی با پرسش سوال پنجگانه تا حد زیادی می تواند به این امر دست یابند که سوالات فوق عبارتند از :

  • آیا احساس تنش و نگرانی در مورد مسائل روزمره دارید؟
  • آیا برایش اتفاقی افتاده که احساس کنید که مغزتان کار نمی کند یا حواسپرت می شوید؟
  • آیا اخیراً زود از کوره در می روید یا زود عصبانی و خشمگین می شوید؟
  • آیا اخیراً به دلیل نگرانی دیر به خواب می روید؟
  • احساس بی قراری ، دلواپسی یا دلشوره دارید ؟

 

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  پیشگیری از خودکشی برای مدیران رسانه های گروهی

نگارش :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

 

امروزه رسانه های عمومی نقش بسیار مهمی در زندگی اجتماعی ایفا میکنند. آنها افکار، نگرش و رفتار مردم را در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قویاٌ متاثر میسازند. نظر به چنین اثر گسترده، بدون شک در برنامه های پیشگیری از خودکشی نیز موثر خواهند بود.

خودکشی یکی از روشهای دردناک خاتمه دادن به زندگی فرد است. روش های گزارش خودکشی در رسانه ها میتواند در سوق دادن افراد ستعد به خودکشی به چنین اقدامی بسیار موثر است.

در تاریخ بروز رفتارهای خودکشی نشان داده شده است هنگامی خودکشی در منابع فرهنگی، کتب ، رسانه ها بصورت نا مطلوب گزارش می شود و یا مورد بحث قرار میگیرد، در افزایش تعداد مرگ ناشی از خودکشی موثر واقع می گردد.

نتایج تحقیقات نشان داده اند که گزارش خودکشی در صدا و سیما میزان خودکشی را تا 10 روز پس از گزارش افزایش میدهد.

آن چیزی که نظر رسانه ها را برای گزارش جلب میکند معمولا موارد نادر از نظر شخصیت اقدام کننده، محل و روش اقدام است. گزارش این موارد ممکن است به اشتباه به عنوان موارد معمول خودکشی به مردم معرفی گردیده و به آموزی منجر گردد. تکرار اخبار خودکشی در رسانه ها آن را به عنوان یک رفتار "هنجار" در جامعه ممکن است معرفی کند و باعث ترغیت به این عمل در افراد مستعد به خودکشی گردد. از سوی دیگر گزارش درست اخبار  مربوط به خودکشی میتواند در کاهش و پیشگیری از رفتار خودکشی نیز نقش مفیدی داشته باشد.

 

 

 

 

بطور کلی گفتگو در مورد خودکشی چه نکاتی را باید رعایت کرد:

  1. آمار مربوط به خودکشی باید با دفت و صحیح مورد بحث قرار گیرد
  2. اطلاعات واقعی و معتبر مورد استفاده قرار گیرد.
  3. اظهار نظرهای خلق الساعه خیلی به دقت صورت گیرد
  4. از بزرکنمایی اطلاعات مربوط به خودکشی بر اساس داده های محدود و اندک و نیز استفاده از اصطلاحاتی مانند "اپیدمی خودکشی" و نیز "مکانهایی با میزان خودکشی بالا" اجتناب شود.
  5. از بیان خودکشی به عنوان یک رفتار قابل درک در برابر تغییرات اجتماعی و سیاسی به جد اجتناب گردد.
  6. در گفتگو در مورد خودکشی از علایم هشدار دهنده برای اقدام به خودکشی، آمارهای معتبر موجود رد مورد چنین رفتارهایی، درمان های در دسترس و امکان پذیر برای پیشگیری از خودکشی و نیز روشهای پیشگیری از خودکشی صحبت شود و مطالبی را برای افزایش خوانندگان و شنوندگان برنامه آورده شود

 

چگونه خبر مربوط به خودکشی گزارش شود:

  1. از پوشش احساساتی خبر مربوط به خودکشی باید به طور جد اجتناب گردد.
  2. گزارش خبر تا حد امکان مختصر باشد.
  3. وجود هر گونه مشکل یا بیماری روانپزشکی در فرد خودکش میبایست گزارش گردد.
  4. از چاپ عکس فرد خودکش، روش بکار گرفته شده و توصیف مکان ارتکاب می بایست امتناع شود
  5. از درج خبر مربوط به خودکشی در صفحه اول اجتناب گردد.
  6. از بیان و توصیف جزءیات روش خودکشی اجتناب شود. معمولا خبر مربوط به خودکشی بیشتر در روش خودکشی اثر میگذارد تا دفعات اقدام به خودکشی.
  7. اخبار مربوط به مکان خودکشی مانند پل، مکان های بلند، صخره؛ ریل آهن منجر به افزایش خودکشی با استفاده از مناطق فوق می گردد.
  8. خودکشی نباید به عنوان رفتار توصیف ناگردنی و یا ساده تعبیر نمود؛ بلکه از آن به عنوان رفتاری پیچیده که از عوامل بسیاری مانند بیماری پایدار روانی، جسمانی، سوء مصرف مواد مخدر، مشکلات خانوادگی و روانشناختی متاثر می باشد یاد نمود.
  9. نباید از خودکشی به عنوان روشی برای سازگاری با مشکلات فردی مانند ورشکستگی، شکست عشقی، شکست تحصیلی نام برد.
  10. در گزارش مربوط به خودکشی باید به اثرات سوء آن در اقوام فرد خودکش از نظر "لکه ننگ" و "رنج روانشناختی" نام برد.
  11. "قهرمان" خطاب کردن افراد خودکش این را به افراد مستعد القاء میکند که افراد خودکش مورد عزت و احترام جامعه خود هستند.
  12. بیان عواقب جسمانی موارد اقدام به خودکشی مانند ضایعات مغزی، فلج و غیره اثر محافظت کننده دارد.

تامین اطلاعاتی در مورد در دسترس بودن "کمک"

رسانه های گروهی به روش ها ی زیر میتوانند در پیشگیری از خوکشی موثر واقع گردند:

  1. فهرستی از خدمات بهداشت روانی و شماره تلفن های "خط کمک" را همزمان با گزارش مربوط به اقدام به خودکشی در رسانه خود به چاپ برسانند.
  2. در مورد خودکشی، علایم هشداردهنده مربوط به خودکشی را به چاپ برسانن.
  3. این پیام را به جامعه برسانند "افسردگی" از علایم مهم "خودکشی" است  و نیز افسردگی قابل می باشند.
  4. با بازماندگان همدردی کرده و در صورت وجود گروه حمایت کننده، آنان را به آنها معرفی نمایید.
  1. با خودکشی نباید به عنوان رفتاری با رمز و راز برخورد شود، بسیاری از کسانی که خودکشی میکنند دچار بیماری روانپزشکی هستند.
  2. خودداری رسانه ها از گزارش خودکشی با روش های کشنده از بروز سایر خودکشی ها به همین روش جلوگیری خواهد کرد.
  3. بیان عوامل خطر برای بروز رفتار خودکشی و نیز معرفی شماره تلفن های تماس فوری و نیز اینکه بیماریهای روانپزشکی قابل درمان میباشند، باعث کاهش میزان مرگ ناشی از خودکشی میشود.
  4. معرفی افراد مشهور و نیز شخصیت های افسانه ای که با مشکلات هیجانی و روانی خود به صورت سازنده برخورد کرده اند، اثر محافظت کننده از اقدام به خودکشی دارد.
  5. گزارش خودکشی به روش های زیر میتواند در تشدید چنین رفتاری در جامعه موثر باشد:
    1. معرفی خودکشی به عنوان یک رفتار طبیعی در برابر مشکلاتی چون نرسیدن به هدف، مشکلات ارتباطی با دیگران و نیز بحران های مالی.
    2. نشان دادن اثرات مثتی برای خودکشی مانند تحقق انتقام، همدردی کردن.
    3. نشان دادن خودکشی به عنوان رفتاری قهرمانانه و یا تراژیک برای کسی که امکانات زندگی برای وی فراهم بود.
    4. نشان دادن خودکشی ب عنوان رفتاری کوچک، رمانتیک و یا با اهمیت جلوه دادن آن.
  6. در صورت گزارش اخبار خودکشی بهتر است در پایان گزارش منابع حمایتی و کمک را معرفی نماید
  7. رسانه ها میتوانند در زدودن افکار و عقاید غلط مردم نسبت به خودکشی به روش های زیر بطور موثر عمل کنند:
  • کسانی که در مورد خودکشی صحبت میکنند کمتر امکان دارد که به چنین کاری مبادرت کنند. تجربیات خلاف این را نشان داده است، این افراد بیشتر در معرض خودکشی قرار دارند.
  • اگر کسی قصد کشتن خود را دارد از دست شما کاری بر نمی آید. شما میتوانید با معرفی منابع حمایتی از خودکشی وی جلوگیری نمایید.
  • افراد با فکر خودکشی کاملا به این کار مصمم هستند. بسیاری از این افراد در اقدام به خودکشی مردد هستند و در لحظات آخر سعی در حل تردید خود هستند.
  • کسانی که اقدام آنها به خودکشی به عنوان "طلب کمک" انجام میشود، در واقعیت به چنین کاری دست نمی زنند. افرادی که قبلا اقدام به خودکشی داشتند نسبت به جمعیت عمومی احتمال تکرار آن را 100 بیشتر دارند. 40% افرادی که به علت خودکشی فوت نموده اند سابقه اقدام به خودکشی دارند.
  • صحبت در مورد خودکشی باعث تشویق این رفتار میشود. بر عکس صحبت در مورد تمایل به خودکشی به فرد کمک میکند که به تفاوت های انتخاب برای مردن یا زنده ماندن دست یابد.
  • تنها بیماران شدید روانی و بیماران افسرده اقدام جدی به خودکشی میکنند. هر چند که احتمال آن در این افراد بیشتر است اما کسانی نیز که بیماری شدید روانی نداشتند فقط به علت ناامیدی و احساس ناکامی نیز دست به خودکشی زده اند.
  • کسانی که تمایل به خودکشی دارند بالاخره این کار را میکنند. تمایل به خودکشی میتواند موقتی باشد. کمک و حمایت هیجانی به افرادی که چنین افکاری را دارند باعث میشود که در تصمیم خود به خودکشی تردید کنند.
  • خودکشی راه رهایی برای اقدام کننده و اطرافیان وی است. خودکشی را نباید این چنین کوچک شمرد، چنین اقرامی آغاز بسیاری از مشکلات روانی برای بازماندگان وی است.

Media professional exercise care to no

  • رسانه ها بهتر است از گزارش خودکشی ممانعت نمایند و یا آن را به حداقل برسانند.
  • از گزارش جزئیات آن خودداری نمایند.
  • از ساده انگاری آن خودداری نمایند مثلا نگویند که نوجوان برای رهایی از brace دندان خود به چنین کاری اقدام کرد.
  • از بیان رومانتیک چنین رفتاری ممانعت نمایند، مثلا نگویند که وی با اقدام به خودکشی میخواست خود را با ابدیت پیوند دهد.
  • از نمایش عکس فرد فوت کرده به علت خودکشی ممانعت کنند.
  • رسانه ها با نشان دادن عوامل خطر اقدام به خودکشی، میتوانند در آگاهی عمومی نسبت به چنین اقدامی و پیشگیری از آن نقش موثری ایفا نمایند. گفته میشود 75% افراد در معرض خودکشی پیش از اقدام برخی از این علایم را به نزدیکان خود نشان میدهند:
    1. فردی که در مورد خودکشی صحبت می کند
    2. دچار اختلال در خوردن و خوابیدن شده است
    3. تغییر بارزی در رفتار وی مشاهده می شود
    4. از دوستان و جامعه گوشه گیری می کند
    5. علاقه خود به دوستان، تفریحات و سرگرمی های خود را از دست داده است
    6. با نوشتن وصیت نامه و سایر تدارکات برای مردن آماده می شود
    7. وسایل با ارزش خود را میبخشد
    8. سابقه اقدام به خودکشی دارد
    9. اخیرا با از دست دادن چیز یا کس با ارزشی شده است
    10. با فکر مرگ یا مردن اشتغال ذهنی پیدا کرده است
    11. به وضع ظاهر خود بر خلاف گذشته توجه ندارد
    12. به مصرف مواد روانگردان روی آورده است و یا آن را افزایش داده است.

در برخورد با کسانی که در معرض اقدام به خودکشی قرار دارند، چه اقدامی میشود انجام داد:

  1. از او بپرسید: چه چیزی وی را اینقدر آشفته کرده است؟
  2. در صورت وجود تردید برای صحبت کردن در مورد مشکلات، اصرار کنید که بر این تردید غلبه کرده و راجع به مشکلاتش گفتگو کند.
  3. اگر احساس میکنید که وی افسرده است، در مورد وجود فکر خودکشی از او سوال کنید. چنین سوالی او را به خودکشی ترغیب نخواهد کرد.
  4. با اصرار سعی نکنید که او را از اقدام به خودکشی منصرف سازید، در مقابل به او نشان دهید که وی را درک میکنید و شما برای وی اهمیت قائل میشوید. به کمک کنید که احساس کند در این شرایط بحرانی وی تنها نیست.
  5. کمک کنید که بداند تمایل به خودکشی موقتی است، بیماری افسردگی قابل درمان است.
  6. از بیان جملاتی مانند: "شما برای زندگی کردن چیزهای زیادی دارید" و یا " کمی هم به فکر خانواده ات باش" اجتناب کنید.
  7. او را برای ویزیت یک روانپزشک یا روانشناس ترغیت کنید. برای چنین کاری به او نشان دهید که در این کار شما کمک خواهید کرد. برای ویزیت یک متخصص بیمار را همراهی کنید.
  8. در شرایط اورژانسی اقدامات زیر را انجام دهید:
    1. او را به مرکز فوریت پزشکی منتقل کنید
    2.  تا تامین کمک پزشکی، وی را تنها نگذارید
    3.  از دور و بر وی وسایل خطرناک مانند دارو، ابزار تیز و برنده، نفت و امثالهم را خارج کنید
    4.  بستری شدن هر چند موقتی را تا رفع شدن شرایط بحرانی بپذیرید
    5.  اگر خدمات روانپزشکی در نزدیکیهای شما در دسترس نبود، به یکی از مراکز درمانی مراجعه کنید
    6.  در صورت در دسترس نبودن هیچیک از امکانات پزشکی، با خط  تلفن فوری تماس برقرار کنید
  9.  پس از دریافت خدمات فوری، از آنجاییکه این بیماران از دریافت کمک ناامید و مردد هستند، ادامه دریافت خدمات درمانی پیگیری کنید
  10.  در صورت تجویز دارو، مطمئن شوید که بیمار مصرف آنها را بطور مرتب ادامه میدهد و عوارض احتمالی دارو را با پزشک معالج بیمار در میان بگذارید.

 

References:

 

prevention suicide: a resource for media professionals-SUPRE-MISS

Suicidal Behaviour And The Mass Media, Unpublished summary of the

findings from a systematic review of research literature, Kathryn

Williams & Keith Hawton, Centre for Suicide Research, Department of

Psychiatry, Oxford University, 2001.

Media Guidelines on Portrayal of Suicide, originally published 1997, in the

process of reissue.

Available from The Samaritans, 10 The Grove, Slough SL1 1QP, UK

Useful web sites:

www.presswise.org.uk/ethics.htm

www.uni-wuerzburg.de/IASR/. (International Academy for Suicide Research)

www.poynter.org/centerpiece/071700.htm.

www.who.int/mental_health/documents/suicide/resmedia_web.pdf

www. afsp.org

 

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : آشنائی با مفاهیم استرس و اضطراب پارت دوم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

اضطراب :

اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر ، ناخوشایند و مبهم ترس ( هراس)  و دلواپسی ، با منشاء ناشناخته که به فرد دست می دهد و شامل عدم اطمینان ، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است وقوع مجدد موقعیت هایی که قبلاً استرس زا بوده اند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می شود .

همه ی انسان ها در زندگی خود دچار اضطراب می شوند ولی اضطراب مزمن و شدید غیر عادی و مشکل ساز است تحقیقات و بررسی ها نشان  می دهند که اضطراب در خانم ها ، طبقات کم درآمد و افراد میانسال و سالخورده  بیش تر دیده می شود .

علایم شایع اضطراب :

احساس خستگی – عصبی بودن و بی قراری – ترس و نگرانی – بی خوابی یا بدخوابی – تپش قلب و تنفس نامنظم و سریع – عرق کردن – سردرد و سرگیجه – مشکل در تمرکز و حافظه – لرزش یا پرش عظلات – تکرر ادرار

علل اضطراب :

به طور کلی علل اضطراب به سه عامل زیر بر می گردد:

عوامل زیستی  و جسمانی :

در افراد مضطرب ، بعضی از هورمون های موجود در خون از نظر میزان غیرعادی است بنابراین هر آن چه که باعث اختلال در سیستم هورمونی شود برای بدن خطر محسوب می شود بارداری  ، کم کاری یا پرکاری تیروئید ، پائین بودن قند خون ، وجود غده ای در غدد فوق کلیوی که هورمون اپی نفرین تولید می کند و بی نظمی ضربان های قلب از این عوامل هستند.

عوامل محیطی و اجتماعی :

 عوامل اجتماعی و ارتباطی بسیاری در جامعه باعث به وجود آمدن اضطراب در افراد می شد مانند مشکلات خانوادگی ، احساس جدایی و طرد شدگی و.... از عوامل محیطی می توان تغییرات ناگهانی و غیرمنتظره را ، همچون زلزله ، بیماری ، مرگ یکی از نزدیکان و.... نام برد .

عوامل ژنتیکی و ارثی :

یکی از مهم ترین عوامل اضطراب ژنتیک است و احتمال اضطراب در فرزندان افراد مضطرب بسیاری بالا است البته الگو قراردادن رفتار پدر و مادر و یادگیری و تکرار  کارهای آنان نقش مهمی در اضطراب فرزندان دارد ( عامل اجتماعی ) ، ولی تحقیقات و بررسی های انجام شده بر روی حیوانات و دوقلوهایی که با هم  یا جدا از هم زندگی می کنند و  از والدین مضطرب به دنیا آمده اند نشان می دهند که عوامل ژنتیکی نیز بسیار موثر اند با این وجود باور نمی رود که ژن به خصوصی در این مورد نقش داشته باشد بلکه ترکیب بعضی از ژن ها چنین پیامدی را به دنبال دارد 

عوامل جانبی موثر در ابتلا به اضطراب :

- طبق گفته های بعضی از متخصصان تغذیه ی نادرست در ابتلا به اضطراب نقش دارد کمبود بعضی از اسیدهای آمینه ، منیزیم ، اسید فولیک و ویتامین B12  باعث تسریع در ابتلا به آن می شوند .

- استفاده از مواد مخدر و داروهای روان گردان

- برخی از ضایعه های مغزی ( که باعث ایجاد علایمی شبیه به علایم اختلال وسواس می شوند ) .

انواع اضطراب :

به طور کلی اضطراب شش نوع دارد که هر کس می تواند به یک یا چند نوع از آن دچار باشد .

1-  اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر ( Generalized Anxiety Disorder )

این حالت در افرادی دیده می شود که به طور مداوم نگران  وقوع اتفاقی هستند . موضوع این نگرانی ها می تواند بسیار متنوع باشد : نگرانی از بیمار شدن فرزندان ، نگرانی از مرگ یکی از آشنایان ، نگرانی از  ته گرفتن غذا ، ... این حالت به مرحله ی مقاومت استرس شباهت دارد و خطر چندانی ندارد .

از علایم آن می توان تپش قلب ، بی قراری ، خستگی ، بی خوابی ، تنگی نفس ،  اختلال در تمرکز و حافظه را نام برد .

2-  اختلال هراس ( Panic Disorder )

این افراد دچار حملات اضطرابی ناگهانی می شوند که معمولاً چند دقیقه یا گاهی بیشتر طول می کشد . این حملات بسیار اتفاقی و طوری رخ می دهند که عامل تحریک کننده ی اصلی مشخص نیست .

افراد مبتلا به این نوع اضطراب اغلب جوان هستند . احساس تنگی و فشردگی در  قفسه ی سینه ، تپش شدید قلب ، عرق کردن ، لرزش ، گیجی ، احساس ا ز دست دادن تعامل ... از علایم آن هستند . ولی این علایم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر می کنند دچار سکته  ی قلبی شده اند و می ترسند که بمیرند .

3- ترس های اختصاصی یا ساده (  Simple Phobia )

شایع ترین نوع ترس است که طی آن فرد از مواجهه با بعضی موقعیت ها ،  فعالیت ها یا اشیاء اجتناب می کند ، مانند بعضی از حیوانات ( عنکبوت ، موش ، مارمولک ، ... ) بلندی ، دریا ، خون ، مرگ ، ... هر چیزی می تواند باعث این نوع اضطراب ( که خطر خاصی به دنبال ندارد ) بشود .

ترس از مکان های بسته ( Claustrophobia ) ، و ترس از مکان های باز ( Agoraphobia ) ، که افراد مبتلا به آن از حضور در فضای باز و پر از ازدحام و شلوغ و خروج از محیط منزل خودداری می کنند . این اختلال معمولاً در نوجوانی شروع می شود .  ولی سابقه ی آن می تواند به دوران کودکی و تجربه ی اضطراب جدائی در آن زمان برگردد از این نوع اضطراب هستند .

4-  ترس های اجتماعی ( Social Phobia )

این نوع ترس در اواخر کودکی یا اوایل نوجوانی شروع می شود و ترس و شرمساری از اشتباه کردن ، صحبت کردن ، غذا خوردن ، سرخ شدن یا لرزش صدا و ... در برابر جمع است و با خجالت ساده تفاوت دارد . این حالت اضطراب مانع شناخت افراد جدید می وشد و فرد را انزوا و گوشه گیری می کشاند .

5- اختلال وسواس ( Compulsive – Obsessive Disorder )

در این حالت فرد افکار یا ا عمالی را برخلاف میل خود تکرار می کند . این بیماری می تواند به صورت وسواس فکری یا واسواس عملی یا هر  دو در فرد ظاهر شود . در وسواس فکری ، فرد قادر نیست فکر ، احساس یا عقیده ای تکراری و مزاحم  را از ذهن خود بیرون کند .

افکار وسواسی می توانند بسیار ناراحت کننده ، وحشت آور یا وحشیانه باشد . افکار وسواسی می توانند باعث شوند که فرد به سمت عادات وسواسی گرایش پیدا کند . یعنی عمل یا اعمالی را به طور مکرر انجام دهد (وسواس عملی ) . مانند شستن مکرر دست ها ، بالا کشیدن بینی ... اعمال وسواسی هیچگونه توجیه منطقی ندارند .

6- اختلال استرس پس از سانحه ( Post – Traumatic Stress Disoder )

آن را به نام « سندرم موج ا نفجار» نیز می شناسند . این حالت مربوط می شود به حادثه ای ( از قبیل جنگ ، تصادفات شدید ، سوانح طبیعی ، ... ) که با استرس  شدید هیجانی همراه است و شدت آن می تواند به هر کسی آسیب برساند .

یک دوم افرادی که دچار چنین استرس شدیدی می شوند ، علایم مربوط به آن ( مانند خواب های تکراری ، خاطراتی مبهم ولی فراگیرنده ، از دست رفتن تعادل و پرخاشگری شدید ، ... ) پس از گذشت حدود سه ماه از دست می دهند .

هر چه اقدامات لازم برای درمان زودتر انجام گیرد ، احتمال ابتلا  به اختلال استرس پس از سانحه کمتر  می شود .  در صورتی که این حالت بیش از چند ماه طول بکشد ، احتمال این که تا آخر عمر با فرد باقی بماند بسیاز زیاد می شود.

اضطراب در کودکان و نوجوانان

تشخیص اضطراب و درمان در کودکان و نوجوانان بسیار مهم است ، چون شخصیت آنان طی این دوره شکل می­­گیرد . بسیاری از کودکان زمانی که در شرایط جدیدی قرار می گیرند ، دچار اضطراب می شوند و واکنش های متعددی را از خود بروز می دهند ( لکنت زبان ، آویزان شدن به  پدر و مادر ، خجالتی شدن ، جویدن ناخن ، ... ) وظیفه ی  والدین در این موقعیت این است که با او با صبر و حوصله برخورد کنند و به او اعتماد به نفس لازم را برای مواجهه با آن شرایط بدهند .

تشویق والدین در  ارتباط برقرار کردن فرزند با محیط خارج از خانه و افراد غیر فامیل بسیار موثر است . بسیاری از والدین از این احساس فرزندشان تا روزی که به مشکل برخوردند ( مثل اولین روز مدرسه ) بی اطلاع هستند . یکی از شایع ترین دلایل دل درد و حالت تهوع که در کودکان دبستانی دیده می شود ، ترس و اضطراب آن ها از مدرسه است .

نگرانی پدر و مادر ( از ورود تازه ی کودک به مدرسه  ، وضعیت درسی او و... ) باعث انتقال آن به فرزند می شود و اضطراب او را افزایش می دهد .( از اختلالات اضطرابی شایع در کودکان  می توان اضطراب اجتماعی ، ترس از مدرسه ، اضطراب امتحان و اضطراب جدایی را نام برد .)

با بزرگ شدن کودک و پا گذاشتن به دوران نوجوانی ممکن است اختلالات اضطرابی جدیدی در او پدید آید .  در این زمینه می توان به عوامل زیر اشاره کرد :

- اضطراب ناشی از پذیرفته نشدن از جانب همسالان نوجوانان در این مرحله از زندگی خویش به پذیرفته شدن به همسالان خود گرایش دارند و به دنبال برقراری ارتباط و دوستی با آنان هستند .

والدین باید نیاز طبیعی مورد توجه همسالان قرار گرفتن فرزندشان را درک کنند و برای دوستان او احترام قائل باشند . همچنین حفظ اعتبار و شخصیت نوجوان در مقابل همسالان بسیار مهم است .

ترس از برقرار کردن روابط عاطفی و اجتماعی و سرزنش های والدین در انتخاب دوستان به دلیل متفاوت بودن فرهنگ و آداب و رسوم و ارزش های خانواده ها ، باعث اضطراب در نوجوان می شود . برای جلوگیری از پنهان کاری ، پدر و مادر باید در زمان مناسب و با منطق و ملایمت او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرت ها کنند.

- تغییرات جسمی نگرانی و اضطراب در این مورد می تواند ناشی از دیررسی یا زودرسی بلوغ ، احساس خجالت ، ناآگاهی و یا ترس از شرایط جدید و ناتوانی در تطابق دادن رفتار خود با این شرایط باشد .

برای جلوگیری از اضطراب ، پدر و مادر یا مربیان باید به طور مناسب و شایسته ، نوجوان را ( قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ ) در جریان مسائل مربوط به تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذراند  .

- بروز رفتارهای پرخاشگرانه مخالفت با افراد مختلف در خانه و یا خارج از آن ، از خصوصیات بعضی از نوجوانان است که ممکن است با پرخاشگری کلامی یا غیر از آن  همراه باشد .

عدم توانایی کنترل این رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب در بسیاری از نوجوانان می شود . برای جلو گیری از این حالت ، تربیت مناسب والدین ، مقاوم ساختن فرزند در برابر  سختی ها از دوران کودکی و ایجاد امنیت روانی می تواند موثر واقع شود . امر و نهی های غیر اصولی و محدودیتهای بی مورد در کسب استقلال و آزادی ، باعث تحریک عصبانیت و خشم های کنترل نشده در نوجوانان می شود .

والدین باید به نوجوان بیاموزند که به هنگام خشم ، منطقی برخورد کند و بدون توهین و تحقیر دیگران  عواطف خود را بیان کند . همچنین باید به او بفهمانند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود او با دیگران است .

- ترس از مستقل شدن یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوانان داشتن استقلال و آزادی است . کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان باعث اضطراب می شود . از جمله مشکلاتی که طی دستیابی به استقلال در نوجوانان دیده می شود . تضاد و دوگانگی است . یعنی نوجوانان با این که می خواهند و می دانند که باید مستقل شوند ، از استقلال  می ترسند .

ناآگاهی از وضعیت پس از استقلال ، یکی از دلایل اصلی این امر است . برای جلوگیری از ابتلا به اضطراب و دوگانگی ، والدین باید به نوجوان اعتماد به نفس و جرات تجربه کردن دهند و برای او امنیت روانی فراهم کنند . دادن  مسئولیت و فرصت به نوجوان و اجازه ی اظهار نظر و تصمیم درباره ی امور مربوط به خود ، بدون تنبیه و تحقیر او به خاطر اشتباهاتش ، باعث می شود تا او از خطاهایش عبرت بگیرد ، راه های مختلف زندگی را بیاموزد و برای مستقل شدن آماده شود .

راه های پیشگیری از اضطراب :

برای جلوگیری از اضطراب راه های فراوانی وجود دارند که در افراد گوناگو ن مختلف اند . از عمومی ترین راه ها می توان موارد زیر را مثال زد :

1- رژیم غذایی سالم : استفاده از غذاهای متنوع و حاوی انواع مواد لازم برای بدن به میزان متعادل در حفظ تعادل بدن نقش اساسی دارد . مصرف غذاهای پرچرب و شیرین ، مقادیر زیاد نمک و کافئین و استفاده ی بیش از حد ویتامینها K, E,D,A که با ذخیره  شدن در بدن می توانند اثرات سمی داشته باشند ، باعث به وجود آمدن در بدن می شوند .

نوشیدن حدود دو  لیتر آب به طور روزانه ضروری است . عدم پرخوری و حفظ وزن متعادل به سلامت بدون و روح کمک می کند .

2-  فعالیت بدنی :  به  طور منظم ورزش کردن یکی از راه های پیشگیری و درمان اضطراب است . پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که پیاده روز تند  و سریع به مدت 40 دقیقه میزان اضطراب را به طور متوسط تا 14 درصد کاهش میدهد .

به علاوه ، ورزش کردن باعث بالا رفتن کارایی دستگاه تنفسی و گردش خون ، حفظ تعادل وزن و شادابی فردمی شود . ورزش هایی نیز چون یوگا باعث افزایش آرامش می شوند و در جلوگیری از اضطراب بسیار مفیدند .

3-  افزایش اعتماد به نفس : اعتماد به نفس بالا باعث می شود تا بدن بتواند از حداکثر از نیروی خود برای مقابله با استرس استفاده کند . به این ترتیب فرد کمتر دچار مشکل می شود .

4- عدم گوشه نشینی و اجتماعی بودن : هنگامی که افراد دچار فشار روانی می شوند ، به طور غریزی از صحنه عمل و اجتماع کنار کشیده و به گوشه ای پناه می برند ، در حالی که گوشه گیری باعث تشدید استرس می شود .

ارتباط با افراد و دوستان ، به خصوص کودکان که میتوانند فرد را به خنده وا دارند ، باعث از یاد رفتن نگرانی حتی برای مدت کوتاه می شود .

5- حمایت اجتماعی : وجود حمایت اجتماعی در زندگی هر فرد باعث میشود تا او در مقابل بحرانهای زندگی برای دفاع از خود سپری داشته باشد که به آن تکیه کند .

حمایت اجتماعی ، احساس امنیت و اعتماد به نفس افزایش میدهد و فرد را در مقابل استرس و فشار روانی مقاوم تر می سازد .

6- اندیشیدن به زمان حال : اندیشیدن به زمان حال و کنار گذاشتن رویاها و آرزوها برای موقعیت های مناسب تر آرامش ذهنی را افزایش می دهد . همچنین مشغول کردن ذهن به کاری که در حال انجام است و فکر نکردن به زمینه های  اضطرابزای آن بسیار موثر است .

7- کسب اطلاعات در مورد شرایط تنش زا : بی اطلاعی از موقعیت  فشار آور باعث استرس و اضطراب بیش تری در افراد می شود . کسب آگاهی واطلاع از شرایط و مواردی که فرد با آن ها مواجه خواهد شد سبب میشود که کمتر دچار نگرانی و دلواپسی شود .

به طور مثال در جریان گذاشتنن  بیماران از نحوه ی عمل و دردهای پس از آن باعث می شود تا آنان کمتر دچار اضطراب شوند .

8- خندیدن : مطالعات نشان می دهند که خنده از سالمترین راه های جلوگیری از فشار روانی است . طبق تحقیقات انجام شده ، به هنگام خنده ، جریان خون در مغز افزایش یافته و هورمونی ضد درد ( که باعث احساس خوشی و سلامتی در شخص می شود ) در مغز آزاد میشود و میزان هورمونهای استرس زا در خون را پایین میآورد .

9-ابراز هیجان بر روی کاغذ : متخصصان معتقدند که نوشتن ساده ی هیجانات و احساسات بر روی کاغذ موجب تسکین فشارهای روانی ناشی از رویدادهای چون از دست دادن شغل ، مشکلات خانوادگی و ... میشود .

درمان اضطراب :

در بعضی از موارد اضطراب بدون نیاز به مراجعه به روان پزشک / روانشناس م یتواند درمان شود . به این موارد ، اضطراب طبیعی می گویند که طی آن اضطراب به خوبی توسط بیمار کنترل و برطرف می شود ( مثل ترس ناشی از امتحان ) . در چنین شرایطی اضطراب می تواند توسط اعمال و روشهایی از قبیل حمام گرفتن به مدت طولانی ، تنفس عمیق ، صحبت کردن با شخص مورد اعتماد ، استراحت در یک اتاق تاریک و .... تحت کنترل در آید .

مراجعه به پزشک زمانی ضروری می شود که فرد دچار هراس بیش از حد یا علایمی جدید و غیرقابل توجیه شود . در آن صورت پزشک  درمان دارویی یا درمان غیردارویی ( روش های کلاسیک ) را به او پیشنهاد می کند .

در کنار دارو درمانی ، می توان از روشهای تن آرامی : آرام سازی ( Relaxation ) ، حساسیت زدایی ، توقف تفکر ، سرمشق دهی و ... استفاده نمود . در این روش ها به بیمار آموزش داده می شود که بدن خود را برای مقابله ی موثر و مستقیم با عوامل تنش زا آماده کند .

 

 

 

برخی نکات قابل توجه برای دانش آموزان و دانشجویان :

روش های پیشگیری از اضطراب امتحان :

عوامل محیطی نقش مهمی را در اضطراب امتحان ایفا می کند پس اضطراب  امتحان به میزان زیادی قابل پیشگیری است .

اگر دانش آموزان امتحان را امری عادی تلقی کنند و موقعیت را آن طور که هست ، بپذیرند کمتر دچار اضطراب می شوند .

دانش آموزان هر اندازه اضطراب امتحان را در مورد توجه قرار دهند ، به همان نسبت دچار دلهره و نگرانی و ترس می شوند .

رفتارهای سازنده مثل مشورت و تمرین ، مطالعه بیشتر ، مشورت با دبیران یا اساتید ، تمرین پرسشهای امتحانی قبلی یا پرسشهای امتحانی ایجاد شایستگی برای غلبه بر اضطراب امتحان از طریق حساسیت زدایی منظم . باید در دانش آموزان و دانشجویان چنین احساسی ایجاد کنیم که امتحان مشکلی ندارد .

بر طرف نمودن محرک های نامطلوب که در امتحان مزاحم دانش آموزان یا دانشجویان هستند از قبیل :

الف ) احساس تقصیر و رنجش پنهانی : مثلاً این که در گذشته نتوانسته اند نمره خوبی بیاورند و ر ضایت والدین ، معلمان و دوستان را جلب نماید .

ب ) ترس از ناامنی و محرومیت از توجه و محرومیت خانواده ، مثل زمانی که امنیت خود را در خانواده در گروی نمره خوب و دلخواه والدین می بینند .

ج ) برچسب های نادرست و حرف های زشت و زننده ای که می شنوند ، مثل نسبت دادن صفاتی چون تنبیل و ...

د ) ترس از مقررات امتحان ، نمره پایین ، پیام ها و هشدارهای مراقبین و مسئولین ، ترس از عوامل غیرمطلوب فیزیکی جلسه امتحان مثل گرما ، سرما ، میز امتحان و غیره .

ه ) از آنجا که اضطراب امتحان با عزت نفس رابطه معکوس دارد و باید عزت نفس دانش آموزان / دانشجویان  را افزایش داد .

و ) باید ارزیابی شناختی و تصویر ذهنی دانش آموزان/ دانشجویان از خود و توانمندی هایشان را از طریق ارائه بازخوردهای درست و واقع گرایانه افزایش داد .

ی ) توقعات والدین و معلمان از دانش آموزان / دانشجویان  باید متنااسب با توانایی های و استعدادهای آنان باشد .

ن ) باید از مقایسه کردن دانش آموزان / دانشجویان  با یکدیگر اجتناب کرد . در صورت لزوم هر فرد باید با خودش مقایسه شود .

ل  ) از مدرک گرایی و بیش از اندازه به نمره  بها دادن ، باید خودداری کرد .

چند توصیه برای مقابله با اضطراب امتحان :

قبل از آزمون :

تصویر سازی مثبت از فضای امتحان و اینکه بخوبی از عهده آزمون بر آمدند .

خودباوری مثبت و رشد دهنده و اینکه از عهده این آزمون بر می آیم .

شب قبل از امتحان ساعت خواب را رعایت کنند .

با اعتماد و اطمینان به دانستیهای خود برای امتحان آماده شوند .

با معده خالی در جلسه امتحان حاضر نشوند .

برای کاهش استرس ، آّبمیوه و سبزی تازه توصیه شود .

در آخرین لحظات قبل از آزمون هیچ مطلبی مرور نشود .

هنگام آزمون :

تمرین دم و بازدم برای چندین مرتبه (  بدن را شل و رها کرده ، دهان بسته ، از طریق بینی آهسته به عمیق نفس گرفته – حدود چهار ثانیه – حبس نفس برای سه ثانیه ، شش ثانیه با دهان نیمه باز آهسته عمل بازدم را انجام می دهیم . )

راهنماها را به دقت بخوانند .

زمان خود را در جلسه آزمون تقسیم بندی کنند .

اگر پاسخ سوالی را نمی دانند ، از آن بگذرند و به سراغ پرسش بعدی بروند .

وقتی شروع به نوشتن پاسخ پرسشها در پاسخ برگ می کنند هراس نداشته باشند .

 

/////////////////

بنام خداوند عشق ، امید و زندگی

نقش خانواده بعنوان عامل محافظت کننده یا خطر ساز در مصرف مواد و اعتیاد

تالیف :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی  متخصص روانشناسی و مربی کشوری پیشگیری از اعتیاد

سمانه هاشم ورزی روانشناس و مدرس حوزه روانشناسی

مقدمه :

یکی از آسیب های اجتماعی که مبتلا به  جامعه ما و بسیاری ازخانواده هاست ، مسئله جدی مواد اعتیادآور است که خیلی از افراد جامعه خصوصاً نسل نوجوان و جوان را بخود درگیر نموده است . از طرفی دانش و آگاهی افراد جامعه ، والدین  و نوجوانان و جوانان در خصوص  درک درست از مفهوم مصرف مواد و اعتیاد اندک و ناکافی است . از این رو برآن شدیم  بمناسبت نکوداشت هفته مبارزه با مواد مخدر نکاتی را در قالب کپسول های آموزشی برای خوانندگان عزیز بیان کنیم.

  والدین عزیز نگوئیم مسئله  مواد و اعتیاد ، مسئله من و خانواده ام نیست .من و خانواده ام در امان هستیم . نه من معتادم ، نه همسرم و نه فرزندانم ، نه برادرم و نه خواهرم ، اصلاٌ بما چه !!

با توجه به شرائط پیش رو و دسترسی آسان به انواع مواد ، هیچ کس در امان نیست . امروز بچه های دیگران و خدای ناکرده فردا بچه های من و شما .

یادمون باشه : اعتیاد: سن ، جنسیت ، متاهل و مجرد ، تحصیل کرده یا بیسواد ، با شخصیت و بی شخصیت با سابقه و بی سابقه ، فقیر و ثروتمند نمی شناسد همه را به سمت خود می کشاند .

پدر و مادر گرامی هوشیار باشیم ، سن اعتیاد در جامعه ما پایین آمده و گرایش نسل نوجوان و جوان جامعه روز به روز درحال افزایش است . بیشتر معتادان ، مواد را در محدوده ی سنی  26-15 سالگی و با سیگار شروع کردند . در حال حاضرسن شروع اعتیاد به زیرسن 13 سالگی رسیده است . این یعنی چه ؟ یعنی کم کم علم تعطیل ، خلاقیت تعطیل ، اقتصاد تعطیل  ، خودشکوفائی فرد و جامعه تعطیل /  حالا کی و چند سال بعد به این مرحله می رسیم نمی دونم !!

براساس بررسی که در تهران صورت گرفته : 9% دانش آموزان دبیرستانی اولین نخ سیگار را قبل از مدرسه حدود 6 سالگی تجربه کردند؟!! یعنی اینکه :من پدر الگو بوده ام ، من مادر الگو بوده ام.

نکته مهم تربیتی :

بچه ها از طریق چشم بیشتر تربیت می شوند تا از طریق گوش . گاه فریاد رفتارمان بلندتر از فریاد گفتار مان است !!

 

مراقب رفتارهای خودمون در قبال کودکان ، نوجوانان و جوانان باشیم .

 از طرفی در کنار مصرف حشیش و گل ، شیوع مت آمفتامینها (مانند شیشه ) در جامعه ما رو به افزایش است ! یادمون باشه شیشه اعتیادآور ترین ماده در ایران است . نگیم چون شیشه مورفین ندارد پس اعتیاد آور نیست و براحتی می توان آن را کنار گذاشت . یکبار مصرف شیشه گاهاٌ تا 80% موارد ، مصرف دوباره آن را بالا    می برد .

فراموش نکنیم :سیگار و قلیان دروازه ورود به اعتیاد است . یعنی یک فرد سیگاری و قلیانی آمادگی جسمانی و روانی زیادی برای آلودگی به مواد دارد تا فرد غیر سیگاری و غیر قلیانی .

نگوئیم اعتیاد فقط برای پسران است و من دختر دارم خیالم راحت است ،اعتیاد فقط برای پسران نیست ، دختران  هم در این مسیر سرعت گرفتند و کم کم دارند به پسران نزدیک می شوند.

  • نتایج تحقیقات نشان می دهد والدینی که از اطلاعات کافی در خصوص مواد اعتیادآور برخوردارند و نسبت به مصرف مواد، توسط فرزندان خود دغدغه دارند، فرزندانشان کمتر به سمت مصرف مواد خواهند رفت.
  • نتایج یک تحقیق در سال 1386 در کشورمان نشان داد 55 درصد والدین پس از پنج سال از اعتیاد فرزندان خود مطلع شده اند، علت آن :
  • عدم آگاهی والدین از انواع مواد رایج مصرفی، عوارض و پیامدهای آن

سخن نگفتن والدین با فرزندان در خصوص مضرات، عوارض و خسارت های ناشی از مصرف مواد است .

برخی از پدران و مادران فکر می کنند سخن گفتن در مورد مواداعتیادآور، توهم زا، محرک، الکل و ... با فرزندان باعث تحریک آنان برای مصرف مواد خواهد شد.

  • والدین عزیز باید بدانند که سکوت شما، سبب کسب اطلاعات غلط توسط فرزندان از سوی دوستان یا سایر سایت های اینترنتی خواهد شد.
  • لازم است با رعایت شرایط سنی فرزندان با آنان در این خصوص صحبت نمایید به گونه ای که در دوره نوجوانی فرزندان آگاهی کافی درابعاد مختلف از پیامدهای مصرف مواد را داشته باشند.

عوامل ایجاد کننده در مصرف مواد واعتیاد:

توجه کنیم هیچ کس دلش نمی خواست درگیر مواد شود ، از طرفی هیچ کس به یکباره معتاد نشده است ، مصرف مواد اعتیاد یک بیماری است که مجموعه ای از عوامل در ایجاد آن نقش دارد ، بطور کلی سه دسته عوامل و شرایط در مصرف مواد  نقش دارد.  عوامل سرشتی ، عوامل روانی - شخصیتی و عوامل اجتماعی .

ما در این برنامه به نقش عوامل روانی ، شخصیتی در گرایش فرد به سمت مصرف مواد و اعتیاد می پردازیم .

این به منزله آن نیست که عوامل سرشتی یا عوامل اجتماعی و اقتصادی چندان مهم نباشد بلکه در برنامه های دیگر به این موضوع پرداخته شده و یا پرداخته خواهد شد .

به راستی چرا نقش عوامل روانی ، شخصیتی در مصرف مواد و اعتیاد از همه مهم تر است . چون یک فرد تحت تاثیر عوامل اجتماعی و اقتصادی ( مانند بیکاری ، طلاق ، دوستان ناسالم ، دسترسی به مواد و... ) بخواهد به سمت مواد برود یا نرود ، به ویژگیهای شخصیتی فرد بستگی دارد.

خیلی ها از افراد جامعه بیکار هستندآیا همه ی آنها به سمت مواد گرایش پیدا می کنند و معتاد                 می شوند. خیلی از افراد مشکلات مالی و اقتصادی دارند و یا مشکلات خانوادگی دارند آیا همه ی آنها به سمت مواد و اعتیاد یا الکل رو می آورند.

هر چند وجود این عوامل بسیار مهم و تاثیر گذار است.

اما نکته مهم اینجاست که چرا بعضی ها  سراغ مواد ، اعتیاد و الکل می روند و خیلی از افراد تحت این شرائط به سمت مواد و اعتیاد نمی روند. اینجاست که نقش  خود فرد ، ویژگیهای روانی و شخصیتی اش ، تربیت اش  بسیار مهم جلوه می کند.  

حال از خود مون بپرسیم که این شخصیت و ویژگیهای روانی کجا شکل می گیرد و چرا  پیشگیری از اعتیاد را باید از دوران کودکی شروع کرد ؟

*بسیاری از روانشناسان و روانکاوان بر این باورند که اساس شخصیت بزرگسالی انسان در دوران کودکی در خانه و خانواده  شکل می گیرد .

شخصیت یک سری ویژگیهای نسبتاً ثابت و پایدار در فرد است ، که بخشی از آن سرشتی است ؛ یک بخش مهم آن دوران کودکی و خانواده است و یک بخش آن فرهنگ و محیط و یک  بخش آن تجربیات ما تا به این سن است .

اینها تار و پود شخصیت من و شماست ، شخصیت تعیین می کند که ما چطور با مسائل زندگی مون روبرو شویم ، حتی چطور با دیگری و دیگران رفتار کنیم .

  • روانکاوان می گویند :می گویند آدم خردسال ، پدر آدم بزرگسال است.

      به عبارتی هر چه من الان هستم می تواند تصویر و نمودی از شخصیت دوران کودکی ام باشد. هرچه نوجوان و جوان من الان هست ، می تواند تصویری از تربیت ما در دوران کودکی او باشد .

برخی روان شناسان می گویند ذهن کودک مثل یک لوح یا صفحه سفید است اگر پدر و مادر نقاش ، خطاط ، طراح و رسام خوبی باشند می توانند این برروی این صفحه این موضوعات را درست پیاده کنند وگرنه این صفحه را خط خطی می کنند .

  • یا کودک مثل خمیر مجسمه است اگر پدر و مادر معماری خوبی باشند می توانند به بهترین نحو این خمیر را شکل دهند.
  • باورم اینست که اساس شخصیت انسان در دوران کودکی مانند پی یک ساختمان است. زمانی می توانید شما روی این پی طبقه اول، دوم ، سوم و ... یا آسمان خراش بنا کنید که پی این بنا محکم باشد و گرنه با کوچکترین لغزش این بنا فرو می ریزد.

اکثر روانشناسان و جامعه شناسان ریشه بسیاری از آسیبهای اجتماعی مانند: اعتیاد به مواد ، الکل و مانند آن را به چگونگی شکل گیری شخصیت فرد در خانه و خانواده نسبت می دهند ، بنابراین نقش خانواده در تربیت فرزند بسیار مهم و اساسی است .

بنابراین چگونگی رفتار والدین در شکل گیری شخصیت فرزند یا فرزند نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای دارد. می تواند از آنان شخصیتی قوی جراتمند و مسئولیت پذیر در برابر اعتیاد بسازد یا شخصیتی نرم و لطیف که توان نه گفتن به فشار همسن و سالان در برابر آسیب اجتماعی مانند اعتیاد و الکل را نداشته باشد .

بررسی ها میگوید: 60 درصد نسل نوجوان و جوان جامعه بخاطر فشار همسالان در گیر اعتیاد شدند . چون نه گفتن بلد نبودند.

از این رو اگر خانواده نقش و وظائف خود را درست انجام دهد ، نقش و جایگاه خانواده یه نقش محافظت کننده در برابرآسیب اجتماعی مانند اعتیاد است .که فرزند را در برابر آسیب های اجتماعی مصون نگه می دارد و حفظ می کند .

وگرنه نقش خانواده نقش مخاطر آمیز خواهد بود که فرزند را به سوی اعتیاد و سایرآسیب های اجتماعی سوق می دهد.

یادمون باشه :

          خانواده اولین مدرسه فرزندان می باشد به گونه ای که :

والدین آن حقوق نمی گیرند. والدین هر دو مدیر، معلم و مستخدم هستند و هیچگاه تعطیلات ندارند

فرزندان در تمام 365 روز سال در اختیار آنان می باشند . فرزندان 4300 ساعت در سال در منزل به سر می برند.  اول از خودمون بپرسیم چه کردیم : بعد به سایر عوامل بپردازیم .

باورم اینست تحت هر شرایطی می توان فرزندی سالم (بدور از اعتیاد و هر نوع بزه کاری و جرم ) داشت. اگر به شیوه های درست تربیت آگاه باشیم و آنها را بخوبی بکار ببندیم. چراکه با شناخت دنیای کودک ، درک درست نیازها و پاسخگوئی بهنگام به آنها و با ایجاد صمیمیت و عشق، می توان کودک را در برابر هر نوع اعتیاد و آسیب اجتماعی واکسینه نمود.

نکته مهم :

ما در دنیایی زندگی می کنیم که افراد آن به دنبال جواب سریع به مسایل و مشکلات خود هستند. یک راه حل تضمین شده که نیازمند هیچ گونه هزینه در سبد زندگی و تلاش برای بدست آوردن آن نباشد. یک قرص، یک آمپول یا ...، اما نمی دانند که راه حل مناسبی را انتخاب نکرده اند.

اما : آموزش، مهمترین ابزار برای مواجهه با آسیب های روانی و اجتماعی است . می گویند توانا بود هر که دانا بود از این رو پدر و مادری در تربیت فرزندان توانمند هستند که اصول و روشهای صحیح تربیت را بدانند.

ما در عصردانش و آگاهی هستیم ، و در این عصر و زمانه نیازمند تربیت و پرورش فرزندانی توانمند، قوی و مقتدر بوده تا با کسب مهارت های لازم ، روشهای خوب زیستن، با هم زیستن و رویارویی با مسائل و مشکلات زندگی را یاد بگیرند و توان مقابله با امواج متلاطم آسیب های مختلف اجتماعی مانند اعتیاد به موادوالکل را داشته باشند.و این مسئولیت ما والدین را صد چندان می نماید.

توصیه های پیشگیرانه برای توانمندسازی والدین در زمینه اعتیاد :

1.اولین نکته مهم برای توانمند سازی فرزند ، این است که من و شمای پدر ومادر باید اول خودمون را تربیت کنیم بعد فرزندانمون را.

چرا که تربیت علم است .  علم زندگی و هنر خوب زیستن است . بنابراین علم را باید آموخت .حال از من و شما بپرسند :

 

راستی در عصر دانش و آگاهی ، آخرین کتاب تربیتی که خواندم چه بوده است ، کی بوده است ، اگر خواندم چقدرش را بکار بستم . چه جوابی می دهیم !!  راستی من پدر ، من مادر چقدر نسبت به دنیای کودک ، نوجوان و جوانم شناخت دارم . من تا دنیای کودک ، نوجوان و جوانم را نشناسم ، نیازها و خواسته های اورا ندانم ، چطور می توانم به نیازهای او پاسخ بدهم .

  • بیاد داشته باشیم که همه رفتارهای انسان بر پایه نیازهایش شکل می گیرد وطبیعت نیاز در آدمی پاسخ گیری است. یعنی نمی توان به نیازها پاسخ نداد.
  • . اگر نیازهای طبیعی فرزندانمان را به تناسب مراحل مختلف رشد آنان بشناسیم و بهنگام به آنها پاسخ دهیم می توان از بروز بسیاری از آسیب ها مانند اعتیاد جلوگیری نمود.

اما اگر این نیازهای روانی ، عاطفی را در او بهنگام نشناسیم  و پاسخ ندهیم تبدیل به مسئله می شود . تبدیل به خلاء روانی و عاطفی می شود و گاهاٌ فرزندمان می خواهد در فضای احساسی دوران نوجوانی و جوانی با اعتیاد به این نیازش پاسخ دهد .

  • چراکه فکر می کند اعتیاد در برابر مسائلی که پیش روی اوست یک نوع پاسخ و راه حل مناسب است.

   مثلاٌ جوان ما با پدر و مادراش مشکل دارد : می خواهد بی تفاوت و بی خیال شود به سمت مواد   روی  می آورد .

پس پاسخگوئی به نیازهای روانی ، عاطفی یک اولویت مهم است . بنابراگر نیازهای طبیعی فرزندانمان را نشناسیم و به آنها پاسخ مناسب ندهیم مانند این است که روی تنه نهالی ، خراشی ایجاد کرده باشیم. همین خراش، وقتی نهال ما به درختی تنومند و خوش قد و قامت تبدیل می شود : بزرگ می شود و جلب توجه می کند.

  • حال از خودمان بپرسیم که چقدر نسبت به نیازها و ویژگی های طبیعی فرزندانمان شناخت و آگاهی داریم.
  • نکته مهم : پیش شرط ارتباط با فرزند شناخت فرزند است .

آزمون شناخت فرزندان :

  • راستی آیا می دانید ؟
  • رنگ دلخواه فرزندتان چیست ؟
  • صمیمی ترین دوست فرزندتان چه کسی است؟
  • اسم معلم هایش چیست؟معلم دلخواه او چه کسی است؟ چرا؟
  • الگوی فرزندانتان چه کسانی اند؟چه چیزی در آن ها برایش خوشایند است؟
  • بزرگترین آرزوی فرزندتان چیست؟
  • فیلم یا برنامه تلویزیونی دلخواه اش چیست؟
  • غذای دلخواه اش چیست؟
  • سه کلمه ای که فرزند شما با کمک آن ها خودش را وصف می کند کدام است؟ سه کلمه ای که به کمک آن ها شما را وصف می کند کدام است؟
  • سرگرمی هایش چیست؟
  • اهداف او در آینده چیست؟

* جواب های خودتان را با گفته های فرزندتان بررسی کنید، تا ببینید چند مرده حلاج اید.

  • مهم ترین اصل برای دور نگهداشتن فرزندتان از سیگار، الکل، مواد اعتیاد آور و رفتارهای پرخطر ، ایجاد صمیمیت است.

از معجزات صمیمیت این است که بیش از آنکه شما مراقب فرزندتان باشید تا اشتباهی نکند، او برای این که رشته­ی محبت و صمیمت شما با ایشان پاره نشود، خودش را به آب و آتش می زند و درست همانطور که شما می خواهید عمل می کند.

رشته ای بر گردنم افکنده دوست           می برد هر جا که خاطر خواه اوست

 3/2 بچه ها می گویند نگرانی از این که احترام و توجه والدین مان را از دست بدهیم یکی از اصلی ترین دلایلی است که نمی گذارد مواد اعتیادآور مصرف کنیم.

2.هماهنگی بین والدین در خصوص تربیت فرزندان :

در بسیاری از خانواده­ها بین والدین در خصوص تربیت فرزندان هماهنگی لازم وجود ندارد. معمولاً مسئولیت خطیر تربیت بیشتر بر دوش مادران سنگینی می­کند. مادری که در ایفای نقش خودش مانده ، تا چه رسد به اینکه بخواهد نقش پدر را هم برای فرزندخود بازی کند . از طرفی چنانچه در تربیت فرزندان مشکلی ایجاد شود باز هم مادر زیر سئوال می­رود. من که نبودم ، دنبال گرفتاری های زندگی هستم ، تو بچه را بد تربیت کردی ، تو مقصری و... حتی در خیلی از جلسات آموزشی هم می بینیم این مادران هستند که بیشترین نقش را ایفا می کنند و حضور پدران بسیار کمرنگ است .

درروش های تربیتی والدین باید با هم هماهنگ باشند. یکی طرد کننده نباشد دیگری جذب کننده و حمایت کننده.از طرفی بچه ها هم به عواطف مادر نیاز دارند هم به عواطف پدر.  آورده اند که در فضای خانه و خانواده مرد جلوه ای از جلال خداوند است، یعنی فرزند من: قوی بودن ، جراتمند بودن ، مسئولیت پذیری ، ابراز وجود ومانند آن را از بیشتر از جنس پدر الگو می گیرد  و زن مظهر جمال ، عطوفت و مهربانی است. این به منزله آن نیست که زن مسئولیت پذیر یا مقتدر نیست ، بنابراین اگر این نقش ها سر جایش نباشد.کودک در نقش پذیری و همانند سازی با والدین و تامین نیازهای روانی ، عاطفی از طرف والد هم جنس خود دچار سردرگمی می شود.

بسیاری از روانشناسان بر این باورند که در وجود هر پسر بخش مهمی از ویژگی ها و صفات روان مردانه وجود داردکه پاسخگوئی به آن بعهده پدر و بخش اندکی ویژگی ها و صفات روان زنانه وجود دارد که پاسخگوئی به آن به نقش مادر در تربیت بر می گردد . حال فرزند من پسر و نقش مادر پر رنگ و حضور پدر کمرنگ است .کدام صفت در پسر بیشتر رشد می کند صفات روان مردانه یاصفات روان زنانه، صفات روان زنانه. بنابر این پسر نرم و لطیف و نازک نارنجی بار می آید نمی تواند قوی و جراتمند بارآید. ما کم پسر نداریم که این چنین هستند ، مانند دخترها رفتار می کنند ، مانند دخترها می پوشند ، مانند دختر ها مسئولیت قبول می کنند و... این افراد، فردا در برابر آسیب های اجتماعی مانند اعتیاد و الکل نمی توانند به پیشنهادات دوستان نه بگویند.

از طرفی در وجود هر دختر بخش مهمی از ویژگی ها و صفات روان زنانه وجود دارد که پاسخگوئی به آن بعهده مادر است . و بخش اندکی ویژگی ها و صفات روان مردانه وجود دارد که پاسخگوئی به آن به نقش پدر در تربیت بر می گردد . حال فرزند من دختراست و نقش پدر پر رنگ و سیاستگزار اصلی در خانه و خانواده  پدر است و نقش مادر کمرنگ است . کدام صفت در دختر بیشتر رشد می کند، صفات روان مردانه بیشتر رشد می کند .بنابراین کم دختر نداریم که پسرانه رفتار می کنند ، پسرانه می پوشند ، پسرانه مسئولیت قبول می کنند و مدعی هستند که یک پا مردند .واین مغایر با سرشت الهی و طبیعت خدادادی زن است . حتی این موضوع در ازدواج هم تاثیر دارد.

بنابر این ، این موضوع به نقش متعادل هر یک از والدین در تربیت فرزندان بر می گردد. از این رو سهم ، نقش و جایگاه هر یک از والدین در تربیت فرزندان خیلی مهم است.

3- سومین نکته مهم تربیتی وقت اختصاصی داشتن برای فرزندان است. ما برای همه جنبه های زندگی خود وقت می گذاریم. برای کار، مطالعه ، خرید ، نظافت و ... لازم است هر روز چند دقیقه ای را به فرزندمان اختصاص دهیم تا فضای شادی را برای کودک و خودمان خلق کنیم . خود      ما هم از آن فضا لذت ببریم ، کودک درون ما شاد شود ، تکلیف نباشد . از همین امروز شروع کنیم و دو تا پانزده دقیقه یا بیشتر به تناسب شرایط بچه برایش وقت بگذاریم .مانند : خواندن کتاب دلخواهش با هم ، پخت غذای مورد علاقه اش با هم، بازی های دلخواهش مانند: نقطه چین بازی، اسم فامیل، پازل، فوتبال، والیبال، قایم باشک بازی کردن و ... .یک روز هفته (در صورت امکان) را اختصاص دهید به این که با هم کار ویژه ای را انجام دهید. مانند : بازدید از کتابخانه ، با هم قدم زدن، شنا ، بیلیارد، پینگ پنگ، رفتن به سینما، بازدید از اماکن باستانی و ... صرف بازدید نباشد  درباره ی این فعالیت ها با هم  صحبت کنیم.

نکته مهم : این رفتارها باعث افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس کودک می شوداحساس ارزشمندی می کند . می گوید من چقدر برای پدر و مادرم مهم هستم که آنها برای من وقت اختصاصی گذاشتند . همین شرائط زمینه را برای ایجاد صمیمیت بین والدین و فرزندان فراهم می کند .از این رو کودک سعی  می کند به گونه ای رفتار کند که این  وقت اختصاصی هر روز ادامه پیدا کند . چون بسیاری از نیازهای روانی ، عاطفی کودک ارضا می شود دیگر نمی خواهد با روشهای دیگر توجه ایجاد کند .

4- ارزش و احترام قائل شدن برای فرزندان است .

همه ی ما برای خود ارزش و احترام قائل هستیم و اجازه نمی دهیم کسی به شخصیت ما خدشه ای والد کند. فرزندان ما نیز به تناسب سن و سال خود برای خود ارزش ، احترام و شخصیت قائل هستند. انصافاً چند بار در طول روز به بهانه های مختلف کلام یا واژه توهین آمیز از ذهن ما خارج می شود که شخصیت فرزندمان را زیر سئوال می بریم که اگر یکی از این کلمات نثار ما شود نه تنها تحمل نمی کنیم، می خواهیم سر بر تنش نباشد. آن وقت انتظار داریم که  فرزند ما عکس العمل نشان ندهد، و بقول معروف فرزند خوبی هم باشد .

یادمون باشه مراقب کلام، رفتار و نگاهمان در ارتباط با فرزندانمان باشیم. چون کلام بارروانی دارد ، نگاه بار عاطفی دارد ، رفتار بار روانی دارد .

مثال : زمانی که برای بازار رفتن عجله و شتاب داشتید و فرزند شما می خواهد دکمه ی لباسش را خودش ببندد ، شما با اخم و تخم ، زحمت را کم کردید و دکمه ی لباس اش را بستید در او این حس را ایجاد کردید که خیلی بی عرضه و دست و پا چلفتی است.

5.در حضور دیگران به فرزندمان شخصیت دهیم نه اینکه شخصیت او را زیر سئوال ببریم. به جنبه های مثبت و ویژگی های شخصیت او اشاره کنیم.اما گاهاً در حضور دیگران شخصیت فرزندمان را زیر سئوال می بریم . مثال : خواهرما می گوید چرا به منزل ما نمی آئید. در جواب می گوئیم که این زلزله مگر می گذارد من تکان بخورم.یا مهمان دعوت می کنید در منزل : به مهمانان و فرزندان آنها احترام می گذارید ولی فرزند خود را اصلاً نمی بینید . برای آنها میوه و شیرینی می گذارید ولی به فرزند خود توجهی ندارید.

6.توجه کردن : منظور از توجه کردن توصیف و گزارش رفتارهای مناسب کودک و در برخی مواقع تقلید یا تکرار کردن آنچه که کودک انجام می دهد، می باشد.

 با این کار کودک در می یابد که والدین به کارهای مثبت او علاقه نشان می دهند و با او همراه هستند.در توجه کردن 1- دستور یا دستورالعمل به کودک نمی دهیم. 2-سئوال نمی پرسیم یا سرزنش نمی کنیم.چه کار می کنیم. مانند یک گزارش فوتبال فعالیتش را توصیف می کنیم. می بینم که داری نقاشی می کشی، آها یک خانه کشیدی، درب گذاشتی، پنجره گذاشتی، چه جالب ، بخاری هم کشیدی، دودکش هم گذاشتی، اوه دودکش، دودهم می کند، مثل اینکه زمستانه و هوا خیلی سرد است.نگوئیم خانه کشیدی پله اش را چرا نکشیدی، درب کشیدی پس دستگیره اش کو. این توجه کردن نیست گیر دادن است .

7.رفتارهای توجه برانگیز. کودک یا نوجوان می خواهد مانند هر انسان دیگر جلب توجه کند.

یکی از مهمترین نیازهای روانی ، عاطفی  در انسان توجه کردن است. یکی با حرف زدن، یکی با لباسش، یکی با کفشش، یکی با موبایلش می خواهد مورد توجه قرار گیرد. کودک و نوجوان هم گهگاهی می خواهد جلب توجه کند ، می خواهد بگوید ای پدر، ای مادر من هستم، من مشکل دارم، شیطنت کردن گاه زبان کودک است تا متوجه شویم. مخصوصاً زمانی که از نظر روانی، عاطفی در فضای خانه تغییری اتفاق افتد. و در فضای رفتاری ما تغییراتی ایجاد می شود . در چنین شرائطی عوض اینکه ما علت را در خودمون جستجو کنیم و در رفتارهای خودمان تغییر ایجاد کنیم . به کودک/ نوجوان گیر می دهیم که چرا این چنین می کنی ، چرا شیطنت  می کنی  ، در حالی که گیر از جانب ماست ، نه او !! گاه متوجه نمی شویم از طرف مهد کودک و مدرسه به موضوع پی می بریم : مدیر یا مربی ما را می خواهد که فرزند شما ناسازگار شده ، بچه های دیگر را اذیت می کند ، دقت و توجه اش کم شده است و....گاه کم توجهی و ادامه این وضعیت می تواند باعث لکنت زبان ، ناخن خوردن ، شصت مکیدن ، بی اختیاری ادرار و... شود.

نکته مهم :

هرگاه فرزند ما رفتار خوبی با ما ندارد ، برای این است که از ما حس خوبی نمی گیرد . باید حس ها را در خود چک کنیم که چگونه است . آیا حس خوبی به او دادیم یا نه .

  1. نادیده انگاشتن ارادی و آگاهانه :

همچنانکه که ما به رفتارهای مثبت و مناسب کودک توجه می کنیم. برخی از رفتارهای  نامناسب کودک را آگاهانه نادیده می گیریم . نادیده گرفتن ارادی کودک برای کاهش رفتارهایی است که می خواهید کمتر انجام گیرد، بکار می رود.مانند زمانی که می خواهد جلب توجه کند. قشقرق براه بیاندازد ، فریاد بزند، بحث کند. سرو صدا نماید، بدو بیراه بگوید، چیز خاصی بخواهد که در حد توان ما نیست یا غیر منطقی است. نادیده انگاشتن 3 جزء اصلی دارد :هیچ تماسی فیزیکی نباید برقرار شود. هیچ تماس یا ارتباط کلامی نباید برقرار شود.هیچ تماس چشمی با کودک برقرار نشود.

* توجه : نادیده انگاشتن باید برای یک رفتار باشد نه همه رفتارها. ابتدا تمامی رفتارهای نامناسب کودک را لیست می کنیم . سپس رفتارموردنظر را مشخص می کنیم. بعد ش تغییر توجه از رفتار مورد نظرشروع می شود . نادیده انگاشتن باید تا پایان آن رفتار باشد. نادیده انگاشتن در ابتدا مشکل است مخصوصاً رفتارهایی که تازه شکل گرفته است. حتی لجبازیها ممکن است در دوره نادیده انگاری بیشتر شود. ممکن است بیشتر گریه کند یا لجبازی کند این جزئی طبیعی است .

نکته مهم :

هنگام رفتارهای خطرناک نادیده انگاری جایی ندارد.رفتاری که حقوق دیگران را ضایع می کند نمی توان نادیده گرفت. صبر و تحمیل در نادیده انگاشتن خیلی مهم است. در نادیده انگاری باید پدر و مادر همسو باشند.نادیده انگاری با قهر کردن متفاوت است.قهر برای قهر کننده بار منفی دارد. معمولاً با عصبانیت همراه است. بار عاطفی دارد. ولی در نادیده انگاری بار منفی وجود ندارد. چون بی تفاوت هستیم و آگاهانه رفتار می کنیم بار عاطفی ندارد.

9.دستور دادن موثر :

اغلب مشاهده می شود که والدین دستوراتی به کودکان خود می دهند که آنها به راحتی نمی توانند آن دستورات را انجام دهند. دستوراتی که موثر واقع نمی شوند دارای یکی از خصوصیات زیر است:

1.دستورات زنجیره ای مثل : لباست را بپوش، دندانهایت را مسواک بزن، موهایت را شانه کن، بعد بیا صبحانه بخود. 2.دستورات مبهم مثل : بچه خوبی باش. یعنی چه ؟ یا شیطنت نکن یعنی چه ؟ من مفهوم آن را می دانم ممکن است بچه نداند . در واقع کودک ممکن است نداند که واقعاً چه چیزی از او خواسته می شود. 3. .دستوراتی که به دنبالش دلیل و منطق آورده شود:

مثل : اسباب بازیهاست را بردار چون مادربزرگت اینجا می آید و تو می دانی که او خانه تمیز را دوست دارد.بهتر است دلیل را ابتدا توضیح دهیم بعداً دستور بدهیم.چون قرار است خاله جون اینجا بیاید بریم اتاقت را مرتب کنیم.

* نکات مهم در دستور دادن :

1- توجه کودک را بخود جلب کرده و با او تماس چشمی برقرار کنید.

2- با صدای محکم وقاطع با او صحبت کنید. البته صدایتان بلند و خشن نباید.

3- دستوراتی به کودک بدهید که خاص و ساده باشند و ارزش دستور دادن را داشته باشد.

4- از دستورات مثبت بجای دستورات منفی استفاده کنید.

5- اطاعت از دستور را پاداش دهید.

6- برای تمرین ، اول دستوراتی بدهید که مورد علاقه کودک باشد. مثل : بستنی خریدم روی میز هست ، برو بردار بخور.

10.برخورد پلیسی نداشتن درمنزل است ،رفتارما باید همراه با احترام باشد. برخورد آمرانه و تحکم آمیز نداشته باشیم نگیم: برو آن کار را انجام بده ، چرا این کار را انجام دادی.همانقدر که ما از بکن نکن بچه ها ، احساس خستگی می کنیم. بچه ها دو برابر از دست ما خسته می شوند.

11.ایجاد فضای مشارکت و همکاری در انجام فعالیت های منزل است . مسئولیت دادن به بچه ها در حدتوان آنها در شکل دهی شخصیت کودک و بالا بردن اعتماد به نفس آنان نقش اساسی دارد .به تناسب وضعیت سنی، جسمانی و دوران کودک او را در کارها دخیل می کنیم تا اعتماد به نفس آنها تقویت گردد. مادر جون، دختر گلم سفره را پهن کن من ظرف ها را می آورم. پسرخوبم : بیا با هم اتاق خوابت را مرتب کنیم ، با هم غذا درست کنیم.به پدرش باز خورد می دهیم که امروز دخترم خیلی به مامان کمک کرد.

12.تبعیض قائل نشدن بین فرزندان است. نباید بین دختر و پسر فرق گذاشت. رفتار متعادل در تمامی جنبه های زندگی در برابر دختر و پسر بودن فرزندان مهم است.کودک از نگاه ما ، از تن صدای ما می فهمد که بین ایشان و خواهر یا برادرش فرق گذاشتیم و به او چند ثانیه بیشتر نگاه کردیم ، تن صدای ما متفاوت بود و... آخه بچه ها دغدغه های ذهنی من و شما را ندارند.

13.مقایسه نکردن فرزندان با هم است . ما معمولاً فرزندان خود را با یکدیگر و یا دیگران مقایسه                 می کنیم. فلانی را نگاه کن . خودت را نگاه کن. یاد مون باشه خداوند هر انسانی را بی مانند و بی نظیر آفریده است. هر فردی باشرایط خودش قابل مقایسه است نه با شرایط دیگران. هر انسان ویژگی های روانی، شخصیتی، فکری و توانمندیهای خاص خودش را دارد.یادگیری هایش هم متفاوت است حتی دوقلوهای هم شکل و همسان بعد از تولد قابل مقایسه نیستند تا چه رسد با دیگران.

14.توقع و انتظار بیش از حد نداشتن از فرزندان است. ما باید به تناسب شرایط سنی فرزندمان از وی انتظار داشته باشیم نه چیزی بیشتر از آن . من نباید با عینک و ظرف خودم به فرزندم نگاه کنم.اگر به فرزندم این گونه نگاه کنم دوست دارم فرزندم آنی شود که من می خواهم ، آن طور که من می خواهم بپوشد ، حرف بزند ، رفتار کند ، درس بخواند و .. این نگاه ما را دچار گیر ارتباطی می کند .باید فرزندتان را با ظرف خودش ببینید.از فرزندتان انتظار نداشته باشید آرزوهای برآورده نشده شما ، را برآورده کند. یا حساس نبودن نسبت به رفتارهای کودک است.بچه ها را باید به تناسب شرایط و سن و سال شان دید واز آنها  انتظار داشت.

بچه ها مانند ما بزرگسالان انرژی روانی و جسمانی دارند. ما با فعالیت های جسمانی و روانی روزانه این انرژی را خالی می کنیم . باید به بچه ها هم فرصت داد تا انرژی جسمانی خود را تخلیه کنند. در فضای آپارتمانی چون محیط برای تخلیه انرژی کم است ما هم دلمان می خواهد این فضا را هم از کودک بگیریم.

15.نه تنها برای موفقیت او بلکه برای تلاش هایش هم به او توجه کنیم .

وقتی نتوانست در مسابقه علمی شهرستان جزء برترین ها باشد نگوئید دفعه بعد بیشتر می خوانی و قبول می شوید . بگوئید اگرچه نتوانستی نمره قبولی بگیرید . اما من از اینکه این همه وقت گذاشتی و تلاش کردی احساس غرور می کنم .

16.عزت نفس خودتان را بالا بیرید . بچه ها از شما الگو می گیرند .

عقائد نادرست اورا شناسائی و برای رفع آن تلاش کنید .عبارتهائی مانند : هیچ کاری از دستم برنمی آید ، یا همیشه گند می زنم ، هیچ کس دوستم ندارد را بکار نگیریم.

  1. به جای او فکر و عمل نکنید. بگذارید خودش فکر کند وگرنه تا همیشه به شما وابسته می شود .

18.به اوآموزش دهیم تا بخودش احترام بگذارد. در مقابل کارهائی که انجام می دهد به او بگوئید بی نظیر است . در گلستان هستی هیچ گلی مثل او نروئیده و نخواهد روئید .چون هر انسان موجودی است منحصر به فرد .کمک کنید نقاط توانائی و ناتوانی اش را بشناسد .یاد بگیرد ناتوانی اش را ببیند و آن راپنهان نکند. توانمندیهایش را هم بشناسد. حتی به شوخی هم به او انگی نزنید . نگوئید گیج خدا ، نگوئید چقدر دست و پا چلفتی هستید.

19 .برای عقاید فرزندتان احترام قائل شوید.

اجازه دهید فرزندتان ابراز وجود کند. از او نظر بخواهید.درباره ی تصمیم هایی که در خانه می گیرید نظر او را هم بپرسید.این تصمیم می تواند درباره ی این که شام چه باشد ویا کجا بخورید باشد.یا در مورد دکوراسیون منزل باشد یا خرید وسایل خودش باشد.خیلی از مسائل دور و برش برایش سئوال برانگیز است می خواهد از شما بپرسد ؟گاه می گوئیم من حوصله ندارم برو از مامان یا بابا بپرس .

  1. انتقال عاطفی : ما نباید خشم ناشی از فشارهای اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی بیرون از خانواده و جامعه را سوی بچه هایمان تخلیه کنیم.
  2. با فرزندمان صمیمی باشیم. هر چند تمام این نکاتی که گفته شد می تواند در فضای صمیمیت مطرح شود.

اما راههای ابراز صمیمیت: می دانی پسرم، دخترم من تو را خیلی دوست دارم. هر چند جمله دوستت دارم همیشه خوب و دلگرم کننده است. اما راههای دیگری برای ابراز صمیمت وجود دارد: فرزندتان را در آغوش بگیرید، و به تماشای برنامه ای که او دوست دارد بنشینید. از شعرهایی که کودکتانمی خواند تعریف کنید. موهایش را نوازش کنید. یک نوشته ی دلگرم کننده کنار غذای فرزندتان بگذارید. مخصوصاً اگر موقع غذا خوردن کنارش نیستید.در راه رساندن فرزندتان به مدرسه بجای گوش کردن رادیوی ماشین و اخبار و ... با هم صحبت کنید.با هم مطلب خنده دار بخوانید. برای فرزندتان روی درب یخچال پیام عاشقانه بگذارید. پیامی کوتاه روی آینه اتاق فرزندتان بچسبانید. مخصوصاً وقتی که او خواب است.

22.آموزش خود نظم دهی :

  • به فرزندتان قاعده ی اگر ............... آن وقت .............. را بیاموزید.
  • اگر سفره را پهن کنی ............... آن وقت شام می خوریم.
  • اگر 000/1500 تومان پول پس انداز کنی............. آن وقت می توانی دوچرخه بخری

23.الگوی خوبی برای فرزندان باشید.

بچه ها به هزار دلیل کوچه و بزرگ از ما بزرگترها تقلید می کنند.مثل ما لباس می پوشند، حرف می زنند، راه می روند و خلاصه ادا و اطوارهای ما را در می آورند.همه بچه ها دوست دارند بزرگ شوند، و بزرگ از دید آنها یعنی پدر، یعنی مادر با همه ویژگی هایشان.بچه ها بیشتر زبان رفتار ما را می فهمند نه زبان گفتار ما را.به جای آنکه ساعتها پند و اندرز بدهیم عمل کنیم.

مثلاً وقتی بعد از خستگی کار روزانه یا مواجه شدن با مشکلی سیگار یا قرص مصرف می کنید. بچه ها فکر می کنند بهترین راه برای کاهش اضطراب، مصرف سیگار یا قرص است.یا زمانی که بعد از یک مشاجره زناشویی به سمت قفسه داروها می روید.یا وقتی به فرزندتان می گوئید از مغازه ی سر کوچه برای شما سیگار بخرد.یادمون باشه : بچه ها بیشتر از طریق چشم تربیت می شوند تا از طریق گوش .

توصیه :

بدون تجویز پزشک دارو مصرف نکنید. از آنهایی نباشید که می گویند نبین چه کار می کنم ، ببین چه می گویم.

فرزندتان را درگیر رفتارهای ناسالم نکنید. نگوئید برای شما سیگار بخرد.

 

24.به فرزندتان عاقلانه دوست پیدا کردن را آموزش دهید:

نکته مهم :

60% اعتیاد نوجوانان و جوانان از طریق دوستان صورت گرفته است.

به فرزندتان بگوئید : وقتی می خواهی با کسی دوست شوی با دقت به ویژگی های او توجه کن.سعی کن در مورد افراد از روی ظاهرشان قضاوت نکن همانطور که از روی جلد کتاب نمی توان فهمید که آیا کتاب خوبی هست یا نه.در انتخاب دوست بیشتر روی خصوصیت های اخلاقی او توجه کن نه توانمندی های او. مانند اینکه یک شاگرد خوب حتماً دوست خوبی هم باشد.دوستان خوب به یکدیگر احترام می گذارند، یکدیگر را مسخره نمی کنند به هم توهین نمی کنند.دوستان به حرف های هم خوب گوش می دهند.یک دوست خوب خوبی های شما را می بیند .

25.بر فعالیت فرزندتان نظارت کنید. نظارت بر فعالیت بچه ها خیلی مهم است. منتهی باید مراقب باشیم که به حس استقلال جویی او لطمه ای وارد نشود.

روش های عملی :با دوستان فرزندان تان ارتباط برقرار کنید. آشنایی با آنها به شما کمک می کند که دوستان ناسالم او را شناسایی کنید.آشنایی با دوستان اش، باعث نزدیک تر شدن شما به فرزندتان می شود . با فعالیت های روزانه او بیشتر آشنا می شوید. با هم برنامه های تلویزیونی مورد علاقه اش را تماشا کنید.شرایطی فراهم کنید که به راحتی بتواند در زمانهای مناسب با شما تماس بگیرد.نظارت بر فعالیت های بعد از مدرسه ، تهیه جدول مالی ، جدول هزینه کرد ماهیانه مهم است . وقتی فرزندتان از خانه بیرون می رود، باید بدانید کجا  می رود با چه کسی است و چه می کند.

مطمئن شوید همان جایی است که به شما گفته است می توانید به خانه ی دوستش زنگ بزنید که آیا سر قرار رسیده است یا نه .

  • شواهد و یافته های مطالعات متعدد حکایت از نقش موثر دوستان و همسالان در دوره نوجوانی به عنوان مهمترین نقطه اتکا افراد دارد به گونه ای که عملکرد گروه همسالان جانشین خانواده و به حاشیه رفتن والدین در زندگی خواهد شد.
  • البته در پاره ای از موارد گروه همسالان عملکرد منفی داشته بطوری که در گرایش نوجوانان و جوانان به مصرف مواد اعتیادآور و الکل نقش موثری دارند. به عبارتی در این دوران، فشار دوستان و همسالان سبب خواهد شد نوع تربیت خانوادگی فرد، تحت الشعاع قرار گرفته و نوجوانان برای پذیرفته شدن از طرف دوستان، با ورود به گروه های کجرو و منحرف اقدام به کسب هویت ، تثبیت آن و همچنین ابراز وجود کنند.
  • از طرفی والدین می بایست نسبت به رعایت حریم خصوصی فرزندان (شامل کمد خصوصی، کیف مدرسه، دفترچه خاطرات، اطلاعات تلفن همراه و ...) به منظور تقویت اعتماد فرزندان و پرهیز از هر گونه اعمال رفتار پلیسی در منزل مبادرت ورزیده و بدون اجازه وارد این حریم نگردند. والدین به خوبی می دانند فرزندان نسبت به وسایل شخصی خود بسیار حساس بوده و در صورت عدم رعایت توسط والدین، امنیت روانی آنان درهم ریخته و فضای منزل برای آنان جذاب نخواهد بود و به این ترتیب مقدمات خروج مستمر از منزل و سپری کردن اوقات فراغت با دوستان فراهم خواهد شد.

26.والدین دوستان اش را بشناسید. شرکت در جلسه انجمن اولیا و مربیان یا کلاس های آموزش خانواده فرصت خوبی است برای شناخت بیشتر والدین دوستان فرزندتان.وقتی فرزندتان از خانه بیرون می رود، باید بدانید کجا می رود با چه کسی است و چه می کند.مطمئن شوید همان جایی است که به شما گفته است می توانید به خانه های دوستش زنگ بزنید که آیا سر قرار رسیده است.

27.برای احساسات فرزندمان ارزش قائل شویم :

بعضی وقت ها بچه ها در شرایطی خاص، رفتارهایی از خودشان می دهند که از نظر ما بزرگترها خیلی احمقانه یا نامناسب است.اولاً بخاطر آنکه آنها تجربه ی ما بزرگتر را ندارند.ثانیاً آنها دنیا را با دریچه ی دیگری که مخصوص خود آنهاست می نگرند.آنچه برای ما کوچک و کم اهمیت است، ممکن است برای اوبسیار مهم یا ناراحت کننده باشد.مثلاً فرزندتان می گوید : خانم معلم مرا دوست ندارد چون خیلی به من تکلیف می دهد.ما نگوئیم این مسخره است و معلم به همه به یک میزان تکلیف می دهد.در عوض برای احساسات او ارزش قائل می شویم.می توانید بگوئید من هم اگر احساس می کردم معلم دوستم ندارد، ناراحت می شدم راستی بچه های دیگر هم ، همین قدر تکلیف دارند؟ بچه ها وقتی دردودل می کنند قبل از آنکه دنبال راهکار باشید دنبال کسی هستند که بفهمد چه احساسی دارند . سپس ببینید که موضوع از چه قرار است  و برای حل آن اقدام کنید.

  • والدین می بایست از هرگونه خودمحوری پرهیز نموده و به مسایل ، از دید فرزندان بنگرند ( تازمانی که خودتان را به جای فرزندان قرار ندهید و از دید آنها به مسائل نگاه نکنید                  نمی توانید با آنان ارتباط برقرار کنید). 

28.خوب گوش کردن ( گوش دادن فعال ) را تمرین کنیم.  یادمون نره در فضای ارتباط حرف زدن 7% خوب گوش دادن 38% و زبان بدن ( حالات و حرکات جسمانی ما ) 55% تاثیر دارد . ما گوینده خوبی هستسم آیا شنونده ی خوبی هم هستیم . بچه ها مانند بزرگسالان نیاز دارند که افکار و احساسات خودشان را بیان کنند و بدانند که دیگران با دقت به آنها گوش می دهند.وقتی فرزند شما می گوید امروز خیلی دلم می خواهد برم تمرین فوتبال از شانس بد، فیلم مورد علاقه  ی من هم همان ساعت از تلویزیون پخش می شود. شما قبل از اینکه دنبال راهکار باشید : به او بفهمانید که احساس اش را درک کرده اید و حال او را می فهمید. به او بگوئید وای چه انتخاب سختی از یک طرف می خواهی بری تمرین، از طرف دیگر نمی خواهی فیلم تلویزیونی را از دست بدهی.

بچه ها وقتی ببینند گوش شنوایی هست، حرف های زیادی برای گفتن دارند این موضوع به برقراری یک رابطه ی خوب کمک می کند. نهال صمیمیت با خوب گوش دادن رشد می کند. وقتی فرزند شما می خواهد به حرف هایش گوش کنید نگوئید : الان نه یا یک دقیقه ی دیگر. نزدیک او بنشینید، به چهره ی او نگاه کنید. نگاهی پر از دوست داشتن داشته باشید. کمی به سمت او متمایل شوید. گاه شاید بهتر باشد که حتی دست اش را توی دست های تان بگیرید. حالت چهره ی شما با چهره ی او هماهنگی باشد.بعضی وقت ها حرف هایش را تکرار کنید. مانند منظورت این است که .جمله های او را تکمیل نکنید.کمتر حرف بزنید. هیچ وقت صحبت هایش را قطع نکنید. با تکان دادن سر نشان دهید که همچنان سراپا گوش هستید. یا با گفتن صداها و عباراتی مانند : آها، اهوم، چه جالب و ...

یادمون باشد بچه ها اگر در خانه گوش شنوایی نبینند در بیرون از خانه حتماً گوش شنوایی پیدا                 می کنند و معلوم نیست این گوش سالم باشد یا نه .

30.عادتهای خوب فرزندتان را شناسایی کنید و دائماً به آن اشاره کنید. سعی کنید فرزندتان بفهمد که باید خوب باشد. مثلاً بدون آنکه به او بگویند کارهایی که از قبل به او سپرده شده را انجام بدهد . هم چنین برای کارهای خوبی که به صورت عادتی انجام می دهد هم تشویق اش کنید. مانند انجام دادن بموقع تکالیف مدرسه . برای تشویق می توان از عبارت های دیگر استفاده کنید : عالی است- معلوم است که  می فهمی واقعاً پیشرفت کردی به تو افتخارمی کنم واقعاً خلاقی

31.برخورد آموزشی داشته باشیم.زمان مناسب برای آموزش: تقریباً هر ساعتی می تواند زمان مناسبی برای آموزش باشد. اگر اصول آموزش را بدانیم. تماشای تلویزیون و دیدن فیلم ها فرصت خوبی است، در مورد فیلم ها با هم بحث و تبادل نظر کنید. از مطالب روزنامه ها استفاده کنید . راستی شنیده اید که مادری بخاطر مصرف مواد دچار ایست قلبی شد. بیل بوردها (تابلوها) مطالب روی بیل بوردها می توانند مورد بحث باشید.خرید هم فرصت مناسبی و بهانه خوبی است.

32.پاداش دادن : پاداش دادن به کودک به این دلیل است که کودک بفهمد چه کاری مورد تائید شماست. و برای ایجاد یا افزایش رفتارهای مثبت کودک انجام می گیرد. پاداش دادن شامل : 1.پاداش های کلامی مانند : متشکرم، آفرین، همراه با ذکر علل مورد تشویق صورت پذیرد. از اینکه اسباب بازیهایت را در سبد گذاشتی، متشکرم.2.پاداش های غیر کلامی : مانند چشمک زدن، بغل کردن، لبخند زدن با دست به پشت کودک زدن.3.پاداش های فعالیتی : به صورت انجام دادن فعالیتی با کودک است که وی واقعاً به انجام آن علاقه دارد. یا بازی کردن با کودک است. (به پاداش های 3 گانه با پاداش های اجتماعی می گویند)4.پاداش های غیر اجتماعی یا مادی : به صورت خرید جایزه مانند اسباب بازی یا لوازم مورد علاقه کودک است. پاداش های اجتماعی ارجحیت بیشتری دارد.

نکات مورد توجه در پاداش :

1- پاداش بلافاصله بعداز رفتار مطلوب داده شود.

2- فقط به رفتارهایی که می خواهید افزایش یابند پاداش دهید.

3-مشخص کنید چه انتظارات و قوانینی دارید، سپس بر همان اساس به رفتار کودک پاداش دهید.

4-حتی الامکان از تشویق های ساده تری استفاده کنید.

5-رفتار باید در حد توان بچه باشد.

6-تناسب بین پاداش و رفتار رعایت شود.

7- مقدار موارد تشویق بایستی دو برابر تا 3 برابر بیشتر از تنبیه باشد.

33.تنبیه و آگاه سازی : تنبیه یعنی روبرو شدن کودک با پیامدهای منطقی . مثلاٌ کودکی که برای رسیدن به سرویس دیر آماده می شود. سرویس را می فرستیم و می گوئیم به علت تاخیر سرویس رفت، با اتوبوس یا پای پیاده برود. (البته ما آژانس می گیریم)

تنبیه باید بلافاصله متعاقب رفتاری که از فرد سر زد اعمال شود. تنبیه یعنی گرفتن امتیاز مورد علاقه از کودک مانند : علی جان مشقت را بنویس.اگر مشقت را ننویسی نمی توانی با دوستانت بازی کنی. تنبیه باید به تناسب رفتار کودک باشد.تنبیه یعنی استفاده از روش محروم سازی موقت. دور کردن کودک از شرایط محیطی : از چیزهای مورد علاقه محروم شود. در چه زمانی می توان از محروم کردن استفاده نمود:

1- انجام پرخاشگری و رفتارهای خطرناک2- عدم اطاعت از دستورات والدین (به شرطی که دستورات متناسب با سن کودک و در زمان مناسب)باشد 3- از 18 ماهگی می توان از محروم سازی استفاده نمود. تنبیه نباید همراه با خشم باشد. بار عاطفی داشته باشد. در چنین شرایطی تخلیه هیجانی پدر یا مادر اتفاق می افتد نه آگاه سازی بچه. باید رفتار گوشزد کرد. چون این کار را کردی من این کار را انجام دادم . مانند پلیس.

34.برای خانواده قانون شفاف وضع کنید و پیامدهای سرپیچی از قانون را تعیین کنید:

تعیین چهارچوبی برای اعضای خانواده ، که ارزش ها ، بایدها و نبایدهای خانواده را مشخص کند.

به بچه ها بگوئید چه چیزهایی برای شما ارزشمند است و چه انتظاراتی از آنها دارید.مانند بعد از ساعت ...... نباید بیرون از خانه باشی.اگر وارد مهمانی شدی دیدی بچه های دیگر شلوغ می کنند با آنها همراهی نکن. وقتی بچه ها از قوانین خانواده پیروی می کنند، از آنها تشکر کنید و به آنها پاداش دهید. این کار باعث افزایش اعتماد به نفس فرزندتان می شود.

نمونه هایی از پاداش :

زمان بیشتری پشت میز کامپیوتر نشستن / بلیط اسخر یا تماشای مسابقه ی ورزشی مورد علاقه

/ رفتن به سینما / در صورت عدم رعایت قوانین، مجازات تعیین کنید:/ تعیین مجازات و اجرای آن از سوی خانواده از اهمیت بسیاری برخوردار است./ اگر در اجرای صحیح مجازات سهل انگاری کنید به او می فهمانید که موضوع خیلی هم چدی نیست و شکستن قوانین خانواده عیبی ندارد.

////////////////

بنام خداوند عشق ، امید و زندگی

توصیه های روانشناختی

موضوع :  روشهای مقا بله و کنترل استرس

نگارش :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

الف- آرام سازی جسمی

  • تنفس صحیح انجام دهید( در ناحیه شکم و قفسه سینه)
  • پس از انجام بخشی از کار استراحت کوتاه (5 تا 10 دقیقه)داشته باشید.
  • در حالی که نشسته اید چیزی بخورید مثلاٌ یک میوه یا چندتکه بیسکویت.
  • برای لحظه ای هم که شده از محلی که کار می کردید دور شوید.
  • به گوشه ای آرام بروید و در حالی که چشمانتان بسته است چند دقیقه استراحت کنید.
  • اگر در اتاق خود کار می کنید می توانید چند دقیقه ای در حالی که دست از کار برداشته اید ، با چشمانی بسته به موسیقی گوش کنید.
  • عضلات بدن خود را همراه با تنفس عمیق شل کنید.

ب- آرام سازی روانی و ذهنی

  • مجسم کردن( تصویر سازی ذهنی) خاطرات خوب گذشته.
  • خلق کردن یک تصویر آرام بخش توام با تکرار کلمه ای خوشایند.

انجام فعالیت های هنری مورد علاقه.

ج- بهبود الگوی خواب

1- یک فهرست ذهنی تهیه کنید ( برای مثال همان طوری که دراز کشیده اید، فهرستی از لوازمی که در خانه دارید تهیه کنید، اگر هنوز هم بیدار بودید فهرستی از لوازم خانه خانواده خود و یا دوستانتان تهیه کنید)

2- برای خواب آماده باشید

  • از ورزش قبل از خواب پرهیز کنید.
  • با کشیدن عضلات بدن آنها را آرام کنید.
  • دمای اتاق خود را پایین ولی بدن خود را گرم نگه دارید.
  • بین شام و زمان خواب حداقل یک ساعت فاصله در نظر گیرید.
  • در حالی که دراز کشیده اید و چشمان خود را بسته اید به رادیو گوش کنید.
  • در صورت امکان دوش آب گرم بگیرید.
  • از خوردن چای یا قهوه پیش از خواب بپرهیزید.
  • از کار کردن در تخت خواب و یا بحث درباره مشکلات خوداری کنید.
  • به تدریج برای زمان خوابیدن و بیدار شدن نظمی را ایجاد کنید.
  • به سه چیز خوبی که در طول روز برای شما رخ داده است فکر کنید هر چند آنها ساده و معمولی باشند.

به طور مکرر از جملات مثبت استفاده کنید:

  • امروز روز خوبی خواهد بود.
  • برای آن که امروز روز خوبی باشد همه امکانات فراهم است.
  • امروز را با اعتماد به نفس بیشتری آغاز می کنم.
  • من می توانم این کار را انجام دهم، من می توانم این مشکل را حل کنم.
  • من به خود مطمئنم.
  • هر تجربه مرا قوی تر می کند.
  • من تمام تلاشم را می کنم.

 

 

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های روانشناختی

موضوع :  شناخت احساسات   

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

احساسات مثل نقشه راهنمايي براي كشف جهان درون ما هستند. خنده، انعكاس فيزيكي خوشحالي و گريه، واكنش به غم و اندوه است. احساسات ديگر هم در بدن ما واكنش ايجاد مي‌كنند، بعضي از اين واكنش‌ها مثل خنده و گريه به راحتي قابل تشخيص و بين همه افراد مشتركند، اما بعضي ديگر پنهان‌ بوده و از فردي به فرد ديگر متفاوتند. آگاهي از واكنش‌هاي جسم به احساسات براي بهبود كيفيت زندگي حياتي است. هر چه بيشتر بتوانيد فعل و انفعالات دروني خود را تشخيص دهيد و به كلام درآوريد، ‌بيشتر مي‌فهميد كه چه موقع بايد در رفتار و رويه يا نوع روابط خود تجديد نظر كنيد. احساسات مثل يك راهنما هستند. وقتي يك نياز برآورده نمي‌شود، اين احساس ماست كه به ما اخطار مي‌دهد؛ مثلاً وقتي احساس تنهايي مي‌كنيم، يعني اينكه نياز ما به ارتباط با ديگران برآورده نشده است، وقتي احساس طرد شدن مي‌كنيم، نياز ما به مقبول بودن برآورده نشده است.

احساس ناخوشايند ما نسبت به ديگران
وقتي ما نسبت به رفتار ديگران احساس بدي پيدا مي‌كنيم، در واقع از درون اخطار دريافت كرده‌ايم. با تشخيص درست احساس خود، مي‌توانيم واكنش مناسبي نسبت به وقايع و رفتارها از خود نشان دهيم. تحليل صحيح احساسات و ريشه‌يابي آنها در معاشرت‌ها به ما كمك مي‌كند حريم‌هاي شخصي خود را به روشني و به درستي معلوم كنيم و مانع از پيشروي نابهنگام يا نابجاي افراد به حوزه رواني خود شويم.
توجه به علائم احساسي ديگران
همانطور كه مشاهده دقيق احساسات خودمان در معاشرت‌ها اهميت دارد، آگاه شدن نسبت به احساسات ديگران نيز براي رسيدن به يك رابطه سالم و متعادل مهم است؛ مثلاً تغييراتي كه در چهره يا تن صداي افراد به وجود مي‌آيد، انواع مختلفي از احساسات را منعكس مي‌كند. اگر كسي غمگين به نظر برسد، در واقع دارد به ديگران علامت مي‌دهد كه اوضاع عادي نيست و احتمالاً به كمك احتياج دارد. از طرفي وقتي به واسطه همين علائم، از وجود يك مشكل عاطفي خبردار مي‌شويم و عكس‌العمل نشان مي‌دهيم، در واقع طرف مقابل را متوجه اين مسأله كرده‌ايم كه برايش اهميت و ارزش قائليم و حرفش را مي‌فهميم و همين نوع ارتباط، پيوند افراد را با هم محكم‌تر مي‌كند.
چه نوع احساساتي بودني بد است؟
آنچه در ارتباط با احساساتي بودن بد است، بيشتر به عدم شناخت شرايط، افراد، نيت‌ها و نيازهاي آنها بر مي‌گردد. همچنين عدم شناخت خود و نيازهاي خود نيز به نتايج ناخوشايند اين نوع احساساتي بودن دامن مي‌زند. وقتي نسبت به طرف مقابل، خواسته‌ها و نيات او شناخت كافي نداشته باشيم، ممكن است فريب بخوريم يا در دام بيفتيم . اگر فقط به رفع نياز‌هاي خود توجه كنيم و احساسات خود را در اين راه به جريان بيندازيم، بدترين استفاده را از احساسات خود كرده‌ايم! احساسات ما حقايقي را در باره خود و ديگران به ما نشان مي‌دهد. اگر به جاي شناخت اين حقايق تنها در پي ارضاي نيازهاي خود باشيم، در واقع راه خطا را پيموده‌ايم؛ بنابراين احساساتي بودن در صورتي زير سوال است كه محور اصلي رفتارهاي ما به شمار آيد و بدون در نظر گرفتن شرايط موجود، تنها عامل براي تصميم‌گيري‌هاي ما محسوب شود.
احساسات خود در هر لحظه را كشف كنيد
قدم اول در كشف احساسات، شناختن و تشخيص احساساتي است كه غالباً با آنها درگير هستيم. يعني احساسات پايه و متداولي مثل غم، ‌شادي، ترس، عشق و نفرت كه كشف و شناخت آنها گامي اساسي براي رفع بعضي از مشكلات جسمي به شمار مي‌رود؛ بنابراين سؤالي كه هميشه مي‌توانيد از خود بپرسيد اين است كه «الان چه احساسي دارم»؟ و به آن جواب بدهيد. اگر نتوانستيد جواب روشني پيدا كنيد، احتمالاً يك جاي كار ايراد دارد و بايد بيشتر در درون خود عميق شويد. متأسفانه اكثر مردم همين مشكل را دارند؛ نمي‌توانند احساسات خود را به درستي تشخيص دهند، در بيشتر موارد دچار يك نوع كرختي عاطفي هستند؛ يعني ارتباطشان با خودشان قطع شده و درهاي ارتباطي را بسته‌اند، بي‌احساس شده‌اند يا اينكه فقط عواطفي مثل خشم و اندوه را تجربه مي‌كنند؛ در حاليكه يك انسان سالم، به تمام احساسات خود از خوشحالي گرفته تا ناراحتي، دسترسي دارد، جلويشان را نمي‌گيرد و به آنها توجه مي‌كند.
اما احساسات پيچيده‌اند. اين طور نيست كه سر و كله‌شان پيدا شود و هر وقت خواستيم بروند، چون تا عامل ايجاد شدنشان باشد، آنها نيز با ما هستند. اين عامل لزوماً و هميشه بيروني نيست، بنابراين لازم است ابتدا، و به جاي نفي كردن‌شان، قبول كنيم كه وجود دارند، علت وجودشان را بفهميم و پيام‌ شان را درك كنيم. اگر احساسات خود را پس بزنيم، آنها هم ما را پس مي‌زنند و گاهي بدون اينكه خودمان بدانيم، زندگي، ذهن و جسم ما را تحت كنترل خود مي‌گيرند. توجه به نكات زير مي‌تواند راهگشا باشد:
1- هر روز چند بار از خود بپرسيد چه احساسي داريد. به خود و جسمتان توجه كنيد. اگر بلافاصله جوابي نيافتيد، صبور باشيد و به سؤال ادامه دهيد.
2- بدن خود را بررسي كنيد. آيا جايي هست كه در آن احساس تنش يا ناراحتي كنيد؟ سعي كنيد علت آن و پيامش را درك كنيد.
3- زندگي خود، وضعيتي كه اكنون در آن هستيد و روابطي كه داريد، همه را بررسي كنيد. آيا احساس رضايت مي‌كنيد؟ اگر اين طور نيست، سعي كنيد دليلش را پيدا كنيد.
4- روند مشاهده خود را يادداشت كنيد. اين كار كمك مي‌كند نقاط گره و انسداد عاطفي خود را تشخيص دهيد و براي رفع آن اقدام كنيد.
مواجه شدن با خود، با نيازها، نگراني‌ها، عواطف و دغدغه‌هاي آشكار و پنهان خود، به صبر و حوصله نياز دارد و راهي است كه بسته به عزم و تلاش ما مي‌تواند طولاني يا كوتاه باشد، اما به هر صورت براي بهبود «بودن» خود و تغيير وضعيتي كه در آن هستيم، به ناچار بايد اين راه را طي كنيم و البته هر چه زودتر اقدام كنيم، بهره بيشتري از زندگي خواهيم برد. پس احساسات متفاوت خود را بشناسيم و به آنها بها بدهيم./

///////////////////

بنام آرامبخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : سلامت روان و کرونا

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی

ویراستاری : دکتر عبدالکریم احمدی

  1. اگر در مورد بیماری کرونا ویروس دچار استرس یا فشار روانی هستید با سامانه کشوری 4030 تماس گرفته و از روانشناسان خبره کشوری بصورت رایگان  مشاوره بگیرید.
  2. با دوستان مورد اعتماد خود در ارتباط باشید ، حال که با توجه به شرائط کرونا نمی توانید در کنار دوستان باشید تماس تلفنی یا مجازی فرصت مناسبی برای گفتگو است.
  3. درباره نگرانی هایتان با اعضای خانواده یا دوستان حرف بزنید.
  4. بخشی از نگرانی ها و ترس ها در شرائط حاضر طبیعی است ، در باره نگرانی هایتان حرف بزنید.
  5. نگرانی هایتان را با فردی مورد اعتماد در میان بگذارید؛ این کارشما ممکن است به آنها هم کمک کند.
  6. اگر فرد مورد اعتمادی برای گفتگو در کنار خود ندارید با مراکز مشاوره 1480 تماس بگیرید.
  7. برای درستی اطلاعات درباره بیماری کرونا ویروس منبع موثق پیدا کنید.
  8. آنچه در شبکه های اجتماعی می شنوید و یا می خوانید حتما درست نیست.
  9. اگر آمادگی روانی برای شنیدن یا دیدن اخبار مربوط به کروناویروس را ندارید ، حتی الامکان اخبار گوش ندهید.
  10. در صورت نیاز به استفاده از اخبار ، به شکل معدود ازطریق منابع علمی معتبر خبرها را جستجو کنید.
  11. در صورت دریافت خبرهای مربوط به بیماری کووید 19 از طریق شبکه های مجازی ، تا از منابع خبری در مورد صحت و سقم خبر مطمئن نشدید ، آن را برای دیگران ارسال نکنید.
  12. با توجه به گستردگی اخبار ضد و نقیض در شبکه های مجازی اخبار را از طریق منابع علمی معتبر ، سایت سازمان جهانی بهداشت و یا وزارت بهداشت دنبال کنید.
  13. در صورتی که در شرائط قرنطینه خانگی هستید ، به کارهای مورد علاقه خود بپردازید ، پرداختن به سرگرمی های مورد علاقه به حفظ آرامش روانی و کاهش استرس کمک می کند.
  14. برای تغییر در فضای یکنواخت شرائط پیش آمده ، هر روز سعی کنید با همفکری اعضای خانواده یک سرگرمی جدید پیدا کنید.
  15. ساعاتی را با اعضای خانواده برای تماشای فیلمهای مورد علاقه اختصاص دهید.
  16. برای هریک از فرزندانتان روزانه زمان اختصاصی بگذارید، که در آن شور ، شادابی و نشاط باشد و بتواند پاسخگوی نیازهای روانی و عاطفی فرزند/ فرزندان باشد. کار و فعالیتهائی که کودک تان دوست دارد را انجام دهید .
  17. هر شب یا هر روز مدتی را با اعضای خانواده بگذرانید.
  18. تنظیم ساعت خواب و داشتن خواب کافی به کاهش استرس کمک می کند.
  19. داشتن نظم و برنامه ریزی برای انجام کارهای روزمره در فضای خانه و جامعه یکی از عوامل موثر در کاهش استرس است.
  20. حفظ آرامش روانی و جو عاطفی خانواده توسط پدر و مادر به آرامش روانی و کاهش استرس فرزندان کمک می کند.
  21. والدین عزیز از کودکان خود در برابر اطلاعات منفی محافظت کنید و متناسب با سن و سال کودک اطلاعات ساده ، روشن و ضروری را برای آنان بیان نمائید.
  22. با فرزند یا فرزندانتان کار یا فعالیت مورد علاقه و لذت بخش انجام دهید.
  23. به تناسب سن و سال و جنسیت فرزند به او مسئولیت دهید.
  24. به همسر و فرزند خود روزانه ابراز احساسات کنید، بیان اینکه چقدر آنها را دوست دارید به حفظ آرامش روانی و عاطفی آنان کمک می کند.
  25. به سئوالات فرزند خردسال خود در مورد بیماری کرونا به زبان ساده و در حد سن وسال آنها پاسخ دهید. در صورتی که اطلاعات کافی ندارید از افراد صاحب نظر کمک بگیرید.
  26. اگر در شرائط دور کاری هستید ، بین کار، خانه و خانواده مرز ایجاد کنید. محل خاصی را برای کار در نظر بگیرید و در ساعت خاصی کار را شروع کرده و ساعت معینی کار را تمام کنید .
  27. اگر عضو کادر درمان هستید ، شیفت کاری را به موقع انجام دهید و محیط بخش را ترک کنید.
  • رژیم غذائی سبک و غنی به حفظ آرامش روانی شما در حین انجام کار کمک می کند.
  • سعی کنید باندازه کافی استراحت کنید ، خواب موثر و مناسب داشته باشید.
  • با خانواده خویش در ارتباط باشید و از حمایت عاطفی آنان برخوردارشوید.
  • بطور فعال با خود حرف بزنید و از اقدامات ارزشمند خود تعریف کنید.
  1. داشتن اطلاعات درست در مورد بیماری کرونا و راههای انتقال و پیشگیری از آن به رعایت اصول بهداشتی و کاهش استرس کمک می کند.
  2. دلجوئی کردن ، حمایت عاطفی و مادی ، گفتگوی مناسب و درک درست از شرائط خانواده هائی که عزیزان خود را از دست داده اند به حفظ آرامش  آنان کمک می کند.
  3. هوشیاری و پیشگیری جدی نشانه ترس از بیماری نیست ، با رعایت اصول بهداشتی مانند زدن ماسک، رعایت فاصله اجتماعی ، شستشوی دست با آب و صابون ، حفظ آرامش و خونسردی می توان ایمن زندگی کرد.
  4. پذیرش واقعیتها و اینکه این بیماری ممکن است تا مدتها همراه و بخشی از زندگی روزانه همه ما باشد به سازگاری شما با شرائط کمک می کند.
  5. در صورتی که دچار نشانه های بیماری هستید و طبق نظر پزشک باید در منزل قرنطینه باشید ، با ماندن در منزل و رعایت اصول قرنطینه به سلامت خود ، خانواده و دیگران کمک کنید.
  6. رعایت اصول بهداشتی در محیط خانه و کار یکی از راهکارهای مهم پیشگیری از بیماری کرونا ویروس در شرائط کنونی است ، آن را باور کنیم و این به آرامش روانی جامعه و کاهش بار بیماری کمک می کند.
  7. خیلی ها فکر می کنند که بیماری برای دیگران است و آنها حتی بدون رعایت اصول بهداشتی در امان هستند ، اما با بررسی های صورت گرفته و موارد ابتلا به بیماری در سنین مختلف ، اگر هوشیار نباشیم و اصول بهداشتی را رعایت نکنیم هیچکس در امن نیست.

همه ما با داشتن اطلاعات درست در مورد بیماری کرونا ویروس ، راههای انتقال آن و رعایت اصول خود مراقبتی در برابر این بیماری می توانیم به آرامش خود ، خانواده و دیگران کمک کنیم.

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  خانواده  و بیماری روانی شدید قسمت دوم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

مبانی کار با بیمارروانی شدید و فوائدآن :

1- اولین قدم اصلاح اطلاعات خانواده و ارائه مطالب علمی جدید در جهت روشهای پیشگیری از بروز بیماری، درمان ، پیگیری و همچنین کاهش معلولیت ها ست .

2- در صورت دانستن مسایل فوق خانواده احساس استقلال نسبی نموده ، همچنین ارتباط خانواده با روانپزشک و یا سیستم بهداشتی و درمانی حفظ می شود .

3- باعث اعتماد به نفس خانواده در خصوص نحوه ارتباط با بیمار خود و اینکه چگونه با بیمار زندگی کند و با تفکرات و رفتاریهای غیر طبیعی او مواجه شود ، می گردد .

4- ارتباط دو طرفه بین تیم سلامت( پزشک) و خانواده باعث افزایش تلاش خانواده برای کنترل درمان دارویی و مراقبت از بیمار می شود.

5- مشارکت خانواده عمدتاً به جلوگیری از بروز و ظاهر شدن بیماری و کاهش معلولیت ها و پیشگیری از عود و برگشت بیماری کمک می کند.

واکنش های اعضاء خانواده در شروع بروز علائم اختلالات روانی با رفتارهای غیر عادی :

معمولا خانواده ها نسبت به گرفتار شدن یکی از اعضای خود به بیماری، واکنش های متفاوتی نشان می دهند ، که آگاهی از آنها در کمک به آن فرد و یا خانواده ی او بسیار موثر است.این بیماری می تواند یک بیماری سخت همچون سرطان ، سکته مغزی و  بیماری روانی شدید و یا برعکس بیماری با شدت کمتر همچون سردرد ، ضایعات پوستی و یا اضطراب باشد. در اینجا مراحل واکنش اعضای خانواده به تفصیل ارائه می گردد:

مرحله اول - انکار:

اولین واکنش حالتی است که در آن خانواده گیج و مبهوت است و به اشکال گوناگون سعی در انکار بروز بیماری دارند و به همین دلیل لزومی برای مراجعه به پزشک احساس نمی کنند. جملاتی مانند " تشخیص پزشک غلط است"  و یا "چنین چیزی غیر ممکن است"  را بر زبان می آورند. در  حقیقت، آنها به مزمن تر شدن و افت بیشتر توانایی های بیمارشان کمک می کنند. آنها به امور روز مره و معمول زندگی خود ادامه می دهند ، گوئی که هیچ اتفاقی نیفتاده است . گاهاٌ حتی اگر به خانواده توسط تیم سلامت گوشزد هم شود که فرد از بیماری روانی رنج می برد با انکار مسئله ، نظر شما را نخواهند پذیرفت . شاید آنها براین باور نادرست هستند  که :

فرد در استرس یا تنش است .

اگر فرد را تنها بگذارند مشکلاتش خود به خود حل خواهد شد .

فرد تنها با ازدواج مشکلش حل خواهد شد .

چون بیکار است بیمار است. اگر شاغل شود مشکلش حل خواهد شد .

تنها عبادت و توسل یا سایر درمانهای سنتی مشکلات را حل خواهد کرد. 

تغییر محیط مفید است مثلاٌ فرد را به یک سفر کوتاه یا ملاقات با بستگان می فرستند .

نکته مهم :

اختلالات روانی ، عصبی معمولا به طور خودکار و بدون کمک درمانی بهبود نخواهد یافت.

مرحله دوم – عصبانیت و خشم :

پذیرش اینکه فرد حقیقتاٌ دارای مشکلاتی است ، ممکن است سبب بروز خشم در خانواده شود که چرا خانواده ی ما دچار این مشکل شده است . همچنین بعلت عدم پذیرش بیمار از سوی خانواده ممکن است نسبت به رفتارهای غیر عادی بیمار خشمگین شوند . بعضی از خانواده ها در این مرحله همواره به جای کمک به بیمار ،به زمان و مکان توهین می کنند وسعی دارند دیگران را متهم کنند و رفتارشان را علت بیماری فرزندشان قلمداد نمایند ( مثلاً رفتار همسرشان در دوران گذشته، تنبیه ها و سختگیریهای او و غیره )

شاید از خدا نیز دلخور شوند که چرا  یکی از افراد بیمار شده است. لذا با این نگاه که ممکن است دیگران ایشان را سحر و جادو کرده باشند بدنبال رمال و دعا نویس بروند.

 چنانچه در این شرائط به خانواده پیشنهاد کنید که بیمارشان باید نزد پزشک برود و با مصرف دارو بیماری اش کنترل می شود ممکن است سر شما داد بزند و با دیگر افراد نیز درگیر شود .

مرحله سوم - چانه زدن:

بعضی از خانواده ها در مرحله چانه زدن، شبها به دعا و استغاثه پناه می برند. در صورتی که علاوه بر دعا و طلب شفا از درگاه خدای باریتعالی و توسل امامان بایستی به مرحله پذیرش هم برسند و ضمن قبول واقعیت بیماری فرد، از دستورات پزشک هم متابعت کنند و در جهت بازتوانی بیمارشان تلاش نمایند.

مرحله چهارم - افسردگی و درماندگی :

گاهاٌ خانواده هایی را مشاهده می کنیم که در مرحله افسردگی مانده اند و همواره احساس یاس و ناامیدی می کنند . بدیهی است خانواده و یا والدین افسرده ، خود توانایی و انگیزه پیگیری مشکل بیمارشان را ندارند .

مرحله پنجم – پذیرش

در این مرحله به این نتیجه می رسد که بایستی شرایط موجود و واقعیت را بپذیرد و سعی کند در جهت درمان و حداقل رساندن عوارض بیماری تلاش نمایند.

بی تفاوت شدن :

واکنش خانواده ها در برابر بیماری روانی با دیگر افراد جامعه تفاوت زیادی دارد.گاه این خانواده با مشکلات دیگری مانند : فقر مالی ، فرهنگی و عدم همکاری برای درمان نیز درگیر هستند . از این رو بسیاری از این خانواده ها چون آسیب پذیرند ممکن است نتوانند یا حتی تمایلی به مواجهه با چالش های فرد بیمار داشته باشند و بیمار را به حال خود رها می کنند .

حمایت بیش از حد :

   گاهی اعضای خانواده حمایت زیادی از فرد بیمار دارند، از این رو حمایت افراطی خانواده فرصت انجام کارها را از فرد می گیرد و یا شاید بخاطر ترس از عود بیماری و تمسخر دیگران وی را از روبرو شدن با دنیای خارج بر حذر دارند . در بسیاری از موارد این گونه حمایتها قبل از بروز بیماری وجود نداشته است و از سر دلسوزی و برای کاهش احساس گناه  از سوی خانواده نسبت به بیمار ارائه می شود .

برخی از خانواده ها از نظر رفتاری نوسان نشان می دهند و از مرحله ای به مرحله ای می روند سپس باز می گردند و یا تلفیقی از این مراحل را دارند ، مثلاً هم عصبانی هستند، هم افسرده و ضمناً پیگیری بیماری هستند و واقعیت را تا حدی به طور ناقص پذیرفته اند.

اقدامات تیم سلامت برای کمک به خانواده بیمار :

  1. به حرفهای خانواده بیمار گوش دهیم تا اعتمادشان جلب شود اعضای خانواده بیمار به کسی نیاز دارند که شرائطشان را درک نماید و درمورد آنها قضاوت نکند .
  2. احساسات خانواده بیمار را بشناسیم و درک نمائیم .ضمن گوش دادن به صحبت اعضاء خانواده در مورد شرائط جدید ناشی از بیماری با آنها صحبت کنید . ببینید که هریک از اعضای خانواده در چه مرحله ای قرار دارند. آیا آعضای خانواده درگیر مراحل انکار بیماری ، خشم و عصبانیت ، یاس و نومیدی و احساس گناه هستند یا بیماری را پذیرفته اند؟ ممکن است برخی خانواده ها تلفیقی از این احساسات را با هم داشته باشند . برای روشن شدن می توانید مستقیماٌ از خانواده سئوال کنید .

احساسات خانواده را درک کنید و به آنها بگوئید که این احساسات بخشی از عکس العمل های عادی نسبت به شرائط جدید در زندگی آنان است . این فضا بهتر می تواند به روند پذیرش بیمار در خانواده کمک نماید .

 

 

  1. شناسائی مشکلات اصلی خانواده برای مراقبت از بیمار .

بسیاری از خانواده ها در کنار بیماری عضو خانواده ممکن است با مشکلات دیگری نیز روبرو باشند ،

ممکن است فرد بیمار نان آور خانواده باشد.

در تامین هزینه های درمان و نگهداری دارای مشکل باشند .

والدین نگران وضعیت فرزند بیمارشان، پس از مرگ خود باشند که چه سرنوشتی خواهند داشت .

از رفتارهای غیر عادی فرزند بیمارشان احساس گناه ، خجالت و سرافکندگی نمایند .

روابط خانوادگی آنها بعلت نفرت یا عدم پذیرش فرد بیمار دستخوش تغییر شود .

نکته مهم :

ارزیابی حس مسئولیت خانواده در مراقبت از بیمار و تعیین عامل بروز مسئولیت پذیری برای پیگیری و مراقبت از بیمار حائز اهمیت است .

  1. توان و امکانات خانواده را ارزیابی نمائید.

بهترین توانائی خانواده دارای بیمار روانی ، عصبی  پذیرش بیماری و اطمینان از سازگاری با شرایط جدید است .در چنین شرایطی اگر خانواده به درک درستی برسد برای مراقبت از بیمار تمام سعی و تلاش خود را بکار خواهد گرفت .

  1. اصلاح اطلاعات خانواده و ارائه مطالب علمی جدید در خصوص چگونگی پیشگیری از بروز بیماری، درمان ، پیگیری و همچنین کاهش ناتوانی ها از جمله گام های مهم است.
  2. خانواده با اطلاعات مناسب و کافی در خصوص بیماری روانی، احساس استقلال نسبی می کند درچنین شرائطی ارتباط خانواده با روانپزشک و یا سیستم بهداشتی و درمانی حفظ می شود .
  3. این آگاهی باعث اعتماد به نفس خانواده در خصوص نحوه ارتباط با بیمار خود و اینکه چگونه با بیمار زندگی کند ، می شود.
  4. ارتباط دو سویه درمانگر و خانواده باعث افزایش تلاش خانواده برای کنترل درمان دارویی و مراقبت از بیمار می شود.
  5. مشارکت خانواده اساساٌ از بروز بیماری جلوگیری نموده و به کاهش ناتوانائی ها و پیشگیری از عود و برگشت بیماری کمک می کند.

 خانواده و عود بیماری روانی :

عود در لغت به معنی بازگشت است. وقتی بیمار پس از بهبود اولین علایم ابتلا، مجدداً حملات بیماری بسراغ او می آید در اصطلاح می گویند بیماری عود کرده است .

یکی از نکاتی که در رابطه با پیشگیری از عود بیماری ، پزشک و خانواده بیمار باید مدنظر قرار دهند این است که بهترین راه پیشگیری از عود مداومت درمان دارویی می باشد و ضرورت دارد که بیمار بطور جدی درمان دارویی را تا بدست آمدن نتیجه درمان مطلوب ادامه دهد .

نکته مهم :

همانطورکه اگر یکی از استخوان های بدن چندین بار در معرض شکستگی قرار گیرد از استحکام و توانایی آن کاسته می شود و زمینه برای بروز شکستگی بعدی مساعد می گردد . شخصیت و توانائیهای عاطفی، رفتاری و فکری بیمار مبتلا به بیماری روانی هم در نتیجه حملات عود هر بار افت بیشتری را نسبت به دفعات قبل نشان می دهد .

لذا کنترل اختلالات روانی و عصبی درست مانند کنترل بیماری قند، فشار خون، بیماری کلیوی و قلبی از یکسری اصول تبعیت می کند که با هم هیچ تفاوتی ندارند مانند :

الف – دستورات دارویی و غیردارویی خود را دقیقاً رعایت کنند.

ب – علل و عواملی که منجر عود و یا تشدید بیماری آنها می گردد را بدانند.

ج – اولین علائم هشدار دهنده که نشان می دهد بیمار در معرض عود بیماری قرار گرفته است را شناسایی نمایند و سریعاً با پزشک خود در میان بگذارند.

نکته قابل توجه این است که هر چه تعداد حملات عود بیماری بیشتر باشد طول مدت درمان و مصرف دارو هم افزایش می یابد و از جرات پزشک در قطع دارو و یا کاهش مقدار آن می کاهد.

علل عود در بیماری اعصاب و روان :

مهم ترین علل عود بیماری روانی ، عصبی عبارتند از :

الف-  قطع یا نامرتب مصرف کردن دارو توسط بیمار

ب -   آشفتگی و اختلال در روابط بین بیمار و خانواده

علل قطع و نامرتب مصرف کردن دارو :

1- بینش ناکافی بیمار نسبت به بیمار بودن خود از این رو با قطع دارو سعی در انکار بیماری خود دارد .

2- گاهی بیمار به تنهایی و یا با هماهنگی خانواده و بدون مشورت با روانپزشک دارو را قطع می کند تا ببیند آیا بیماری عود می کند یا دیگر سالم شده است ؟

3- ترس از معتاد شدن ، علی رغم توصیه های پزشکان درمانگر در رابطه با داروهای اعصاب و روان بعضی از افراد جامعه داروهای اعصاب و روان را عمدتاً اعتیاد آور می دانند.

4- عوارض آشکار و یا ناآشکار از علل دیگر قطع داروهاست .

عوارض آشکار مانند: حالت خشکی دهان، لرزش، بی قراری ، کندی و سفت شدن بدن ، کج شدن گردن وبالا رفتن چشم ها

عوارض ناآشکار مانند: احساس افسردگی ، کندی ذهن ، احساس گرفتگی و یا احساس منگی

5- گاهی به علت هذیان ها و باورهای غلط بیمار فکر می کند که دارویی که به او می دهند سم است و دیگران قصد کشتن او را دارند .

6- بعضاً خانواده ها علت بیماری را جن زدگی می دانند و لذا به جن گیر ، رمال و دعانویس پناه می برند.

7- ترس از تاثیر داروها بر روی جنین ، فرزند و سلامت نسل آینده

8- استفاده از داروهای گیاهی و به تبع آن قطع داروهای تجویز شده

9- ترس از بروز عوارض بر روی مغز و یا ترس از بروز عوارض غیرقابل برگشت بر روی عملکرد مغز

10- گهگاهی عوامل دیگر مثل عدم دسترسی، هزینه بالای دارو و یا وجود موانع مختلف در بدست آوردن دارو باعث قطع درمان دارویی می گردد.

نکته مهم :   بدون شک می توان اذعان کرد داروهای مربوط به درمان بیماریهای روانی ، عصبی جزء کم خطرترین و سالمترین داروهایی است که در پزشکی مصرف می شود.

علی رغم مصرف دارو در خانواده هایی که آشفتگی روابط بین اعضای خانواده وجود دارد ، خطر عود بیماری 4-3 برابر بیش از خانواده هایی است که روابط سالم و سازنده در آن حکم فرماست .

گاهی اعضای خانواده به دلیل نداشتن اطلاعات کافی راجع به علت بیماری روانی یکدیگر را به اشکال مختلف ، مخفی و آشکار، کلامی و غیرکلامی و کنایه مسبب بیماری بیمارشان می دانند .

گاهی اعضای خانواده حاضر به قبول واقعیت بیماری نمی باشند آنها به بعضی از رفتارهای سالم بیمار نگاه می کنند و سایررفتارها را دلیل بر لجبازی ، تنبلی و اینکه او می خواهد دیگران را اذیت و آزار کند می دانند .

لذا توصیه می شود :

- تماس چشمی کافی با بیمار برقرار کنیم و مطالب خود را با احترام به او بگوییم .

- فرصت برای درک و تجزیه و تحلیل مطالب به بیمار بدهیم .

- به نظرات بیمار واقعاً توجه کنیم و گوش بدهیم و مهم تر از همه به آنها عمل کنیم .

- از بحث های طولانی و خسته کننده با بیمار پرهیز کنیم .

- سئوالات خود را به موقع مطرح کنیم و در صورتی که بیمار آمادگی ندارد از طرح آنها بپرهیزیم .

افراد خانواده باید به نیازهای همه اعضای خانواده توجه داشته باشند نباید توجه بیش از حد به بیمار ، نیازهای مشروح و منطقی سایر اعضاء را فدا سازد

تاثیرات مختلف داروها

دارومیتواند در بدن انسان واکنش های گوناگونی ظاهر سازد. در ادامه به بعضی از این مسایل اشاره می شود.

     1-  تاثیر درمانی :  برای تسکین دردها یا کاهش علایم بیماری، دارو می تواند اثر درمانی مناسب را ایجاد نماید مطمئناً نوع دارو، مقدار مناسب و مدت کافی برای اثر بخش بودن دارو ضروری است .

خیلی از بیماریهای روانی و عصبی چون دیر تشخیص داده می شوند مدت زمان طولانی تری را برای درمان نیاز دارند.

     2- عوارض : تاثیرات نامطلوب ناشی از داروها عوارض محسوب می شوند که اولاً شایع می باشند ثانیاً قابل پیش بینی ، و می توان گفت خیلی از اوقات در کنار اثر درمانی دارو عوارض دارویی گذرا و قابل چشم پوشی می باشد . در صورت مطرح کردن عوارض با درمانگر ، پزشک آن را مورد توجه قرار داده و پاسخ مناسب را ارائه می کند .

بیان بعضی از عوارض خفیف به بیماران باعث پذیرش بهتر درمان و مداومت مصرف دارو می شود .

      3- واکنش های شدید زیان آور : بندرت گاهی بیماران با بعضی از داروها، واکنش های ویژه نشان می دهند که  اولاً نادر می باشد ثانیاً غیر قابل پیش بینی می باشند ، همانند واکنش شدید حساسیتی به پنی سیلین

       4- مسمومیت : وقتی بیمار از دارویی بیش از مقدار مجاز استفاده کند دچار مسمومیت می گردد.

     5- واکنش بین دارویی : وقتی بیمار از چند دارو استفاده می کند ممکن است واکنش هایی صورت گیرد که موجب بروز عوارض ناخوشایند گردد. بهر حال بهتر است خانواده بیماران ، پزشک معالج را در جریان همه داروهای مصرفی بیمار قرار دهند .

   6- تحمل دارویی : بعضی داروها وقتی برای مدتی مصرف می شوند از اثرات درمانی آنها کمی می شود در صورتی که بیشتر داروهای مصرفی در بیماران اعصاب و روان حتی پس از سالهای مصرف ، تاثیرات درمانی شان کاهش نمی یابد .

   7- اعتیاد : مصرف بعضی از داروها به طور خودسرانه موجب وابستگی در بیمار و یا فرد مصرف کننده می گردد.

در این جا ذکر این نکته مهم است وابستگی به یک دارو با نیاز به یک دارو متفاوت است. بعنوان مثال در کنترل بیماری فشار خون، بیمار نیازمند ادامه مصرف دارو برای کنترل فشار خون است و وابستگی دارویی بعنوان اعتیاد برای بیمار مطرح نمی باشد .

 

 

 

طرز برخورد با بیمار روانی :

درمان دارویی اکثر علائم بیماران را بهبود می بخشد ولی نمی تواند اختلال در کار و زندگی اجتماعی بیماران را کاملاً برطرف سازد .  بی تفاوتی ، انزوا از اجتماع و فقدان انگیزه در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا ، کمتر به دارو پاسخ می دهند و تحت عنوان علائم منفی نامگذاری شده اند . آموزش ، مهمترین نقش را در رشد مهارتهای اجتماعی و فردی این بیماران دارد . یادگیری این مهارتها همراه با مصرف دارو ، توانایی بیماران در حل مشکلات روزمره و مقابله با استرس را افزایش می دهد . بخشی از زمینه های مقدماتی که موجب بروز رفتاریهای غیر طبیعی در بیماران می گردد در محیط وجود دارد ، لذا اصلاح محیط در کاهش رفتارهای بیمار گونه بیماران مؤثر می باشد. آموزش به خانواده ها ، آنها را آماده پذیرایی مجدد بیمار می کند و پیش آگهی بیماری به دنبال استفاده همزمان از دارو و آموزشهای روانی و اجتماعی بهتر می شود . کسب مهارتهای اجتماعی ، رفتار تهاجمی بیماران مقاوم به درمان را نیز کنترل می کند و تکلم هذیانی آنها را کاهش می دهد .

باید برای بیمار ، فعالیتهای منظم و برنامه ریزی مداوم ( وظایفی که به وظایف کوچک و کوچکتر و مشخص خرد شده است ) ترتیب داده شود و در عین حال تشویق و حمایت شود . به این ترتیب رفتار غیرعادی او کاهش خواهد یافت .

برخی از بیماران روانی مزمن از جمله مبتلایان به اسکیزوفرنی ، خواست فردی یا اراده شان مختل است . اولین گام در جهت ایجاد انگیزه در بیمار ، حمایت و تشویق اوست و دومین مسئله ، اهمیتی است که بیمار آن را از طرف اطرافیان خود حس می کند و به این موضوع پی می برد که با این که مبتلا به اختلال روانی است هنوز هم در چشم دیگران یک انسان است ، انسانی که نیاز به کمک دارد . پس درگیر نمودن فرد حتی در کوچکترین امور و نظرخواهی از او می تواند انگیزه انجام کار را در او ایجاد کند .

شناختن نیاز بیمار یکی از مسائل مورد اهمیت در بازتوانی بیماران است . برآورده شدن نیازها در انسان موجب بروز احساسات مثبت ( رضایت خاطر ، لذت ، علاقه وعشق ) می گردد و محرومیت از نیازها، منجر به بروز احساسات منفی ( عدم رضایت ، ترس ، بی علاقگی ، نفرت ، خشم ، افسردگی و سرانجام بی تفاوتی ) می گردد. یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا گاهی از نیازهای خود غافل و در نتیجه از برخورد صحیح با آنها عاجز است و تعجبی ندارد که عاطفه این افراد بعد از مدتی بی تفاوت و یا سطحی باشد . بنابراین با ارائه فعالیت های متنوع قادر خواهیم بود نیازهای زیادی را در این نوع بیماران بیدار کرده و بعد از آن نحوه برخورد با آنها را آموزش دهیم .

نیاز بیمار مبتلا به بیمار روانی مزمن همان نیازهای انسانهای دیگر است اما بیمار به دلیل ناتوانی های خود قادر به رفع نیازهای خویش نیست و نیازمند حمایت و کمک بیشتری از جانب انسانهای دیگر است . برخی از این نیازها عبارتند از :

1- نیاز به مکان امن

همه انسانها نیاز به یک حریم امن دارند تا در آن زندگی خصوصی خود را اداره کنند . برخی از بیماران روانی در صورت عدم درمان احسای ناامنی شدیدی دارند و وقتی احساس می کنند فردی یا عاملی حریم زندگی خصوصی ایشان را تهدید می کند ممکن است با پرخاشگری با آن فرد یا عامل به مقابله بپردازند.

 

 

2- نیاز به برقراری رابطه با اجتماع

برخی بیماریهای روانی از جمله اسکیزوفرنیا در برقراری رابطه با اجتماع و در کیفیت و کمیت این نیاز ایجاد اختلال می کند . و گاهی موجب انزوا طلبی شدید بیمار و قطع رابطه با اجتماع می شود و گاهی موجب وابستگی به فرد یا افراد خاصی می شود .

بیمار با دور شدن از جامعه با نزدیک شدن و وابستگی می خواهد امنیت بیشتری کسب کند . بسیاری از این علائم با تلاش تیم درمانی رفع می گردند.

3- نیاز به احترام به نفس و احترام از جانب دیگران

انسانها نیاز دارند که از جانب یکدیگر همواره مورد احترام باشند و خود را لایق و با ارزش بدانند . برخی بیماران روانی از عزت نفس پائینی برخوردارند و اگر با بی احترامی روبرو شوند . به هر شکل شخصیت آنها مورد اهانت قرار گیرد خشم شدیدی در آنها برانگیخته می شود و موجب بروز رفتارهای تهاجمی و غیرعادی در آنها می شود . بدیهی است با احترام گذاشتن و توجه به نکات مثبت و افکار ، رفتار و عواطف بیمار می توان به او کمک کرد تا خود را مفیدتر و عزیزتر ببیند .

4- نیاز به امنیت

قسمتی از این احساس امنیت با دارو تامین می شود در بخشی از آن با حمایتهای اطرافیان فراهم می گردد.

5- نیاز به استقلال و خودکفایی

بیماران ، مانند سایر انسانها نیاز دارند که کنترل زندگی آنها در اختیار خودشان باشد و در امور زندگی خود تصمیم گیرنده اصلی ، خود آنها باشند . توجه و آگاهی به این نیاز بیماران و برخورد مناسب و محتاطانه با آنها بسیار ضروری است . در بسیاری موارد بیمار اجازه می دهد کنترل زندگی او به دست فرد دیگری سپرده شود یا فرد دیگری بیش از حد در تصمیم گیری های زندگی شخصی او نقش فعال داشته باشد . مسلم است که از چنین مواردی نباید استقبال کرد ، بلکه باید کوشید تا دست کم موانع را از سر راه استقلال و خودکفایی بیمار برطرف کرد زیرا وابستگی ، عامل مهمی در رکود و پسرفت می باشد.

6- نیاز به دوست داشتن و دوست داشتنی بودن

احساس تعلق از نیازهای اساسی همه انسانهاست .

ملاقات منظم خانواده با بیمار بستری در بخش روانپزشکی یا بیماری که در مرکز بیماران روانی مزمن زندگی می کنند او را مطمئن خواهد ساخت که کماکان عضو مورد علاقه ، دوست داشتنی و با ارزش خانواده است . آموزش خانواده در مورد چگونگی برقراری ارتباط با بیمارشان و با ثبات بودن در دوست داشتن او ضروری است .

 

 

 

7- نیاز به خلوت

همه انسانها نیاز دارند که گاهی به خلوت و تنهایی پناه ببرند و کسی مزاحم آنها نشود . این نیاز در برخی از بیماران روانی بیشتر و محسوس تر است . لذا باید به بیمار اجازه داده شود تا آنجا که زیانی به بار نمی آورد و از ادامه فعالیت های روزمره و مفید بازداشته نمی شود ، گاهی با خودت خلوت کند .

8- نیاز به داشتن هویت

هویت ، شالوده شخصیت انسان را تشکیل می دهد ، اسم و فامیل ، خانواده ، الگوی انتخاب دوست و همسر ، تعلقات مذهبی و سیاسی ، جهان بینی ، شغل ، وابستگی های قومی ، فرهنگی و ملی از جمله ابعاد مختلف تشکیل دهنده هویت انسان است .

گاهی در بیماران پس از ابتلای به بیماری شدید روانی تغییراتی در این تعلقات به وجود می آید . بدین معنی که معیارها و ملاکهای بیمار ممکن است تغییر کند .

مبنای قضاوت او در امور سیاسی و مذهبی دستخوش تغییراتی می گردد . بیمار ممکن است مذهبی تر از سابق بشود یا اعتقادات جدیدی پیدا کند ، حساسیت های سیاسی و اجتماعی خاصی پیدا کند که گاهی ممکن است پس از بهبود نسبی تا حدودی باقی بماند . برخورد صحیح با این معیارهای هویتی بیمار بسیار مهم است .

بیمار در عین حال که نیاز به هویت مشخص دارد ، در تامین آن به شدت اختلال پیدا کرده است . برای رفع ناتوانی او در این امر باید از بیمار حمایت کرد و نگرانی های او را درک کرد . در این رابطه باید از برخوردهای تند و خشن با اعتقادات خاص مذهبی و سیاسی و ملاکها و معیارهای جدید او پرهیز کرد . می توان به نظرات او احترام گذاشت ولی آنها را نپذیرفت و این حق را به او داد که این دیدگاه سیاسی و یا مذهبی را داشته باشد . البته در صورتی که او آمادگی لازم را داشته باشد می توان در دیدگاه او شک ایجاد کرد و نظرات و دیدگاههای دیگری که صحیح تر هست را مطرح کرد و به او فرصت داد تا در صورت تمایل روی آنها فکر کند و در نهایت بپذیرد یا رد کند .

نکته مهم این است که باید همواره به دنبال نکات مثبت در ابعاد گوناگون هویتی بیمار باشیم و آنها را تقویت کنیم .

9- نیاز به دانستن و شناخت کافی

اشراف و تسلط به آنچه در اطراف ما جریان دارد یکی از نیازهای اساسی ماست . این نیاز در هنگام بیمار اهمیت بیشتری دارد و برخوردهای صحیح اطرافیان به بیمار کمک خواهد کرد تا حتی الامکان کمتر تحت تاثیر برداشت های نادرست خود قرار بگیرد .

فقدان شناخت صحیح از محیط پیرامون به دلیل اشکال در سازگاری مناسب با محیط آدمی را مضطرب خواهد ساخت . بیمار به دلیل ناتوانی های ذهنی ، محیط اطراف را گیج کننده و مبهم دریافت می کند و سراسیمه می شود . صبر و حوصله اطرافیان در برخورد با ابهام های بیمار اهمیت زیادی دارد .

گاهی بیماران ، انسانها و حتی خودشان را به طریقی غیرعادی درک می کنند ، افراد آشنا را غریبه می بینند ، حرکات و رفتار آشنایان دور و بر خود را ممکن است برای خود تهدید آمیز درک کنند ، صحبتها و نگاههای اطرافیان را کنایه آمیز برداشت کنند و به همین دلیل به انزوا پناه ببرند . در چنین شرایطی رفتار و کلام ساده و روشن مراقبین و پرهیز از برخوردهای تند در مورد قضاوتهای بیمار، به بیمار کمک خواهد کرد تا ابهام کمتری داشته باشد و بهتر با محیط سازش کنند . از پچ پچ کردن ، خندیدن های بی مورد و نگاههای تحقیر آمیز باید حذر کرد .

پرهیز از کنایه و چند پهلو صحبت کردن و پرهیز از مطرح کردن مطالب پیچیده از نکات ضروری است .

10- نیاز به فردیت

احساس فردیت فقط در شناختن کالبد آدمی خلاصه نمی شود، بلکه انسان  نیاز دارد تا به احساسها، انگیزه ها و افکار خود نیز به  عنوان آنچه که از آن خود اوست آگاهی یابد . انسانها با وجود نقاط مشترک و مشابه بسیار زیاد ، در عین حال هر یک وجودی یگانه دارند و نیاز دارند تا به یگانگی وجود خود نیز پی ببرند ، امری که در بیمار مبتلا به بیماری روانی شدید مثل اسکیزوفرنیا، بسیار مشکل است و حمایتهای بی دریغ را می طلبد . باید مانع از آن شویم که وجود بیماری هویت ، فردیت و استقلال او را خدشه دار نماید .

11- نیاز به مفید بودن و مورد نیاز بودن

باید کاری که ارزش داشته باشد در اختیار بیمار قرار گیرد . مهم نیست که همکاری بیمار اندک باشد ، بلکه مهم آن است که تا وقتی بیمار کاری انجام می دهد مورد تمجید قرار گیرد تا نیاز به مفیدبودن و مورد نیاز بودن برآورده شود و خود ، انگیزه ای برای همکاری بیشتر ایجاد کند . بیماران مزمن نیاز دارند تا مهارتهای زندگی اجتماعی از جمله شغل را بیاموزند . لازم است ابتدا کارهای ساده تر و سپس کارهای اجتماعی از جمله شغل را بیاموزند . لازم است ابتدا کارهای ساده تر و سپس کارهای مشکل تر به بیمار آموزش داده شود . بیمار ، نخست تحت سرپرستی و نظارت فردی دیگر که مسئول آموزش اوست کار می کند و به تدریج به تنهایی کار را تکمیل می کند.

درگیر نمودن بیمار در فعالیتهای سرگرم کنند، به میزان زیادی در ارضای نیازهای ارزشخواهی ، اثبات خویشتن ، و .... موثر است . بازیهایی نظیر والیبال ، پینگ پنگ ، فوتبال و ... .

کشیدن نقاشی ، نواختن موسیقی ، خطاطی ، طراحی ، مجسمه سازی با گل ، ساختن وسایل هنری با چوب یا فلز و صنایع دستی ، همه این فعالیتها به شرط تشویق و تقویت بعد از اتمام کار جهت جهت رشد احساسات مثبت توصیه می گردند .

12- بیان صریح احساسات

قانونی که در مورد بیان صریح احساسات وجوددارد این است که بیمار اجازه ندارد با سخنانش دیگران را برنجاند یا نظم محیط را بر هم زند ، همانطور که اطرافیان بیمار نیز باید این قانون را در مورد بیمار رعایت کنند.

بیمارانی که نمی توانند احساسات خویش را بیان نمایند ، اغلب معیارها و عقایدی دارند که از ابراز احساساتشان جلوگیری می کند  ( برای مثال ،عقایدی مانند : بیان احساسات منفی به هر صورت که باشد در عمل باعث آسیب به دیگران می شود یا تنها آدمهای ضعیف به تشریح احساسات مثبت و دلپذیر می پردازند )

لذا باید به بیمار کمک کرد تا به شناخت عقاید و اندیشه های خود بپردازند . بیمار تشویق می شود تا راجع به عقاید و ارزشهای خود سخن بگوید و بررسی کند که آیا در شرایط فعلی این عقاید و ارزشها منطقی می باشند یا خیر . در این عملیات ، ارائه اطلاعات، عاملی بسیار مهم به شمار می رود .

عوامل دیگری که باعث تسهیل و یادگیری نحوه بیان احساسات می شوند عبارتند از : امکان کسب تجربه از طریق آزمایش و خطا با استفاده از مدلهایی برای تقلید ، نقش آفرینی و بازسازی واقعیتها بیمار تشویق می گردد در حین فعالیت و یا در برخورد با دیگران به بیان احساسات خویش بپردازد .

در مرکز درمانی ، بیمار برای یادگیری بیان احساساتش ممکن است نقش خودش را بازی کند یا فرد دیگری که در بیان احساسات مهارت دارد در نقش بیمار بازی می نماید وسپس اطلاعات لازم در اختیار بیمار گذاشته می شود .

13- آموزش مهارتهای ارتباطی و گروهی

برای ورود به اجتماع بزرگ تر و استقلا عمل بیشتر ، بیمار ملزم می گردد تا به یادگیری روابط و مهارتهای گروهی بپردازد . بدیهی است بیماری که مهارتهای گروهی و ارتباطی را کسب نکرده باشد قادر به عملکرد مناسب نخواهد بود و حتی اگر بتواند شغلهای ساده ای را انتخاب کند ، بیشتر در تنهایی و انزوا قرار می گیرد . در مراکز درمانی ، کار درمانگران برای آموزش مهارتهای اجتماعی به بیماران ، آنها را در گروههای مختلف قرار می دهند و به آموزش این مهارتها می پردازند . سلسله مراتب گروهها بدین صورت است که از پایین ترین سطح ارتباطی ، یعنی گروههای موازی شروع می شود و سرانجام به بالاترین سطح ارتباطی ، یعنی گروههای تکاملی ختم می گردد.

تقویت و پشتیبانی از بیمار و ارائه اطلاعات لازم به او در مرحله آموزش و یادگیری مهم است . کوچکترین مهارتهای ارتباطی مثل ا رتباط چشمی ، لبخند در مواقع مناسب ، شروع نمودن صحبت ، مطرح کردن سئوال ، همه و همه در حین آموزش مهارتهای روزانه باید مد نظر باشد .

مهارت های کاری

از نظر مهارتهای کاری بیماران دو دسته اند :

1- بیمارانی که در انجام ساده ترین کارها ناتوان می باشند و معمولاً علاقه کمی به انجام کارها نشان می دهند که نقش تقویت و تشویق در این افراد بیش از هر چیزی اهمیت دارد .

2- بیمارانی که در فعالیتها شرکت می کنند ولی در بعضی از مراحل انجام کار توانایی کافی ندارند . آنها وقتی به مانعی بر می خورند کار را رها می کنند  و یا بسیار بد و نامرتب ارائه می دهند .

صرفنظر از نوع مشکل بیمار توجه به نکات ذیل ضروری است :

1- سعی در انتخاب فعالیتهایی که در نظر بیمار جالب باشد و آزمایش کردن آن فعالیت

2- شروع از جایی که بیمار قرار دارد و حرکت کردن به آرامی

3- انجام تشویق و ترغیب کافی نسبت به کوچکترین تغییر و پیشرفت کاری

* اجرای طرح « اجتماع درمان مدارا » : TC:Therapeutic Community

یکی از روشهای مهم آموزش مهارتهای اجتماعی و باز توانی بیماران می باشد که در آن همکاری و مساعدت ، رقابت سازنده ، کمک گرفتن از دیگران و کمک کردن به دیگران ، احساس مسئولیت ، احترام به حقوق دیگران ، تجربه تشویق و تنبیه سازنده قابل توجه است .

مواجهه با رفتارهای غیر عادی بیماران

رفتارهای غیرعادی بیمار نشانه آسیب دیدگی مغز بیمار از یک طرف و همچنین تلاش او برای تطابق با زندگی و شرایط متغیر محیط از طرف دیگر می باشد .

در برخورد با رفتار غیرعادی بیمار بویژه برای رفع آن ، توجه به دو نکته اساسی ضروری است :

1- توجه به وسعت کمبودهای شناختی بیمار ، بدین معنا که بیمار تا چه حد توانایی تجزیه و تحلیل واقعیت ها را دارد .

2- توجه به میزان حساسیت بیمار نسبت به محرکهای محیطی و قدرت سازگاری او در روابط فردی و اجتماعی و همچنین توان بیمار در حل مسائلی که پیش می آید .

در برخی بیماران از جمله مبتلایان به اسکیزوفرنیا، اختلالت بیوشیمیائی مغز بر توانایی آنها در درک و تجزیه و تحلیل واقعیت ها و ارائه واکنش مناسب تاثیر می گذارد . تمرکز و توجه در این بیماران به شدت مختل می شود . اختلال توجه به اشکال زیر می باشد :

1- بیمار قادر به حفظ توجه بر موضوعات ضروری که لازمه برقراری ارتباط می باشد  نیست . لذا بیمار قادر نیست کلام ما را به خوبی تعقیب کند و یا به نکات اساسی آن توجه کند . گاهی بیمار واکنشی نشان می دهد یا حرفهایی می زند که کاملاً بی ربط می باشد .

2- گاهی بیماران توجه غیرعادی و طولانی روی یک مسئله دارند و ذهن آنها مثل یک آهن ربا به یک مسئله می چسبد . لذا وقتی با بیمار صحبت می کنیم او همواره مشغول یک فکر خاص می باشد و ذهن او قادر نیست به موضوعات دیگر در حد کفایت بپردازد .

3- رفتارهای تکراری و کلیشه ای در این بیماران بسیار بارز می باشد . محدود شدن توجه بیمار و یا توجه غیرعادی روی یک مسئله و هم چنین محدودیت انتخاب ، تا حد زیادی این گونه رفتاریهای تکراری را توجیه می کند . در این گونه موارد ، ایجاد تنوع در علائق و زندگی روزمره می تواند تا اندازه ای موجب کاهش رفتارهای تکراری بیمار گردد.

به نظر می رسد که صافی و یا فیلتر ذهن برخی بیماران از جمله مبتلایان به اسکیزوفرنیا خراب شده است . گاه اطلاعات مختلف از آن عبور می کنند که مشکل زا می شوند و از طرف دیگر بعضی اطلاعات لازم و ضروری از این صافی عبور نمی کنند . لذا بیمار به مسائلی توجه دارد که نه تنها به درد زندگی او نمی خورد بلکه مزاحمت فراوانی را برای او فراهم می نماید . از طرفی توجهی به نیازهای اساسی خود و خانواده نشان نمی دهد . دارو درمانی ، در واقع همان صافی و فیلتر ذهن را ترمیم می کند ، لذا توجه بیمار بهتر می شود .

علاوه بر دارو ، روشهای غیر داروئی نیز موثر می باشند . هر چه توجه بیمار به مسائل جاری زندگی بیشتر جلب شود ، تخیلات واهی و ترسناک کمتر او را به خود مشغول می کند و رفتارهای غیرعادی او هم کاهش می یابد . فراهم کردن شرایط لازم برای انجام فعالیتهای مورد علاقه بیمار موجب می گردد بیمار کمتر به دنیاز درون خود فرو رود .

انجام کارهای مفید ، از شدت توهمات بیمار می کاهد . ( البته در مرحله حاد اختلال ، تکیه اساسی بر داروهای ضد جنون است ) در عین حال باید بیمار را از محیط پرجنجال و تحریک کننده دور ساخت و محیط آرام ، منظم ( برنامه ریزی شده ) و حمایت کننده برای او فراهم کرد.

تاکید می شود خصوصاً در مرحله حاد، رفتارهای غیرعادی بیمار برای خود او غیرعادی نیستند . بیمار قادر به تجزیه و تحلیل اوضاع پیرامون خود نیست و نسبت به تحریکات محیطی اجتماعی بسیار حساس و ناتوان است . اول شما یک  قدم به سوی بیمار بردارید و آنگاه مطمئن باشید که بیمار نیز به سوی شما جلب خواهد شد و تفاهم نسبی ، زمینه را برای آموزش و راهنمایی بیمار فراهم خواهد کرد .

از شیوه های معمولی در چگونگی مواجه شدن با رفتار غیر عادی بیمار استفاده از تکنیکهای رفتار درمانی است که مبتنی بر اصول یادگیری می باشد . مشاهده رفتار دیگران،  تایید یک رفتار از جانب اطرافیان و بی توجهی نسبت به یک رفتار از جانب دیگران و نتیجه یک رفتار ، از مواردی است که موجب شکل گیری و یا خاموش شدن رفتار بیمار می گردد.

باید مجموعه ای را که منجر به رفتار غیرعادی بیمار می شود تغییر داد . توجه به نکات مثبت و سازنده در رفتار بیمار و احترام به او موجب می شود که بتواند با آرامش بیشتری در میان جمع حضور یابد . در حالی که سرزنش ، انتقالد ، خرده گیری و طرد بیمار نتیجه ای جز تشدید بدبینی ، انزوا و بی اعتمادی به دنبال نخواهد داشت . ابتدا باید رفتارهایی را مورد توجه قرار داد و در تغییر آنها تلاش نمود که بیمار حساسیت کمتری نسبت به آنها داد و به تدریج به رفتارهایی که بیمار محکمتر به آنها وابسته است رسید.

بکارگیری مدل الگوسازی ، تقویت رفتار درست ، تشویق و پاداش و آموزش بیمار در تغییر رفتار موثر می باشد . با حمایت صمیمانه می توان رفتار مناسب را به او آموخت و رفتار نامناسب را کاهش داد .

لازم به ذکر است که درمان دارویی و شیوه های مختلف روان درمانی ، نه جانشین هم بلکه مکمل هم هستند .

نحوه ارتباط با بیماری که بدبینی دارد

در یک مدل ارتباطی ساده سه جزء اساسی که شامل فرستنده پیام ، پیام و گیرنده پیام می باشد وجود دارد .

بدیهی است هر چه از ذهنیت ، نیازها، انتظارات ، قوای ادراکی و دیدگاههای گیرنده پیام اطلاع بیشتر داشته باشیم ، بهتر می توانیم پیغام خود را به او منتقل کنیم و زمینه برقراری ارتباط را با او فراهم نماییم . گیرنده پیام و فرستنده پیام ، هر دو بر روی هم تاثیرات متقابل دارند .

برخی از بیماران روانی ممکن است از جهات مختلف از جمله قوای ادراکی ، حساسیت ها ، انتظارات ، نحوه تجزیه و تفسیر حوادث اطراف خود ، دچار دگرگونی شده باشند . لذا شناخت توانایی های شناختی و ذهنی بیمار به ما کمک می کند تا بهتر بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم و به او این امکان را بدهیم که با ما ارتباط برقرار کند . پیام ، هم به صورت کلام و صحبت کردن است و هم به صورت غیرکلامی مانند نحوه نگاه کردن ، خندیدن ، حرکات صورت و بدن ، نحوه نشستن ، ایستادن و غیره .

گاه بیمار گیرنده پیام اطرافیان و محیط و گاه فرستنده پیام می باشد . او در هر دو موضع دچار ناتوانی است . برای مثال ، وقتی بیمار معتقد است که اطرافیانش قصد دارند او را مسموم کنند، برای اثبات اعتقاد خود دلائل متعددی می آورد . شما به عنوان گیرنده پیام نمی توانید ادعای او را قبول کنید ، لذا با او مخالفت می کنید و این موجب سلب اعتماد بیمار نسبت به شما می گردد. از طرفی ، شما به عنوان فرستنده پیام هر چه تلاش می کنید ذهنیت بیمار را اصلاح کنید او به عنوان گیرنده پیام قبول نمی کند.

بدبینی در یک طرف طیف بسیار شدید می باشد که به آن هذیان می گویند و در طرف دیگر طیف خفیف تر می باشد که به آن سوء ظن می گویند . بیمار در موضع سوء ظن به افکار خود شک دارد و به شکل وسواس فکری او را آزار می دهد . بنابراین فردی که می خواهد با او ارتباط برقرار کند بایستی از موضع فکری و ذهنی او مطلع باشد .

بیماری که به دیگران بدبین است ممکن است احساساتی داشته باشد که با ظاهر چهره او هماهنگ نباشد . بهرحال به دلیل اینکه دنیای پیرامون خود را نامطمئن و تهدید کننده می داند احساس راحت و آرامی ندارد و در عین حال ممکن است از بیان صحیح احساسات درونی خود ناتوان باشد . از جمله احساسات او اضطراب ، ترس ، احساس درماندگی ، سردرگمی ، خشم و تردید و دودلی است .

در برخورد با بیمار توجه به نکات زیر توصیه می شود :

1- علیرغم اعتقاد غلط بیمار ، صادقانه با او روبرو شوید و او را بپذیرید، صبور باشید و در جلب اعتماد بسیار نسبت به خود عجله نکنید .

2- در ذهن خود به بیمار حق دهید که او با چنین اعتقادی که دارد باید وحشت زده باشد و رفتار آزار دهنده از خود نشان دهد . لذا از سرزنش کردن ، مسخره کردن ، توهین و قضاوت عجولانه جداً بپرهیزید .

3- از هرگونه بحث و گفتگو به منظور تغییر اعتماد بیمار پرهیز کنید ، زیرا او پذیرش لازم را در جهت قبل و دلائل شما ندارد .

4- مواظب پیام های غیر کلامی خود مانند خندیدن ، نگاه کردن ، نحوه ایستادن ، نشستن ، فاصله خود با او ، تماس فیزیکی با او ، حرکات چهره و بدن و غیر ه باشید ، زیرا بیمار به شدت مراقبت همه حالات کسانی که در مقابل او هستند می باشد .

5- پچ پچ کردن و درگوشی صحبت کردن شک بیمار را تشدید می کند .

6- در عین حال که هذیان بیمار را رد نمی کنید ، در صورتی که بیمار جویای نظر شما شد یا شرایط را مساعد دیدید ، می توانید اظهار کنید که شما اعتقاد او را ندارید .

7- تنظیم دوز داروی مصرفی بیمار، در بسیاری از موارد باعث سست شدن اعتقاد غلط و یا هذیان بیمار می گردد و بیمار نسبت به افکار خود شک می کند . کم کم او را از موضع هذیان خارج می کند و در موضع شک و دودلی نسبت به افکارش قرار می دهد . در اینجا بیمار آمادگی دارد که به نظریات دیگران که مغایر نظر او است با تحمل و پذیرش بیشتری گوش دهد .

8- این آمادگی بیمار ، به شما اجازه می دهد تا شک و دودلی بیمار را نسبت به افکارش بیشتر کنید و شواهدی را که اعتقاد بیمار را رد می کند در اختیارش بگذارید . همیشه در رفتار خود به او نشان دهید که خیرخواه او هستید . آنگاه به رشد اعتماد بیمار نسبت به خودتان امیدوار باشید .

خشم و پرخاشگری بیمار

پرخاشگری عبارت است از هرگونه رفتاری که با هدف اذیت و آزار خود و یا فرد دیگری که به مقابله ایستاده است همراه می باشد . راههای ابراز خشم و پرخاشگری ممکن است به شکل ضرب و جرح ، حمله کردن ، تخریب  اموال ، صدمه زدن به دیگران و یا خود تظاهر کند .

عوامل گوناگون جسمی مانند ضایعات مغزی و به هم ریختگی تعادل شیمیای بدن و یک سری عوامل روانی دیگر باعث پرخاشگری می گردد. دارا بودن شخصیت ناپخته و کم تحمل ، عوامل محیطی مانند شلوغی ، آلودگی محیط زیست ، مواجهه با صحنه های خشونت بار ، در ایجاد خشم و پرخاشگری نقش دارند .

در اختلال اسکیزوفرنیا خشم و پرخاشگری ثانویه به آسیب مغز و هم چنین در بسیاری موارد شخصیت بیمار گونه بیمار می باشد . بیمار به شدت احساس عدم امنیت می کند بیمار نسبت به پندارهای غیر واقعی و توهمات خود که برای او عین واقعیت می باشد عکسل العمل نشان می دهد و ممکن است به افرادی که فکر می کند دشمن او هستند حمله کند و با آنها درگیر شود.

اکثراً تهاجم و پرخاشگری در بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا نه از سر زورمندی واحساس قدرت بلکه برای دفاع از خود می باشد . وقتی پندارهای هذیانی و توهمات بیمار را در نظر بگیریم بیمار را بهتر درک خواهیم کرد ، نگرانی های او را بهتر فهمیده و بالطبع در رفع این نگرانی ها موفق تر خواهیم بود و از پیشامدهای خطرناک مثل رفتارهای مخرب و پرخاشگرانه جلوگیری نموده و زیان های آن را به حداقل خواهیم رساند.

برانگیخته شدن خشم و رفتار پرخاشگرانه از سوی بیمار ، به دنبال هر عاملی که باعث احساس ناکامی در وی گردد، دیده می شود . تحقیر ، توهین ، سرزنش وپرخاشگری از ناحیه اطرافیان نسبت به بیمار از جمله عوامل مهمی هستند که منجر به برانگیختن خشم بیمار می گردند .

اگر خشم و رفتارهای پرخاشگرانه به علت توهم یا هذیان باشد ، تنظیم داروهای بیمار توسط روانپزشک لازم است . در مواردی که بیمار تحت درمان قرار دارد وتوهم و هذیان جدی وجود ندارد ولی به علت قرار گرفتن در موقعیت های خاص رفتارهای پرخاشگرانه مکرر از خود نشان می دهد ، باید شرایطی را که منجر به بروز خشم ، تشدید ، تداوم و تقویت آن می گردد پیدا کرد و آنها را کنترل نمود .

پاسخ به سئوالات زیر تصویر روشنتری از خشم و رفتار پرخاشگرانه بیمار در اختیار ما قرار می دهد :

1- چه موقع و یا چه مواقعی بیمار خشمگین می شود .

2- کجا و یا کجاها بیشتر بیمار پرخاشگر می شود .

3- در مواجهه با چه عوامل یا عوامل درونی و بیرونی ، بیمار پرخاشگر می شود .

4- چگونه عوامل فوق باعث تظاهر ، تشدیدو تداوم خشم بیمار می گردد.

سپس با دقت و صرف وقت باید دریافت که :

1- چه موقع یا چه مواقعی خشم بیمار فروکش می کند .

2- کجا و یا کجاها بیمار کمتر پرخاشگر می شود .

3- چه عواملی خشم بیمار را کم نموده و یا آن را خاموش می کند ( مثل صحبت کردن ، دورشدن ، انحراف توجه بیمار ، همدردی با او ، گوش دادن به صحبت او ، اهمیت دادن به نیازهای او ، تنظیم داروی بیمار و .... )

4- چه عواملی از پرخاشگری بیمار جلوگیری می کند که با دقت می توان این عوامل را پیدا کرد.

در اینجا توسط درمانگر جدولی تنظیم می شود و در آن شرایط و عوامل تشدید کننده و تخفیف دهنده خشم و پرخاشگری ثبت می گردد و با جلب همکاری بیمار برای کاهش رفتارهای پرخاشگرانه سعی می شود . البته گاهی بیمار بطور ناگهانی و غیرقابل پیش بینی به دیگران حمله می کند . ولی بطور معمول بیمار که خشمگین است علائمی مانند بی قراری ، لرزش ، خشم و عصبانیت در چهره داشته ، نگاههای غضب آلود ، مشتهای گره کرده و غیره از خود نشان می دهد .

راههای مقابله با پرخاشگری بیمار

در مقابل رفتار پرخاشگرانه قبل از هر چیز حفظ آرامش و خونسردی توصیه می شود . سپس انجام امور زیر :

1- در ابتدا می بایست از نزدیک شدن به بیمار و دست زدن به او پرهیز کنیم .گاهی این رفتار موجب تحریک بیشتر بیمار می گردد و اگر او بدین باشد به خشم او می افزاید .

2- پس از شناخت عوامل برانگیزنده خشم بیمار ، بایستی سعی کرد احساسات او را  درک نموده و به بیمار مجال دارد تا حتی الامکان با صحبت ، مشکل خود را بیان کند .

3- به منظور دستیابی به مورد مذکور ، نشان دادن همدردی و اجازه بروز عواطف بیمار کمک کننده است . برای مثال به بیمار اظهار می کنیم : « عصبانی به نظر می رسید » ، « چیزی شما را عصبانی کرده است ؟ » ، « به نظر می رسدکه حالتان خوب نیست »

این جملات به بیمار اجازه می دهد تا با صحبت کردن خود را تخلیه کند و در عین حال تا حدی مشکلات خود را بشناسد .

4- با بیمار به شکلی برخورد می کنیم که نشانه پذیرش او ازجانب اطرافیان باشد .

گویا به او حق می دهیم که از چیزی نگران باشد . مثلاً با گفتن جملاتی مانند : « من مایلم مشکل شما را گوش کنم » ، « نگران شما هستم » « حتماً اتفاق ناگواری شما را ناراحت کرده است »

از آن جایی که بیمار خشمگین چندان منطقی نمی اندیشد پس بهتر است زیاد حرف نزنیم و از جملات پیچیده و ادبی استفاده نکنیم .

5- در مواجهه با بیمار خشمگین نبایستی به تنهایی در مقابل او قرار بگیریم و بهتر است چند نفر مراقب او باشند. در بسیاری موارد وقتی بیمار خود را در مقابل چند نفر ببیند ترجیح می دهد تسلیم شود . گاهی بیمار شروع به صحبت و گریه می کند ، در این مواقع بایستی اجازه داد بیمار احساسات خود را تخلیه کند .

6- پس از فروکش کردن خشم بیمار بهتر است او در صورت تمایل در مقابل کسانی که آنها را ترسانده است قرار گیرد و از آنها عذرخواهی می کند . ضمناً تلاش بیمار را در جهت کنترل خشم خود همواره می بایست تشویق و ترغیب کنیم و زمانی که حال بیمار خوب است راههای کنترل خشم را به او آموزش دهیم .

7- در صورتی که شدت پرخاشگری بسیار زیاد است و با اقدامات معمول فوق الذکر ، قابل کنترل نیست بایستی از دارو و یا شوک جهت کنترل بیمار استفاده شود .

8- گاهی اوقات مهار فیزیکی بیمار ضرورت پیدا می کند که نکات قابل توجه در مهار فیزیکی عبارتست از :

مهار فیزیکی زمانی به کار برده می شود که بیمار نسبت به خود و دیگری چنان خطرناک است که تهدیدی جدی به شمار می رود و به گونه ای دیگر قابل کنترل نیست . بیمار را می توان موقتاً برای تجویز دارو، یا در صورت عدم امکان مصرف دارو ، برای مدتی طولانی تر مهار نمود . غالباً بیماران پس از که مدتی در مهار فیزیکی ماندند آرام می گیرند.

- بهتر است 5 نفر یا حداقل 4 نفر برای مهار کردن بیمار حضور داشته باشند .

- مهارهای چرمی مطمئن ترین و بی خطرترین انواع مهار فیزیکی است .

- به بیمار توضیح دهید که چرا او را مهار می کنید .

- باید یکی ازاعضاء تیم درمانی در معرض دید بیمار قرار داشته و به بیماری که مهار می شود اطمینان بدهد . این امر در رفع ترس از درماندگی ، ناتوانی و فقدان کنترل به بیمار کمک می کند .

- بیمار باید در حالی که پاهای از هم باز گذاشته شده ، یک دستش در پهلو و دست دیگرش روی سر او قرار گرفته مهار شود .

- مهار باید طوری گذاشته شود که در صورت لزوم تزریقات وریدی را بتوان به آسانی انجام داد .

- سر بیمار باید کمی بالاتر از سطح بستر باشد تا احساس آسیب پذیری او را کم کند و ضمناً احتمال آسپیراسیون را کاهش می دهد .

- مرتباً باید مهارها از نظر ایمنی و راحتی امتحان شود .

-پس از گذاشتن مهار ، پزشک شروع به معالجه و مداخله کلامی می نماید .

- علائم حیاتی بیمار در زمان مهار باید مرتباً چک شود .

در باز کردن مهار فیزیکی ، دو مهار آخر بهتر است همزمان برداشته شود . نگاهداشتن بیمار فقط با یک اندام مهار شده کار قابل قبولی نیست .

همیشه بطور کامل دلیل استفاده از مهار را در پرونده یادداشت کنید و همه درمانهای انجام شده و پاسخ بیمار به درمان ضمن مهار فیزیکی را شرح دهید .

جدول : روشهای گفتگو با بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا بر حسب شرایط روانی بیمار

علائم و خصوصیات

روش منتخب مراوده

ابهام ، ناتوانی در تشخیص واقعیات

ساده ، صریح و بی پرده صحبت کنید

اشکال در تمرکز

عبارات کوتاه را مکرراً تکرار کنید

تحریک پذیری

تقاضا را محدود و از بحث و مجادله خودداری کنید

استدلال ضعیف

انتظار بحث مستدل و منطقی نداشته باشید

در خود فرو رفته است

ابتدا توجه او جلب کنید

آشفتگی

او را راحت بگذارید تا تخلیه روحی شود

نوسان عواطف

اعمال و گفتارش را به خود نگیرید

ناتوانی پیروی از برنامه منظم

برای برنامه پافشاری کنید

بی تفاوتی نسبت به دیگران

جزو علائم بیماری محسوب کنید

کناره گیری

سر صحبت با او را بگشاید

هذیان

بحث کنید

ترس

آرام بمانید

احساس ناامنی

عشق و پذیرش ابراز کنید

احساس بی ارزشی

مثبت باشید و به او احترام بگذارید .


 بنام خداوند عشق ، امید و زندگی

توصیه های روانشناختی

موضوع :  صمیمیت در زندگی زناشوئی

نگارش :

دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

یادمون نره :

ما در ازدواج یک رابطه کمی و عددی داریم اینکه چند سال در کنار هم داریم زندگی می کنیم : 1، 2، 10یا بیشتر که همان طول عمر ازدواج است .یک رابطه کیفی داریم اینکه این چند سال را چگونه گذرانده ایم . برای اینکه بفهمیم کیفیت زندگی زناشویی ما چگونه است باید بدانیم که چقدر با همسرمان صمیمی هستیم . هر چقدر با همسرمان صمیمی تر باشیم کیفیت رابطه زناشویی ما بالاتراست . پس صمیمیت کیفیت رابطه زناشویی را می سنجد .

فراموش نکنیم :

- صمیمیت عملکرد زن و شوهر را می سنجد . چون ازدواج عملکرد است اینکه زن و شوهر در مسیر همراهی با هم چه کرده اند.

- صمیمیت تعیین کننده میزان رشد زن و شوهر در رابطه زناشویی است هر چقدر این رابطه صمیمی تر باشد رشد رابطه زناشویی بیشتر است .

- یادمون باشه : صرف رابطه زناشویی و چند سال کنار هم زندگی کردن دال بر صمیمیت نیست . صمیمیت صرفاً از جنس رابطه نیست . بسیاری از آقایان صمیمیت را در همین ارتباط ساده و معمولی می دانند. هر چند رابطه مهم است ولی صمیمیت از جنس احساس و عاطفه است . در صمیمیت ما عمیق ترین احساسات عواطف ، نگرانی ها و شادیها را برای همسرمان ابراز می کنیم .

فراموش نکنیم :

* صمیمیت یعنی ایجاد فضائی که آن در مرد بتواند بدون دغدغه خاطرتمام درونیات خودش را برای  زنش بازگو کند و او هم گوش کند و برعکس زن هم همین طور. صمیمیت از جنس هم حس و همدلی است . پس صمیمیت کمیت رابطه نیست کیفیت رابطه است .

*راههای ایجاد صمیمیت در روابط زناشویی :

 بباد داشته باشیم : اولین گام برای ایجاد صمیمیت در روابط زناشوئی ، خودآگاهی است . تا من نسبت به درونیات خود، آگاهی پیدا نکنم  ، احساسات و عواطف مثبت و منفی خود را نشناسم ، چگونه می توانم این احساسات را برای همسرم بازگو کنم .      ( می گویند سخن وقتی از دل برآید بر دل می نشیند) انسان وقتی با خودش غریبه و بیگانه باشد چگونه می تواند احساسات قلبی خود را با همسرش درمیان بگذارد.

خلاصه آنکه اگر می خواهید با همسرتان صمیمی شوید قبل از هرچیز باید خودت را بشناسی و به عبارتی با خودت صمیمی باشید.

-یادمون نره دومین گام برای ایجاد صمیمیت در روابط زناشوئی شناخت نیازهای جسمانی ، روانی و عاطفی زن و شوهر در فضای روابط زناشویی و پاسخگویی بهنگام به آنهاست . در فضای روابط زناشوئی خیلی از زنها نمی دانند که مردانشان از آنها چه می خواهند ، هم چنین خیلی از مردها نمی دانند زنانشان از آنها چه می خواهند .از این رو شناخت نیازهای همدیگر یک اصل مهم در روابط بین زن و مرد است .

فراموش نکنیم  رفتارهای انسان بر پایه نیازهایش شکل می گیرد و ماهیت نیاز در انسان پاسخگیری است . یعنی زن و شوهر   نمی توانند به نیازهای طبیعی شان پاسخ ندهند. چون تبدیل به آسیب و مشکل می شود و رابطه زناشویی را دستخوش اختلال می کند نیازهای طبیعی در انسان و در فضای روابط زناشویی سطوح متفاوتی دارد .

بیاد داشته باشیم :

برای مردان 80- 70 % مهمترین بخش زندگی شان کارشان است ، در آمد شان است ، اقتصاد و امرار معاش است و برای زنان 80- 70 % مهمترین بخش زندگی شان خانواده است . بنابراین درک درست همسر در مدیریت اقتصادی و مالی خانواده می تواند به آرامش و ایجاد صمیمیت کمک کند .

یادمون در ارتباط صمیمانه نگاه زوجین به زندگی فقط جمادی و اقتصادی نیست هرجند خیلی مهم است  . اینکه خانم من هیچ مشکلی ندارد، همه چیز براش فراهم است و هیچ چیز کم و کسر ندارد. نمی دانم چه اش هست . در چنین فضایی صمیمیت رشد نمی کند . غافل از اینکه نیازهای زندگی جنبه های دیگری داردکه از جنس احساس ، عاطفه و شناخت است .

فراموش نکنیم  امنیت روانی و تامین آن  از جنبه های مهم صمیمیت در زندگی است. یعنی فضای روابط زناشویی باید بگونه ای صمیمانه باشد که وقتی زن به مردش فکر می کند احساس آرامش روانی بکند و بر عکس مرد به زنش فکر می کند امنیت خاطر در او ایجاد شود.امنیت خاطر در سایه شناخت، اعتماد و صمیمیت ایجاد می شود . تا مرد در کنار همسرش احساس امنیت و آرامش نکند چگونه می تواند احساسات و عواطف قلبی خود را برای زنش بیان کند . از این رو نیازهای ایمنی اگر ارضا نشوند آرامش را از فضای روابط زناشویی می گیرد. و بجای صمیمیت پرخاش گری ، بدبینی، حساس بودن ، زودرنجی و مانند آن برفضای روایط زناشوئی سایه می اندازد.

بیاد داشته باشیم :

  • ازدیگر جنبه های نیاز در روابط زناشویی : نیاز به محبت وتعلق پذیری است .

شاعر می گوید : گر در یمنی ، چو با منی، پیش منی        گر پیش منی، چو بی منی، در یمنی

پاسخگویی مناسب به این نیاز مهم روان شناختی : می تواند فضای روابط زناشویی را صمیمانه تر سازد.  روزی چند بار به تناسب کیفیت حسی همسرم به او می گویم که دوستت دارم ، تو وجود منی ، تو عشق منی ، من به همسر خوبی مثل شما افتخار می کنم ، ( یادمان نره کلام بار روانی و احساسی دارد )یا بمناسبت سالگرد ازدواج برای همسرمان کادو یا هدیه ای بخریم .در چنین فضایی است که مرد به این نکته مهم می رسد که متعلق به فرد دیگری است بنام زن و زن متعلق به فرد دیگری است بنام مرد . در چنین فضائی صمیمیت رشد می کند . وقتی فضای روابط زناشوئی مبتنی بر محبت و علاقه نباشد و زن و شوهربه شنیدن حرفهای هم علاقمند نباشتد نمی توانند احساسات درونی خود را برای همدیگر بیان کنند.کدام زن یا مرد است برای کسی که علاقه ای به شنیدن حرفهای طرف مقابلش ندارد صحبت کند .

یادمون باشه :

گوش دادن  به حرف یکدیگر برای ایجاد صمیمیت خیلی مهم است . خوب گوش دادن ( گوش دادن فعال) 1/3 رابطه یعنی 33% ارتباط را تشکیل می دهد .

در چنین فضایی است که یک من هست که به یک تو می رسد و این من و تو کنار هم می مانند و جذب همدیگر می شوند و تبدیل به ما می گردند.

 بیاد داشته باشیم نیاز به احترام و توجه در روابط زناشویی بسیار مهم است و شاید مهمترین نیاز روانی، عاطفی در انسان باشد . راستی من در فضای روابط زناشوئی چقدر به همسرم توجه دارم ، چقدر برایش وقت می گذارم .وقت اختصاصی که در آن گیر نباشد ، دارم ، ندارم نباشد . صفا و صمیمیت باشد . لحظات شاد و قشنگ باشد .  هرچقدر ما برای همسرمان وقت بیشتری بگذاریم صمیمیت بیشتری در روابط زناشوئی ما ایجاد می شود . 

یادمون باشه : از دیگر جلوه های صمیمت در روابطزناشوئی نیاز به زیبایی است . زیبایی و آراستگی ظاهر : یک نیاز روان شناختی است. زیبایی پدیده ای سطحی است اما زشتی تا عمق استخوان نفوذ می کند. افرادیکه سال های زیادی از ازدواج شان می گذرد احساس می کنند که دیگر لزومی ندارد ظاهر خود را برای همسرشان آراسته نمایند. آراستگی ظاهر فقط مختص زنان نیست. آراستگی مرد نیز برای زن مهم است.

هم چنین نظم و انضباط و آراستگی در فضای خانه و خانواده ، دکوراسیون منزل ، چینش لوازم ، رعایت نظافت و پاکیزگی و .. درر ایجاد صمیمیت بسیار مهم است .

بیاد داشته باشیم از دیگر گامهای مهم برای ایجاد صمیمیت در روابط زناشویی پی  بردن به کیفیت حسی همسر است . کیفیت حسی افراد دارای 3 جنبه است که هر مرد یا زنی از هر سه جنبه آن استفاده می کند. ولی اغلب مردان یا زنان به یکی از حالتهای بصری ( بینائی ) ، سمعی (شنیداری) یا لمسی گرایش بیشتری دارند.

فراموش نکنیم :

شناخت این حالات در همسرتان به کیفیت رابطه زناشویی و ایجاد صمیمیت کمک زیادی می کند. از این رو با هر تیپی باید براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد.

یک مرد بصری را در نظر بگیرید که هر روز یا هر هفته برای همسرش گل و هدیه می خرد او را به مکانهای زیبا می برد با خود می پندارد که به همسرش ابراز علاقه می کند، غافل از اینکه همسرش سمعی (شنیداری) است و بیشتر مایل است همسرش با او صحبت کند و با کلام و سخن به او بگوید که دوستش دارد.

یادمون نره : عدم شناخت کیفیت حسی همسر و نادیده انگاشتن آن به روابط زناشویی آسیب می زند.

هر مردی و هر زنی می خواهد ابراز محبت و صمیمیت کند اما براساس کیفیت حسی خود آن را ابراز می کند که ممکن است برای دیگری قابل درک نباشد در چنین فضایی صمیمیت اتفاق نمی افتد.

لذا یکی از شرط های مهم برای نفوذ به دنیای طرف مقابل و صمیمیت با او، شناسایی کیفیت احساس طرف مقابل و عمل به آن است .

بیاد داشته باشیم :

- همسران بصری به رفتار ها، ظاهر ها و هر آنچه از ما به چشم می آید بیشتر توصیه می کنند. اینکه رفتار ما چقدر محترمانه است . آیا به احترام شان بلند می شویم ؟ آیا چهره مان از دیدشان شاد است ؟ آیا لباس هایمان تمیز است؟ بصری ها عاشق گل اند، دوستدار هدیه اند، به کاغذ کادو و هدیه علاقمندند. به اینکه از دید دیگران چگونه اند ، خیلی اهمیت می دهند . بصری ها ، تصویری اند . ( سریع تر صحبت می کنند ، از حرکات دست بسیار استفاده می کنند. )

فراموش نکنیم

همسران سمعی ( شنیداری ) :  به گفتار ما توجه دارند، به تحسین ها، تقدیرها ، تشکرها، به آنچه پشت سرشان گفته شده، اعم از کنایه ها، طعنه ها، اظهار علاقه گفتاری، جمله ی دوستت دارم ، کلام شیرین ، لحن زیبا، موسیقی و آهنگ خوش صدا و...

یک تحسین و تمجید برای همسر سمعی، هزار مرتبه بیشتر از یک شاخه گل ارزش دارد. یک دوستت دارم صدها بار نسبت به یک شاخه گل بیشتر می ارزد.

اگر همسرتان سمعی است ، به گفتارش بیشتر گوش دهید . برای سمعی ها، احترام کلامی مهمتر از احترام رفتاری است . تند صحبت کردن با آنها بی ادبی تلقی می شود.

بیاد داشته باشیم :

همسران لمسی بسیار نرم و لطیف و ملایمند . آنقدر که به نظر برخی ها شل و ولند . لمسی ها با آنچه با دست وتن حس می کنند میانه ی گرمی دارند. دستان افراد لمسی را باید به گرمی فشرد و دست تحسین و صمیمیت بر پشت تان زد ، آنقدر با نوازش کردن می تواند محبت را به لمسی ها ابراز کرد که با هدیه دادن و گفتن دوستت دارم نمی توان.

فراموش نکنیم :

  • از دیگر گامهای اساسی برای ایجادصمیمیت در روابط زناشویی تفاهم و سازگاری با تفاوت هاست . پس صمیمیت در سایه تفاهم شکل می گیرد .

در فضای روابط زناشویی زن و شوهر باید بدانند که متفاوتند و هر انسانی ساختار روانی، عاطفی و شخصیتی خاص خودش را دارد. روان شناسی مرد با زن و برعکس متفاوت است نگاه زن با نگاه مرد فرق می کند. جهان بینی و طرز فکر مرد از جنس زن نیست ، ابراز احساسات زن با مرد متفاوت است . علائق، سازش، شخصیت و نوع برداشت از زندگی در زن و مرد متفاوت است.

تفاهم از فهم می آید. یعنی درک متقابل ، شناخت متقابل شناخت و درک اینکه زن و شوهر متفاوتند تفاهم مثل هم بودن نیست .

مثل هم شدن نیست ، مثل هم فکر کردن نیست ، مثل هم رفتار کردن نیست . تفاهم : یعنی اینکه بپذیریم دنیای مرد با دنیای زن فرق دارد.

تفاهم : توانایی تحمل تفاوتهاست . یعنی آنکه مرد و زن در فضای روابط زناشویی آنقدر قوی و توانمند شوند که بتوانند تفاوتهای هم را تحمل کنند.

تفاهم شرط لازم است ولی به تنهائی کفایت نمی کند. لازمه تفاهم ، توافق است . یعنی اینکه زن و شوهر باید در جنبه های مختلف زندگی با هم به توافق برسند. در دکوراسیون منزل، خرید خانه، لوازم منزل ، ارتباطات خانوادگی، مسائل مالی و اقتصادی و ...

تنها در چنین شرایطی است که صمیمیت در رابطه زناشویی رشد می کند.

 

 

//////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع : مدیریت خشم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

یادمون نره :

رفتارهای انسان برپایه نیازهای اش شکل می گیرد . انسان ها  نیازهای طبیعی متفاوتی دارند ، ماهیت نیاز هم در انسان پاسخ گیری است . یعنی انسان نمی تواند به نیازهای طبیعی و منطقی اش پاسخ ندهد ، چون تبدیل به آسیب و مشکل می شود . انسانها در مسیر پاسخگوئی به نیازهایشان ناگزیر از ارتباط با دیگران هستند . از این رو در این مسیر گاهاٌ با شرائطی روبرو می شوند که می تواند هیجانات  مثبت مانند : شادی ، نشاط ، انبساط خاطر و یا هیجانات منفی مانند : خشم ، پرخاشگری و عصبانیت را بدنبال داشته باشد .

فراموش نکنیم :

خشم مانند شادی، غم، ترس ، لذت و ... یک احساس است، احساس طبیعی که همه انسان ها آن را تجربه می کنند. اما از کودکی به ما یاد داده اند که عصبانی نشوید عصبانی شدن کار خوبی نیست. بچه های خوب عصبانی نمی شوند و ... . حتماً شما این جملات را شنیده اید اما لازم است بدانید که حق مسلم هر انسان است که شاد باشد، بخندد ، عصبانی شود ، بترسد و یا دچار غم شود .

یادمون باشه :

خشم با پرخاشگری با فرق دارد. خشم یک احساس است ممکن است در رفتار و گفتار ما زیاد نشان داده نشود ، اما پرخاشگری یک رفتار است یعنی حالتی است که در رفتار و گفتارما خودش را نشان  می دهد .

 بیاد داشته باشیم :

عکس العمل افراد نسبت به عوامل ایجاد کننده خشم  یا هنگام عصبانیت باهم فرق دارد ، آخه هرکس به تناسب ویژگیهای روانی ، شخصیتی و عاطفی خودش عکس العمل نشان می دهد .

شنوندگان عزیزحتماً دیده اید برخی از افراد وقتی خشمگین می شوند، توهین می کنند، جیغ و داد می کشند، سرو صدا راه می اندازند. عده ای دیگر وقتی عصبانی می شوند، چیزی را پرتاب می کنند، یا آنرا می شکنند، بچه های خود را کتک می زنند و حتی ممکن است خودشان را هم کتک بزنند. برخی از آقایان وقتی عصبانی می شوند درب اتاق را به هم می کوبند، چیزی را پرت می کنند ،  بعضی ازخانم ها هنگام عصبانیت غر می زنند.

  • حال می خواهم از شما شنونده ی عزیز بپرسم :
  • شما وقتی عصبانی می شوید چکار می کنید؟ قهر می کنید؟ گله و شکایت می کنید؟ فریاد می زنید یا کتک می زنید؟
  • یادمون نره :
  • گاه رفتارهای پرخاشگرانه می تواند متوجه خود فرد شود یعنی اینکه فرد به خوش خشم بگیرد مانند : اعتیاد به مواد مخدر یا سیگار و قلیان یا مشروبات الکلی یک نوع پرخاشگری نسبت به خود است .
  • فراموش نکنیم :
  • گاه ما خشم خود را از جائی بجای دیگر و از کسی به کس دیگر انتقال می دهیم . کارمندی با رئیس اش درگیر می شود ، حریفش نمی شود ، خشم رئیس  را سر زن و بچه اش خالی می کند .
  • بیاد داشته باشیم :

عوامل زیادی وجود دارند که می توانند ما را خشمگین کنند. برخی از عوامل دربیرون فرد هستند یعنی در محیط زندگی ما اتفاق می افتند مانند : دیر کردن همسر ، بوق زدن هنگام رانندگی ، عدم رعایت قوانین رانندگی از سوی برخی رانندگان ، مشکلات اداری ، استرسهای مختلف زندگی ، مشکلات اقتصادی و بیکاری و...

یادمون نره برخی از عوامل در درون فرد زمینه ساز خشم و عصبانیت است .

مانند : فکرهائی که در لحظه خشم و عصبانیت به ذهن ما می آیند،و معمولاٌ منفی هستند مانند :

اگر جوابش را ندهم فکر می کند که من از او ترسیده ام.

 اگر سکوت کنم  از نظر او به معنای این است که کم آورده  ام.

 با این کار مرا تحقیر کرد، خراب کرد، داغونم کرد.

 همین حالا اگر جواب اش را  ندهم آدم نمیشه، پررو می شه، ادب نمی شه و ...

گاه باورهای ما ست که  می توانند مثبت یا منفی باشند ، مفید یا مضرباشند ، جهنمی یا بهشتی باشند ! مانند این باور که کلوخ انداز را پاداش سنگ است سبب  می شود ما رفتارهای پرخاشگرانه دیگران را با خشونت بیشتری پاسخ دهیم.

 این باور که موشک جواب موشک است ، سبب می شود گذشت نکنیم و پاسخ خشونت را با خشونت هرچه بیشتر بدهیم.

 اینکه مردها همه سرو ته یک کرباس اند،  زنها همه از یک قماش اند ، همه ي آنها  مثل هم اند ،  موجب می شود پاسخ آنها را بدون فکر و خویشتن داری تنها با خشونت و بدرفتاری بدهيم

فراموش نکنیم :

برخی از افراد به طور ذاتی ، آستانه ی تحریک پذیری و تحمل شان پایین تر است. به عبارت دیگر ، زودتر از دیگران از کوره در می روند و عصبانی می شوند.

فرض کنید شما به همراه چند نفر دیگر در ایستگاه اتوبوس / تاکسی ، منتظر هستید. اتوبوس / تاکسی دیر کرده است و همگی معطل شده ایدو به موقع به مقصد نمی رسید، حدس بزنید واکنش افراد مختلف چگونه است؟ چه نتیجه ای می گیرید؟

بیاد داشته باشیم :

 افرادي كه به دردهاي مزمن دچار هستند نسبت به ديگران احساس ناراحتي و خشم بيشتري دارند.

فراموش نکنیم :

خشم و عصبانیت می تواند برای فرد سه پیامد جدی بدنبال داشته باشد :

  1. پیامدهای جسمانی مانند :
  • درد (ناراحتی) معده
  • سردردهای عصبی
  • تپش قلب
  • تیرکشیدگی قلب
  • فشار در قفسه سینه
  • عرق کردن کف دستان
  • لرزش دست
  • انقباض عضلات چون ماهیت خشم و استرس انقباض است و عضلات را درگیر می کند.
  • تنفس سریع و سطحی
  • فشردن دندان ها
  • برافروختگی (قرمز شدن) صورت و یا رنگ پریدگی

همچنین خشم و عصبانیت باعث آشفتگی ذهنی فرد می شود، دقت ، توجه و تمرکز فرد را بهم می ریزد ، فعالیتهای ذهنی و شناختی او را مختل می کند .بهمین خاطر در چنین شرائطی نمی تواند تصمیم درستی بگیرد .

از دیگر پیامدهای خشم پیامدهای رفتاری است پرخاشگری می تواند بصورت مستقیم / غیر مستقیم پیامدهای رفتاری بدنبال داشته باشد . پرخاشگری مستقیم مانند : کتک زدن ، چاقو کشیدن ، توهین کردن و...

پرخاشگری غیر مستقیم مانند: قهر کردن ، سکوت نمودن ، متلک انداختن ، غیبت کردن ، محل نگذاشتن ، حتی حسادت کردن و ...

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : جراتمند  بودن و ایمان داشتن به توانائی های خود

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

جراتمند بودن بنیادی ترین بخش شخصیت یـك فرد است كه در تمام جوانب زندگی فرد خود را به نـحـوی آشکار می سازد. جراتمند بودن یك ضرورت حـیـاتی بـــرای زندگی هر فرداست . جراتمند بودن را میتوان چنین تعریف كرد:
باور و اعتقادی كه فرد نسبت به خودش دارد.
شناخت ارزش و اهمیت خود و داشتن رضایت از خویشتن است.
توانایی برخورد و كنارآمدن با مسائل اساسی زندگی
تـوانـایـــی ارزیابی درست و دقیق از خویشتن -پذیرش خود و ارزش نهادن به خود بدون هیچگونه قید و شرطی.
توانایی شناخت و پذیرش نقاط ضعف و قـوت و محدودیت های خویش.

برخوردار از مركز كنترل درونی: غم و شادی آنان وابسته به عوامل خارجی نیست.
از لحاظ جسمانی، احساسی، ذهنی و معنوی از خود مراقبت میكنند.
میانه روی را در افكار، احساسات و رفتارهای خویش حفظ میكنند.
قادر به پذیرش و پند گیری از اشتباهات خود میباشند. قادر به بیان جمله "من اشتباه كردم" میباشند.
توانایی بخشش اشتباهات خود و دیگران را دارند.
مسئولیت اداره زندگی خود را بعهده میگیرند.
تفاوتهای فردی میان افراد را ارج مینهند.
به نقطه نظرات دیگران گوش میدهند.

فراموش نکنیم : افراد دارای اعتماد به نفس بالا :
همواره مسئولیت احساسات و واكنشهای خود را بعهده گرفته و هیچگاه آنها را برون فکنی نمیكنند.
از نقاط ضعف و قوت خود آگاهی دارند.
همواره در حال پیشرفت و ترقی بوده و از ریسكهای مثبت در زندگی بیم ندارند.
دارای اعتماد بنفس و خود باوری بوده و به خود ارج میدهند.
اعتماد بنفس آنان بدور از خودبینی و غرور میباشد.
از آنكه مورد انتقاد قرار گیرند نمی هراسند.
هنگامی كه از آنان پرسشی میگردد حالت تدافعی بخود نمیگیرند.
در برابر موانع و مشكلات به آسانی تسلیم نمیگردند.
نیازی به تحقیر و تمسخر دیگران ندارند.
از آنكه در كاری شكست بخورند ویا در حضور دیگران نادان بنظر برسند ابایی ندارند.
هیچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شدید قرار نمیدهد.
توانایی خندیدن به خود و زیاد جدی نگرفتن خود را دارند.
به خویشتن و توانایی خودشان ایمان و اعتماد دارند.
به تصمیم گیری هایشان اعتماد دارند.

یادمان باشه :

 افراد دارای اعتماد بنفس بالا :
باور دارند كه فردی با ارزش، با قابلیت، دوست داشتنی، پذیرفتنی و مهم میباشند.
نیازی به كمالگرایی ندارند.
هیچگاه خودشان را با دیگران مقایسه نمیكنند.
از آنكه دیگران چگونه نسبت به آنان می اندیشند واهمه و نگرانی ندارند.
نیازی به اثبات و توجیه افكار و عقاید خود به دیگران ندارند.

چگونه اعتماد بنفس خود را افزایش دهید:
آگاه باشید كه ارزش شما به عنوان یك انسان بستگی به داشتن وزن ایده آل، زیركترین و باهوشترین بودن، مشهوربودن، محبوب ترین بودن، سریع ترین بودن، بالاترین نمره و یا رتبه را داشتن، شوخ طبع ترین بودن، خوش لباس ترین بودن، بهترین خانه و ماشین را داشتن و بهترین دوستها را داشتن نبوده و تنها به خودتان بستگی دارد.
توانایی ها، استعدادها و موفقیتهای خود را جشن بگیرید.
خود را به خاطر اشتباهاتی كه مرتكب گشته اید عفو كنید.
بروی نقاط ضعف خود تمركز نكنید. هر انسانی نقاط ضعف خاص خود را دارد.
با حقوق فردی خود آشنا شده و از آنها پیروی كنید.
از تحقیر و سرزنش خود دوری كرده و مثبت اندیشی را فرا گیرید.
خود را بر اساس یك سری استانداردهای منطقی و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهید.
یاد بگیرید كه شما یك انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصمیم گیریهای زندگیتان میباشید.
بیاموزید كه با پشتكار و سماجت قادر خواهید بود به موفقیت دست یابید.
بیاموزید كه شما نیازی به تلاش بی وقفه برای كامل گشتن ندارید.
خودتان تعیین كننده مفهوم موفقیت باشید.

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : زبان خوش داشتن

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

یادمون نره که زبان و کلام  بار روانی ، عاطفی دارد !! زبان خوش تجلی بخش اندیشه های زیباست .پس مراقب زبان خود باشیم !!

فراموش نکنیم که زبان عقايد شكل گرفته و افكار بيان شده هستند، به عبارت ساده آن چه مي گوييم فكري است كه بيان مي شود. زبان خوش داراي امواجي نيرومند و مثبتی است كه به زندگي و امورمان شكل               مي دهد.

یادمون باشه که زبان خوش برروی احساسات و عواطف طرف مقابل اثرات مثبت و خوشایند برجای        می گذارد. انسان با زبان خوش می تواند فضای احساسی و عاطفی افراد را تغییر دهد.

فراموش نکنیم که زبان خوش شادی بخش است و موجب انسباط خاطر می شود . زبان خوش منبع انرژی است که دیگران می توانند از اثرات شادی بخش آن برخوردار شوند.

یادمون باشه که زبان خوش معرف  رشد اجتماعی و شخصیتی فرد است .که می تواند فضای ارتباط اجتماعی را مسرت بخش و دلپذیر نماید .

زبان خوش داشتن موانع ارتباطی را برطرف نموده و تصمیم سازی در امور را آسانتر می نماید.

یادمون باشه در زبان خوش افراد به جاي پدرم درآمد؛ می گویند : خيلي راحت نبود.

به جاي خسته نباشيد؛ می گویند : خدا قوت

به جاي دستت درد نكنه ؛می گویند : ممنون از محبتت ، سلامت باشي

به جاي ببخشيد مزاحمتون شدم؛ می گویند : از اين كه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرم

فراموش نکنیم در زبان خوش افراد به جاي گرفتارم؛ می گویند: ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جاي دروغ نگو؛ می گویند : راست مي گي؟ راستي؟

به جاي خدا بد نده؛ بگوييم : خدا سلامتي بده

به جاي قابل نداره؛ بگوييم : هديه براي شما

به جاي شكست خورده؛ بگوييم : با تجربه

به جاي مگه مشكل داري؛ بگوييم : مگه مسئله اي داري؟

به جاي فقير هستم؛‌بگوييم : ثروت كمي دارم

به جاي بد نيستم؛ بگوييم :‌ خوب هستم

به جاي بدرد من نمي خورد؛ بگوييم : مناسب من نيست

به جاي مشكل دارم؛ بگوييم : مسئله دارم

به جاي جانم به لبم رسيد؛ بگوييم : چندان هم راحت نبود

به جاي فراموش نكني؛ بگوييم : يادت باشه

به جاي داد نزن؛ ‌بگوييم : آرام باش

به جاي من مريض و غمگين نيستم؛‌ بگوييم :‌ من سالم و با نشاط هستم

به جاي غم آخرت باشد؛ بگوييم : شما را در شادي ها ببينم

وقتي بعد از مدتي همديگر را مي‌بينيم، به جاي توجه كردن به نقاط ضعف همديگر و نام بردن از آنها مثل:
چقدر چاق شدي؟"، "چقدر لاغر شدي؟"، "چقدر خسته به نظر مي‌آيي؟"، "چرا موهات را اين قدر كوتاه كردي؟"، "چرا ريشت را بلند كردي؟"، "چرا توخودتی؟"، "چرا رنگت پريده؟"، "چرا تلفن نكردي؟"، "چرا حال مرا نپرسيدي؟" و ...

بهتر است بگوييم : "سلام به روي ماهت"، "چقدر خوشحال شدم تو را ديدم"، و ... عبارات ديگري كه نه تنها بيانگر نقاط ضعف طرف مقابل ما نيست بلكه نوعي اعتماد به نفس را به مخاطبمان القاء ميكند. البته اگر اصراري نداشته باشيم كه حتماً درباره ي همديگر اظهار نظر كنيم، وگرنه مي‌شود كه درباره ي موضوعات مشترك، البته در محوريت مثبت با هم صحبت كنيم.

/////////////////

 

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع : شادابی و نشاط در خانواده

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

یادمون نره :

شادابی و نشاط یک نیاز طبیعی در انسان است و این نیاز در همه افراد وجود دارد و باید به درستی به آن پاسخ داده شود .

شادابی و نشاط جزمهمی ازفضای زندگی است و خداوند انسان را برای شاد بودن و لذت بردن از نعمتهای اش خلق نموده است .

و اما خانواده شاداب و پر نشاط :

فراموش نکنیم :

پدر و مادر شاداب و سرزنده می توانند با به وجود آوردن فضایی مناسب و برنامه ریزی درست محیطی امن و آرامی را خودشان و فرزندان دلبندشان  فراهم آورند .

خانواده شاداب و پر نشاط  نیازهای طبیعی فرزندانشان را به تناسب شرائط سنی آنان می شناسند  و بهنگام به آنها پاسخ می دهند.  

چرا که می دانند همه رفتارهای انسان بر پایه نیازها شکل می گیرد و ماهیت نیاز پاسخ گیری است. یعنی نمی توان به نیازهای منطقی  پاسخ نداد.

در خانواده پرنشاط بین والدین و فرزندان صفا و صمیمیت وجود دارد . خلاء روانی وجود ندارد تا فرزند بخواهد این خلاء را با رفتارهای نامناسب مانند اعتیاد به مواد و الکل و یا دوستان ناسالم پاسخ بدهد .

یادمون باشه :

درخانواده شاداب و پر نشاط  بین والدین در خصوص تربیت فرزندان هماهنگی لازم وجود دارد.

چون می دانند که بچه ها هم به عواطف مادر نیاز دارند هم به عواطف پدر.

مسئولیت تربیت فقط روی دوش مادر سنگینی نمی کند پدر هم نقش آفرین است .

یادمون نره :

خانواده شاداب و پر نشاط  دارای وقت اختصاصی برای  خود و فرزندان  اش است. در این وقت اختصاصی برنامه هائی وجود دارد که اعضاء خانواده خصوصاٌ فرزندان لحظات شادی را با هم می گذرانند .

 مانند : انجام بازی های دلخواه : بازی تنیس ، شطرنج ، شنا ، خواندن کتاب دلخواه فرزندان  .پخت غذای مورد علاقه فرزندان با هم .

بازدید از کتابخانه ، با هم قدم زدن ، بیلیارد، پینگ پنگ، رفتن به سینما، بازدید از اماکن باستانی و ... صحبت کردن درباره ی این فعالیت ها.

بیاد داشته باشیم :

خانواده شاداب و بانشاط برای فرزندانشان ارزش و احترام قائل هستند تا اعتماد به نفس آنان تقویت گردد.

مراتب کلام، رفتار و نگاهشان هستند.چون می دانند کلام باروانی دارد ، نگاه بار عاطفی دارد ، رفتار بار روانی دارد .

خانواده شاداب و بانشاط در حضور دیگران به فرزندمان شخصیت می دهند

به جنبه های مثبت و ویژگی های شخصیت فرزندان توجه دارند.

درخانواده شاداب و بانشاط در انجام فعالیت های روزانه ، بین اعضاء خانواده مشارکت و همکاری وجود دارد.

یادمون باشه :

درخانواده شاداب و بانشاط به بچه ها در حدتوان شان مسئولیت داده می شود.

بین فرزندان تبعیض وجود ندارد. فرزندان با یکدیگر و دیگران مقایسه نمی شوند .

والدین الگوی خوبی برای فرزندان هستند ، پدر و مادر به هم احترام می گذارند . 


بنام او که آرام بخش جانهاست

توصیه های روانشناختی

موضوع :  راز انسانهای خوشبخت

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی

یادمون نره:

خوشبختی یک احساس است . احساس رضایتمندی از لحظات زندگی و استفاده کردن از تمامی فرصتهای آن  .

بنابراین تعریف خاص و ویکسانی از خوشبختی  وجود ندارد هرکس در زندگی تعریف خوشیختی را یه جور تعریف                   می کنه .

یکی خوشبختی را در سرمایه می داند . دیگری خوشبختی را در تحصیل علم و دانش می داند . یکی آنرا در داشتن فرزند سالم  می داند و مانند آن .

فراموش نکنیم که هرکس با شرائط خودش در زندگی می تواند احساس خوشبختی نماید . من اگر در چارچوب زندگی خود برنامه ریزی درست داشته باشم و از آنچه که دارم درست استفاده کنم  آدم خوشبختی هستم اما اشکال ما در این است که می خواهیم با شرائط دیگران خوشبخت باشیم . یادمون باشه ما با شرائط دیگران نمی توانیم خوشبت باشیم. پس هرکس می تواند در چارچوبه زندگی خودش به آنچه که دارد احساس رضایت مندی نماید و از زندگی خود لذت ببرد .

در خانواده خوشبخت :

زن و مرد در كنار یكدیگر هستند نه رو در رو و رقیب یكدیگر، رفیق و همراه هم هستند .

 اعضاء خانواده خوشبخت در برابر خواسته های یكدیگر برخورد مثبت و منطقی دارند.

افراد به یكدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی كنند.

نسبت به سلیقه ها و عقاید یكدیگر آگاه بوده و به آن احترام می گذارند.

اعضاء خانواده خواسته های طبیعی و منطقی خودشان را بدون نگرانی و با آرامش خاطر ابراز می کنند.

 به حریم یكدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.

نگران سلامت جسمانی و روانی  یكدیگر بوده و از هم مراقبت می كنند . اگر چنانچه مشكلی به وجود آید ، برای حل مسائل پیش آمده تلاش زیادی می کنند.

ویژگیهای انسانهای خوشبخت را بخاطر بسپاریم :

1.انسانهای خوشبخت در برابر دوستان رفیق و همراه هم هستند و واكنش منفی از خود نشان  نمی دهند.

  1. انسانهای خوشبخت در برابر خواسته های یكدیگر برخورد مثبت و منطقی دارند.
  2. این افراد به یكدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی كنند.
  3. نسبت به سلیقه ها و عقاید یكدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل می كنند.
  4. خواسته های طبیعی و منطقی خودشان را بدون نگرانی یا خشونت ابراز می کنند.
  5. به حریم دیگران احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.
  6. نگران سلامت جسمانی و روانی یكدیگر بوده و از هم مراقبت می كنند . اگر چنانچه مشكلی به وجود آید ، برای حل آنها تلاش زیادی می نمایند .
  7. برای بستگان و همسایه های خود اهمیت زیادی قائل اند .
  8. انسانهای خوشبخت احساس برنده بودن، موفق بودن، امید داشتن می كنند و خودشان را در زندگی برنده می دانند
  9. انسانهای خوشبخت اهل شور و مشورتند .و از نظر دیگران برخوردارمی شوند .
  10. انسانهای خوشبخت اهل صرفه جویی و پس انداز كردن هستند .

.  12. این افراد برای رشد یكدیگر تلاش كرده و زمینه پیشرفت خانواده و دیگران را فراهم می كنند

  1. افراد خوشبخت به هم افقی نگاه می كنند نه عمودی . یعنی هیچ كس خود را برتر از دیگری و در مقام قدرت نمی بیند. دیکتاتوری ، زور و قدرت طلبی حاکم نیست .
  2. علاقه، عشق، محبت، صفا و یكدلی خود را هم در رفتار و هم در گفتار به یكدیگر ابراز می كنند.
  3. انسانهای خوشبخت ازیكدیگر انتظار بیجا و توقع نامناسب ندارند.
  4. در كنار هم احساس امنیت و آرامش می كنند .

 

 

/////////////////

 

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  چگونگی برخورد با مسائل و مشکلات زندگی روز مره

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمون نره

همه ی انسانها در مسیر زندگی خود با مسائلی روبرو هستند اما نوع مسائل پیش رو برای افراد مختلف متفاوت است . گاهاٌ برخی افراد با مسائل کوچک و بعضی دیگر با مسائل بزرگتر در زندگی روبرو هستند .

فراموش نکنیم

هر چیز برای خودش سایه ای دارد و سایه زندگی  مسائل اش است . اما نکته مهم نوع نگاه و برخورد ما با مسائل زندگی است .

اگر ما مسئله پیش رو در زندگی خود را بعنوان یک فرصت ببینیم باعث آگاهی و رشدما در زندگی فردی و اجتماعی می شود بعبارتی موجب افزایش تجربه در زندگی می شود و ما را پخته تر می کند . یعنی  اینکه از خود بپرسیم چه کردیم که این مسئله پیش آمده یا اگرچه می کردیم این مسئله بوجود نمی آمد. حال که مسئله پیش آمده چه باید بکنیم.

یادمون نره

مسائل زندگی خود یک نوع محک خوردن است . در برخورد با مسائل زندگی می فهمیم که چند مرده یا چند زنه حلاجیم . توان ما چقدر است ، ظرفیت ماچگونه است . در یک مسیر هموار همه ی آدمها راه می روند در مسیر نا هموار و در سختی ها انسان عیارش مشخص می شود .

یادمون باشه

می گویند مرد آن است که در کشاکش روز گار سنگ زیرین آسیاب باشد . از این روانسانها در برابر مسائل پیش رو  باورهای متفاوتی نسبت خودشان دارند در برخورد با مسائل زندگی اگر باور مان مثبت باشه یعنی اینکه مسئله جزء طبیعی در جریان زندگی است  من توان حل مسئله را دارم باعث پختگی و رشد می شود ولی اگر باورمان منفی باشه  نوعی تهدید و استرس در فضای زندگی ماست که مانع رشد و پیشرفت ما در زندگی می شود .

فراموش نکنیم

با نیم نگاهی به گذشته زندگی خود می بینیم که ما از عهده خیلی از مسائل زندگی تا کنون بر آمدیم آنها را لیست کنیم  و به این باور برسیم که در سایه برخورد با این مسائل بود که ما به اینجا رسیدیم و پخته شدیم . این نگاه باعث بالا رفتن اعتماد بنفس در من می شود و سازگاری من در برابر مسائل را افزایش می دهد.  .از این رو نتیجه می گیرم که من توانائی برخورد با خیلی از مسائل زندگی را دارم .

خلاصه آنکه با خودباوری و تفکر مثبت می توان از عهده ی بسیاری از مسائل زندگی برآمد و با بکارگیری روشهای منطقی و درست در حل مسائل از زندگی لذت برد . چرا که حل مسائل به من کمک  می کند تا خودم را به گونه ای دیگر ببینم ، آدمی قوی ، توانمند ، دارای اعتماد به نفس بالا و چه لذتی بالاتر از این همه ی احترام به نفس و خودباوری .

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : آشنائی با مفاهیم استرس و اضطراب پارت دوم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

اضطراب :

اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر ، ناخوشایند و مبهم ترس ( هراس)  و دلواپسی ، با منشاء ناشناخته که به فرد دست می دهد و شامل عدم اطمینان ، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است وقوع مجدد موقعیت هایی که قبلاً استرس زا بوده اند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می شود .

همه ی انسان ها در زندگی خود دچار اضطراب می شوند ولی اضطراب مزمن و شدید غیر عادی و مشکل ساز است تحقیقات و بررسی ها نشان  می دهند که اضطراب در خانم ها ، طبقات کم درآمد و افراد میانسال و سالخورده  بیش تر دیده می شود .

علایم شایع اضطراب :

احساس خستگی – عصبی بودن و بی قراری – ترس و نگرانی – بی خوابی یا بدخوابی – تپش قلب و تنفس نامنظم و سریع – عرق کردن – سردرد و سرگیجه – مشکل در تمرکز و حافظه – لرزش یا پرش عظلات – تکرر ادرار

علل اضطراب :

به طور کلی علل اضطراب به سه عامل زیر بر می گردد:

عوامل زیستی  و جسمانی :

در افراد مضطرب ، بعضی از هورمون های موجود در خون از نظر میزان غیرعادی است بنابراین هر آن چه که باعث اختلال در سیستم هورمونی شود برای بدن خطر محسوب می شود بارداری  ، کم کاری یا پرکاری تیروئید ، پائین بودن قند خون ، وجود غده ای در غدد فوق کلیوی که هورمون اپی نفرین تولید می کند و بی نظمی ضربان های قلب از این عوامل هستند.

عوامل محیطی و اجتماعی :

 عوامل اجتماعی و ارتباطی بسیاری در جامعه باعث به وجود آمدن اضطراب در افراد می شد مانند مشکلات خانوادگی ، احساس جدایی و طرد شدگی و.... از عوامل محیطی می توان تغییرات ناگهانی و غیرمنتظره را ، همچون زلزله ، بیماری ، مرگ یکی از نزدیکان و.... نام برد .

عوامل ژنتیکی و ارثی :

یکی از مهم ترین عوامل اضطراب ژنتیک است و احتمال اضطراب در فرزندان افراد مضطرب بسیاری بالا است البته الگو قراردادن رفتار پدر و مادر و یادگیری و تکرار  کارهای آنان نقش مهمی در اضطراب فرزندان دارد ( عامل اجتماعی ) ، ولی تحقیقات و بررسی های انجام شده بر روی حیوانات و دوقلوهایی که با هم  یا جدا از هم زندگی می کنند و  از والدین مضطرب به دنیا آمده اند نشان می دهند که عوامل ژنتیکی نیز بسیار موثر اند با این وجود باور نمی رود که ژن به خصوصی در این مورد نقش داشته باشد بلکه ترکیب بعضی از ژن ها چنین پیامدی را به دنبال دارد 

عوامل جانبی موثر در ابتلا به اضطراب :

- طبق گفته های بعضی از متخصصان تغذیه ی نادرست در ابتلا به اضطراب نقش دارد کمبود بعضی از اسیدهای آمینه ، منیزیم ، اسید فولیک و ویتامین B12  باعث تسریع در ابتلا به آن می شوند .

- استفاده از مواد مخدر و داروهای روان گردان

- برخی از ضایعه های مغزی ( که باعث ایجاد علایمی شبیه به علایم اختلال وسواس می شوند ) .

انواع اضطراب :

به طور کلی اضطراب شش نوع دارد که هر کس می تواند به یک یا چند نوع از آن دچار باشد .

1-  اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر ( Generalized Anxiety Disorder )

این حالت در افرادی دیده می شود که به طور مداوم نگران  وقوع اتفاقی هستند . موضوع این نگرانی ها می تواند بسیار متنوع باشد : نگرانی از بیمار شدن فرزندان ، نگرانی از مرگ یکی از آشنایان ، نگرانی از  ته گرفتن غذا ، ... این حالت به مرحله ی مقاومت استرس شباهت دارد و خطر چندانی ندارد .

از علایم آن می توان تپش قلب ، بی قراری ، خستگی ، بی خوابی ، تنگی نفس ،  اختلال در تمرکز و حافظه را نام برد .

2-  اختلال هراس ( Panic Disorder )

این افراد دچار حملات اضطرابی ناگهانی می شوند که معمولاً چند دقیقه یا گاهی بیشتر طول می کشد . این حملات بسیار اتفاقی و طوری رخ می دهند که عامل تحریک کننده ی اصلی مشخص نیست .

افراد مبتلا به این نوع اضطراب اغلب جوان هستند . احساس تنگی و فشردگی در  قفسه ی سینه ، تپش شدید قلب ، عرق کردن ، لرزش ، گیجی ، احساس ا ز دست دادن تعامل ... از علایم آن هستند . ولی این علایم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر می کنند دچار سکته  ی قلبی شده اند و می ترسند که بمیرند .

3- ترس های اختصاصی یا ساده (  Simple Phobia )

شایع ترین نوع ترس است که طی آن فرد از مواجهه با بعضی موقعیت ها ،  فعالیت ها یا اشیاء اجتناب می کند ، مانند بعضی از حیوانات ( عنکبوت ، موش ، مارمولک ، ... ) بلندی ، دریا ، خون ، مرگ ، ... هر چیزی می تواند باعث این نوع اضطراب ( که خطر خاصی به دنبال ندارد ) بشود .

ترس از مکان های بسته ( Claustrophobia ) ، و ترس از مکان های باز ( Agoraphobia ) ، که افراد مبتلا به آن از حضور در فضای باز و پر از ازدحام و شلوغ و خروج از محیط منزل خودداری می کنند . این اختلال معمولاً در نوجوانی شروع می شود .  ولی سابقه ی آن می تواند به دوران کودکی و تجربه ی اضطراب جدائی در آن زمان برگردد از این نوع اضطراب هستند .

4-  ترس های اجتماعی ( Social Phobia )

این نوع ترس در اواخر کودکی یا اوایل نوجوانی شروع می شود و ترس و شرمساری از اشتباه کردن ، صحبت کردن ، غذا خوردن ، سرخ شدن یا لرزش صدا و ... در برابر جمع است و با خجالت ساده تفاوت دارد . این حالت اضطراب مانع شناخت افراد جدید می وشد و فرد را انزوا و گوشه گیری می کشاند .

5- اختلال وسواس ( Compulsive – Obsessive Disorder )

در این حالت فرد افکار یا ا عمالی را برخلاف میل خود تکرار می کند . این بیماری می تواند به صورت وسواس فکری یا واسواس عملی یا هر  دو در فرد ظاهر شود . در وسواس فکری ، فرد قادر نیست فکر ، احساس یا عقیده ای تکراری و مزاحم  را از ذهن خود بیرون کند .

افکار وسواسی می توانند بسیار ناراحت کننده ، وحشت آور یا وحشیانه باشد . افکار وسواسی می توانند باعث شوند که فرد به سمت عادات وسواسی گرایش پیدا کند . یعنی عمل یا اعمالی را به طور مکرر انجام دهد (وسواس عملی ) . مانند شستن مکرر دست ها ، بالا کشیدن بینی ... اعمال وسواسی هیچگونه توجیه منطقی ندارند .

6- اختلال استرس پس از سانحه ( Post – Traumatic Stress Disoder )

آن را به نام « سندرم موج ا نفجار» نیز می شناسند . این حالت مربوط می شود به حادثه ای ( از قبیل جنگ ، تصادفات شدید ، سوانح طبیعی ، ... ) که با استرس  شدید هیجانی همراه است و شدت آن می تواند به هر کسی آسیب برساند .

یک دوم افرادی که دچار چنین استرس شدیدی می شوند ، علایم مربوط به آن ( مانند خواب های تکراری ، خاطراتی مبهم ولی فراگیرنده ، از دست رفتن تعادل و پرخاشگری شدید ، ... ) پس از گذشت حدود سه ماه از دست می دهند .

هر چه اقدامات لازم برای درمان زودتر انجام گیرد ، احتمال ابتلا  به اختلال استرس پس از سانحه کمتر  می شود .  در صورتی که این حالت بیش از چند ماه طول بکشد ، احتمال این که تا آخر عمر با فرد باقی بماند بسیاز زیاد می شود.

اضطراب در کودکان و نوجوانان

تشخیص اضطراب و درمان در کودکان و نوجوانان بسیار مهم است ، چون شخصیت آنان طی این دوره شکل می­­گیرد . بسیاری از کودکان زمانی که در شرایط جدیدی قرار می گیرند ، دچار اضطراب می شوند و واکنش های متعددی را از خود بروز می دهند ( لکنت زبان ، آویزان شدن به  پدر و مادر ، خجالتی شدن ، جویدن ناخن ، ... ) وظیفه ی  والدین در این موقعیت این است که با او با صبر و حوصله برخورد کنند و به او اعتماد به نفس لازم را برای مواجهه با آن شرایط بدهند .

تشویق والدین در  ارتباط برقرار کردن فرزند با محیط خارج از خانه و افراد غیر فامیل بسیار موثر است . بسیاری از والدین از این احساس فرزندشان تا روزی که به مشکل برخوردند ( مثل اولین روز مدرسه ) بی اطلاع هستند . یکی از شایع ترین دلایل دل درد و حالت تهوع که در کودکان دبستانی دیده می شود ، ترس و اضطراب آن ها از مدرسه است .

نگرانی پدر و مادر ( از ورود تازه ی کودک به مدرسه  ، وضعیت درسی او و... ) باعث انتقال آن به فرزند می شود و اضطراب او را افزایش می دهد .( از اختلالات اضطرابی شایع در کودکان  می توان اضطراب اجتماعی ، ترس از مدرسه ، اضطراب امتحان و اضطراب جدایی را نام برد .)

با بزرگ شدن کودک و پا گذاشتن به دوران نوجوانی ممکن است اختلالات اضطرابی جدیدی در او پدید آید .  در این زمینه می توان به عوامل زیر اشاره کرد :

- اضطراب ناشی از پذیرفته نشدن از جانب همسالان نوجوانان در این مرحله از زندگی خویش به پذیرفته شدن به همسالان خود گرایش دارند و به دنبال برقراری ارتباط و دوستی با آنان هستند .

والدین باید نیاز طبیعی مورد توجه همسالان قرار گرفتن فرزندشان را درک کنند و برای دوستان او احترام قائل باشند . همچنین حفظ اعتبار و شخصیت نوجوان در مقابل همسالان بسیار مهم است .

ترس از برقرار کردن روابط عاطفی و اجتماعی و سرزنش های والدین در انتخاب دوستان به دلیل متفاوت بودن فرهنگ و آداب و رسوم و ارزش های خانواده ها ، باعث اضطراب در نوجوان می شود . برای جلوگیری از پنهان کاری ، پدر و مادر باید در زمان مناسب و با منطق و ملایمت او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرت ها کنند.

- تغییرات جسمی نگرانی و اضطراب در این مورد می تواند ناشی از دیررسی یا زودرسی بلوغ ، احساس خجالت ، ناآگاهی و یا ترس از شرایط جدید و ناتوانی در تطابق دادن رفتار خود با این شرایط باشد .

برای جلوگیری از اضطراب ، پدر و مادر یا مربیان باید به طور مناسب و شایسته ، نوجوان را ( قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ ) در جریان مسائل مربوط به تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذراند  .

- بروز رفتارهای پرخاشگرانه مخالفت با افراد مختلف در خانه و یا خارج از آن ، از خصوصیات بعضی از نوجوانان است که ممکن است با پرخاشگری کلامی یا غیر از آن  همراه باشد .

عدم توانایی کنترل این رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب در بسیاری از نوجوانان می شود . برای جلو گیری از این حالت ، تربیت مناسب والدین ، مقاوم ساختن فرزند در برابر  سختی ها از دوران کودکی و ایجاد امنیت روانی می تواند موثر واقع شود . امر و نهی های غیر اصولی و محدودیتهای بی مورد در کسب استقلال و آزادی ، باعث تحریک عصبانیت و خشم های کنترل نشده در نوجوانان می شود .

والدین باید به نوجوان بیاموزند که به هنگام خشم ، منطقی برخورد کند و بدون توهین و تحقیر دیگران  عواطف خود را بیان کند . همچنین باید به او بفهمانند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود او با دیگران است .

- ترس از مستقل شدن یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوانان داشتن استقلال و آزادی است . کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان باعث اضطراب می شود . از جمله مشکلاتی که طی دستیابی به استقلال در نوجوانان دیده می شود . تضاد و دوگانگی است . یعنی نوجوانان با این که می خواهند و می دانند که باید مستقل شوند ، از استقلال  می ترسند .

ناآگاهی از وضعیت پس از استقلال ، یکی از دلایل اصلی این امر است . برای جلوگیری از ابتلا به اضطراب و دوگانگی ، والدین باید به نوجوان اعتماد به نفس و جرات تجربه کردن دهند و برای او امنیت روانی فراهم کنند . دادن  مسئولیت و فرصت به نوجوان و اجازه ی اظهار نظر و تصمیم درباره ی امور مربوط به خود ، بدون تنبیه و تحقیر او به خاطر اشتباهاتش ، باعث می شود تا او از خطاهایش عبرت بگیرد ، راه های مختلف زندگی را بیاموزد و برای مستقل شدن آماده شود .

راه های پیشگیری از اضطراب :

برای جلوگیری از اضطراب راه های فراوانی وجود دارند که در افراد گوناگو ن مختلف اند . از عمومی ترین راه ها می توان موارد زیر را مثال زد :

1- رژیم غذایی سالم : استفاده از غذاهای متنوع و حاوی انواع مواد لازم برای بدن به میزان متعادل در حفظ تعادل بدن نقش اساسی دارد . مصرف غذاهای پرچرب و شیرین ، مقادیر زیاد نمک و کافئین و استفاده ی بیش از حد ویتامینها K, E,D,A که با ذخیره  شدن در بدن می توانند اثرات سمی داشته باشند ، باعث به وجود آمدن در بدن می شوند .

نوشیدن حدود دو  لیتر آب به طور روزانه ضروری است . عدم پرخوری و حفظ وزن متعادل به سلامت بدون و روح کمک می کند .

2-  فعالیت بدنی :  به  طور منظم ورزش کردن یکی از راه های پیشگیری و درمان اضطراب است . پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که پیاده روز تند  و سریع به مدت 40 دقیقه میزان اضطراب را به طور متوسط تا 14 درصد کاهش میدهد .

به علاوه ، ورزش کردن باعث بالا رفتن کارایی دستگاه تنفسی و گردش خون ، حفظ تعادل وزن و شادابی فردمی شود . ورزش هایی نیز چون یوگا باعث افزایش آرامش می شوند و در جلوگیری از اضطراب بسیار مفیدند .

3-  افزایش اعتماد به نفس : اعتماد به نفس بالا باعث می شود تا بدن بتواند از حداکثر از نیروی خود برای مقابله با استرس استفاده کند . به این ترتیب فرد کمتر دچار مشکل می شود .

4- عدم گوشه نشینی و اجتماعی بودن : هنگامی که افراد دچار فشار روانی می شوند ، به طور غریزی از صحنه عمل و اجتماع کنار کشیده و به گوشه ای پناه می برند ، در حالی که گوشه گیری باعث تشدید استرس می شود .

ارتباط با افراد و دوستان ، به خصوص کودکان که میتوانند فرد را به خنده وا دارند ، باعث از یاد رفتن نگرانی حتی برای مدت کوتاه می شود .

5- حمایت اجتماعی : وجود حمایت اجتماعی در زندگی هر فرد باعث میشود تا او در مقابل بحرانهای زندگی برای دفاع از خود سپری داشته باشد که به آن تکیه کند .

حمایت اجتماعی ، احساس امنیت و اعتماد به نفس افزایش میدهد و فرد را در مقابل استرس و فشار روانی مقاوم تر می سازد .

6- اندیشیدن به زمان حال : اندیشیدن به زمان حال و کنار گذاشتن رویاها و آرزوها برای موقعیت های مناسب تر آرامش ذهنی را افزایش می دهد . همچنین مشغول کردن ذهن به کاری که در حال انجام است و فکر نکردن به زمینه های  اضطرابزای آن بسیار موثر است .

7- کسب اطلاعات در مورد شرایط تنش زا : بی اطلاعی از موقعیت  فشار آور باعث استرس و اضطراب بیش تری در افراد می شود . کسب آگاهی واطلاع از شرایط و مواردی که فرد با آن ها مواجه خواهد شد سبب میشود که کمتر دچار نگرانی و دلواپسی شود .

به طور مثال در جریان گذاشتنن  بیماران از نحوه ی عمل و دردهای پس از آن باعث می شود تا آنان کمتر دچار اضطراب شوند .

8- خندیدن : مطالعات نشان می دهند که خنده از سالمترین راه های جلوگیری از فشار روانی است . طبق تحقیقات انجام شده ، به هنگام خنده ، جریان خون در مغز افزایش یافته و هورمونی ضد درد ( که باعث احساس خوشی و سلامتی در شخص می شود ) در مغز آزاد میشود و میزان هورمونهای استرس زا در خون را پایین میآورد .

9-ابراز هیجان بر روی کاغذ : متخصصان معتقدند که نوشتن ساده ی هیجانات و احساسات بر روی کاغذ موجب تسکین فشارهای روانی ناشی از رویدادهای چون از دست دادن شغل ، مشکلات خانوادگی و ... میشود .

درمان اضطراب :

در بعضی از موارد اضطراب بدون نیاز به مراجعه به روان پزشک / روانشناس م یتواند درمان شود . به این موارد ، اضطراب طبیعی می گویند که طی آن اضطراب به خوبی توسط بیمار کنترل و برطرف می شود           ( مثل ترس ناشی از امتحان ) . در چنین شرایطی اضطراب می تواند توسط اعمال و روشهایی از قبیل حمام گرفتن به مدت طولانی ، تنفس عمیق ، صحبت کردن با شخص مورد اعتماد ، استراحت در یک اتاق تاریک و .... تحت کنترل در آید .

مراجعه به پزشک زمانی ضروری می شود که فرد دچار هراس بیش از حد یا علایمی جدید و غیرقابل توجیه شود . در آن صورت پزشک  درمان دارویی یا درمان غیردارویی ( روش های کلاسیک ) را به او پیشنهاد می کند .

در کنار دارو درمانی ، می توان از روشهای تن آرامی : آرام سازی ( Relaxation ) ، حساسیت زدایی ، توقف تفکر ، سرمشق دهی و ... استفاده نمود . در این روش ها به بیمار آموزش داده می شود که بدن خود را برای مقابله ی موثر و مستقیم با عوامل تنش زا آماده کند .

برخی نکات قابل توجه برای دانش آموزان و دانشجویان :

روش های پیشگیری از اضطراب امتحان :

عوامل محیطی نقش مهمی را در اضطراب امتحان ایفا می کند پس اضطراب  امتحان به میزان زیادی قابل پیشگیری است .

اگر دانش آموزان امتحان را امری عادی تلقی کنند و موقعیت را آن طور که هست ، بپذیرند کمتر دچار اضطراب می شوند .

دانش آموزان هر اندازه اضطراب امتحان را در مورد توجه قرار دهند ، به همان نسبت دچار دلهره و نگرانی و ترس می شوند .

رفتارهای سازنده مثل مشورت و تمرین ، مطالعه بیشتر ، مشورت با دبیران یا اساتید ، تمرین پرسشهای امتحانی قبلی یا پرسشهای امتحانی ایجاد شایستگی برای غلبه بر اضطراب امتحان از طریق حساسیت زدایی منظم . باید در دانش آموزان و دانشجویان چنین احساسی ایجاد کنیم که امتحان مشکلی ندارد .

بر طرف نمودن محرک های نامطلوب که در امتحان مزاحم دانش آموزان یا دانشجویان هستند از قبیل :

الف ) احساس تقصیر و رنجش پنهانی : مثلاً این که در گذشته نتوانسته اند نمره خوبی بیاورند و ر ضایت والدین ، معلمان و دوستان را جلب نماید .

ب ) ترس از ناامنی و محرومیت از توجه و محرومیت خانواده ، مثل زمانی که امنیت خود را در خانواده در گروی نمره خوب و دلخواه والدین می بینند .

ج ) برچسب های نادرست و حرف های زشت و زننده ای که می شنوند ، مثل نسبت دادن صفاتی چون تنبیل و ...

د ) ترس از مقررات امتحان ، نمره پایین ، پیام ها و هشدارهای مراقبین و مسئولین ، ترس از عوامل غیرمطلوب فیزیکی جلسه امتحان مثل گرما ، سرما ، میز امتحان و غیره .

ه ) از آنجا که اضطراب امتحان با عزت نفس رابطه معکوس دارد و باید عزت نفس دانش آموزان / دانشجویان  را افزایش داد .

و ) باید ارزیابی شناختی و تصویر ذهنی دانش آموزان/ دانشجویان از خود و توانمندی هایشان را از طریق ارائه بازخوردهای درست و واقع گرایانه افزایش داد .

ی ) توقعات والدین و معلمان از دانش آموزان / دانشجویان  باید متنااسب با توانایی های و استعدادهای آنان باشد .

ن ) باید از مقایسه کردن دانش آموزان / دانشجویان  با یکدیگر اجتناب کرد . در صورت لزوم هر فرد باید با خودش مقایسه شود .

ل  ) از مدرک گرایی و بیش از اندازه به نمره  بها دادن ، باید خودداری کرد .

چند توصیه برای مقابله با اضطراب امتحان :

قبل از آزمون :

تصویر سازی مثبت از فضای امتحان و اینکه بخوبی از عهده آزمون بر آمدند .

خودباوری مثبت و رشد دهنده و اینکه از عهده این آزمون بر می آیم .

شب قبل از امتحان ساعت خواب را رعایت کنند .

با اعتماد و اطمینان به دانستیهای خود برای امتحان آماده شوند .

با معده خالی در جلسه امتحان حاضر نشوند .

برای کاهش استرس ، آّبمیوه و سبزی تازه توصیه شود .

در آخرین لحظات قبل از آزمون هیچ مطلبی مرور نشود .

هنگام آزمون :

تمرین دم و بازدم برای چندین مرتبه (  بدن را شل و رها کرده ، دهان بسته ، از طریق بینی آهسته به عمیق نفس گرفته – حدود چهار ثانیه – حبس نفس برای سه ثانیه ، شش ثانیه با دهان نیمه باز آهسته عمل بازدم را انجام می دهیم . )

راهنماها را به دقت بخوانند .

زمان خود را در جلسه آزمون تقسیم بندی کنند .

اگر پاسخ سوالی را نمی دانند ، از آن بگذرند و به سراغ پرسش بعدی بروند .

وقتی شروع به نوشتن پاسخ پرسشها در پاسخ برگ می کنند هراس نداشته باشند .

 

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : آشنائی با مفاهیم استرس و اضطراب پارت اول

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

  پیشگفتار:

 استرس و اضطراب کلماتی هستند که در زندگی روزمره ، برای توصیف حالات و احساسات بسیار استفاده
می شوند : به طور مثال ، به هنگام سخنرانی در برابر جمع ،  به هنگام امتحان ، به هنگام مشکلات مادی ، تأخیر سر یک قرار ... از این رو در شرایطی مانند شرایط فوق ،  در سخنان خود از این دو کلمه استفاده  می کنیم ، ولی توجه چندانی به تفاوت موجود میان آن دو نداریم .

در روان شناسی ، اضطراب مرحله ی پیشرفته تر استرس مزمن است ، هنگامی به صورت یک مشکل سلامت روانی در می آید که برای فرد یا اطرافیانش رنج و  ناراحتی به وجود آورد یا مانع رسیدن او به اهدافش شود و یا در انجام کارهای روزانه و عادی او اختلال ایجاد کند . برای درک بهتر ابتدا استرس ( تنیدگی ) ، و سپس اضطراب را مورد بررسی قرار می دهیم .

تنیدگی ( استرس ):

   استرس ، تنیدگی یا فشار عصبی ، در روان شناسی به معنی نیرو و فشار است . هر محرکی که در بدن باعث ایجاد واکنش شود ، عامل تنیدگی یا استرس زا نامیده می شود . به عبارتی دیگر ، هر عاملی که موجب تنش روح و جسم و از دست رفتن تعادل فرد شود ، عامل تنیدگی است .

تنیدگی واکنش یا واکنش هایی است که در فرد ، در اثر حضور عاملی دیگر ( عامل تنیدگی ) به وجود  می آید تا تعادل از دست رفته را باز گرداند ، و باعث  بسیج شدن قوای فرد برای مقابله با آن عامل و آماده باش موجود زنده می شود . بعبارت دیگر :

استرس در حقیقت پاسخ بدن ما به محیط اطرافمان است . این واکنش اغلب در اثر وقایع خاصی پدید می آید . تغییرات استرس آفرین می توانند جسمانی ، روانی ، و یا رفتاری باشند . علتهای ایجاد کننده ی استرس را استرسور می نامند و این علل از فردی به فرد دیگر متفاوتند .

واکنش بدن ما نسبت به استرسها با ترشح برخی مواد شیمیائی بنام هورمونها انجام میشود و حالتی تحت عنوان جنگ و گریز ! را پدید می آورد .

اصلی ترین هورمونهائی که این حالت را بوجود می آورند عبارتند از آدرنالین و کورتیزول اینها توسط غده های فوق کلیوی و بر اثر دریافت سیگنالهائی از هیپوتالاموس مغز ، ترشح شده و پاسخ های خاصی را در بدن بر می انگیزند .

در حقیقت پاسخ دفاعی یک مرغ در حمایت از جوجه هایش و یا فرار از مقابل یک شیر درنده توسط سایر حیوانات نیز با همین هورمون ها ایجاد میشوند .

طول عمر آدرنالین کوتاه بوده و در حقیقت برافروختگی های ناگهانی در اثر خشم ، گلگون شدن چهره بدنبال استرس شدید و ... ناشی از ترشح همین هورمون است . طول عمر کورتیزول بیشتر بوده و باعث  اثرات طولانیتر و مزمن تری در فرد می گردد .

ترشح تدریجی و طولانی کورتیزول باعث تخلیه ی انرژی ، کاهش فایده بخشی از سیستم ایمنی ، کاهش تمرکز حواس ، و حتی چاقی میگردد .

هر فردی  بنوعی درگیر استرس میشود و میتوان گفت همه ی ما بگونه ای در معرض استرس های مختلف هستیم اما نکته ی جالب اینجاست که برخورد افراد مختلف با استرس و کنار آمدن با شرایط در اشخاص مختلف متفاوت است .

مراحل تنیدگی ( استرس ) :

   تنیدگی معمولاً دارای سه مرحله است :

1- واکنش اخطار :

مغز پس از دریافت خبر ناخوشایند ( عامل تنیدگی ) ، آن را ثبت می کند و هیپوتالاموس ( ناحیه ای در مغز ) به تفسیر آن ، و سپس به فرستادن اخطار ( الکتروشیمیایی ) به غدد هیپوفیز موجود در مرکز جمجمه می پردازد .

این غدد شروع به ترشح هورمونی برای تحریک غدد فوق کلیوی می کنند . به این ترتیب ، هورمون آدرنالین از غدد فوق کلیوی آزاد شده و در جریان خون می ریزد و پیام را به سایر غدد در سراسر بدن منتقل می کند.

در نتیجه ، طحال برای عمل بسیج شده و باعث ورود گلبول های قرمز اضافی در جریان خون می شود . بنابراین ، اکسیژن و غذای اضافی وارد سلول ها می شوند ، قدرت لخته ی خون بالا می رود ، کبد مواد قندی و ویتامین ها را رها می سازد ، ضربان قلب بیشتر می شود و تنفس تغییر می کند .

همچنین ، خون از پوست و احشا به ماهیچه ها و مغز جاری شده ، باعث سردی دست ها و پاها می شود ، و بدن برای تهاجم یا حمله یا فرار به صورت آماده در می آید . این مرحله ممکن است از چند دقیقه تا 24 ساعت به طول انجامد .

2-  مرحله ی مقاومت :

طی این مرحله که ممکن است از چند ساعت تا چند روز طول بکشد ، بدن عملاً برای مبارزه با عامل فشار بسیج است . به همین دلیل به مصرف انرژی فراوان نیازمند است .

بعد از واکنش و رفع یا حل عامل فشار ، بدن احساس خستگی می کند . پس از مدتی استراحت ، متابولیسم ( سوخت و ساز ) بدن به حالت عادی بر می گردد . معمولاً دو مرحله ی اول برای بدن مفیدند ، چون از طرفی باعث  می شود تا بدن قوای خود را بسیج کند و در آن شرایط واکنش نشان دهد ، و از طرفی دیگر ، با تحریک غدد و فعال شدن هورمون  ها ، تعادل هورمون ها و دیگر مواد در خون دوباره برقرار می شود .

3- مرحله ی فرسودگی :

در صورتی که شرایط استرس زا بیش از حد طولانی شود ، یا به طور مکرر رخ دهد ، یا این که سیستم عصبی بدن نتواند به مرحله ی مقاومت خاتمه دهد و بدن مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند ( به خصوص در کسانی که اضطراب دارند ) ، ذخایر آن به تدریج تمام می شود و بدن در برابر بیماری ها آسیب پذیر می شود .

آنگاه است که فرد دچار مشکلات روانی ، نظیر اضطراب ، افسردگی ، خستگی ، عصبانیت ، وسواس ، پیری زورس و .... و نیز بیماری هایی جسمی همچون سرماخوردگی ، آنفلولانزا ، کم اشتهایی ، اختلال در هضم ، سردرد ، فشار خون بالا ، سکته قلبی ، روماتیسم ، میگرن ، سرطان ، ... می شود . 

راههای کاهش استرس !

توقف فکر یا فکر نکردن راهی است برای تمرکز حواس و دوری از افکار نامطلوب و تنش زا . وقتی بطور مکرر این کار در مورد افکار نامطلوب انجام می شود ، دوری از اینگونه تفکرات ساده تر خواهد شد . حتی بگونه ای خواهد شد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است ! و بدین ترتیب فراموش کردن آن بسادگی امکان پذیر است سپس در زمانهای مناسبی که آرام تر و راحت تر هستید آن مسئله را مجدداً برای خود مطرح کنید چشمهایتان را ببندید و سعی کنید تمام افکارتان را روی آن متمرکز نمائید حالا راه های مختلف برطرف کردن و حال این استرس  را بررسی کنید.

سعی کنید فقط به افکاری اجازه بروز دهید که در حل این معضل به  شما کمک می کنند در یک لحظه به حل بیشتری از یک موضوع پراسترس و رنج آور فکر نکنید .

برای فکر کردن در مورد این موضوع زمان خاصی در نظر بگیرید و با تمام شدن آن زمان ، فایل این استرس را بطور موقت در ذهن خود ببندید و فکر کردن در مورد آن را به زمان دیگری موکول کنید . بدین ترتیب ذهن شما یاد میگیرد که در زمانهای خاص براحتی افکار تنش زا را کنار بگذارد . حتی برای بیان اتمام زمان میتوانید با دست خود ( بالا و پایین آوردن آن یا حرکات کردن و .. ) نیز علامت شروع یا پایان را انجام دهید.جمله ای که من در اینگونه شرایط برای خودم بعنوان شعار اصلی برگزیده ام اینست که سعی کن در یک لحظه در یک جبهه به جنگی و سایر جبهه ها را آرام نگه دار ، چرا که جنگیدن در جهات مختلف و در آن واحد بسیار مشکل آفرین تر و مخاطره آمیز تر از یک جبهه است.

برای تمرین کردن جهت قطع افکار مختلف می توانید روش دیگری را نیز امتحان کنید بدین صورت که روی یک نوار ضبط صوت با صدای خودتان به فواصل کاهش یابنده مثلاً بترتیب 3، 2   و یک دقیقه ای کلمه ی بسه یا استوپ را بصورت محکم و با لحن تحکم آمیز بگوئید و در زمانی که قرار است روی یک موضوع تنش آفرین فکر کنید   ، آن ضبط صوت حاوی نوار را روشن کنید .

با شنیدن اولین بس است ! یا ایست دیگر به فکر کردن ادامه ندهید . سپس  بعد از سی ثانیه توقف ، مجدداً شروع به تفکر کنید .و باز هم بهمین ترتیب با شنیدن صدای استوپ قطع کنید این روش بسیار ساده می تواند شما را برای کاهش افکار متفاوت و تنش زا در آن واحد و حل آنها در زمان های مناسب دیگر کمک کند . این روش را بارها و بارها تکرار کنید و بمرور سعی کنید بجای استفاده از ضبط صوت ، صدائی از درون خود و بطوریکه فقط خودتان بشنوید ، را جایگزین آن نمائید . و در دفعات بعدی می توانید فقط تصویر کلمه ی استوپ را در ذهن بیاورید !

در این زمان دیگر شما قادر خواهید بود بطور مناسبی زمان و میزان فکر کردن به مسائل مختلف را در ذهن خود مدیریت کنید و از پراکندگی فکر ، همچنین نفوذ افکار مخرب و مغشوش کننده ی ذهن ، و تنش های ناشی از آن جلوگیری کنید . اینکه در چه زمانی به چه موضوعی فکر کنیم و در چه مواقعی به کدام افکار توجه نکنیم ، خود کلید حل بسیاری از استرس ها ، اضطراب ها و مشکلات روحی است.

یاد بگیریم که ....

یکی از علل ایجاد استرس ، متعهد کردن بیش از حد خود است بسیاری از ما بلد نیستیم که در مواقع لزوم کلمه ی نه را بکار بریم !بهمین خاطر اغلب بیش از حد توانمان نسبت به دیگران متعهد می شویم . باید به خودمان یاد دهیم که در مواقعی که ضرورت ندارد از می توانیم پاسخ منفی هم بدهیم ! همه چیز ارزش آن را ندارد که وقت ما را بگیرد . 

تمرکز .....

در یک زمان بیش از یک کار مهم را انجام ندهید ،چرا که وقتی سعی می کنید بیش از یک کار را در آن واحد به انجام بر سانید معمولا هر کار زمان بیشتری را خواهد برد و نیز در اغلب موارد کیفیت آن کمتر خواهد شد البته در مواردی خاص می توان دو کار را با هم انجام داد اما حتی در اینگونه موارد هم اگر مشاهده کردید که کاهش دقت یا فایده بخشی آن کار کمتر از حد مورد نیاز است و ای استرس بیش از حدی برایتان ایجاد می کند ، تمرکزتان را بر روی کار اصلی قرار دهید و کار درجه دو را بعداً در شرایط مناسب تری دنبال نمائید .

دقت  :

سعی کنید در جائی آرام ، با تمرکز حواس و حداکثر دقت به مسائل مهم فکر کنید . شلوغی محیط و از هم گسیختگی فکر باعث خواهد شد که نتوانید از وقتی که برای فکر کردن و تصمیم گیری صحیح اختصاص داده اید استفاده کاملی ببرید  در صورت لزوم از سایرین خواهش کنید که شما را کمی تنها بگذارند . می توانید در این مدت از کسی کمک بگیرید تا کارهای شما را انجام دهد .

 زمانی را برای تفریح و شادی در نظر بگیرید.

وقتی تمام ثانیه ها یتان را برای کارهای مختلف اختصاص می دهید ممکنست از خود غافل شوید و ناخودآگاه زمانی را برای خود در نظر نگیرید ! نتیجه ی این مسئله کاهش اثر بخشی و موفقیت واقعی شما خواهد بود .

روش های مختلف ارتباط با سایرین برای کاهش تنش :

سه نوع ارتباط با سایرین در افراد مختلف وجود دارد : منفعل ، تهاجمی ، و جراتمندانه . همه ی ما در شرایط مختلف هر سه نوع این رفتارها را از خود بروز میدهیم . اما بهتر اینست که یاد بگیریم چگونه بیشتر دارای رفتار جراتمندانه باشیم !

 در ارتباط های منفعل فرد سعی میکند از اظهار عقیده و نظرات ، بیان عواطف و احساسات ، و  خواسته هایش خودداری کند . فکر میکند که صحبت کردنش چندان مطلوب نیست و تفکراتش خریداران چندانی ندارد ، خصوصاٌ اگر با افرادی طرف باشد که از جهاتی بالاتر از او هستند . این فرم تفکر باعث میشود که شخص کنترلی بر موقعیتش نداشته باشد .

در ارتباط های تهاجمی ، شما مصرانه و صادقانه از افکار ، احساسات و خواسته هایتان دفاع می کنید ، ( البته به قیمت نشنیدن افکار دیگران ! ) و بر آنها پافشاری مینمائید . در این حالت شما خشن و نهیب زن ، مصر و پایبند و حتی شاید گستاخ میشوید . این گونه رفتار باعث آسیب رساندن به روحیه ی دیگران و ناراحتی درونی آنها شده و واکنش منفی آنان باعث ایجاد استرس و اضطراب می گردد .

رفتارهای جراتمندانه گونه ای از ارتباط است که در آن هر احساسی بجز اضطراب به راحتی ابراز شده و نتیجه آن رسیدن به اهداف و مقاصد شخصی بدون ضایع کردن حق دیگران است . این باور وجود دارد که هم خود فرد و هم دیگران ارزشمند هستند .

دوری از افکار تحریک کننده برای کاهش تنش :

گرچه بسیاری از این افکار اساسی و ضروری هستند اما وقتی تشدید میشوند و یا غلط تفسیر میگردند مخرب و آسیب رسان خواهند بود .

برای مثال اطلاعاتی که یک عکس رادیوگرافی در بیمار مبتلا به سانحه ی تصادف به ما میدهد بسیار مهم است ولی تفسیرهای ناصحیح و پیش بینی های غلطی که میتواند در مورد این کار ضروری انجام شود . باعث ایجاد استرس بسیار زیاد و اضطراب شدید در فرد شود .

بهمین خاطر سعی کنید از تفسیرهای ناآگاهانه دوری گزینید و حقایق را آنگونه که هستند بپذیرد . سپس برای حل مشکل احتمالی راه چاره ای بیندیشید .

بدون اینکه درگیر احساسات و عواطف شدید و تنش زا شوید .  در بسیاری از موارد احساساتی عمل کردن بدون دخالت فکر و منطق باعث ایجاد مشکلات بیشتر شده و گره کار را کورتر می کند میتوانید بطور جداگانه تفسیرهای مثبت و منفی را نوشته ، براساس هر یک از آنها تصمیماتی اتخاذ تا در صورت لزوم
امکان واکنش منطقی واصولی­تر برای شما باشد .

 

 

 

 

 

/////////////////

 

 

 

تاثیرآموزش ذهن آگاهی برکاهش نگرش های ناکارآمد در بروز آسیب های اجتماعی                                         و

اعتیاد به مواد نوجوانان و جوانان (مطالعه مروری)

پژوهشگران :

محمودرضا هاشم ورزی

دکترای تخصصی روانشناسی تربیتی MPH . سلامت روان و اعتیاد

Relax_899@yahoo.com

مژگان رحمانی

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی

Mo_rahmani94@ahoo.com

ولی چالکی

کارشناس پرستاری

Mo_rahmani94@ahoo.com

چکیده:

مقدمه: ذهن آگاهی روشی برای کاستن و یا از بین بردن پریشانی های روانشناختی است و آموزش آن می تواند

بر نگرش های ناکارآمد که یکی از علل به وجود آمدن آسیب های اجتماعی و رفتارهای انحرافی از جمله اعتیاد

را هست را در برگیرد. اعتیاد به عنوان یکی از معضلات اجتماعی، در بین جوانان از شیوع بالائی برخوردار است.

هدف: از این مطالعه مروری بر تاثیرآموزش ذهن آگاهی بر کاهش نگرش های ناکارامد در بروز آسیب های اجتماعی و اعتیاد به مواد در نوجوانان  و جوانان است.

روش کار: جهت تدوین این مطالعه مروری، در بانک اطلاعاتی scholar googel و , science of web  Direct science,pubmed از کلید واژه های فارسی ذهن اگاهی ، نگرش های ناکارامد، آسیب های اجتماعی، اعتیاد به مواد ، نوجوانان و جوانان وکلید واژه های انگلیس ,attitudes inefficient, Mindfulness youth, addiction drug, harm social مقالات مرتبط از سال 2008 تا 2017 جستجو شد. در این مطالعه از مقالات نیمه تجربی، توصیفی، مداخله ای، توصیفی _ تحلیلی و توصیفی مقطعی استفاده شد.

یافته ها:33 مقاله وارد مطالعه شد،نتایج مطالعات مختلف نشان می دهد که افزایش حضور ذهن با انواع پیامدهای سلامتی ارتباط دارد و میتواند به رهاسازی افراد از افکار خودکار،الگوهای رفتاری ناسالم مانند اعتیاد کمک کند، با افزایش آگاهی افراد نسبت به حال، از طریق فنونی ذهن آگاهی می توان بر نظام شناختی آنان تأثیر گذاشت و باعث کاهش نگرشهای ناکارآمد و مصرف مواد شد.

نتیجه گیری: ذهن آکاهی می تواند در پیش گیری از ایجاد تفکر های ناکارامد و کاهش مصرف مواد در نوجوانان و جوانان موثر باشد.

کلمات کلیدی: ذهن اگاهی ، نگرش های ناکارآمد، آسیب های اجتماعی، اعتیاد به مواد ، نوجوانان و جوانان

 

 

 

 

 

مقدمه:

ذهن آگاهی وحضورذهن روشی می باشد که برای کاستن و یا از بین بردن مشکلات زندگی و ناراحتی ها و پریشانی های روانشناختی به کار گرفته می شود. تمرین های فکری در این درمان از سنت های بودا نشأت گرفته است. ذهن آگاهی به عنوان حالتی از توجه برانگیخته وآگاهی از آنچه که در لحظه کنونی اتفاق میافتد تعریف شده است . این توجه، توجهی هدفمند می باشد که به همراه پذیرش بدون داوری در مورد تجربه های در حال وقوع در لحظه کنونی است که مراجع را قادر میسازد که بدون قضاوت در مورد تجربه اش، آنها را درک کند، همچنین با به چالش کشیدن وپذیرش باورها واحساساتش روابط خود را با دیگران تغییر دهد، گرچه در این راه ممکن است سختی ها ودشواری های فراوانی وجود داشته باشد. اما یکی از مناسب ترین و موفّق ترین روشهای موجود در درمان می باشد(1). آموزش ذهن آگاهی یکی از درمان های کاهش استرس است .  این آموزش کاهش پریشانی روانشناختی و نشانه های اضطراب و افسردگی را به دنبال دارد و موجب بهبود بهزیستی روانی، جسمانی، هیجانی و معنوی و بهبود کیفیت خواب می شود. در بررسی نقش ذهن آگاهی در عاطفه و خلق، نتایج نشان می دهد که ذهن آگاهی پیش بینی کننده رفتار خودتنظیمی و حاالت هیجانی مثبت بوده است(2). و همچنین به کارگیری روش درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی به شکل چشمگیری در میزان سالمت روان معتادان مؤثر می باشد(3). اعتیاد یک بیماری جسمی روانی، یک مشکل بزرگ فردی واجتماعی است(4) و به عنوان یکی از معضالت اجتماعی،در جامعه، به ویژه در بین جوانان از شیوع بالائی برخوردار است که این موضوع می تواند مضرات مختلف اجتماعی و بهداشتی مانند آسیب به زمینه اقتصادی فرد، افزایش خشونت، خطر افزایش ایدز، بزهکاری، بیکاری، افزایش اختلالات روانی و افکارخودکشی را در به دنبال داشته باشد بیشتر معتادان تمایل دارند سبک زندگی ای که وابسته به مواد است را تغییردهند، اما وجود مشکالت زیاد در مرحله درمان،سبب عود و ترک دوره درمانی  می شود به همین دلیل اعتیاد به عنوان یک مشکل حاد برگشت پذیر معرفی شده است اختلالات مصرف مواد و پیامدهای وخیم و ناخوشایند ناشی از آن به عنوان یکی از مهمترین خطراتِ سلامت روانی وجسمانی در سراسر دنیا به شمار می آید. این اختلالات با بسیاری از مشکلات جدی پزشکی،روانپزشکی، خانوادگی، شغلی، قانونی، معنوی واخلاقی در ارتباط هستند. اختلالات مصرف مواد نه تنها باعث درد و رنج فرد مصرف کننده می شود بلکه آسیب فراوانی را نیز بر خانواده و جامعه تحمیل می کند(5). نگرش های ناکارآمد می تواند یکی از علل به وجود آمدن آسیب های اجتماعی از جمله اعتیاد باشد که مطالعات نشان داده که درمان ذهن آگاهی می تواند در کاهش این نگرش ها تاثیر گذار باشد. نگرشهای ناکارآمد معیارهای انعطاف ناپذیر و کمال گرایانه ای می باشند که فرد با به کار گیری از آنها به قضاوت درباره خود و دیگران میپردازد. این افکار و نگرش ناکارآمد باعث شکل گیری باورهای منفی در فرد میشود که با کشف ارتباط آنها بین خلق و نگرشهای ناکارآمد میتوان به درمان پرداخت و از بازگشت مجدد این موارد پیشگیری کرد. از عوامل تعیین کننده های مؤثر براضطراب و نگرش ناکارآمد میتوان به نقش حضور ذهن در رهاسازی افراد از افکار خودکار، عادتها و آسیب های اجتماعی از جمله اعتیاد اشاره کردکه نقش مهمی را در تنظیم رفتاری ایفا و سلامتی وشادمانی را به همراه دارد(3). آسیب اجتماعی مفهوم جدیدی است که باشکل گیری و رشد جامعه شناسی، برای مطالعه و ریشه یابی بی نظمی های اجتماعی به کار برده می شود. همزمان با گسترش انقلاب صنعتی و گسترش دامنه نیازمندیها، محرومیت های ناشی از عدم امکان برآورده شدن خواسته ها و نیازهای زندگی موجب افزایش فساد، عصیان، تبهکاری، سرگردانی، دزدی و انحرافات جنسی و دیگر آسیب ها شده است. در جامعه شناختی در تعیین انحرافات روی چند نکته تأکید بیشتری میشود؛ یکی اجتماعی بودن انحراف و دیگری نسبیت آن است. انحرافات نسبی هستند به این دلیل که تابع زمان و مکان هستند زیرا ممکن است در یک زمان عملی نابهنجار تعریف شود. عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتار انحرافی و بزهکاری گوناگون می باشند ازجمله: وضعیت اقتصادی خانواده (فقر یارفاه بیش از حد) معاشرت با دوستان ناباب و ناصالح، گذراندن اوقات فراغت بدون هدف ، بیکاری، نوع شغل و میزان درآمد، رضایت و عدم رضایت شغلی، تجرد وتأهل، تراکم جمعیت، مهاجرت، بی عدالتی، مواد اعتیاد آور ، وسایل ارتباط جمعی از قبیل روزنامه ها، رادیو و تلویزیون و... همگی در ارتکاب جرم و کجروی ها اثر دارند ارتباط متقابل فرد و جامعه و محیط پیرامونش و تعادل بین آنها در شکل گیری رفتار مؤثر می باشد. بدیهی است رفتار انحرافی نیز از چنین وضعیتی برخوردار بوده ومشمول همین شرایط خواهد بود(6) . به عبارتی دیگر، بین اعتیاد، جامعه، آسیب های آن، تفکرات و روان فرد رابطه بسیار نزدیکی وجود دارد، عمق فاجعه آنگاه ظهور پیدا می کند که بدانیم این مشکلات نقش مؤثر خود را برروی نیروی فعال جامعه یعنی نوجوانان و جوانان ایفاء می کند جوانی که به اعتیاد روی می آورد، نه تنها دیگر عنصر سازندهای برای جامعه نیست، بلکه تا زمانی که نجات نیابد، در بهترین حالت خنثی و بی کفایت و در بدترین حالت، منشأ بی نظمی اجتماعی است و جامعه را به تباهی میکشاند. بسیاری از جرائم، توسط افرادی که مواد اعتیادآور مصرف می کنند انجام میشود و انحرافات ناشی از اعتیاد بسیار زیاد می باشد(7). بررسی مسائل جوانان به دلیل نقش بسزای آنها در پیشرفت جامعه ضرورت دارد. جوانان از نظر نیروی فعال که گرداننده چرخهای اقتصادی هر کشور هستند دارای اهمیت و ارزش بسیار زیادی می باشند(5). نتایج نشان می دهد که افزایش حضور ذهن با انواع پیامدهای سلامتی نظیر کاهش درد، اضطراب، افسردگی، استرس و بیماریهای دیگر ارتباط دارد. حضور ذهن میتواند در رهاسازی افراد از افکار خودکار، عادتها و الگوهای رفتاری ناسالم همچون اعتیاد کمک کند و از این رو نقش مهمی را در تنظیم رفتاری برای جلوگیری از رفتارهای نا کارامد وایجاد سلامتی را ایفا می کند(3). بدین منظور پژوهش حاضر به بررسـی سنجش اثربخشی درمان ذهن اگاهی مبتنی بر شناخت برکاهش نگرش های ناکارامد در بروز آسیب های اجتماعی و اعتیاد به مواد مخدر جوانان برآمدند که از صدمه به سالمتی جوانان اجتناب و با تأمین سالمت روان آنها موجبات ارتقای سـطح سـلامت شخــصی و اجتمــاعی فــراهم گــردد و از عــوارض و پیامدهای ناشی از آن جلوگیری گردد.

روش بررسی:

مطالعه حاضر مطالعه ای مروری نقلی می باشد. جهت تدوین آن، در بانک اطلاعاتی اینترنتی google scholar و به طور اختصاصی در بانک های اطلاعاتی فارسی از جمله science of web Direct science,pubmed, با استفاده از کلید واژه های فارسی ذهن اگاهی مبتنی بر شناخت، نگرش های ناکارامد، آسیب های اجتماعی، اعتیاد به مواد ، نوجوانان و جوانان و کلید واژه های انگلیسی -Cognitive

mindedness therapy, inefficient attitudes, social harm, drug addiction, youth مقالات مرتبط با موضوع مقاله فوق از سال 2008 تا 2017 جستجو شد. معیارهای ورود شامل مقالات مربوط به ارتباط بین ذهن آگاهی با نگرش های ناکارامد و آسیب های اجتماعی در ارتباط با اعتیاد نوجوانان و جوانان و یا به طور خاصی به آنها اشاره شد ، می باشد.

یافته ها:

در مجموع 33 مطالعه با استفاده از کلمات کلیدی: ذهن اگاهی مبتنی بر شناخت، نگرش های ناکارامد، آسیب های اجتماعی، اعتیاد به مواد ،نوجوانان و جوانان پیدا شد که از این تعداد مقاله ها بر اساس معیار های ورود تنها 9 مقاله پذیرفته شد که در چهار دسته طبقه بندی شدند که شامل:

1 -تاثیر درمان ذهن اگاهی بر نگرش های ناکارامد

2 -تاثیر وجود نگرش های ناکارامد در ایجاد آسیب های اجتماعی

3 -میزان برخورداری نوجوانان و جوانان از آسیب های اجتماعی

4 -تاثیر درمان ذهن اگاهی بر اعتیاد به مواد نوجوانان و جوانان

 

دسته ها

نویسندگان،سال

روش ها

یافته ها

1 -تاثیر

درمان ذهن اگاهی

بر نگرش های

ناکارامد

1-بیرامی و همکاران

(2014)

 

 

 

 

 

 

2-کمال

کوهی(2013)

1-با استفاده از آزمون

های اضطراب

اجتماعی لیبوویتز و

نگرشهای ناکارآمد بک

و وایزمن بر 30 نفر از

دانشآموزان پسر

دبیرستانی شهرستان

خرم آباد انجام شد.

2-پژوهش از نوع نیمه

آزمایشگی با طرح

پیش آزمون و پس

آزمون بر روی کلیه

معتادان تحت درمان

در مراکز درمان و

بازتوانی اقامتی تحت

نظارت بهزیستی

1-نتایج نشان داد

که درمان شناختی

مبتنی بر ذهن

آگاهی میتواند باعث

کاهش اضطراب

اجتماعی و

نگرشهای

ناکارآمد شود.

2-نتایج این مطالعه

نشان داد شناخت

درمانی با رویکرد

ذهن آگاهی بر

خودکارآمدی

بیماران معتاد تحت

درمان موثر است

2 -تاثیر

وجود نگرش های

ناکارامد در ایجاد

آسیب های

اجتماعی

1-ریان و

دسی(2000)

 

 

 

 

 

 

2-کاویانی و

همکاران (2008)

1-یک مطالعه

توصیفی بر روی 239

نفر از کارکنان شهر

هونگ کونگ انجام

شد.

 

 

 

2 -با استفاده از

پرسشنامۀ افسردگی و

اضطراب بک، مقیاس

نــگرش ناکـارآمد و

پرسشـنامه افکـار

خودآینددانشجوی

دختر ســاکن

خوابـگاه دانشـگاه

اصفهان انجام شد.

1 -نتایج نشان داد

که ذهن آگاهی

افکار به کاهش

رفتار خودکار و

ناکارامد، به عادتها و

الگوهای رفتاری

ناسالم کمک می

کند،می انجامد.

2 -نتایج نشان داد

که MBCTدر

کاهش افسردگی،

اضطراب، نگرش

ناکارآمد و افکار

خود آیند مؤثر

است.

3 -میزان

درگیری نوجوانان و جوانان

از آسیب های

اجتماعی

3-کمال

کوهی(2013)

 

 

 

 

 

 

2-گلچین(2008)

3-این تحقیق به روش

پیمایش در میان 666

نفر از دانش آموزان

دوره متوسطه استان

آذربایجان شرقی انجام

شده است.

 

 

2 -یک مطالعه مروری

ونقلی بود که از 12

پژوهش در ارتباط با

موضوع پژوهش

استفاده شد.

1 -نتایج نشان داد

که ذهن آگاهی

افکار به کاهش

رفتار خودکار و

ناکارامد، به عادتها و

الگوهای رفتاری

ناسالم کمک می

کند،می انجامد.

2 -نتایج نشان داد

که MBCTدر

کاهش افسردگی،

اضطراب، نگرش

ناکارآمد و افکار

خود آیند مؤثر

است.

4 -تاثیر

درمان ذهن اگاهی

بر اعتیاد به مواد

نوجوانان و جوانان

1-حامدی و

همکاران2014

 

 

 

2-ایمانی و همکاران

2014

 

 

 

 

 

 

 

3-بون و

همکاران(2009)

1-یک مطالعه نیمه

تجربی 90 نفر از

مردان سوءمصرف

کننده مواددر مراکز

ترک اعتیاد شهر تهران

انجام شد.

2-با استفاده از یک

طرح آزمایشی پیش

آزمون پس آزمون بر

روی تعداد 62 نفر از

سوء مصرف کنندگان

مواد مخدر از کلینیک

اندیشه رهایی تهران

انجام شد.

3 -یک مطالعه نیمه

تجربی بر روی 168نفر

از مراجعه کنندهای

مرکز ترک اعتیاد در

آمریکا انجام شد

1-آموزش ذهن

آگاهی و مشاوره

رفتاری باعث

کاهش مصرف مواد

و عود سوءمصرف

مواد می گردد.

2-نتایج نشان داد

که آموزش ذهن

آگاهی سالمت

جسمانی و

روانشناختی را افراد

افزایش داده

است.

 

3-نتایج حاصل از

تاثیر گذاری درمان

ذهن آگاهی بر

بیماران بوده است.

 

بحث و نتیجه گیری:

1 . تاثیر درمان ذهن اگاهی بر نگرش های ناکارآمد:

ذهن آگاهی به عنوان یک حالت ارتقاءدهنده تفکر خودآگاهی برای بهبود بهزیستی در نظر گرفته می شود. نگرشهای ناکارآمد معیارهای انعطاف ناپذیر و کمال گرایانه ای هستند که فرد از آنها برای قضاوت درباره خود و دیگران استفاده می کند(1).

حضور ذهن می تواند در رهاسازی افراد از افکار خودکار، عادتها و الگوهای رفتاری ناسالم کمک کند واز این رو نقش مهمی را در تنظیم رفتاری ایفا، نماید. مؤلفین زیادی مطرح کرده اند که تمرینات حضور ذهن می تواند باعث ایجاد تغییراتی درالگوهای فکری، یا نگرشهای فرد در مورد فکارش شود(8.)

آموزش ذهن آگاهی باعث عدم محوریت ذهن فرد نسبت به الگوهای فکری تکراری و همچنین کاهش نشخوار فکری می گردد(9).

نتایج نشان دادند که با افزایش آگاهی افراد نسبت به حال، از طریق فنونی مثل توجه به تنفس و بدن و معطوف کردن آگاهی به اینجا و اکنون، بر نظام شناختی و پردازش اطالعات تأثیر میگذارد و باعث کاهش نشخوارهای فکری و نگرشهای ناکارآمد درافراد می شود(10).

2 . تاثیر وجود نگرش های ناکارآمد در ایجاد آسیب های اجتماعی:

حضور ذهن می تواند در رهاسازی افراد از افکار خودکار، عادتها والگوهای رفتاری ناسالم کمک کند(11).

نگرش های ناکارامد معمول انعطاف ناپذیر،افراطی ومقاوم در مقابل تغییر هستند. این افکار و نگرش ناکارآمد باعث شکل گیری باورهای منفی در فرد می شود(12).

نتایج نشان داده اند که با کشف ارتباط بین خلق ونگرشهای ناکارآمد میتوان از آن پیشگیری کرد(13).

همچنین در بین درمان های ترکیبی به کار گرفته شده درمان ذهن آگاهی در کاهش این افکار تاثیر قابل توجهی داشت. حضور ذهن میتواند در رهاسازی افراد از افکار خودکار، عادتها و الگوهای رفتاری ناسالم کمک کند و از این رو نقش مهمی را در تنظیم رفتاری ایفا کند(1).

3 . میزان برخورداری نوجوانان وجوانان از آسیب های اجتماعی:

آسیب های اجتماعی در هر جامعه ای یکی از عمده ترین عامل تهدید کننده نظام اجتماعی تلقی می شود(14).

نتایج نشان می دهند که افراد در طی فرایند اجتماعی شدن می آموزند که چگونه اهداف فرهنگی مهم را بشناسند و در همان حال وسایلی را که از نظر فرهنگی مورد تأیید است را برای رسیدن به آن اهداف برگزینند. هنگامی که امکان دستیابی به آن اهداف وجود نداشته باشد، افراد به دنبال جانشین می گردند. رفتار جانشین ممکن است نتیجه اش رفتار انحرافی باشد(15).

همچنین مطالعات نشان داد که نابرابری در آمد در جوامع مختلف هم تولید فشار می کند و هم باعث افزایش میزان جرم در آنها می شود(16). به خاطر این که شکاف عمده بین فقیر و غنی کینه توزی و عدم اعتماد را به وجود             می آورد و چنین وضعیتی سر انجام منجر به خشونت و جرم می شود. جوامعی که در آنها نابرابری درآمد افزایش یافته است یک نوع حقارت و سر افکندگی در افراد کم درآمد ایجاد می شود که این عامل باعث ایجاد انگیزه های مجرمانه در برخی از این افراد می گردد(16).

4 . تاثیر درمان ذهن اگاهی بر اعتیاد به مواد نوجوانان و جوانان:

ذهن آگاهی به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه ای خاص، هدفمند و خالی از قضاوت است. به این

معنا یعنی بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه که اتفاق می افتد، فرد، بودن در لحظه و هر آنچه اکنون هست، واقعیت محض را بدون توضیح، تجربه کند(17).

رویکرد های مداخلاتی متفاوتی در حوزه درمان های فردی و گروهی اعتیاد مانندگروه درمانی حمایتی، روان درمانی های شناختی و بین فردی به کار رفته است(18). با توجه به اثربخشی روش ذهن آگاهی در اختلالات جسمانی و روان شناختی به نظر می رسد که در درمان کاهش برخی از نشانگان عود مصرف مواد افیونی موثر باشد(19).

نتایج حاکی ازآن است که درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش فشار روانی، درد مزمن، اضطراب ،پیشگیری از عود افسردگی، اختلال اضطرا ب تعمیم یافته اختلال استرس پس از سانحه و سایر اختلالات مؤثر می باشد(20).

ذهن آگاهی در حیطه اعتیاد هم به کار برده شده و نتایج و آثار مثبت درمانی داشته است(21). در صورتی که آموزش روش پیشگیری با ذهن آگاهی ترکیب شود، می تواند آثار نسبتار موفقیت آمیزی بر قضاوت و بیزاری معتادان تزریقی داشته باشد(22). یافته های تحقیق نشان داد که ذهن آگاهی بر پیش گیری از عود مجدد مصرف مواد تأثیر دارد(23).

منابع:

.1 Esmaeil Hashemi S MH. The Effectiveness of Mindfulness Training on Students Happiness. Journal of Res in Cli Psychology. 2017;6(2).)20-111(

.2 Narimani M AS. Effectiveness of mindfulness-based stress reduction and

emotion regulation training in the affect and mood of chemical weapons victims. Arak Medical University Journal (AMUJ). 2012;15(61):18-107.

.3 Keramaty M MK. Tasire Amozeshe Rahbordhaye SHenakhty Mobtany Bar

ZehnAGAHY Bar KHodkaramady Bimaran Motade Tahte Darman. Social Health &Addiction. 2.10:75-88)3(;016

.4 HammedyA SS, KHademy A,. Asarbakhshy Zehn Agahy Va Moshawere

Kahesh Asib Bar Pishgiry Az Ode Mojadade Masrafe Mavade Mokhader. Quarterly Journal of Research on Addiction. 2014;(7)28:101-18.

.5 EmaniS HM, Pashaee S,ZHahiry Sarvary M,MirzaeeJ,Zareh M,. Asssarbakhshy Darmane Zehn Ahahy Bar Ertegha Keyfiate Zendegy Soe Masrafkonandegan Mavad Mokhader Health Psychology. 2013;(2)1:64-81.

.6 Mohamadian Y. Baresy Elale Avamele Gerayesh Nojavanan Va Javanan Be

Etiad. Nashrie Olom Behzisty va Tavanbakhshy 2010;92)1:27-42.

.7 Cottrell L SY, Hongie L,DeveauvL,Lunn S. Gender- ased model comparisons of maternal values, monitoring, communication and early adolescent risk behavior. Journal of Adolescent Health. 2007;(1)41:99-109.

.8 Teasdale JD SZ, Williams M. How does cognitive therapy prevent depressive relapse and why should attentional control mindfulness training help? Behaviour Research and Therapy. (1995);(1)33:25-39.

.9 Kabat-Zinn J. Wherever you go, there you are: Mindfulness meditation in everyday life. New York: : Hyperion; (1994).

.10 Bohlmeije E PR, Taal E,Cuijpers P,. The effects of mindfulness-based stress

reductiontherapy on mental health of adults with a chronic medical disease: A

metaanalysis. J Psychosom Res. (2010);36 (68).539-44

.11 Ryan R DM. E.LSelf-determination theory and the facilitation of intrinsic motivation, social development, and well-being. J Am Psychol. (2000); 55(1):68-78

.12 Kaviani H JF, Yaheeraee H,. Asarbakhshy SHenakht Darnany Mobtany Bar

Zehn Agahy Dar Kahesh Afkare KHod Ayand Manfy,Negaresh Nakaramad Va A

fsordegy. Tazehaye Olom Pegiry 60 roze. 2008;(1)7:49-59.

.13 Goldin P GJ. Effects of mindfulness based stressreduction (MBSR) on emotion regulation in social anxiety disorder. Emotion. 2010; 25(10)( 83-9.)1

.14 Kohi K. Taeen Jamehe SHenakhty Enherafate Akhlaghi Danesh Amozan Dabirestany Dar Ostan Azarbaijan SHarghy. Faslname Daneshe Ejtezami Azarbayjan SHarghi. 2013;(3)10:27-47.

.15 Golchin M. Enherafate Ejtemaee Javanan Dar AYENE pazhoheshha. Name

Olome Ejtemaee. 2008;28:125-58.

.16 Bowen S WK, Dillworth T,Chawla N,Simpson T,Ostafin B,. , Larimer M,

Blume A, Parks GA, Marlatt GA. Mindfulness meditation and substance use in an incarcerated population. Psychol Addict Behav. 2006;(1)20:343-7.

.17 Blanchard KA MJ, Morgan TJ,Labouvie EW,Bux DA,. Assessing consequences of substance use: psychometric properties of the inventory of drug use consequences. Psychol Addict Behav. 2003;(2)17:328-31.

.18 Breslin FC ZM, McMain S,. An information-processing analysis of mindfulness: implications for relapse prevention in the treatment of substance abuse. Clin Psychol Sci Pract. 2002;(1)9:275-99.

.19 Emani S HM, Pashaee S,Zahri Sarvary M,Meerzaee J,Zare M,. The

Effectiveness of Mindfulness Treatment on Improving the Quality of Life of Substance Abuse Opioid (Triple): Improving physical and psychological wellbeing. Health Psychology.(2)1:64-77.

.20 Baer RA SGHJ, Krietemeyer J,Toney L. Using selfreport assessment

methods to explore facets of mindfulness. Assessment. 2006;.13:27-45)1(

.21 Bowen S CN, Collins SE,Witkiewitz K,Hsu S,Grow J,Clifasefi S,Garner

M,Douglass A,Larimer ME,Marlatt A. Mindfulness-based relapse prevention for

substance use disorders: a pilot efficacy trial. ubst Abus. 2009;30(4):295-305.

.22 Hayes SC WK, Gifford EV,Follette VM,Strosahl K.1996;64:1152–1168. .

Experiential avoidance and behavioral disorders: a functional dimensional

approach to diagnosis and treatment. J Consult Clin Psychol. 1996;(1)64(1152-1168)

.23 Hamedi A SS, KHademi A,. Effectiveness of Mindfulness and Consultation

on Reducing Injury to Prevent Recurrence drug use. Quarterly Journal of Research on Addiction. 2014;(7)28:102-18.

 

 

writers:

mahmoud reza Hashem Varzi

Ph.D. in Educational Psychology . MPH IN  Mental Health and Addiction

Mozhgan Rahmani

Master of Clinical PsychologyMo_rahmani94@ahoo.com

Vally CHalaki

nursing expertMo_rahmani94@ahoo.com

 

Abstract:

Introduction: Mindfulness is a method for reducing or eliminating psychological distress and its training can be based on inefficient attitudes that

are rigorous and perfectionist criteria and one of the causes of social harm that

involves deviant behaviors such as addiction Is included. Addiction as one of the social problems is prevalent among young people.

Objectives: The purpose of this study is to review the impact of Mental

Education on reducing the ineffective attitudes of young people in social harm

and drug addiction.

Methods: This study is a cross-sectional study. And for its development, in the

googel scholar web site and specifically in Persian databases including web of

science, pubmed, science direct, using Persian keywords, mindfulness, inefficient attitudes, social harm, addiction Drugs, Youth, and Key Words Mindfulness, inefficient attitudes, social harm, drug addiction, youth Articles related to this topic were searched from 2008 to 2017. . In this study, semi-experimental, descriptive, interventional, descriptive-analytic and descriptive cross-sectional papers were used.

Results: After the initial review, 33 articles were included in the study. The

results of various studies indicate that increasing the presence of the mind is

associated with a variety of health outcomes such as pain relief, anxiety, depression, stress and other illnesses, and can relieve people of automated

thoughts, Habits and unhealthy behavioral patterns, such as addiction, can help to cognize the cognitive system and process information, and reduce attitudes by increasing awareness of one's own being through techniques such as attention to breathing and body, and focusing attention here and now. Ineffective and preventing substance abuse.

Conclusion: Due to inefficient attitudes and subsequent social harm, including

drug addiction, juvenile anxiety treatment can be effective in preventing inefficient thinking and reducing the use of drugs in young people.

Keywords: mindfulness, inefficient attitudes, social harm, drug addiction, youth

 

//////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  خانواده بیماری روانی شدید قسمت دوم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مبانی کار با بیمارو فوائدآن :

1- اولین قدم اصلاح اطلاعات خانواده و ارائه مطالب علمی جدید در جهت روشهای پیشگیری از بروز بیماری، درمان ، پیگیری و همچنین کاهش معلولیت ها ست .

2- در صورت دانستن مسایل فوق خانواده احساس استقلال نسبی نموده ، همچنین ارتباط خانواده با روانپزشک و یا سیستم بهداشتی و درمانی حفظ می شود .

3- باعث اعتماد به نفس خانواده در خصوص نحوه ارتباط با بیمار خود و اینکه چگونه با بیمار زندگی کند و با تفکرات و رفتاریهای غیر طبیعی او مواجه شود ، می گردد .

4- ارتباط دو طرفه بین تیم سلامت( پزشک) و خانواده باعث افزایش تلاش خانواده برای کنترل درمان دارویی و مراقبت از بیمار می شود.

5- مشارکت خانواده عمدتاً به جلوگیری از بروز و ظاهر شدن بیماری و کاهش معلولیت ها و پیشگیری از عود و برگشت بیماری کمک می کند.

واکنش های اعضاء خانواده در شروع بروز علائم اختلالات روانی با رفتارهای غیر عادی :

معمولا خانواده ها نسبت به گرفتار شدن یکی از اعضای خود به بیماری، واکنش های متفاوتی نشان می دهند ، که آگاهی از آنها در کمک به آن فرد و یا خانواده ی او بسیار موثر است.این بیماری می تواند یک بیماری سخت همچون سرطان ، سکته مغزی و  بیماری روانی شدید و یا برعکس بیماری با شدت کمتر همچون سردرد ، ضایعات پوستی و یا اضطراب باشد. در اینجا مراحل واکنش اعضای خانواده به تفصیل ارائه می گردد:

مرحله اول - انکار:

اولین واکنش حالتی است که در آن خانواده گیج و مبهوت است و به اشکال گوناگون سعی در انکار بروز بیماری دارند و به همین دلیل لزومی برای مراجعه به پزشک احساس نمی کنند. جملاتی مانند " تشخیص پزشک غلط است"  و یا "چنین چیزی غیر ممکن است"  را بر زبان می آورند. در  حقیقت، آنها به مزمن تر شدن و افت بیشتر توانایی های بیمارشان کمک می کنند. آنها به امور روز مره و معمول زندگی خود ادامه می دهند ، گوئی که هیچ اتفاقی نیفتاده است . گاهاٌ حتی اگر به خانواده توسط تیم سلامت گوشزد هم شود که فرد از بیماری روانی رنج می برد با انکار مسئله ، نظر شما را نخواهند پذیرفت . شاید آنها براین باور نادرست هستند  که :فرد در استرس یا تنش است .

اگر فرد را تنها بگذارند مشکلاتش خود به خود حل خواهد شد .

فرد تنها با ازدواج مشکلش حل خواهد شد .

چون بیکار است بیمار است. اگر شاغل شود مشکلش حل خواهد شد .

تنها عبادت و توسل یا سایر درمانهای سنتی مشکلات را حل خواهد کرد. 

تغییر محیط مفید است مثلاٌ فرد را به یک سفر کوتاه یا ملاقات با بستگان می فرستند .

نکته مهم :

اختلالات روانی ، عصبی معمولا به طور خودکار و بدون کمک درمانی بهبود نخواهد یافت.

مرحله دوم – عصبانیت و خشم :

پذیرش اینکه فرد حقیقتاٌ دارای مشکلاتی است ، ممکن است سبب بروز خشم در خانواده شود که چرا خانواده ی ما دچار این مشکل شده است . همچنین بعلت عدم پذیرش بیمار از سوی خانواده ممکن است نسبت به رفتارهای غیر عادی بیمار خشمگین شوند . بعضی از خانواده ها در این مرحله همواره به جای کمک به بیمار ،به زمان و مکان توهین می کنند وسعی دارند دیگران را متهم کنند و رفتارشان را علت بیماری فرزندشان قلمداد نمایند ( مثلاً رفتار همسرشان در دوران گذشته، تنبیه ها و سختگیریهای او و غیره )

شاید از خدا نیز دلخور شوند که چرا  یکی از افراد بیمار شده است. لذا با این نگاه که ممکن است دیگران ایشان را سحر و جادو کرده باشند بدنبال رمال و دعا نویس بروند.

 چنانچه در این شرائط به خانواده پیشنهاد کنید که بیمارشان باید نزد پزشک برود و با مصرف دارو بیماری اش کنترل می شود ممکن است سر شما داد بزند و با دیگر افراد نیز درگیر شود .

مرحله سوم - چانه زدن:

بعضی از خانواده ها در مرحله چانه زدن، شبها به دعا و استغاثه پناه می برند. در صورتی که علاوه بر دعا و طلب شفا از درگاه خدای باریتعالی و توسل امامان بایستی به مرحله پذیرش هم برسند و ضمن قبول واقعیت بیماری فرد، از دستورات پزشک هم متابعت کنند و در جهت بازتوانی بیمارشان تلاش نمایند.

مرحله چهارم - افسردگی و درماندگی :

گاهاٌ خانواده هایی را مشاهده می کنیم که در مرحله افسردگی مانده اند و همواره احساس یاس و ناامیدی می کنند . بدیهی است خانواده و یا والدین افسرده ، خود توانایی و انگیزه پیگیری مشکل بیمارشان را ندارند .

مرحله پنجم – پذیرش

در این مرحله به این نتیجه می رسد که بایستی شرایط موجود و واقعیت را بپذیرد و سعی کند در جهت درمان و حداقل رساندن عوارض بیماری تلاش نمایند.

 

بی تفاوت شدن :

واکنش خانواده ها در برابر بیماری روانی با دیگر افراد جامعه تفاوت زیادی دارد.گاه این خانواده با مشکلات دیگری مانند : فقر مالی ، فرهنگی و عدم همکاری برای درمان نیز درگیر هستند . از این رو بسیاری از این خانواده ها چون آسیب پذیرند ممکن است نتوانند یا حتی تمایلی به مواجهه با چالش های فرد بیمار داشته باشند و بیمار را به حال خود رها می کنند .

حمایت بیش از حد :

   گاهی اعضای خانواده حمایت زیادی از فرد بیمار دارند، از این رو حمایت افراطی خانواده فرصت انجام کارها را از فرد می گیرد و یا شاید بخاطر ترس از عود بیماری و تمسخر دیگران وی را از روبرو شدن با دنیای خارج بر حذر دارند . در بسیاری از موارد این گونه حمایتها قبل از بروز بیماری وجود نداشته است و از سر دلسوزی و برای کاهش احساس گناه  از سوی خانواده نسبت به بیمار ارائه می شود .

برخی از خانواده ها از نظر رفتاری نوسان نشان می دهند و از مرحله ای به مرحله ای می روند سپس باز می گردند و یا تلفیقی از این مراحل را دارند ، مثلاً هم عصبانی هستند، هم افسرده و ضمناً پیگیری بیماری هستند و واقعیت را تا حدی به طور ناقص پذیرفته اند.

اقدامات تیم سلامت برای کمک به خانواده بیمار :

  1. به حرفهای خانواده بیمار گوش دهیم تا اعتمادشان جلب شود اعضای خانواده بیمار به کسی نیاز دارند که شرائطشان را درک نماید و درمورد آنها قضاوت نکند .
  2. احساسات خانواده بیمار را بشناسیم و درک نمائیم .ضمن گوش دادن به صحبت اعضاء خانواده در مورد شرائط جدید ناشی از بیماری با آنها صحبت کنید . ببینید که هریک از اعضای خانواده در چه مرحله ای قرار دارند. آیا آعضای خانواده درگیر مراحل انکار بیماری ، خشم و عصبانیت ، یاس و نومیدی و احساس گناه هستند یا بیماری را پذیرفته اند؟ ممکن است برخی خانواده ها تلفیقی از این احساسات را با هم داشته باشند . برای روشن شدن می توانید مستقیماٌ از خانواده سئوال کنید .

احساسات خانواده را درک کنید و به آنها بگوئید که این احساسات بخشی از عکس العمل های عادی نسبت به شرائط جدید در زندگی آنان است . این فضا بهتر می تواند به روند پذیرش بیمار در خانواده کمک نماید .

  1. شناسائی مشکلات اصلی خانواده برای مراقبت از بیمار .

بسیاری از خانواده ها در کنار بیماری عضو خانواده ممکن است با مشکلات دیگری نیز روبرو باشند ،

ممکن است فرد بیمار نان آور خانواده باشد.

در تامین هزینه های درمان و نگهداری دارای مشکل باشند .

والدین نگران وضعیت فرزند بیمارشان، پس از مرگ خود باشند که چه سرنوشتی خواهند داشت .

از رفتارهای غیر عادی فرزند بیمارشان احساس گناه ، خجالت و سرافکندگی نمایند .

روابط خانوادگی آنها بعلت نفرت یا عدم پذیرش فرد بیمار دستخوش تغییر شود .

نکته مهم :

ارزیابی حس مسئولیت خانواده در مراقبت از بیمار و تعیین عامل بروز مسئولیت پذیری برای پیگیری و مراقبت از بیمار حائز اهمیت است .

  1. توان و امکانات خانواده را ارزیابی نمائید.

بهترین توانائی خانواده دارای بیمار روانی ، عصبی  پذیرش بیماری و اطمینان از سازگاری با شرایط جدید است .در چنین شرایطی اگر خانواده به درک درستی برسد برای مراقبت از بیمار تمام سعی و تلاش خود را بکار خواهد گرفت .

  1. اصلاح اطلاعات خانواده و ارائه مطالب علمی جدید در خصوص چگونگی پیشگیری از بروز بیماری، درمان ، پیگیری و همچنین کاهش ناتوانی ها از جمله گام های مهم است.
  2. خانواده با اطلاعات مناسب و کافی در خصوص بیماری روانی، احساس استقلال نسبی می کند درچنین شرائطی ارتباط خانواده با روانپزشک و یا سیستم بهداشتی و درمانی حفظ می شود .
  3. این آگاهی باعث اعتماد به نفس خانواده در خصوص نحوه ارتباط با بیمار خود و اینکه چگونه با بیمار زندگی کند ، می شود.
  4. ارتباط دو سویه درمانگر و خانواده باعث افزایش تلاش خانواده برای کنترل درمان دارویی و مراقبت از بیمار می شود.
  5. مشارکت خانواده اساساٌ از بروز بیماری جلوگیری نموده و به کاهش ناتوانائی ها و پیشگیری از عود و برگشت بیماری کمک می کند.

 خانواده و عود بیماری روانی :

عود در لغت به معنی بازگشت است. وقتی بیمار پس از بهبود اولین علایم ابتلا، مجدداً حملات بیماری بسراغ او می آید در اصطلاح می گویند بیماری عود کرده است .

یکی از نکاتی که در رابطه با پیشگیری از عود بیماری ، پزشک و خانواده بیمار باید مدنظر قرار دهند این است که بهترین راه پیشگیری از عود مداومت درمان دارویی می باشد و ضرورت دارد که بیمار بطور جدی درمان دارویی را تا بدست آمدن نتیجه درمان مطلوب ادامه دهد .

نکته مهم :

همانطورکه اگر یکی از استخوان های بدن چندین بار در معرض شکستگی قرار گیرد از استحکام و توانایی آن کاسته می شود و زمینه برای بروز شکستگی بعدی مساعد می گردد . شخصیت و توانائیهای عاطفی، رفتاری و فکری بیمار مبتلا به بیماری روانی هم در نتیجه حملات عود هر بار افت بیشتری را نسبت به دفعات قبل نشان می دهد .

لذا کنترل اختلالات روانی و عصبی درست مانند کنترل بیماری قند، فشار خون، بیماری کلیوی و قلبی از یکسری اصول تبعیت می کند که با هم هیچ تفاوتی ندارند مانند :

الف – دستورات دارویی و غیردارویی خود را دقیقاً رعایت کنند.

ب – علل و عواملی که منجر عود و یا تشدید بیماری آنها می گردد را بدانند.

ج – اولین علائم هشدار دهنده که نشان می دهد بیمار در معرض عود بیماری قرار گرفته است را شناسایی نمایند و سریعاً با پزشک خود در میان بگذارند.

نکته قابل توجه این است که هر چه تعداد حملات عود بیماری بیشتر باشد طول مدت درمان و مصرف دارو هم افزایش می یابد و از جرات پزشک در قطع دارو و یا کاهش مقدار آن می کاهد.

علل عود در بیماری اعصاب و روان :

مهم ترین علل عود بیماری روانی ، عصبی عبارتند از :

الف-  قطع یا نامرتب مصرف کردن دارو توسط بیمار

ب -   آشفتگی و اختلال در روابط بین بیمار و خانواده

علل قطع و نامرتب مصرف کردن دارو :

1- بینش ناکافی بیمار نسبت به بیمار بودن خود از این رو با قطع دارو سعی در انکار بیماری خود دارد .

2- گاهی بیمار به تنهایی و یا با هماهنگی خانواده و بدون مشورت با روانپزشک دارو را قطع می کند تا ببیند آیا بیماری عود می کند یا دیگر سالم شده است ؟

3- ترس از معتاد شدن ، علی رغم توصیه های پزشکان درمانگر در رابطه با داروهای اعصاب و روان بعضی از افراد جامعه داروهای اعصاب و روان را عمدتاً اعتیاد آور می دانند.

4- عوارض آشکار و یا ناآشکار از علل دیگر قطع داروهاست .

عوارض آشکار مانند: حالت خشکی دهان، لرزش، بی قراری ، کندی و سفت شدن بدن ، کج شدن گردن و بالا رفتن چشم ها

عوارض ناآشکار مانند: احساس افسردگی ، کندی ذهن ، احساس گرفتگی و یا احساس منگی

5- گاهی به علت هذیان ها و باورهای غلط بیمار فکر می کند که دارویی که به او می دهند سم است و دیگران قصد کشتن او را دارند .

6- بعضاً خانواده ها علت بیماری را جن زدگی می دانند و لذا به جن گیر ، رمال و دعانویس پناه می برند.

7- ترس از تاثیر داروها بر روی جنین ، فرزند و سلامت نسل آینده

8- استفاده از داروهای گیاهی و به تبع آن قطع داروهای تجویز شده

9- ترس از بروز عوارض بر روی مغز و یا ترس از بروز عوارض غیرقابل برگشت بر روی عملکرد مغز

10- گهگاهی عوامل دیگر مثل عدم دسترسی، هزینه بالای دارو و یا وجود موانع مختلف در بدست آوردن دارو باعث قطع درمان دارویی می گردد.

نکته مهم :   بدون شک می توان اذعان کرد داروهای مربوط به درمان بیماریهای روانی ، عصبی جزء کم خطرترین و سالمترین داروهایی است که در پزشکی مصرف می شود.

علی رغم مصرف دارو در خانواده هایی که آشفتگی روابط بین اعضای خانواده وجود دارد ، خطر عود بیماری 4-3 برابر بیش از خانواده هایی است که روابط سالم و سازنده در آن حکم فرماست .

گاهی اعضای خانواده به دلیل نداشتن اطلاعات کافی راجع به علت بیماری روانی یکدیگر را به اشکال مختلف ، مخفی و آشکار، کلامی و غیرکلامی و کنایه مسبب بیماری بیمارشان می دانند .

گاهی اعضای خانواده حاضر به قبول واقعیت بیماری نمی باشند آنها به بعضی از رفتارهای سالم بیمار نگاه می کنند و سایررفتارها را دلیل بر لجبازی ، تنبلی و اینکه او می خواهد دیگران را اذیت و آزار کند می دانند .

لذا توصیه می شود :

- تماس چشمی کافی با بیمار برقرار کنیم و مطالب خود را با احترام به او بگوییم .

- فرصت برای درک و تجزیه و تحلیل مطالب به بیمار بدهیم .

- به نظرات بیمار واقعاً توجه کنیم و گوش بدهیم و مهم تر از همه به آنها عمل کنیم .

- از بحث های طولانی و خسته کننده با بیمار پرهیز کنیم .

- سئوالات خود را به موقع مطرح کنیم و در صورتی که بیمار آمادگی ندارد از طرح آنها بپرهیزیم .

افراد خانواده باید به نیازهای همه اعضای خانواده توجه داشته باشند نباید توجه بیش از حد به بیمار ، نیازهای مشروح و منطقی سایر اعضاء را فدا سازد

تاثیرات مختلف داروها

دارومیتواند در بدن انسان واکنش های گوناگونی ظاهر سازد. در ادامه به بعضی از این مسایل اشاره می شود.

     1-  تاثیر درمانی :  برای تسکین دردها یا کاهش علایم بیماری، دارو می تواند اثر درمانی مناسب را ایجاد نماید مطمئناً نوع دارو، مقدار مناسب و مدت کافی برای اثر بخش بودن دارو ضروری است .

خیلی از بیماریهای روانی و عصبی چون دیر تشخیص داده می شوند مدت زمان طولانی تری را برای درمان نیاز دارند.

     2- عوارض : تاثیرات نامطلوب ناشی از داروها عوارض محسوب می شوند که اولاً شایع می باشند ثانیاً قابل پیش بینی ، و می توان گفت خیلی از اوقات در کنار اثر درمانی دارو عوارض دارویی گذرا و قابل چشم پوشی می باشد . در صورت مطرح کردن عوارض با درمانگر ، پزشک آن را مورد توجه قرار داده و پاسخ مناسب را ارائه می کند .

بیان بعضی از عوارض خفیف به بیماران باعث پذیرش بهتر درمان و مداومت مصرف دارو می شود .

      3- واکنش های شدید زیان آور : بندرت گاهی بیماران با بعضی از داروها، واکنش های ویژه نشان می دهند که  اولاً نادر می باشد ثانیاً غیر قابل پیش بینی می باشند ، همانند واکنش شدید حساسیتی به پنی سیلین

       4- مسمومیت : وقتی بیمار از دارویی بیش از مقدار مجاز استفاده کند دچار مسمومیت می گردد.

     5- واکنش بین دارویی : وقتی بیمار از چند دارو استفاده می کند ممکن است واکنش هایی صورت گیرد که موجب بروز عوارض ناخوشایند گردد. بهر حال بهتر است خانواده بیماران ، پزشک معالج را در جریان همه داروهای مصرفی بیمار قرار دهند .

   6- تحمل دارویی : بعضی داروها وقتی برای مدتی مصرف می شوند از اثرات درمانی آنها کمی می شود در صورتی که بیشتر داروهای مصرفی در بیماران اعصاب و روان حتی پس از سالهای مصرف ، تاثیرات درمانی شان کاهش نمی یابد .

   7- اعتیاد : مصرف بعضی از داروها به طور خودسرانه موجب وابستگی در بیمار و یا فرد مصرف کننده می گردد.

در این جا ذکر این نکته مهم است وابستگی به یک دارو با نیاز به یک دارو متفاوت است. بعنوان مثال در کنترل بیماری فشار خون، بیمار نیازمند ادامه مصرف دارو برای کنترل فشار خون است و وابستگی دارویی بعنوان اعتیاد برای بیمار مطرح نمی باشد .

طرز برخورد با بیمار روانی :

درمان دارویی اکثر علائم بیماران را بهبود می بخشد ولی نمی تواند اختلال در کار و زندگی اجتماعی بیماران را کاملاً برطرف سازد .  بی تفاوتی ، انزوا از اجتماع و فقدان انگیزه در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا ، کمتر به دارو پاسخ می دهند و تحت عنوان علائم منفی نامگذاری شده اند . آموزش ، مهمترین نقش را در رشد مهارتهای اجتماعی و فردی این بیماران دارد . یادگیری این مهارتها همراه با مصرف دارو ، توانایی بیماران در حل مشکلات روزمره و مقابله با استرس را افزایش می دهد . بخشی از زمینه های مقدماتی که موجب بروز رفتاریهای غیر طبیعی در بیماران می گردد در محیط وجود دارد ، لذا اصلاح محیط در کاهش رفتارهای بیمار گونه بیماران مؤثر می باشد. آموزش به خانواده ها ، آنها را آماده پذیرایی مجدد بیمار می کند و پیش آگهی بیماری به دنبال استفاده همزمان از دارو و آموزشهای روانی و اجتماعی بهتر می شود . کسب مهارتهای اجتماعی ، رفتار تهاجمی بیماران مقاوم به درمان را نیز کنترل می کند و تکلم هذیانی آنها را کاهش می دهد .

باید برای بیمار ، فعالیتهای منظم و برنامه ریزی مداوم ( وظایفی که به وظایف کوچک و کوچکتر و مشخص خرد شده است ) ترتیب داده شود و در عین حال تشویق و حمایت شود . به این ترتیب رفتار غیرعادی او کاهش خواهد یافت .

برخی از بیماران روانی مزمن از جمله مبتلایان به اسکیزوفرنی ، خواست فردی یا اراده شان مختل است . اولین گام در جهت ایجاد انگیزه در بیمار ، حمایت و تشویق اوست و دومین مسئله ، اهمیتی است که بیمار آن را از طرف اطرافیان خود حس می کند و به این موضوع پی می برد که با این که مبتلا به اختلال روانی است هنوز هم در چشم دیگران یک انسان است ، انسانی که نیاز به کمک دارد . پس درگیر نمودن فرد حتی در کوچکترین امور و نظرخواهی از او می تواند انگیزه انجام کار را در او ایجاد کند .

شناختن نیاز بیمار یکی از مسائل مورد اهمیت در بازتوانی بیماران است . برآورده شدن نیازها در انسان موجب بروز احساسات مثبت ( رضایت خاطر ، لذت ، علاقه وعشق ) می گردد و محرومیت از نیازها، منجر به بروز احساسات منفی ( عدم رضایت ، ترس ، بی علاقگی ، نفرت ، خشم ، افسردگی و سرانجام بی تفاوتی ) می گردد. یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا گاهی از نیازهای خود غافل و در نتیجه از برخورد صحیح با آنها عاجز است و تعجبی ندارد که عاطفه این افراد بعد از مدتی بی تفاوت و یا سطحی باشد . بنابراین با ارائه فعالیت های متنوع قادر خواهیم بود نیازهای زیادی را در این نوع بیماران بیدار کرده و بعد از آن نحوه برخورد با آنها را آموزش دهیم .

نیاز بیمار مبتلا به بیمار روانی مزمن همان نیازهای انسانهای دیگر است اما بیمار به دلیل ناتوانی های خود قادر به رفع نیازهای خویش نیست و نیازمند حمایت و کمک بیشتری از جانب انسانهای دیگر است . برخی از این نیازها عبارتند از :

1- نیاز به مکان امن

همه انسانها نیاز به یک حریم امن دارند تا در آن زندگی خصوصی خود را اداره کنند . برخی از بیماران روانی در صورت عدم درمان احسای ناامنی شدیدی دارند و وقتی احساس می کنند فردی یا عاملی حریم زندگی خصوصی ایشان را تهدید می کند ممکن است با پرخاشگری با آن فرد یا عامل به مقابله بپردازند .

2- نیاز به برقراری رابطه با اجتماع

برخی بیماریهای روانی از جمله اسکیزوفرنیا در برقراری رابطه با اجتماع و در کیفیت و کمیت این نیاز ایجاد اختلال می کند . و گاهی موجب انزوا طلبی شدید بیمار و قطع رابطه با اجتماع می شود و گاهی موجب وابستگی به فرد یا افراد خاصی می شود .

بیمار با دور شدن از جامعه با نزدیک شدن و وابستگی می خواهد امنیت بیشتری کسب کند . بسیاری از این علائم با تلاش تیم درمانی رفع می گردند.

3- نیاز به احترام به نفس و احترام از جانب دیگران

انسانها نیاز دارند که از جانب یکدیگر همواره مورد احترام باشند و خود را لایق و با ارزش بدانند . برخی بیماران روانی از عزت نفس پائینی برخوردارند و اگر با بی احترامی روبرو شوند . به هر شکل شخصیت آنها مورد اهانت قرار گیرد خشم شدیدی در آنها برانگیخته می شود و موجب بروز رفتارهای تهاجمی و غیرعادی در آنها می شود . بدیهی است با احترام گذاشتن و توجه به نکات مثبت و افکار ، رفتار و عواطف بیمار می توان به او کمک کرد تا خود را مفیدتر و عزیزتر ببیند .

4- نیاز به امنیت

قسمتی از این احساس امنیت با دارو تامین می شود در بخشی از آن با حمایتهای اطرافیان فراهم می گردد.

5- نیاز به استقلال و خودکفایی

بیماران ، مانند سایر انسانها نیاز دارند که کنترل زندگی آنها در اختیار خودشان باشد و در امور زندگی خود تصمیم گیرنده اصلی ، خود آنها باشند . توجه و آگاهی به این نیاز بیماران و برخورد مناسب و محتاطانه با آنها بسیار ضروری است . در بسیاری موارد بیمار اجازه می دهد کنترل زندگی او به دست فرد دیگری سپرده شود یا فرد دیگری بیش از حد در تصمیم گیری های زندگی شخصی او نقش فعال داشته باشد . مسلم است که از چنین مواردی نباید استقبال کرد ، بلکه باید کوشید تا دست کم موانع را از سر راه استقلال و خودکفایی بیمار برطرف کرد زیرا وابستگی ، عامل مهمی در رکود و پسرفت می باشد .

6- نیاز به دوست داشتن و دوست داشتنی بودن

احساس تعلق از نیازهای اساسی همه انسانهاست .

ملاقات منظم خانواده با بیمار بستری در بخش روانپزشکی یا بیماری که در مرکز بیماران روانی مزمن زندگی می کنند او را مطمئن خواهد ساخت که کماکان عضو مورد علاقه ، دوست داشتنی و با ارزش خانواده است . آموزش خانواده در مورد چگونگی برقراری ارتباط با بیمارشان و با ثبات بودن در دوست داشتن او ضروری است .

7- نیاز به خلوت

همه انسانها نیاز دارند که گاهی به خلوت و تنهایی پناه ببرند و کسی مزاحم آنها نشود . این نیاز در برخی از بیماران روانی بیشتر و محسوس تر است . لذا باید به بیمار اجازه داده شود تا آنجا که زیانی به بار نمی آورد و از ادامه فعالیت های روزمره و مفید بازداشته نمی شود ، گاهی با خودت خلوت کند .

8- نیاز به داشتن هویت

هویت ، شالوده شخصیت انسان را تشکیل می دهد ، اسم و فامیل ، خانواده ، الگوی انتخاب دوست و همسر ، تعلقات مذهبی و سیاسی ، جهان بینی ، شغل ، وابستگی های قومی ، فرهنگی و ملی از جمله ابعاد مختلف تشکیل دهنده هویت انسان است .

گاهی در بیماران پس از ابتلای به بیماری شدید روانی تغییراتی در این تعلقات به وجود می آید . بدین معنی که معیارها و ملاکهای بیمار ممکن است تغییر کند .

مبنای قضاوت او در امور سیاسی و مذهبی دستخوش تغییراتی می گردد . بیمار ممکن است مذهبی تر از سابق بشود یا اعتقادات جدیدی پیدا کند ، حساسیت های سیاسی و اجتماعی خاصی پیدا کند که گاهی ممکن است پس از بهبود نسبی تا حدودی باقی بماند . برخورد صحیح با این معیارهای هویتی بیمار بسیار مهم است .

بیمار در عین حال که نیاز به هویت مشخص دارد ، در تامین آن به شدت اختلال پیدا کرده است . برای رفع ناتوانی او در این امر باید از بیمار حمایت کرد و نگرانی های او را درک کرد . در این رابطه باید از برخوردهای تند و خشن با اعتقادات خاص مذهبی و سیاسی و ملاکها و معیارهای جدید او پرهیز کرد . می توان به نظرات او احترام گذاشت ولی آنها را نپذیرفت و این حق را به او داد که این دیدگاه سیاسی و یا مذهبی را داشته باشد . البته در صورتی که او آمادگی لازم را داشته باشد می توان در دیدگاه او شک ایجاد کرد و نظرات و دیدگاههای دیگری که صحیح تر هست را مطرح کرد و به او فرصت داد تا در صورت تمایل روی آنها فکر کند و در نهایت بپذیرد یا رد کند .

نکته مهم این است که باید همواره به دنبال نکات مثبت در ابعاد گوناگون هویتی بیمار باشیم و آنها را تقویت کنیم .

9- نیاز به دانستن و شناخت کافی

اشراف و تسلط به آنچه در اطراف ما جریان دارد یکی از نیازهای اساسی ماست . این نیاز در هنگام بیمار اهمیت بیشتری دارد و برخوردهای صحیح اطرافیان به بیمار کمک خواهد کرد تا حتی الامکان کمتر تحت تاثیر برداشت های نادرست خود قرار بگیرد .

فقدان شناخت صحیح از محیط پیرامون به دلیل اشکال در سازگاری مناسب با محیط آدمی را مضطرب خواهد ساخت . بیمار به دلیل ناتوانی های ذهنی ، محیط اطراف را گیج کننده و مبهم دریافت می کند و سراسیمه می شود . صبر و حوصله اطرافیان در برخورد با ابهام های بیمار اهمیت زیادی دارد .

گاهی بیماران ، انسانها و حتی خودشان را به طریقی غیرعادی درک می کنند ، افراد آشنا را غریبه می بینند ، حرکات و رفتار آشنایان دور و بر خود را ممکن است برای خود تهدید آمیز درک کنند ، صحبتها و نگاههای اطرافیان را کنایه آمیز برداشت کنند و به همین دلیل به انزوا پناه ببرند . در چنین شرایطی رفتار و کلام ساده و روشن مراقبین و پرهیز از برخوردهای تند در مورد قضاوتهای بیمار، به بیمار کمک خواهد کرد تا ابهام کمتری داشته باشد و بهتر با محیط سازش کنند . از پچ پچ کردن ، خندیدن های بی مورد و نگاههای تحقیر آمیز باید حذر کرد .

پرهیز از کنایه و چند پهلو صحبت کردن و پرهیز از مطرح کردن مطالب پیچیده از نکات ضروری است .

10- نیاز به فردیت

احساس فردیت فقط در شناختن کالبد آدمی خلاصه نمی شود، بلکه انسان  نیاز دارد تا به احساسها، انگیزه ها و افکار خود نیز به  عنوان آنچه که از آن خود اوست آگاهی یابد . انسانها با وجود نقاط مشترک و مشابه بسیار زیاد ، در عین حال هر یک وجودی یگانه دارند و نیاز دارند تا به یگانگی وجود خود نیز پی ببرند ، امری که در بیمار مبتلا به بیماری روانی شدید مثل اسکیزوفرنیا، بسیار مشکل است و حمایتهای بی دریغ را می طلبد . باید مانع از آن شویم که وجود بیماری هویت ، فردیت و استقلال او را خدشه دار نماید .

11- نیاز به مفید بودن و مورد نیاز بودن

باید کاری که ارزش داشته باشد در اختیار بیمار قرار گیرد . مهم نیست که همکاری بیمار اندک باشد ، بلکه مهم آن است که تا وقتی بیمار کاری انجام می دهد مورد تمجید قرار گیرد تا نیاز به مفیدبودن و مورد نیاز بودن برآورده شود و خود ، انگیزه ای برای همکاری بیشتر ایجاد کند . بیماران مزمن نیاز دارند تا مهارتهای زندگی اجتماعی از جمله شغل را بیاموزند . لازم است ابتدا کارهای ساده تر و سپس کارهای اجتماعی از جمله شغل را بیاموزند . لازم است ابتدا کارهای ساده تر و سپس کارهای مشکل تر به بیمار آموزش داده شود . بیمار ، نخست تحت سرپرستی و نظارت فردی دیگر که مسئول آموزش اوست کار می کند و به تدریج به تنهایی کار را تکمیل می کند.

درگیر نمودن بیمار در فعالیتهای سرگرم کنند، به میزان زیادی در ارضای نیازهای ارزشخواهی ، اثبات خویشتن ، و .... موثر است . بازیهایی نظیر والیبال ، پینگ پنگ ، فوتبال و ... .

کشیدن نقاشی ، نواختن موسیقی ، خطاطی ، طراحی ، مجسمه سازی با گل ، ساختن وسایل هنری با چوب یا فلز و صنایع دستی ، همه این فعالیتها به شرط تشویق و تقویت بعد از اتمام کار جهت جهت رشد احساسات مثبت توصیه می گردند .

 

12- بیان صریح احساسات

قانونی که در مورد بیان صریح احساسات وجوددارد این است که بیمار اجازه ندارد با سخنانش دیگران را برنجاند یا نظم محیط را بر هم زند ، همانطور که اطرافیان بیمار نیز باید این قانون را در مورد بیمار رعایت کنند.

بیمارانی که نمی توانند احساسات خویش را بیان نمایند ، اغلب معیارها و عقایدی دارند که از ابراز احساساتشان جلوگیری می کند  ( برای مثال ،عقایدی مانند : بیان احساسات منفی به هر صورت که باشد در عمل باعث آسیب به دیگران می شود یا تنها آدمهای ضعیف به تشریح احساسات مثبت و دلپذیر می پردازند )

لذا باید به بیمار کمک کرد تا به شناخت عقاید و اندیشه های خود بپردازند . بیمار تشویق می شود تا راجع به عقاید و ارزشهای خود سخن بگوید و بررسی کند که آیا در شرایط فعلی این عقاید و ارزشها منطقی می باشند یا خیر . در این عملیات ، ارائه اطلاعات، عاملی بسیار مهم به شمار می رود .

عوامل دیگری که باعث تسهیل و یادگیری نحوه بیان احساسات می شوند عبارتند از : امکان کسب تجربه از طریق آزمایش و خطا با استفاده از مدلهایی برای تقلید ، نقش آفرینی و بازسازی واقعیتها بیمار تشویق می گردد در حین فعالیت و یا در برخورد با دیگران به بیان احساسات خویش بپردازد .

در مرکز درمانی ، بیمار برای یادگیری بیان احساساتش ممکن است نقش خودش را بازی کند یا فرد دیگری که در بیان احساسات مهارت دارد در نقش بیمار بازی می نماید وسپس اطلاعات لازم در اختیار بیمار گذاشته می شود .

13- آموزش مهارتهای ارتباطی و گروهی

برای ورود به اجتماع بزرگ تر و استقلا عمل بیشتر ، بیمار ملزم می گردد تا به یادگیری روابط و مهارتهای گروهی بپردازد . بدیهی است بیماری که مهارتهای گروهی و ارتباطی را کسب نکرده باشد قادر به عملکرد مناسب نخواهد بود و حتی اگر بتواند شغلهای ساده ای را انتخاب کند ، بیشتر در تنهایی و انزوا قرار می گیرد . در مراکز درمانی ، کار درمانگران برای آموزش مهارتهای اجتماعی به بیماران ، آنها را در گروههای مختلف قرار می دهند و به آموزش این مهارتها می پردازند . سلسله مراتب گروهها بدین صورت است که از پایین ترین سطح ارتباطی ، یعنی گروههای موازی شروع می شود و سرانجام به بالاترین سطح ارتباطی ، یعنی گروههای تکاملی ختم می گردد.

تقویت و پشتیبانی از بیمار و ارائه اطلاعات لازم به او در مرحله آموزش و یادگیری مهم است . کوچکترین مهارتهای ارتباطی مثل ا رتباط چشمی ، لبخند در مواقع مناسب ، شروع نمودن صحبت ، مطرح کردن سئوال ، همه و همه در حین آموزش مهارتهای روزانه باید مد نظر باشد .

مهارت های کاری

از نظر مهارتهای کاری بیماران دو دسته اند :

1- بیمارانی که در انجام ساده ترین کارها ناتوان می باشند و معمولاً علاقه کمی به انجام کارها نشان می دهند که نقش تقویت و تشویق در این افراد بیش از هر چیزی اهمیت دارد .

2- بیمارانی که در فعالیتها شرکت می کنند ولی در بعضی از مراحل انجام کار توانایی کافی ندارند . آنها وقتی به مانعی بر می خورند کار را رها می کنند  و یا بسیار بد و نامرتب ارائه می دهند .

صرفنظر از نوع مشکل بیمار توجه به نکات ذیل ضروری است :

1- سعی در انتخاب فعالیتهایی که در نظر بیمار جالب باشد و آزمایش کردن آن فعالیت

2- شروع از جایی که بیمار قرار دارد و حرکت کردن به آرامی

3- انجام تشویق و ترغیب کافی نسبت به کوچکترین تغییر و پیشرفت کاری

* اجرای طرح « اجتماع درمان مدارا » : TC:Therapeutic Community

یکی از روشهای مهم آموزش مهارتهای اجتماعی و باز توانی بیماران می باشد که در آن همکاری و مساعدت ، رقابت سازنده ، کمک گرفتن از دیگران و کمک کردن به دیگران ، احساس مسئولیت ، احترام به حقوق دیگران ، تجربه تشویق و تنبیه سازنده قابل توجه است.

مواجهه با رفتارهای غیر عادی بیماران

رفتارهای غیرعادی بیمار نشانه آسیب دیدگی مغز بیمار از یک طرف و همچنین تلاش او برای تطابق با زندگی و شرایط متغیر محیط از طرف دیگر می باشد .

در برخورد با رفتار غیرعادی بیمار بویژه برای رفع آن ، توجه به دو نکته اساسی ضروری است :

1- توجه به وسعت کمبودهای شناختی بیمار ، بدین معنا که بیمار تا چه حد توانایی تجزیه و تحلیل واقعیت ها را دارد .

2- توجه به میزان حساسیت بیمار نسبت به محرکهای محیطی و قدرت سازگاری او در روابط فردی و اجتماعی و همچنین توان بیمار در حل مسائلی که پیش می آید .

در برخی بیماران از جمله مبتلایان به اسکیزوفرنیا، اختلالت بیوشیمیائی مغز بر توانایی آنها در درک و تجزیه و تحلیل واقعیت ها و ارائه واکنش مناسب تاثیر می گذارد . تمرکز و توجه در این بیماران به شدت مختل می شود . اختلال توجه به اشکال زیر می باشد :

1- بیمار قادر به حفظ توجه بر موضوعات ضروری که لازمه برقراری ارتباط می باشد  نیست . لذا بیمار قادر نیست کلام ما را به خوبی تعقیب کند و یا به نکات اساسی آن توجه کند . گاهی بیمار واکنشی نشان می دهد یا حرفهایی می زند که کاملاً بی ربط می باشد .

2- گاهی بیماران توجه غیرعادی و طولانی روی یک مسئله دارند و ذهن آنها مثل یک آهن ربا به یک مسئله می چسبد . لذا وقتی با بیمار صحبت می کنیم او همواره مشغول یک فکر خاص می باشد و ذهن او قادر نیست به موضوعات دیگر در حد کفایت بپردازد .

3- رفتارهای تکراری و کلیشه ای در این بیماران بسیار بارز می باشد . محدود شدن توجه بیمار و یا توجه غیرعادی روی یک مسئله و هم چنین محدودیت انتخاب ، تا حد زیادی این گونه رفتاریهای تکراری را توجیه می کند . در این گونه موارد ، ایجاد تنوع در علائق و زندگی روزمره می تواند تا اندازه ای موجب کاهش رفتارهای تکراری بیمار گردد.

به نظر می رسد که صافی و یا فیلتر ذهن برخی بیماران از جمله مبتلایان به اسکیزوفرنیا خراب شده است . گاه اطلاعات مختلف از آن عبور می کنند که مشکل زا می شوند و از طرف دیگر بعضی اطلاعات لازم و ضروری از این صافی عبور نمی کنند . لذا بیمار به مسائلی توجه دارد که نه تنها به درد زندگی او نمی خورد بلکه مزاحمت فراوانی را برای او فراهم می نماید . از طرفی توجهی به نیازهای اساسی خود و خانواده نشان نمی دهد . دارو درمانی ، در واقع همان صافی و فیلتر ذهن را ترمیم می کند ، لذا توجه بیمار بهتر می شود .

علاوه بر دارو ، روشهای غیر داروئی نیز موثر می باشند . هر چه توجه بیمار به مسائل جاری زندگی بیشتر جلب شود ، تخیلات واهی و ترسناک کمتر او را به خود مشغول می کند و رفتارهای غیرعادی او هم کاهش می یابد . فراهم کردن شرایط لازم برای انجام فعالیتهای مورد علاقه بیمار موجب می گردد بیمار کمتر به دنیاز درون خود فرو رود .

انجام کارهای مفید ، از شدت توهمات بیمار می کاهد . ( البته در مرحله حاد اختلال ، تکیه اساسی بر داروهای ضد جنون است ) در عین حال باید بیمار را از محیط پرجنجال و تحریک کننده دور ساخت و محیط آرام ، منظم ( برنامه ریزی شده ) و حمایت کننده برای او فراهم کرد.

تاکید می شود خصوصاً در مرحله حاد، رفتارهای غیرعادی بیمار برای خود او غیرعادی نیستند . بیمار قادر به تجزیه و تحلیل اوضاع پیرامون خود نیست و نسبت به تحریکات محیطی اجتماعی بسیار حساس و ناتوان است . اول شما یک  قدم به سوی بیمار بردارید و آنگاه مطمئن باشید که بیمار نیز به سوی شما جلب خواهد شد و تفاهم نسبی ، زمینه را برای آموزش و راهنمایی بیمار فراهم خواهد کرد.

از شیوه های معمولی در چگونگی مواجه شدن با رفتار غیر عادی بیمار استفاده از تکنیکهای رفتار درمانی است که مبتنی بر اصول یادگیری می باشد . مشاهده رفتار دیگران،  تایید یک رفتار از جانب اطرافیان و بی توجهی نسبت به یک رفتار از جانب دیگران و نتیجه یک رفتار ، از مواردی است که موجب شکل گیری و یا خاموش شدن رفتار بیمار می گردد.

باید مجموعه ای را که منجر به رفتار غیرعادی بیمار می شود تغییر داد . توجه به نکات مثبت و سازنده در رفتار بیمار و احترام به او موجب می شود که بتواند با آرامش بیشتری در میان جمع حضور یابد . در حالی که سرزنش ، انتقالد ، خرده گیری و طرد بیمار نتیجه ای جز تشدید بدبینی ، انزوا و بی اعتمادی به دنبال نخواهد داشت . ابتدا باید رفتارهایی را مورد توجه قرار داد و در تغییر آنها تلاش نمود که بیمار حساسیت کمتری نسبت به آنها داد و به تدریج به رفتارهایی که بیمار محکمتر به آنها وابسته است رسید.

بکارگیری مدل الگوسازی ، تقویت رفتار درست ، تشویق و پاداش و آموزش بیمار در تغییر رفتار موثر می باشد . با حمایت صمیمانه می توان رفتار مناسب را به او آموخت و رفتار نامناسب را کاهش داد .

لازم به ذکر است که درمان دارویی و شیوه های مختلف روان درمانی ، نه جانشین هم بلکه مکمل هم هستند .

نحوه ارتباط با بیماری که بدبینی دارد

در یک مدل ارتباطی ساده سه جزء اساسی که شامل فرستنده پیام ، پیام و گیرنده پیام می باشد وجود دارد .

بدیهی است هر چه از ذهنیت ، نیازها، انتظارات ، قوای ادراکی و دیدگاههای گیرنده پیام اطلاع بیشتر داشته باشیم ، بهتر می توانیم پیغام خود را به او منتقل کنیم و زمینه برقراری ارتباط را با او فراهم نماییم . گیرنده پیام و فرستنده پیام ، هر دو بر روی هم تاثیرات متقابل دارند .

برخی از بیماران روانی ممکن است از جهات مختلف از جمله قوای ادراکی ، حساسیت ها ، انتظارات ، نحوه تجزیه و تفسیر حوادث اطراف خود ، دچار دگرگونی شده باشند . لذا شناخت توانایی های شناختی و ذهنی بیمار به ما کمک می کند تا بهتر بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم و به او این امکان را بدهیم که با ما ارتباط برقرار کند . پیام ، هم به صورت کلام و صحبت کردن است و هم به صورت غیرکلامی مانند نحوه نگاه کردن ، خندیدن ، حرکات صورت و بدن ، نحوه نشستن ، ایستادن و غیره .

گاه بیمار گیرنده پیام اطرافیان و محیط و گاه فرستنده پیام می باشد . او در هر دو موضع دچار ناتوانی است . برای مثال ، وقتی بیمار معتقد است که اطرافیانش قصد دارند او را مسموم کنند، برای اثبات اعتقاد خود دلائل متعددی می آورد . شما به عنوان گیرنده پیام نمی توانید ادعای او را قبول کنید ، لذا با او مخالفت می کنید و این موجب سلب اعتماد بیمار نسبت به شما می گردد. از طرفی ، شما به عنوان فرستنده پیام هر چه تلاش می کنید ذهنیت بیمار را اصلاح کنید او به عنوان گیرنده پیام قبول نمی کند.

بدبینی در یک طرف طیف بسیار شدید می باشد که به آن هذیان می گویند و در طرف دیگر طیف خفیف تر می باشد که به آن سوء ظن می گویند . بیمار در موضع سوء ظن به افکار خود شک دارد و به شکل وسواس فکری او را آزار می دهد . بنابراین فردی که می خواهد با او ارتباط برقرار کند بایستی از موضع فکری و ذهنی او مطلع باشد .

بیماری که به دیگران بدبین است ممکن است احساساتی داشته باشد که با ظاهر چهره او هماهنگ نباشد . بهرحال به دلیل اینکه دنیای پیرامون خود را نامطمئن و تهدید کننده می داند احساس راحت و آرامی ندارد و در عین حال ممکن است از بیان صحیح احساسات درونی خود ناتوان باشد . از جمله احساسات او اضطراب ، ترس ، احساس درماندگی ، سردرگمی ، خشم و تردید و دودلی است .

در برخورد با بیمار توجه به نکات زیر توصیه می شود :

1- علیرغم اعتقاد غلط بیمار ، صادقانه با او روبرو شوید و او را بپذیرید، صبور باشید و در جلب اعتماد بسیار نسبت به خود عجله نکنید.

2- در ذهن خود به بیمار حق دهید که او با چنین اعتقادی که دارد باید وحشت زده باشد و رفتار آزار دهنده از خود نشان دهد . لذا از سرزنش کردن ، مسخره کردن ، توهین و قضاوت عجولانه جداً بپرهیزید .

3- از هرگونه بحث و گفتگو به منظور تغییر اعتماد بیمار پرهیز کنید ، زیرا او پذیرش لازم را در جهت قبلو دلائل شما ندارد .

4- مواظب پیام های غیر کلامی خود مانند خندیدن ، نگاه کردن ، نحوه ایستادن ، نشستن ، فاصله خود با او ، تماس فیزیکی با او ، حرکات چهره و بدن و غیر ه باشید ، زیرا بیمار به شدت مراقبت همه حالات کسانی که در مقابل او هستند می باشد .

5- پچ پچ کردن و درگوشی صحبت کردن شک بیمار را تشدید می کند .

6- در عین حال که هذیان بیمار را رد نمی کنید ، در صورتی که بیمار جویای نظر شما شد یا شرایط را مساعد دیدید ، می توانید اظهار کنید که شما اعتقاد او را ندارید .

7- تنظیم دوز داروی مصرفی بیمار، در بسیاری از موارد باعث سست شدن اعتقاد غلط و یا هذیان بیمار می گردد و بیمار نسبت به افکار خود شک می کند . کم کم او را از موضع هذیان خارج می کند و در موضع شک و دودلی نسبت به افکارش قرار می دهد . در اینجا بیمار آمادگی دارد که به نظریات دیگران که مغایر نظر او است با تحمل و پذیرش بیشتری گوش دهد .

8- این آمادگی بیمار ، به شما اجازه می دهد تا شک و دودلی بیمار را نسبت به افکارش بیشتر کنید و شواهدی را که اعتقاد بیمار را رد می کند در اختیارش بگذارید . همیشه در رفتار خود به او نشان دهید که خیرخواه او هستید . آنگاه به رشد اعتماد بیمار نسبت به خودتان امیدوار باشید .

خشم و پرخاشگری بیمار

پرخاشگری عبارت است از هرگونه رفتاری که با هدف اذیت و آزار خود و یا فرد دیگری که به مقابله ایستاده است همراه می باشد . راههای ابراز خشم و پرخاشگری ممکن است به شکل ضرب و جرح ، حمله کردن ، تخریب  اموال ، صدمه زدن به دیگران و یا خود تظاهر کند .

عوامل گوناگون جسمی مانند ضایعات مغزی و به هم ریختگی تعادل شیمیای بدن و یک سری عوامل روانی دیگر باعث پرخاشگری می گردد. دارا بودن شخصیت ناپخته و کم تحمل ، عوامل محیطی مانند شلوغی ، آلودگی محیط زیست ، مواجهه با صحنه های خشونت بار ، در ایجاد خشم و پرخاشگری نقش دارند .

در اختلال اسکیزوفرنیا خشم و پرخاشگری ثانویه به آسیب مغز و هم چنین در بسیاری موارد شخصیت بیمار گونه بیمار می باشد . بیمار به شدت احساس عدم امنیت می کند بیمار نسبت به پندارهای غیر واقعی و توهمات خود که برای او عین واقعیت می باشد عکسل العمل نشان می دهد و ممکن است به افرادی که فکر می کند دشمن او هستند حمله کند و با آنها درگیر شود.

اکثراً تهاجم و پرخاشگری در بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا نه از سر زورمندی واحساس قدرت بلکه برای دفاع از خود می باشد . وقتی پندارهای هذیانی و توهمات بیمار را در نظر بگیریم بیمار را بهتر درک خواهیم کرد ، نگرانی های او را بهتر فهمیده و بالطبع در رفع این نگرانی ها موفق تر خواهیم بود و از پیشامدهای خطرناک مثل رفتارهای مخرب و پرخاشگرانه جلوگیری نموده و زیان های آن را به حداقل خواهیم رساند.

برانگیخته شدن خشم و رفتار پرخاشگرانه از سوی بیمار ، به دنبال هر عاملی که باعث احساس ناکامی در وی گردد، دیده می شود . تحقیر ، توهین ، سرزنش وپرخاشگری از ناحیه اطرافیان نسبت به بیمار از جمله عوامل مهمی هستند که منجر به برانگیختن خشم بیمار می گردند .

اگر خشم و رفتارهای پرخاشگرانه به علت توهم یا هذیان باشد ، تنظیم داروهای بیمار توسط روانپزشک لازم است . در مواردی که بیمار تحت درمان قرار دارد وتوهم و هذیان جدی وجود ندارد ولی به علت قرار گرفتن در موقعیت های خاص رفتارهای پرخاشگرانه مکرر از خود نشان می دهد ، باید شرایطی را که منجر به بروز خشم ، تشدید ، تداوم و تقویت آن می گردد پیدا کرد و آنها را کنترل نمود .

پاسخ به سئوالات زیر تصویر روشنتری از خشم و رفتار پرخاشگرانه بیمار در اختیار ما قرار می دهد :

1- چه موقع و یا چه مواقعی بیمار خشمگین می شود .

2- کجا و یا کجاها بیشتر بیمار پرخاشگر می شود .

3- در مواجهه با چه عوامل یا عوامل درونی و بیرونی ، بیمار پرخاشگر می شود .

4- چگونه عوامل فوق باعث تظاهر ، تشدیدو تداوم خشم بیمار می گردد.

سپس با دقت و صرف وقت باید دریافت که :

1- چه موقع یا چه مواقعی خشم بیمار فروکش می کند .

2- کجا و یا کجاها بیمار کمتر پرخاشگر می شود .

3- چه عواملی خشم بیمار را کم نموده و یا آن را خاموش می کند ( مثل صحبت کردن ، دورشدن ، انحراف توجه بیمار ، همدردی با او ، گوش دادن به صحبت او ، اهمیت دادن به نیازهای او ، تنظیم داروی بیمار و .... )

4- چه عواملی از پرخاشگری بیمار جلوگیری می کند که با دقت می توان این عوامل را پیدا کرد.

در اینجا توسط درمانگر جدولی تنظیم می شود و در آن شرایط و عوامل تشدید کننده و تخفیف دهنده خشم و پرخاشگری ثبت می گردد و با جلب همکاری بیمار برای کاهش رفتارهای پرخاشگرانه سعی می شود . البته گاهی بیمار بطور ناگهانی و غیرقابل پیش بینی به دیگران حمله می کند . ولی بطور معمول بیمار که خشمگین است علائمی مانند بی قراری ، لرزش ، خشم و عصبانیت در چهره داشته ، نگاههای غضب آلود ، مشتهای گره کرده و غیره از خود نشان می دهد .

راههای مقابله با پرخاشگری بیمار

در مقابل رفتار پرخاشگرانه قبل از هر چیز حفظ آرامش و خونسردی توصیه می شود . سپس انجام امور زیر :

1- در ابتدا می بایست از نزدیک شدن به بیمار و دست زدن به او پرهیز کنیم .گاهی این رفتار موجب تحریک بیشتر بیمار می گردد و اگر او بدین باشد به خشم او می افزاید .

2- پس از شناخت عوامل برانگیزنده خشم بیمار ، بایستی سعی کرد احساسات او را  درک نموده و به بیمار مجال دارد تا حتی الامکان با صحبت ، مشکل خود را بیان کند .

3- به منظور دستیابی به مورد مذکور ، نشان دادن همدردی و اجازه بروز عواطف بیمار کمک کننده است . برای مثال به بیمار اظهار می کنیم : « عصبانی به نظر می رسید » ، « چیزی شما را عصبانی کرده است ؟ » ، « به نظر می رسدکه حالتان خوب نیست »

این جملات به بیمار اجازه می دهد تا با صحبت کردن خود را تخلیه کند و در عین حال تا حدی مشکلات خود را بشناسد .

4- با بیمار به شکلی برخورد می کنیم که نشانه پذیرش او ازجانب اطرافیان باشد .

گویا به او حق می دهیم که از چیزی نگران باشد . مثلاً با گفتن جملاتی مانند : « من مایلم مشکل شما را گوش کنم » ، « نگران شما هستم » « حتماً اتفاق ناگواری شما را ناراحت کرده است »

از آن جایی که بیمار خشمگین چندان منطقی نمی اندیشد پس بهتر است زیاد حرف نزنیم و از جملات پیچیده و ادبی استفاده نکنیم .

5- در مواجهه با بیمار خشمگین نبایستی به تنهایی در مقابل او قرار بگیریم و بهتر است چند نفر مراقب او باشند. در بسیاری موارد وقتی بیمار خود را در مقابل چند نفر ببیند ترجیح می دهد تسلیم شود . گاهی بیمار شروع به صحبت و گریه می کند ، در این مواقع بایستی اجازه داد بیمار احساسات خود را تخلیه کند .

6- پس از فروکش کردن خشم بیمار بهتر است او در صورت تمایل در مقابل کسانی که آنها را ترسانده است قرار گیرد و از آنها عذرخواهی می کند . ضمناً تلاش بیمار را در جهت کنترل خشم خود همواره می بایست تشویق و ترغیب کنیم و زمانی که حال بیمار خوب است راههای کنترل خشم را به او آموزش دهیم .

7- در صورتی که شدت پرخاشگری بسیار زیاد است و با اقدامات معمول فوق الذکر ، قابل کنترل نیست بایستی از دارو و یا شوک جهت کنترل بیمار استفاده شود .

8- گاهی اوقات مهار فیزیکی بیمار ضرورت پیدا می کند که نکات قابل توجه در مهار فیزیکی عبارتست از :

مهار فیزیکی زمانی به کار برده می شود که بیمار نسبت به خود و دیگری چنان خطرناک است که تهدیدی جدی به شمار می رود و به گونه ای دیگر قابل کنترل نیست . بیمار را می توان موقتاً برای تجویز دارو، یا در صورت عدم امکان مصرف دارو ، برای مدتی طولانی تر مهار نمود . غالباً بیماران پس از که مدتی در مهار فیزیکی ماندند آرام می گیرند.

- بهتر است 5 نفر یا حداقل 4 نفر برای مهار کردن بیمار حضور داشته باشند .

- مهارهای چرمی مطمئن ترین و بی خطرترین انواع مهار فیزیکی است .

- به بیمار توضیح دهید که چرا او را مهار می کنید .

- باید یکی ازاعضاء تیم درمانی در معرض دید بیمار قرار داشته و به بیماری که مهار می شود اطمینان بدهد . این امر در رفع ترس از درماندگی ، ناتوانی و فقدان کنترل به بیمار کمک می کند .

- بیمار باید در حالی که پاهای از هم باز گذاشته شده ، یک دستش در پهلو و دست دیگرش روی سر او قرار گرفته مهار شود .

- مهار باید طوری گذاشته شود که در صورت لزوم تزریقات وریدی را بتوان به آسانی انجام داد .

- سر بیمار باید کمی بالاتر از سطح بستر باشد تا احساس آسیب پذیری او را کم کند و ضمناً احتمال آسپیراسیون را کاهش می دهد .

- مرتباً باید مهارها از نظر ایمنی و راحتی امتحان شود .

-پس از گذاشتن مهار ، پزشک شروع به معالجه و مداخله کلامی می نماید .

- علائم حیاتی بیمار در زمان مهار باید مرتباً چک شود .

در باز کردن مهار فیزیکی ، دو مهار آخر بهتر است همزمان برداشته شود . نگاهداشتن بیمار فقط با یک اندام مهار شده کار قابل قبولی نیست .

همیشه بطور کامل دلیل استفاده از مهار را در پرونده یادداشت کنید و همه درمانهای انجام شده و پاسخ بیمار به درمان ضمن مهار فیزیکی را شرح دهید .

کس مهارت گفتگو با فرد مبتلا به اسکیزوفرنیا

توانایی و مهارت گفتگو با بیمار از فشار روانی و وضعیت های ناگوار می کاهد .

هرچه بیشتر قادر به درک طرز فکر بیمار باشیم بیشتر می توانیم با بیمار ارتباط موثر برقرار کنیم .

جدول : روشهای گفتگو با بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا بر حسب شرایط روانی بیمار

علائم و خصوصیات

روش منتخب مراوده

ابهام ، ناتوانی در تشخیص واقعیات

ساده ، صریح و بی پرده صحبت کنید

اشکال در تمرکز

عبارات کوتاه را مکرراً تکرار کنید

تحریک پذیری

تقاضا را محدود و از بحث و مجادله خودداری کنید

استدلال ضعیف

انتظار بحث مستدل و منطقی نداشته باشید

در خود فرو رفته است

ابتدا توجه او جلب کنید

آشفتگی

او را راحت بگذارید تا تخلیه روحی شود

نوسان عواطف

اعمال و گفتارش را به خود نگیرید

ناتوانی پیروی از برنامه منظم

برای برنامه پافشاری کنید

بی تفاوتی نسبت به دیگران

جزو علائم بیماری محسوب کنید

کناره گیری

سر صحبت با او را بگشاید

هذیان

بحث کنید

ترس

آرام بمانید

احساس ناامنی

عشق و پذیرش ابراز کنید

احساس بی ارزشی

مثبت باشید و به او احترام بگذارید .

 

 

 

 

 

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  خانواده بیماری روانی شدید قسمت اول

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه :

خانواده با ارزش ترین منبع حمایتی ، عاطفی برای بیماران روانی ، عصبی به شمار می رود. در این راستاء  شناخت مسائل و مشکلات بیماران روانی ، عصبی و نحوه برخورد با آن برای خانواده های بیماران یک اولویت مهم بشمار می رود . در شرائط موجود بررسی ها حاکی از آن است که اعضاء خانواده همانقدر از بیماری روانی ، عصبی آگاهی و شناخت دارند که دیگر افراد جامعه از آن آگاه هستند . از این رو بسیاری از خانواده های بیماران روانی، عصبی همانند دیگر افراد جامعه درک و تصور درستی نسبت به بیماری روانی ، عصبی ندارند . در همین راستا و به منظور کمک به بیماران و خانواده آنها آموزش خانواده اساساً به دو هدف زیر صورت می گیرد:

1- کاهش احتمال عود ( برگشت ) بیماری

2- افزایش رفاه و آسایش بیمار و خانواده

برای تحقق این اهداف به بیمار و خانواده آموزش داده می شود تا بیماری روانی را به عنوان یک بیماری/ اختلال روانی بشناسد و بدانند که هیچ یک از آنها مسئول و مقصر نیستند و علت اصلی این بیماری خارج از کنترل آنها بوده است .

آموزش خانواده و بستگان بیمار می تواند نگرش آنها را نسبت به اختلالات روانی خوش بنیانه تر سازد و مهم تر از همه آنکه نظر آنها را نسبت به بیمار روانی که باید همه عمر تحت مراقبت باشد تغییر دهد؛ همچنین بپذیرند که بیماری روانی می تواند دوره های خوب هم داشته باشد و بهبودی قابل ملاحظه ای در طول درمان حاصل نماید .

 خدمات بهداشتي اوليه (PHC) و بهداشت روان:

  خدمات بهداشتي اوليه مراقبت‌هاي اساسي هستند که تمامي افراد خانواده‌ها را از طريق مشارکت کامل  مردم با هدف تامين همگاني و ارزان خدمات، زير پوشش قرارمي‌دهد.

  براي ارايه خدمات بهداشتي و درماني مناسب و مورد نياز مردم بهترين روش، سطح بندي خدمات بهداشتي است. بر مبناي اين روش استفاده از خدمات بهداشتي و درماني از اولين سطح يعني بهورز که مسوول آموزش بهداشت روان در روستا و بيماريابي، ارجاع و پي‌گيري درمان است شروع مي‌شود.  مرکز بهداشتي درماني شهري و روستايي اولين سطح درماني است و پزشک عمومي اين مراکز ارايه دهنده خدمات بهداشت روان به بيماراني است که به وسيله بهورز ارجاع مي شوند يا اين‌كه خود مستقيم به مراکز مراجعه مي‌كنند. در صورت نياز، بيماران به سطح سوم (روان‌پزشك يا پزشک دو ماه دوره ديده شهرستان) و يا سطح چهارم (بيمارستان و مراکز فوق تخصصي روان‌پزشكي) ارجاع مي‌شوند.

استفاده از اين روش منجربه ارتقاي سطح سلامت، کاهش هزينه‌هاي خانواده‌ها، دسترسي فوري‌تر به خدمات مورد نياز، کاهش هزينه‌هاي عمومي و منافع فراوان ديگر مي‌شود.

شيوع بيماري‌هاي رواني درايران:

طبق پژوهشي كه در سال 1378 جهت بررسي وضعيـت سلامت روان افراد 15 سال و بالاتر در كشور با حجــم نمونه بالا (35014 نفر) انجام پذيرفت، شيوع اختلال‌هاي رواني در جمعيت بالاي پانزده سال كشور 3/21 درصد در مناطق روستايي و 9/20 در مناطق شهري برآورد شد كه در اين ميان اختلال‌هاي افسردگي و اضطرابي بيش‌ترين شيوع را داشته و ميزان شيوع اختلال‌هاي روان‌پريشي(سايکوز) كه فرم بسيار شديدتر اختلال‌هاي رواني مي‌باشد، 6/0 درصد بوده است. حتا پس از کنترل عوامل مخدوش کننده، در افراد متاهل، جداشده يا طلاق گرفته بيماري شايع‌تر از افراد مجرد بوده است. همچنين در افراد بي‌كار يا باز نشسته شيوع اختلال‌هاي روان‌پزشكي بيش‌تر بوده است.

 مراجعه به سرويس‌هاي خدماتي بهداشت و درمان به دليل اختلال‌هاي رواني به دلايلي، بسيار كم‌تر از بيماري‌هاي جسماني صــورت مي پذيرد كه يكي از اين دلايل انگ بيماري رواني و ديگري ماهيت اين اختلال‌هاي، باورهاي سنتي، و عدم دسترسي به اين خدمات مي‌باشد. در کشورهاي در حال توسعه  گاهي تا  90% مبتلايان از درمان محروم مي مانند.

  بر اساس  پژوهش انجام شده در سال 1378در خصوص مسير مراجعه بيماران رواني به بيمارستان تخصصي مشخص شد 3/84 درصد افراد مورد بررسي در نخستين اقدام براي درمان بيماري خود به پزشکان و مراکز درماني و 5/14 درصد به درمانگران سنتي و درمان‌هاي جايگزين مراجعه نموده بودند و5/42 درصد کل افراد در طول مدت بيماري خود مراجعه به دعا نويس داشتند. نکته مهم آن‌که ميانگين فاصله زماني ميان بروز نخستين نشانه‌هاي بيماري تا مراجعه به نخستين درمانگر ،  2/2  +  08/4 سال  و ميانگين فاصله زماني ميان بروز نخستين نشانه‌هاي بيماري تا مراجعه به روان‌پزشك يا مرکز روان‌پزشكي 6/3 +   4/5  سال بوده است.

براساس پژوهشي كه در سال 1389 و 1390 جهت بررسي وضعيـت سلامت روان افراد 15 سال و بالاتر در كشور تحت عنوان طرح پیامیش ملی سلامت روان انجام شد.

23.6ساله ساکن کشور دچار یک یا چند اختلال روانپزشکی در12ماه قبل از بررسی هستند.

گروههای زیر بیشتر مبتلا به اختلالات روانپزشکی بوده اند: زنان، ساکنین مناطق شهری،افراد بیکار، افراد با تحصیلات کمتر وافراد دارای وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایین.

  حدود یک ششم 15.6 درصد افراد 15- 64 سال8.3 میلیون نفرطول یک سال، از خدمات بهداشتی درمانی برای مشکلات اعصاب و روان استفاده می کنند.

دو سوم افراد 65.3 درصد گرچه از اختلالات روانپزشکی رنج می برند، ولی ازمداخلات بهداشتی درمانی بهره مند نمی شوند. این شاخص به نام "نیاز پاسخ داده نشده"( unmet need ) معروف است.

از میان افرادی که از خدمات برخوردار می شوند، بیش از نیمی، از "حداقل درمان کافی

( minimally adequate treatment )" بهره مند می شوند. بنابراین، به طور کلی 20درصد از کل بیماران، "حداقل درمان کافی" را دریافت می کنند.

بيماريهاي رواني به چه بيماريهايي گفته مي شود ؟

بيماريهاي رواني به اختلال در رفتار ، احساسات ، هيجانات و تفكر اطلاق مي شود براي نمونه مي توان به اختلال رفتاري مانند: بيش فعالي در كودكان ـ اختلالات هيجاني مانند : افسردگي ، اختلالات فكري مانند بيماري وسواس اشاره نمود

همچنين اضطراب ، بيقراري ، بي اشتهايي ، افسردگي ، عصبانيت ، پرخاشگري و احساس درد در نقاط مختلف بدن بدون وجود عامل جسمي مثل دردهاي عصبي معده يا سر دردهاي عصبي و يا   دردهاي مختلف نواحي مفاصل ، شكمي و كمر از جمله ساير بيماريهاي رواني هستند .

آيا بيماريهاي عصبي و رواني يكي هستند ؟

در پاسخ به اين سئوال بايد گفت آنچه در اصطلاح مردم به عنوان بيماري عصبي شناخته مي شود و مثلاً مي گويند اعصابم خراب است در حقيقت اشاره به بيماريهاي رواني خفيف دارد كه اضطراب ، افسردگي ، شكايات، جسمي با علل رواني ، وسواس هاي خفيف و بعضي ترس هاي مرضي را در بر مي گيرد آنچه در اصطلاح مردم بعنوان بيماري رواني شناخته مي شود اشاره به بيماريهاي شديدتر دارد كه در آن بيمار دچار توهم و هذيان بوده و در ارتباطات اجتماعي و فردي مشكل دارد هرگاه صحبت از بيماري رواني مي شود عده اي آن را جنون و ديوانگي مي پنداريد طبيعي است كه با توجه به اثرات منفي جنون در اذهان جامعه هيچكس نمي پسندد چنين داغي بر پيشاني اش نقش ببندد و چاره اي جز انكار هر بيماري رواني در مورد خود نمي بيند و هيچگاه در پي درمان آن بر نمي آيد

اين باور از چند جهت نادرست است در پزشكي امروز بيماريي به نام جنون وجود ندارد شايد با كمي تسامح بتوان آنچه در طب با عنوان بيماري روان پريشي يا روانپزشكي شناخته مي شود به مفهوم جنون در ذهن عامه نزديك دانست مشخصه اين دسته از بيماران اشكال در واقعيت سنجي است كه به شكل برخي عقايد نادرست و عجيب و غريب ( هذيان ها ) ، توهم هاي مختلف ، رفتار و گفتار آشفته تظاهر مي يابد لازم به ذكر است از هر 20 نفر كه به نوعي از اختلال روانپزشكي رنجي مي برند تنها يك نفر دچار بيماري است كه به مفهوم جنون ( در متون حقوقي و ذهن عامه ) نزديك است اين باور نادرست كه هر بيمار رواني معادل جنون است موجب شده كه بسياري از مردم مبتلا به بيماري خفيف روانپزشكي هرگز به دنبال درمان بيماري خود نباشند و سالها رنج و درد بيماري را تحمل نمايند و حتي موجب عوارض ناخوشايندي در روابط خانوادگي آنها گردد.

علت بيماري هاي رواني چيست ؟

در يک نظرسنجي از مردم تهران، باورها و نگرش‌هاي زير گزارش شده است؛

- نبايد بيماري رواني نزديکان را با ديگران مطرح کرد(8/55%)

- علت بيماري‌هاي رواني و صرع، سحر و جادو، جن زدگي و دعايي شدن است(30%)

- بيماري رواني درمان ندارد(7/20%)

- بيماري رواني با ازدواج درمان مي‌شود(4/59%)

- بيماري رواني را نمي‌توان در درمانگاه يا بيمارستان عمومي درمان کرد(70%)

- بيماري صرع غيرقابل درمان است(7/52%)

- داروهاي اعصاب اعتيادآورند(85%)

- اعتياد درمان ندارد(29%).

هنوز تا  رهايي از اين باورهاي غلط فاصله بسيار است، پس تلاش کنيم.

براي بيماريهاي رواني يك علت واحد نمي توان ذكر كرد چون انسان موجودي با ابعاد جسمي ـ رواني و اجتماعي است ، هر سه دسته عوامل فوق مي توانند در ايجاد مكشلات رواني دخالت داشته باشند . از جمله عوامل جسمي مي توان به وراثت ، مشكلات دوران جنيني ، اختلالات تغذيه در دوران كودكي ، ضربه هاي وارده بر سر اشاره نمود . عوامل رواني مشتمل بر تعارضاتي است كه در درون فرد بر سر حل مسائل وجود دارد و عوامل اجتماعي كل روابط فرد با ديگران در محيطهائي چون خانواده ، محله مدرسه ، و محيط كار را در بر مي گيرد . عوامل جسمي ، رواني و اجتماعي بر يكديگر تاثير و اثر متقابل دارند . به عنوان مثال براي پيدايش ديابت يا مرض قند هم بايستي لوزالمعده به اندازه كافي انسولين ترشح نكند و هم فرد دچار افزايش وزن باشد و هم رژيم غذايي مناسبي نداشته باشد تا  بيماري پديدار نشود . درمورد بيماري رواني نيز چنين ساختاري وجود دارد . بعضي افراد آمادگي خاصي براي بروز بيماریي مانند افسردگي و اضطراب دارند . در افراد فشارهاي زندگي و استرس ها به شكلهاي حاد و مزمن مي توانند موجب پيدايش بيماري گردند . به عبارتي همان گونه كه توانايي جسمي انسانها محدود است ، توانايي و ظرفيت رواني ما نيز محدود و مشخص است .

شايعترين بيماريهاي رواني كدامند ؟

اضطراب و افسردگي شايعترين بيماريهاي رواني هستند ضمناً از جمله شايعترين علل مراجعه به پزشك نيز مي باشند

اضطراب  يك احساس نامطلوب رواني است كه معمولاً در طي آن شخص بدون دليل در درون خود احساس وحشت مي كند و ترس از اتفاقاتي ناشناخته در او وجود دارد اين حالت همراه با علائم جسمي : نظير خشكي دهان ، تنگي نفس ، احساس فشار از ناحيه گلو ، تكرار ادرار و علايم گوارشي در بالاي شكم حتي بشكل اسهال است .

گاه به سبب اضطراب دردهاي قفسه سينه نيز ايجاد مي شود كه ممكن است با بيماريهاي قلبي اشتباه گردد . بهر حال تشخيص اينكه هر يك از علائم ذكر شده به علت اضطراب هست يا يك بيماري جسمي بعهده پزشك است .

افسردگي:  عبارتست از مجموعه اي از افكار و احساسات نامطلوب دروني و علايم جسمي . شخص افسرده نا اميد است ، خود را نا توان و بي كس حس میكند ،‌تمايل شديد به گريه در او وجود دارد . احساس بي ارزشی و بي كفايتي مي كند ، غمگين و گرفته است انجام كارهاي معمولي هم به نظر او سنگين مي آيد . در افسردگي كاهش اشتها ، بي خوابي و كاهش وزن نيز وجود دارد . خستگي جسمي بسيار شايع است . ميل جنسي غالباً كاهش مي يابد . تشخيص اينكه علايم فوق مخصوصاً علايم جسمي ذكر شده بعلت افسردگي هستند يا نه بايد بوسيله پزشك صورت گيرد .

اختلال‌هاي روان‌پريشي (سايكوتيك) حاد- مزمن   : اين اختلال‌ها شامل اسكيزوفرني‌، اختلال اسكيزوتايپال ، اختلال‌هاي هذياني پايدار، ‌اختلال هذياني القايي و ديگر اختلال‌هاي سايكوتيك غيرعضوي است .

بيماران ممكن است حالات زيرراتجربه كنند: 

شنيدن صداها یی که برای دیگران قابل اثبات نمی باشد( توهمات = ادراكات غلط يا تخيلي نظيرشنيدن صداهايي در زماني‌كه هيچ‌‌كسي در اطراف حضورندارد.)

ترسها يا عقايد عجيب وغريب-  هذيان‌ها (عقايد آشكارا نادرستي كه بيمار به آن‌ها معتقد است ولي هيچ فرد ديگري در جامعه‌اي كه بيمار در آن زندگي مي‌كند‌ آن‌ها را درست نمي‌داند.براي مثال بيمار اعتقاد دارد كه توسط همسايگان مسموم شده است، ازطريق تلويزيون پيام‌هايي دريافت مي‌کند، يا به‌طريق خاصي توسط ديگران تحت نظر مي‌باشد.)

سردرگمي(Confusion)  -  خانواده‌ها ممكن است به دليل تغييرات غيرقابل توجيه دررفتار جوياي كمك شوند. چنين تغييراتي شامل رفتار عجيب يا رعب آور مي‌شود (گوشه گيري،‌بدبيني، تهديد).

دربالغين جوان ممكن است صرفا با تغييرات پايدار در عمل‌كرد، رفتار يا شخصيت (همچون گوشه گيري ) تظاهر يابد واصولا خبري از علايم سايكوتيك ( روانپریشی ) بارز نباشد.

ممكن است با كاتاتونيا يا برآشفتگي (Agitation) بی قراری تظاهر يابد.

خانواده‌ها ممكن است به علت فقدان عواطف (apathy) ،گوشه نشيني، عدم رعايت بهداشت، يارفتار عجيب درصدد يافتن كمك برآيند.

 آيا بيماريهاي رواني قابل درمانند ؟

برخي باورهاي نادرست درمورد درمان بيماريهاي رواني وجود دارد همانند :

1 . مصرف دارو ، نشانه ضعف و سستي اراده است .

2 . داروهاي روانپزشكي موجب وابستگی و اعتياد مي شود .

3 . داروهاي روانپزشكي فقط مسكن و خواب آورند .

4 . درمان به دست خود بيمار است .

در اينجا بايد گفت درمان بيماري رواني چند بعدي است و پيچيدگي هاي خاص خود را دارد . بخشي از درمان تغيير در شرايط بيروني است تا استرس هاس محيطي به حداقل كاهش يابند .

جنبه مهم ديگر درمان ، تغيير در شرايط دروني است تا قدرت مقابله و ظرفيت مواجهه فرد با استرس هاي بيروني افزايش يابد . تغيير در سطح زيستي و مربوط به عملكرد مغز می باشد که بوسيله دارو ايجاد مي گردد و تغییر در سطح روانشناختي با انواع روان درماني ها اتفاق مي افتد . داروها مي تواند تغييرات شيميايي مربوط به بيماري را اصلاح نمايند .

ويژگي داروهاي روانپزشكي كاملاً متفاوت از مواد مخدر هستند . مواد مخدر بلافاصله پس از مصرف در فرد علايم خوشايند ايجاد مي كند ولي اين اثرات كوتاه مدت است و پس از مدتي فرد نياز پيدا مي كند كه ميزان ماده مصرفي را اضافه كند تا همان اثر را ببيند و بعد از مدتي كوتاه اگر همان ماده مصرف نشود علايم محروميت ايجاد مي گردد و فرد خود را ناچار از ادامه مصرف مي داند ولي در مورد داروها ، معمولاً بلافاصله پس از مصرف ، بيمار احساس خوشايندي پيدا نمي كند و حداقل چند هفته طول مي كشد تا اثرات دارو شروع شود . در اكثر موارد اثرات درماني دارو پس از مدتي كاهش نمي يابد و نيازي به اضافه كردن مكرر دارو نيست ، در صورتي كه دوره درمان كامل شده باشد مي تواند دارو را قطع كرد .

همانند بعضي بيماريهاي جسمي مثل فشار خون و يا ديابت كه نياز به درمان طولاني مدت دارد بعضي بيماريهاي رواني نياز به درمان نگهدارنده داشته چه براي كنترل علايم و چه براي ريشه كني بيماري . در خصوص حالت خواب آوري داروها گرچه بعضي از داروها خواب آورند ولي در بسياري از موارد مي توان داروهايي تجويز نمود كه خواب آور نباشند و در فعاليتهاي فرد مشكلي ايجاد ننمايد . در مورد عوارض خواب آوري بعضي از داروها نيز پس از چند هفته بدن فرد با اين عارضه سازگاري پيدا مي كند .

براي پيشگيري از بروز  بيماريهاي رواني چه مي توان كرد ؟

 اصول پيشگيري بيماري هاي روانی مبتنی است بر تغذيه و بهداشت صحيح مادر در دوران بارداري ، آرامش روحي مادر در دوران بارداري ، انجام زايمان به صورت صحيح و پيشگيري از ضربه هاي زايماني ، جلوگيري از عفونت دوره كودكي با انجام به موقع واكسيناسيون و پيشگيري از ضربه وارده به سر در دوران كودكي ، وجود رابطه صحيح بين پدر و مادر و فرزندان كه در آن حدود مسئوليت ها و نقش هر يك از افراد به خوبي مشخص باشد و كودك بتواند تنبيه و تشويق در مقابل رفتارهاي خود را پيش بيني كند . توافق نظر والدين د رمورد شیوه تربيت كودك كه منجر به دريافت پيامهاي دو گانه نگردد . ايجاد احساس استقلال و مسئوليت به موقع و حمايت و پشتيباني به جا از كودك ، هر دو در شكل گيري اميد و عزت نفس او نقش اساسي دارند .

توجه به نيازهاي آموزشي ، اوقات فراغت ، تفريح سالم ، درك نيازهاي مراحل مختلف رشد مثل سنين نوجواني و بلوغ و رفتار متناسب با اين نيازها از طرف والدين و مسئولين پرورشي و آموزشي نيز نقش عمده اي در رشد رواني مناسب كودك و پيشگيري از اختلالات رواني دارند .

 

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های روانشناختی

موضوع :  سلامت روان در دوران سالمندی   

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه

افزايش طول عمر انسان‌ها و اضافه شدن جمعيت سالمندان يکي از دستاوردهاي قرن 21 بوده و سالخوردگي جمعيت پديده‌اي است که برخي از جوامع بشري با آن روبه‌رو شده و يا خواهند شد.
پديده فوق ناشي از بهبود شرايط بهداشتي است که از يک طرف منجر به کاهش مرگ بويژه مرگ و مير کودکان و نهايتاٌ افزايش اميد به زندگي گردیده و از سوي ديگر با اعمال سياست کنترل مواليد باعث افزايش درصد سالخوردگان به کل جمعيت شده است
.  از این رو بايد سالخوردگي جمعيت را يک موفقيت بهداشتي محسوب کرد.سالمندي بيماري نيست بلکه مرحله اي از چرخه زندگي است که مسائل رشدي خاص خودش را به همراه دارد. بنابراین دامنه متفاوتی از واکنش ها را در افراد مختلف ایجاد می کند.فردی ممکن است نسبت به آن احساس مثبت داشته باشد یا ممکن است دچار نوعی احساس وحشت و اضطراب گردد و یا ممکن است دچار احساسهای متعارض شود.در نتیجه می تواند سالهای طلائی و یا خاکستری تلقی شود . بنابراین توجه به سلامت روان سالمندان در دنياي امروزي از اهمیت خاصی برخوردار است ، چراکه دنيا در حال پير شدن است . از طرفی کشورهاي پيشرفته با کنترل مواليد وارتقاءسطح بهداشت جامعه خود ، سالهاست که با اين پديده آشنايند.  آنچه که مهم است اینکه تنها با داشتن زندگي سالم و مراقبت هاي خاص مي توان اين دوران را به دوران مطلوب و لذت بخش، توام با سلامتي تبديل كرد. تعداد افراد سالمنددر جامعه کمتر ازدیگر گروههای سنی نیست، سالمندان می توانند به شیوه ای زندگی کنند که منجر به افزایش حمایت و بهبود وضعیت سلامت روانی آنان شود .امروزه حدود 700 ميليون نفر از جمعت جهان را افراد سالمند بالاي 60 سال تشکيل مي دهند و تا سال 2050 اين رقم به حدود دو بيليون نفر خواهد رسيد. 80 درصد از اين افراد سالمند در کشورهاي در حال توسعه زندگي مي‌کنند.

   ازمنظری دیگر ، هرچند سالمندي با كاهش توانايي‌هاي جسمي همراه است و بسياري از افراد آن را به طور گسترده به  نقصان سلامت روانی نیز نسبت می دهند .اما كارشناسان معتقدند اگرچه برخي تغييرات در توانايي‌هاي ذهني سالمندان اجتناب ناپذيراست ولیکن اكثر توانايي‌هاي ذهني و رواني آنان مانند دوره جواني است . می توان گفت که  هوش تغيير نمي‌كندوتوانايي تغيير و انعطاف‌پذيري برخلاف تصور عمومي دست نخورده باقي مي‌ماند. توانايي يادگيري مطالب جديد هنوز وجود دارد، ‌اگرچه ممكن است نياز به زمان بيشتري داشته باشد. مي‌توان از نظر توانايي‌هاي ذهني و شكوفايي جسماني و احساسي پيشرفت كرد.
 از این رو اگر شما سالمندي در منزل داريد با توجه به تجارب وی  او را طرف مشورت  خود قرار دهید ومانند كودكي نوپا با او رفتار نكنيد. درعوض سلامتي جسمي و رواني او را مورد بررسي قرار داده ، شرائطی را برايش فراهم كنيد كه بيشترين آسايش را در آن موقعيت داشته باشد. بعبارت دیگر پيری مرحله ای طبيعی از زندگی است، اما اگر برای آن آماده نباشيم، می تواند به تجربه ای تلخ و غم انگيز بدل شود.کمتر کسی است که از سالخوردگی کاملاٌ راضی باشد. ولیکن برخورد با آن در جوامع و موقعيت های گوناگون، متفاوت است.مرز پيری مسئله ای نسبی و گاه شخصی است. برخی می گويند سن آدم همان است که خود شخص احساس می کند. گفته می شود که حال و هوای آدم می تواند بر سن و سال غلبه کند.


سن زمانی :

 ساده ترین راه برای تعریف سالمندی عبارت است از شمردن تعداد سال هایی كه از بدو تولد طی شده است. به طور كلی60  سالگی را آغاز پیری تعیین می كنند. دربعضی اشخاص، این انتقال به تدریج انجام می گیرد، حال آنكه در مورد بعضی دیگر انتقال از دوره ای به دوره دیگر به سرعت و همراه با صدمات روحی ، روانی  به وقوع می پیوندد. در خصوص شخصی كه بالاجبار بازنشسته شده است ، شصتمین سال زندگی ممكن است به معنای ورود ناگهانی به دوره پیری تلقی شود. درسایر موارد پیر شدن با ملایمت پیش می آید ، مثلاً از طریق موهایی  كه  سفید می شوند ، كودكانی كه از كانون  خانواده جدا می شوند، دوستانی كه فوت می شوند و ... در جامعه ما سن 60 سالگی آغاز سالمندی را مشخص می كند، زیرا با سن بازنشستگی مطابقت دارد. بنابراین  ورود  به  دوره  سالمندی  را  تا  اندازه ای قانون  معین می كند . چون  سن قراردادی  و اجباری  بازنشستگی ، كه  معمولاً  60 سالگی است- گاهی می تواند  تا 70  سالگی ادامه یابد. البته بعضی اشخاص لااقل از نظر قانون دیرتر از دیگران پیر می شوند. با توجه به  پراكندگی  زیاد  سنینی  كه در دوره موسوم به سالمندی است ،می توان افراد سالمند را به سه گروه تقسیم كرد:  سالمند جوان ، سالمند پیر و سالمند کهنسال

سالمند جوان

60 تا 69 سال

سالمند پير

70 تا 80 سال

سالمند كهنسال

80 سال به بالا

 

سن جسمی و زیستی : غیر از سن زمانی، معیار دیگری نیز می تواند به تعریف سالمندی كمك كند؛ این معیار عبارت است از دگرگونی جسمی  و  زیستی . با  وجود  موارد استثنایی،  پیری جسمی تدریجاً حاصل می شود ، به طوری كه  تعیین لحظه ای كه شخص از نظر جسمی پیر می شود غالباً قراردادی است . اكثر مردم احساس     می كنند كه نیروی بدنشان بین 30  تا 35 سالگی نقصان می یابد، ولی تا زمانی كه فعالیت های روزانه شان تحت تأثیر این نقصان قرار نمی گیرد آنها توجه زیادی به این امر نمی كنند. پیر شدن جسمی تصوری را كه ما از خود داریم را تغییر می دهد، پیر شدن جسمی به دیگران پیام می دهد كه باید رفتار خود را نسبت به ما عوض كنند.ژان پل سارتر چنین می نویسد : یك پیر هرگز خودش را پیر احساس نمی كند. من از طریق دیگران درمی یابم که پیرم . اما خودم پیری را احساس نمی کنم .

 

 


 سن روانی ، عاطفی :

می دانیم كه تكامل ویژگی هایی دارد. مثلاً یك شخص زمانی از نظر روانی كامل شناخته می شود كه بتواند مسئولیت های خود را در جامعه بر عهده بگیرد. اما انسان در سن 70 سالگی به مرگ نزدیك می شود، که این موضوع  می تواند اثرات و پیامدهای روانی ، عاطفی مهمی بدنبال داشته باشد . از این رو حیات انسان برحسب مدت زمانی كه برای زندگی كردن باقی مانده  است ، سازمان دهی می شود نه برحسب مدت زمانی كه از بدو تولد طی شده است .دگرگونی روانی ، عاطفی را می توان به دو گروه تقسیم نمود : 1- دگرگونی های شناختی ، یعنی دگرگونی هایی که شیوه تفکر و توانائی های فرد در این زمینه را تحت تاثیر قرار می دهد. و 2- دگرگونی هائی که عاطفه و شخصیت فرد سالمند را دربرمی گیرد .

آیا سالمندی دوران خاکستری است یا طلائی ؟

 سالخوردگی مرحله ای حساس از عمر است که اگر با سلامت و رفاه نسبی توام شود از ایام خوش زندگی که همان دوران طلایی است تلقی می شود . اما اگر با بیماری وفقر توام شود ، مصیبتی است که از بدترین دوران زندگی که همان دوران خاکستری است به شمار می رود .دوران طلایی سالمندی سالهای پختگی و فرزانگی است .سالهای
درایت و پشت سرگذاشتن تجربه های گرانقدر است .سالهای بار وبر دادن درخت حیات وبه ثمر نشستن هر آنچه که در نوجوانی وجوانی و میان سالی کاشته است ، سالهایی است که جوانتر ها باید سراغ پیران آیند و از او بپرسند ویاد بگیرند. سالهای خلوت کردن با خاطرات و تجربه ها و آموخته ها وباز بینی و مرور گذشته و مآخذ و
باز گوئی حاصل از آن به دیگران است که با لذتی شگرف همراه است .اما این دور نمای خوش ، همیشه طلایی نیست . در بسیاری از موارد خاکستری است . تغییر و تحولات اقتصادی ،اجتماعی ، روانی ، سیاسی و تغییر بافت فرهنگی و تحول در رفتار روزمره که بخصوص در ۵۰ سال گذشته روندی سریع وفزاینده داشته است یکی از
 بیشترین آثار مخرب خود را بر زندگی افراد سالمند بجای گذاشته است .خانواده گسترده که در جامعه سنتی ما وجود داشت و امکان آن را فراهم می کرد که فرزندان ونوه ها و… در پیرامون خانه پدری یا درداخل آن با حفظ سلسله مراتب سنی زندگی کنند و پیرامون والدین لذت عاطفی دو جانبه را تجربه کنند امروزه رو به انهدام است .عجبا که نسل جوان و میانسال که خود با سالمندی وپیری روبروست چندان که باید به فکر نیست . اما می توان از پیری تصویر دگر داشت :

پیران سرم ،عشق جوانی به سرافتاد  و آن راز که در دل بنهفتم به در افتاد
پیری چیزی بیش از مسن شدن است . پیری ممکن است به آهستگی یا با سرعت ،تدریجی یا ناگهانی فرا رسد . به نظر می رسد بعضی افراد موقرانه وبه زیبایی بسوی پیری گام بر می دارند .در حالیکه برخی دیگر یک شبه گویی در اثر واقعه ای ناگوار ناگهان پیر می شوند .نخستین باری که شخص در باره پیری به تفکر وتعمق  می پردازد ، هنگامی است که پیر شده است. از اینرو پیری غالبا ًبه صورت غافلگیرانه است. بسیاری از شعرا ، نویسندگان و هنرمندان شناخت مثبتی از پیری به عنوان مرحله ای از زندگی پویا ندارند. البته شرائط سالمندان از جامعه به جامعه دیگر فرق می کند .

 به زبانی دیگر : هر چند دوره سالمندی با تغییرات مهمی همراه است ، اما الزاماً کل تغییرات منفی نیستند.
شرائط ذهنی و فکری سالمند ، خانواده و جامعه ، کیفیت زندگی سالمندان را تعیین می کند . از این رو دید و نگرش ، سالمند به دوره سالمندی و دید و نگرش خانواده نسبت به مرحله سالمندی و دید و نگرش جامعه به زندگی سالمندان یکی از نکات مهم و تعیین کننده در آینده زندگی اوست . پس خاکستری بودن یا طلایی بودن دوران سالمندی به عوامل سه گانه فوق بستگی دارد و از همه مهمتر دید ونگرش خود سالمند به دوره سالمندی است که می تواند دو عامل دیگر را تحت شعاع قرار دهد .

توصيه هايي براي سالم پیر شدن:

1 كاهش فشار روانی ( استرس )

استرس با اثرات مخربی که  بر كاركردهاي جسماني فرد سالمند می گذارد مي تواند برعملکرد سيستم روانی ، عصبي و رفتاری او مانند : ، تفكر ،‌ خلق ، تمركز و حافظه نیز تاثير بگذارد . مواد شيميايي كه بدن در هنگام استرس توليد مي كند در مغز تاثیر گذاشته در نتيجه تمركز ،‌يادگيري و حافظه فرد سالمند را دستخوش اختلال می نماید . ضمن آنکه استرس باعث اضطراب و افسردگي نيز مي شود .

براي مقابله با استرس در ابتدا بايد منابع ايجاد كننده آن را شناسائی کرد . براي مثال گیر افتادن در ترافيك در ساعات شلوغ خيابانها مي تواند باعث استرس فرد سالمندشود . از این رو با تنظيم زمان رفت و آمدها و يا تغيير مسير مي توان با آن مقابله كرد .اگر نگهداري اجباري نوه ها بعلت شاغل بودن والدینشان باعث خستگي و استرس است مي توان با طرح موضوع در جستجوي راه حل برآمد .

با انجام فعالیتهائی مانند : پیاده روی ،  قدم زدن ،‌ بازيهاي ورزشي و سرگرمي هاي مناسب و به كار بردن روشهاي آرام سازي ، مديتيشن و يوگا مي توان استرس را کاهش داد .

2- استراحت مناسب و کافی

خواب واستراحت کافي به فرد سالمند کمک مي کند تا ذهني آرام داشته باشد.توصیه می شود فرد سالمند 8-7 ساعت در شبانه روز  بخوابد .علاوه بر خواب شبانه، خواب نيمروزي به مدت 30تا40دقيقه براي تمدداعصاب  ونيز افزايش انرژي مناسب است .

3 محافظت از مغز و جلوگيري از صدمات‌ آن :

زمين خوردن شايع ترين صدمات مغزي در سالمندان است . اين صدمات مي تواند به افت توانايي هاي مغزي منجر شود پس بايد از مغز، به عنوان عضو با ارزش به نحو مناسبي محافظت كرد . براي جلوگيري از زمين خوردن سالمندان باید موانع مسير آمد و شد آنان  و جاهايي كه احتمال ليز خوردن وجود دارد را اصلاح نمود . و در شب نیز آن فضا هميشه از نور كافي برخوردار باشد .

در اتومبيل هميشه از كمربند ايمني استفاده شود و اگر هنگام شب و در مواقع نامناسب بدون همراه ‌رانندگي براي سالمندان مشكل است از اين كار خودداري كنند .

در صورت استفاده از موتور سيكلت يا دوچرخه از كلاه ايمني مناسب استفاده شود .

هنگام پياده روی يا دويدن از كفش مناسب استفاده شود اين فعاليت ها در مكان مناسب انجام شود تا از زمين خوردن پيشگيري گردد .

اگر احساس عدم تعادل هنگام ايستادن يا راه رفتن دارد با پزشك معالجش در مورد داروهاي مصرفي صحبت كنيد.

4 شرکت در فعالیتهای اجتماعی و حمایتی  

 فرد سالمند باید روابط اجتماعی خود را در حدی حفظ کندکه با سالهای قبل از آن که تفاوت جزئی داشته باشد.برای بسیاری افراد، سالمندی  دوره تداوم رشد هوشی،هیجانی وروانی است.با انزوا ،افراد نسبت به افسردگی آسیب پذیرتر می شوند.تماس با جوانان نیز مهم است.فرد سالمند می تواند ارزش های فرهنگی رابه نسل جوان منتقل کند و احساس سودمند عزت نفس خودرا حفظ کندواز انزواوافسردگی واسترس روزمره رها گردد.

شاید در گذشته به علت کمبود وقت ، امکان شرکت در فعالیت های گروهی را وجود نداشت  اما حالا که چنین فرصتی پیش آمده نباید کوتاهی شود.

در کنسرت ها،سخنرانی ها،سینماومهماني هاي دوستان وآشنايان،سفر هاي گروهي با بستگان ودوستان......شرکت کند.

سعی کند بادوستان وآشنایان خود ،حداقل یک بار در هفته دور هم جمع شوند.اين عمل از شروع انزواطلبي در جلوگيري مي کند.  بنابر این حمايتي كه از روابط اجتماعي با دوستان ،‌خانواده ،‌بستگان و همكاران ايجاد مي شود به حفظ سلامت رواني سالمندان كمك مي كند . مطالعات نشان داده است در كساني كه با اعضاي خانواده ،‌خويشاوندان و همچنين گروههاي اجتماعي ارتباط خوبي دارند علائم آلزايمر ديرتر از كساني كه گوشه گير و كم ارتباط هستند تظاهر مي كند بنابراين توصيه مي شود كه سالمندان اين ارتباط را حفظ كنند .

5- فعالیت جنسی رضایت بخش در سالمندی یک نیاز طبیعی است

فعالیت جنسی در هرسنی بخشی غریزی وخودکار از رفتار انسانی است.در بسیاری از مردان وزنان فعالیت جنسی با افزایش سن کاهش می یابد.این روند معمولا تدریجی است واز میانسالی آغاز می شود.به نظر می رسد عوامل فرهنگی واجتماعی در تغییرات جنسی سالمندان بیش از تغییرات روانشناختی ناشی از پیری نقش داشته باشد.مهمترین عوامل موثر در میزان فعالیت جنسی در سن بالا به بقاء وسلامتی همسر،سلامتی خود فرد ومیزان فعالیت جنسی در گذشته مرتبط است  هم چنین استرس،افسردگی،اضطراب،تعارض های زناشویی وبیماری های جسمی ، عوارض برخی ازداروهای فشار خون وقلبی با کارکرد جنسی این افراد ممکن است تداخل داشته باشد.

برای سالمندان فعالیت جنسی رضایت بخش کاملا امکان پذیر است اما بسیاری از سالمندان بر اساس باور غلط عامه این فعالیت ها رابا افزایش سن کنار می گذارند.

روش زندگی سالم وحفظ سلامت،رژیم غذایی مناسب و ورزش منظم وعادات بهداشتی درست ، موثرترین راه برای کاهش خطر بیماری های مزمن ونیاز  به داروهایی است که ممکن است فعالیت جنسی رادر سالمندان مختل کند.

6- از علایم افسردگی واضطراب آگاه باشید.

اگر اخیراٌ فرد سالمند  احساس تغییر خلق ،کاهش انرژی،کاهش لذت بردن از فعالیت های روزمره،احساس گناه،حس بی ارزشی ،میل به تنهایی،دلشوره واضطراب،کاهش خواب واشتهاوکاهش وزن وشکایات متعددجسمانی دارد . حتماٌ اورا همراه با یکی از اعضاءخانواده به متخصص روانپزشکی مراجعه دهید.

7  تفکر مثبت داشتن  .

نقش تفکر مثبت در زندگی انسانها بسیار حائز اهمیت است . بدیهی است انسانها با مثبت اندیشی می توانند به هدفهای خود نزدیک و نزدیکتر شوند . باماشینی شدن زندگی ، انسانها کمتر فرصت دارند به خود بیاندیشند بلکه بیشتر درگیر مشکلات خود هستند. سالمندان نیز از این غائله مستثنی نیستند. وقتي با يك نقطه نظر مثبت و با تقويت هيجانات مثبت به موضوعات نگاه شود حل مسئله و تحمل مشكلات آسان تر مي شود . براي حفظ سلامتي به خوبي هاي دنيا فكر كنيد و با فعاليت ها و افراد ي كه شما را خوشحال مي كنند وقت بگذرانيد . زندگي ما نتيجه انتخاب هاي ما تا اين لحظه است. چون هميشه در انتخاب افكار خود آزاد هستيم، كنترل كامل زندگي و تمامی آنچه برای ما اتفاق  می افتد در دست خودمان است . قانون تفکر مثبت براي رسيدن به موفقيت و شادی و احساس رضایت مندی در زندگی امري ضروري است. شيوه تفكر شما نشان دهنده ي ارزش ها، اعتقادات و انتظارات شماست .

8- قانون تغییر : مهمترین اصل در زندگی اصل تغییر است ، یعنی هیچ چیز ثابت نیست ، همه چیز در حال شدن است . از این رو ما باید توانائی تغییر داشته و همراه با جریانات زندگی این تغییرات را بپذیریم .

9 - ارتباط معنوي :

یکی از جنبه های مهم سلامت روان ، بعد معنوی است . اگر مسائل معنوي و روحاني به شما احساس خوبي  مي دهد سعي كنيد ارتباط خود را با اين موضوعات حفظ كنيد . هر گونه عقايد مذهبي يا معنوي كه داريد سعي كنيد آن را تقويت نمائید . اين ها ممكن است كه به تخفيف افسردگي در سالمندي كمك كنند و يا حتي عامل دفاعي در برابر آلزايمر باشند كساني كه اعتقادات مذهبي و معنوي قوي دارند معمولاً به تبع آن احساس حمايت و راحتي بيشتري دارند .

چگونه می توان به حفظ حافظه در دوران سالمندی کمک نمود ؟

1 انتظار نداشته باشيد كه همه چيز را به ياد آوريد . اين روزها در دنياي شلوغي زندگي مي كنيم كه از اطلاعات مختلف اشباع شده است . بهتر است هميشه از ليست ‌يادداشت ومشخص كردن كارها براساس ثبت فعالیت روزانه استفاده نمائید .

2 سعي نمائید براي كارهاي مختلف روال ثابت مشخص كنيد . به عنوان مثال داروهايتان را هميشه در زمان خاصي مصرف كنيد و براي دسته كليدتان جاي مخصوصي داشته باشيد .

3 حافظه بصري (‌ديداري ) معمولاً‌ بهتر از حافظه شنيداري عمل مي كند به عبارت ديگر ما آنچه را كه مي بينيم بهتر از آنچه مي شنويم به ياد مي آوريم و استفاده همزمان از هر دو ، به خاطر سپردن را آسانتر مي كند .

4 براي به ذهن سپردن مطالب و موضوعات جديد ، آنها را داستاني ( دسته بندي ) كنيد .

5 حفظ توجه موقع يادگيري مطالب جديد، باعث بهبود حافظه و يادگيري مي شود پس در اين موقعيت ها سعي كنيد محرك هاي اضافي محيط را حذف كرده و روي موضوع متمركز شويد .

6 اختصاص دادن زمان بيشتر براي يادگيري ، به خاطر سپردن و به ياد‌آوردن آن را تسهيل مي كند .

تقويت حافظه در سالمندی :

در درجه اول از سؤال كردن و گفتن اين كه «موضوعي را فراموش كرده ايد» نترسيد و خجالت نكشيد. اگر نمي توانيد مانند گذشته، چيزهايي را به ياد بياوريد، تقصير شما نيست. بياييد به جاي ناراحتي از اين وضع، به راه هايي كه حافظه شما را تقويت مي کندو يا مانع كم شدن حافظه مي شود ، توجه كنيد. در اين جا ما به نمونه هايي از اين راه ها اشاره مي كنيم؛ البته خود شما هم ممكن است از راه هاي ديگر براي يادآوري بهتر مطالب استفاده كنيد.

*چيزهايي را كه هميشه از آن استفاده مي كنيد مثل عينك يا كليد را در يك جاي مشخص بگذاريد به عنوان مثال داخل يك كاسه بزرگ در اتاق نشيمن.

* هر روز به اخبار راديو يا تلويزيون گوش دهيد. سعي كنيد هر روز يك مطلب جديد ياد بگيريد،كتاب يا روزنامه را مطالعه كنيد.

* در جمع دوستان يا خانواده، خاطرات گذشته را تعريف كنيد. مي توانيد آلبوم عكس هاي قديمي را براي يادآوري نام افراد و خاطرات گذشته نگاه كنيد.

* خاطرات خود را بنويسيد.

* بازي هاي فكري مثل شطرنج انجام دهيد.

* با دوستانتان مشاعره كنيد.

* جدول حل كنيد.

* مطالبي را كه ممكن است فراموش كنيد، يادداشت نماييد. براي اين كار يك تقويم جيبي برداريد. تمام تاريخ هاي مهم مثل روز تولد نوه تان، سالگردها، روزي كه نوبت دكتر داريد، روز آخر مهلت پرداخت قبوض و ... را در آن بنويسيد. در انتهاي تقويم، شماره تلفن هاي اقوام و دوستان را بنويسيد. اين تقويم را هميشه، حتي موقع خارج شدن از منزل همراه داشته باشيد.

* يك دفترچه يادداشت در كنار تلفن بگذاريد. هر بار كه كسي تلفن مي زند، اگر پيغامي دارد يا كاري از شما   مي خواهد، بلافاصله يادداشت كنيد. اين كار كمك مي كند كه پيام هاي تلفني را فراموش نكنيد.

* هيچ گاه خودسرانه دارو مصرف نكنيد. اما اگر دارويي توسط پزشك براي شما تجويز شده است، در مصرف درست و به موقع دارو دقت كنيد. براي اين كه زمان مصرف يادتان نرود، از جعبه تقسيم دارو استفاده کنيد. اين جعبه را مي توانيد از داروخانه محل تهيه کنيد. هر روز صبح داروهايتان را داخل جعبه بيندازيد. وقتي كه به جعبه نگاه كنيد، يادتان مي آيد كدام دارو را نخورده ايد. هميشه جعبه را در جايي بگذاريد كه در معرض ديد شما باشد ولي كودكان به آن دسترسي نداشته باشند.

علائم خطر :‌

اين علائم اجزاء طبيعي سالمندي نيستند و ممكن است وجود يك بيماري را نشان دهند پس بهتر است با پزشك مشورت شود .

1 خلق افسرده و غمگين كه بيشتر از دو هفته طول بكشد.

2 گريه هاي مكرر بي دليل .

3 از دست دادن علاقه و لذت به چيزها يا افرادي كه قبلاً‌ احساس مثبتي ايجاد مي كرده اند .

4 احساس خستگي غير عادي ، بي حالي و احساس بي انرژي بودن .

5 - تحريك پذيري و جر و بحث مكرر يا پرخاشگري.

6 از دست دادن يا افزايش اشتها و تغيير وزن بارز .

7 - تغيير وضعيت خواب مثل بي خوابي در ابتدا يا انتهاي شب يا خوابيدن بيشتر از حد معمول .

8 احساس بي ارزشي يا احساس گناه بي مورد ، نااميدي يا احساس بي كسي.

9 كاهش توانايي فكر كردن‌ ، تمركز و تصميم گيري و ...

10 افكار تكرار شونده راجع به مرگ ،‌مردن يا خودكشي (‌افكار خودكشي نيازمند مراجعه فوري به پزشك يا روانپزشك است .)

11 دردهاي بدون علت جسماني ، يبوست و يا ناراحتي هاي ديگر بدني كه توضيح خاصي براي آن وجود ندارد .

12 حالت گيجي يا حواس پرتي

13 اختلال حافظه ، به خصوص حافظه وقايع اخير

14 گوشه گيري و قطع ارتباط اجتماعي

15 اشكال در حساب و كتاب يا كار با اعداد

16 تغيير در ظاهر و شكل مرتب لباس پوشيدن

17 اشكال در مرتب نگهداشتن خانه و محل زندگي

 

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  خانواده و بیمار صرعی . پارت دوم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سازگاری با بیماری صرع در زندگی روزمره

صرع و تغذیه:

تغذیه بیماران مصروع حتی الامکان بایستی طبیعی باشد و با غذای دیگر افراد خانواده که دارای ویتامین کافی است اختلافی نداشته باشد. بیمار هر غذایی را که دوست دارد می تواند بخورد . به طور کلی غذاهایی که حملات صرع را شدت بدهد یا صرع زا باشد وجود ندارد. هر چند عده ای عقیده دارند که مصرف زیاد غذاهایی با طبیعت سرد مانند ماست ، ترشی و ... مضر است . به نظر می رسد برای افراد مصروع مصرف غذاهای چرب نسبت به غذاهایی که طبیعت سرد دارند بهتر باشد.

امروزه عقیده بر این است که به بیماران مصروع هیچگونه رژیم غذایی را توصیه نکنند تا به دلخواه هر غذایی که میل دارند مصرف کنند. غالباً استفاده از سبزیجات و میوه جات تازه به دلیل این که رفع یبوست می کند مفید به نظر می رسد.

دارو و صرع:

کنترل صرع مستلزم یک دوره اولیه انضباط، شکیبایی و استقامت است، ولی پس از تسلط بر کنترل صرع و شناخت کامل اصول « مراقبت از خود » ، می توانید از آزادی های بیشتری برخوردار باشید و به زندگی سالمی ادامه دهید. بیماران صرعی باید بر حسب نوع درمان و شدت حملات شان به پزشک معالج خود مراجعه کنند.

اغلب ، خانواده و اطرافیان بیماران سئوال می کنند آیا بیمار مصروع تحت درمان می تواند سفر کند؟ اگر بیمار در ضمن سفرداروی مصرفی خود را به همراه ببرد و از رژیم دارویی منظم پیروی کند مطمئناً می تواند به مسافرت برود. سعی کنید دو هفته قبل از اتمام داروهای مصرفی، از پزشک خود بخواهید که نسخه داروهای لازم را به شما بدهد.

صرع و ورزش:

با توجه به نگرانی بعضی از والدین در مورد ورزش کردن کودک مصروع شان باید خاطر نشان کرد که ورزش و بازی کردن از جمله عوامل مهم در رشد و نمو کودک است . در حقیقت دلایل مهمی وجود دارد که همگی بر فایده ورزش در افراد مصروع تاکید می کند.

کودکان مصروع را تا آنجا که ممکن است بایستی به ورزش کردن و سایر فعالیت های مناسب بدنی تشویق کرد. در مورد افراد بزرگسال نیز ورزش کردن علاوه بر این که شرایط جسمی آن ها را بهبود می بخشد اعتماد به نفس آن ها را نیز افزایش داده و هر قدر اعتماد به نفس در فرد بیشتر شود در نتیجه توانایی سازگاری با مشکلات برای او راحت تر می گردد . در تحقیقات به عمل آمده گزارش شده است که ورزش های متناوب و سبک برخلاف ورزش های سنگین و رقابتی احتمال بروز حمله صرع را کاهش می دهد.

اگر شما تا به حال ورزش نکرده اید می توانید در این مورد بعد از مشورت با پزشک معالجتان و با توجه به توانایی و علاقه خود به تدریج ورزش های سبک و متنوع را شروع کنید. البته در مورد بعضی از ورزش های رقابتی و استقامتی مثل بوکس ، کوهنوردی و شنا کردن لازم است رعایت احتیاط را به عمل آورید.

اگر قصد مسافرت به دریا و شنا کردن دارید بهتر است با پزشک تان مشورت کنید.

هرگز به تنهایی در رودخانه یا دریا شنا نکنید، حتی المقدور سعی کنید در کنار افراد باتجربه اقدام به این کار کنید.

در صورتی که فرد مصروع داروهای خود را نامنظم صرف می کند تاکید می شود که از شنا کردن در جاهای خطرناک و بدون همراه جداً پرهیز نماید.

صرع و ازدواج :

در گذشته مبتلایان به صرع از حقوق های اجتماعی بسیاری از جمله، ازدواج کردن محروم بودند. اما با گذشت زمان و شناخت هر چه بیشتر بیماری، نگرش جامعه نسبت به بیماری صرع تغییر یافت و در نهایت ازدواج و تشکیل خانواده در این افراد رواج پیدا کرد. در حال حاضر اغلب افراد مصروع جوان، می توانند ازدواج کنندو فرزندان سالمی داشته باشند و به زندگی فعال خود ادامه دهند. با مصرف منظم دارو و خودداری از اشتغال در بعضی کارها ، بدون آنکه برای سلامتی شما مشکلی پیش آید، می توانید تمام ایام را به کار ادامه دهید و از خانواده خود مراقبت کنید. اگر قصد ازدواج دارید و مدتی طولانی یک بررسی کامل و دقیق توسط پزشک به عمل آید و پیش از آنکه تصمیم نهایی را در مورد ازدواج بگیرند بهتر است بیماری صرع خود را با شخص مورد نظر در میان بگذارید. اگر چه هستند کسانی که صرع دارند و آن را مخفی می کنند شما نه تنها آنرا مخفی نکنید بلکه با کمال شجاعت و صادقانه مشکل خود را با طرف مقابل در میان بگذارید و او را ولو با رفتن به پزشک قانع کنید که با کنترل صرع می توانید یک زندگی سالم داشته باشید.

صرع و حاملگی :

با توجه به این که 30 تا 40 درصد بیماران مصروع را خانم های سن باروری تشکیل می دهند با این حال هنوز به طور دقیق تاثیر بیماری صرع، حملات تشنجی و داروهای ضد صرع بر حاملگی شناخته نشده است. در بیش از نیمی از بیماران نسبت به سال قبل از حاملگی هیچگونه تغییری در حملات رخ نمی دهد. اما در عده ای دیگر تغییراتی در حملات مشاهده گردیده است. در عین حال طبق مطالعات انجام شده گزارش شده است که حاملگی تاثیر بسیار ناچیزی بر صرع دارد. در ضمن لازم است زنان مصروع مانند تمام زنان باردار در این دوران مراقبت های جسمی و روانی لازم نظیر استراحت کافی ، توجه دقیق به امر تغذیه، دوری از هیجان و عصبانیت و پرهیز از کم خوابی را رعایت نمایند.

بدیهی است یک زن مصروع هنگام بارداری با مشکلاتی مواجه می شود. چنانچه دارو مصرف می کند، امکان دارد مادر شدن برای شما مستلزم مراجعه منظم به پزشک معالج تان باشد. باید مراتباً با پزشک خود در تماس باشید زیرا به دنیا آوردن یک نوزاد سالم ارزش این مراقبت را دارد.

خوشبختانه با وجود خطرات موجود ، بیش از 90 درصد خانم های مصروع، حاملگی موفقی خواهند داشت و فرزندان سالمی به دنیا خواهند آورد.

شایان توجه است که زنان مصروع در صورت استفاده از قرص های بارداری بایستی میزان مصرف داروهای ضد صرع و بارداری خود را مشورت پزشک تنظیم نمایند.

صرع و شیردهی :

اظهار نظر در مورد این سئوال که آیا مادران مصرف کننده داروهای ضد صرع  می توانند به نوزادان خود شیر بدهند، تا اندازه زیادی بستگی به منافع جسمی و روانی شیردهی، آرزوهای مادر، وضعیت سلامت نوزاد و به مقدار استفاده مادر از این داروها دارد. طبق منابع موجود تمامی انواع داروهای ضد صرع وارد شیر مادر شده و از این طریق به کودک انتقال می یابد ولی خوشبختانه مقدار دارویی که از طریق شیر مادر به نوزاد می رسد زیاد نبوده و قابل چشم پوشی است. ضمن مشورت با پزشک معالج به این خاطر شیردهی را نباید به طور کلی برای مادران صرعی ممنوع کرد.

صرع و شغل :

از جمله نکات مهمی که باید به هنگام تصمیم گیری در مورد انتخاب شغل برای بیمار مصروع در نظر گرفت،                می توان به هوش، شخصیت ، سطح تحصیلات ، نوع و شدت حملات وی و امکانات شغلی اشاره کرد.  امروزه برخلاف گذشته عقیده بر این است ، هر بیمار مصروع تحت درمان که حملات وی به وسیله دارو کنترل گردیده است، به شرط دارا بودن هوش کافی، علاقه و توانایی لازم برای آن کار می تواند مثل سایر افراد، شغل دلخواه خود را انخاب کند. تنها در موارد خاصی باید محدودیت هایی قایل شد و آن مواقعی است که احتمال دارد بیمار به علت مصرف دارو یا حملات ناگهانی در حین کار با خطراتی مثل سوانح کار و تصادم روبرو شود یا به علت نوع شغلش ریتم شبانه روزی خواب و بیداری او به هم بخورد و باعث بروز حملات در فرد گردد.

قابل قبول است که بیماران مصروع در هر جامعه، با مشکلاتی مانند بی کاری، کم کاری و محدودیت در به دست آوردن شغل روبرو هستند.  اما آنها باید این یاس و نومیدی را از خود دور کنند. چرا که ترس و ناامیدی در پیدا کردن شغل می تواند موجب عوارض ناخوشایندی در زندگی آنها گردد.

تجربه نشان داده ، بیماران مصروعی که حملات آن ها کاملاً مهار نشده است به محض پیدا کردن شغل مورد علاقه، حملاتشان بدون افزایش دارو، کنترل گردیده است. همچنین گزارش شده فرد بیماری که زندگی فعالی داشته باشد از حملات صرعی کمتری نیز برخوردار است. به نظر می رسد نوع صرع عامل مهمی در عدم اشتغال به کار مصروعین باشد . به همین جهت این بیماران را از نظر توانایی شغلی به 4 دسته تقسیم می کنند:

  • افراد مصروع بالغی که با مصرف منظم دارو می توانند شغلی داشته باشند و به طور مستقل زندگی کنند.
  • افراد مصروعی که علی رغم درمان منظم، تعداد حملات آن ها کاهش نیافته و باید تا کنترل حملات تحت مراقبت پزشک قرار بگیرند.
  • افراد مصروعی که دچار اختلالات روانی یا عقب ماندگی ذهنی می باشند.
  • افراد مصروع کمتر از 18 سال که باید علاوه بر درمان تحت آموزش های تربیتی لازم نیز قرار بگیرند.

بنابراین به آن دسته از افراد که حملاتشان به طور کامل کنترل گردیده است، توصیه می گردد از بیکاری بپرهیزند و سعی کنند بر حسب امکانات و توانایی هایشان شغل مورد نظر خود را انتخاب نمایند.

آن عده از بیمارانی که حملاتشان به طور نسبی کنترل شده است ، باید با احتیاط بیشتری اقدام به انتخاب شغل خود نمایند و آن دسته از بیماران مصروع، که از لحاظ جسمی و روانی دارای مشکلاتی هستند باید با توجه به وضعیت روانی و جسمی خود شغل مورد نظرشان را انتخاب نمایند.

صرع و رانندگی :

مسایل متعددی در مورد صرع و رانندگی مطرح می گردد که هنوز به درستی روشن نشده است. تجربه  آمارگیری های اخیر نشان می دهد، سوانح رانندگی که توسط افراد مصروع رخ می دهد بیش از افراد معمول نبوده است. بنابراین با توجه به اهمیت مساله برای صلاحیت دریافت گواهینامه رانندگی در مورد هر فرد مصروع بایستی به صورت جداگانه قضاوت کرد.

با مشورت پزشک معالج در صورتی که فرد صرعی حداقل 3 سال پس از قطع داروهایش دچار حملات صرع نشود، اجازه رانندگی خواهد داشت ، ولی بسیاری از متخصصین اجازه استفاده از وسایل نقلیه عمومی و ماشین آلات سنگین را به عنوان شغل دایم به این افراد نمی دهند.

رعایت توصیه های زیر برای افراد مبتلا به صرع در هنگام رانندگی ضروری است:

  • از خستگی و فعالیت بدنی زیاد بپرهیزندو مدت رانندگی آن ها نباید طولانی و خسته کننده باشد.
  • رانندگی در شب برای این افراد مناسب نیست زیرا تحریکات نورانی چراغ ماشین های مقابل ممکن است باعث برانگیختن حملات صرعی گردد.
  • توصیه می شود از رانندگی در جاده های پر رفت و آمد که باعث خستگی و عصبی شدن آن ها می گردد حتی المقدور خودداری نمایند.
  • توصیه می شود مبتلایان به صرع تا کنترل کامل حملات، از رانندگی خودداری کنند.
  • هیجان و عصبانیت، کم خوابی و روشنایی فلاش مانند، می تواند در هنگام رانندگی باعث ایجاد حملات صرع گردد.

صرع و مدرسه :

یکی از نخستین اجتماعاتی که ممکن است فرد مصروع بعد از خانواده در آن شرکت کند مدرسه است. از آنجا که اکثر کودکان مصروع از لحاظ هوشی مشکلی ندارند پس دلیلی وجود ندارد که از فرستادن آن ها به مدرسه خودداری شود. حتی اگر حملات آن ها کاملاً کنترل نشده باشد این امر نباید بهانه ای برای نفرستادن کودک به مدرسه گردد. البته نوعی از صرع وجود دارد که حملات آن به قدری شدید است که کودک نیاز به آموزش و مراقبت ویژه پیدا می کند.

رایج ترین مشکلات این اطفال د رمدرسه شامل ناآرامی و بی قراری است. همچنین توجه و تمرکز فکری زیاد باعث خستگی آن ها در کلاس می گردد. از طرفی ممکن است صحبت های آنان برای دوستان شان طولانی و خسته کننده باشد که این امر ممکن است باعث شود این نوع کودکان در نگاه اول عقب مانده و کند ذهن جلوه کنند. مسلماً این نوع تصورات منجر به نتیجه گیری و پیش داوری های غلطی در مورد آن ها می گردد . اما واقعیت امر این است که این نوع کودکان در مواقعی که خسته نیستند به راحتی می توانند در کلاس مطالب را یادبگیرند و به سئوال معلم جواب درست بدهند و پیشرفتی مانند سایر دوستان شان در کلاس داشته باشند. در سال های اخیر تلاش محققان و متخصصین باعث گردیده تا این تصور غلط، که این بیماران را کم هوش می دانستند ، رد کنند. نتایج این گونه تحقیقات نشان داد که دامنه هوشی در این بیماران تقریباً عادی است و اکثر آنها اگر صدمه مغزی شدید نداشته باشند، دارای هوشی مثل سایر افراد عادی خواهند بود. مطالعات مشخص کرده است که به ندرت این بیماری سطح هوش را پایین می آورد و بیشتر محیط فرد روی کسب توانایی هوشی او سهیم است. از طرف دیگر دیگر طرز فکر منفی والدین یا انتظارات بیش از حد از کودک و مقایسه کردن او با دیگران می تواند مشکلاتی را در امر تحصیلات و رفتار وی ایجاد کند.

بنابراین نقش خانه و مدرسه در آینده بیمار و سازگاری او با محیط و اطرافیانش بسیار مهم و حایز اهمیت است.

صرع و تلویزیون :

محرک های نوری متناوب در مواردی به ویژه در صرع حساس به نور، ممکن است باعث تحریک حمله صرع شود. لذا باید به این بیماران توصیه کرد تا از تماشای زیاد تلویزیون پرهیز نمایند و در صورت تماشای تلویزیون بهتر است نکات زیر را مورد توجه قرار دهند:

  • استفاده از تلویزیون های کوچک تر از 12 اینچ نسبت به تلویزیون های بزرگ بهتر است.
  • در صورت نزدیک شدن به تلویزیون ، مثلاً هنگام تعویض کانال ها ، بهتر است جهت جلوگیری از ورود نور به چشم ها، روی یک چشم را با دست پوشاند، اثرات نور در مواقعی که فقط یک چشم باز است بسیار کم می شود.همچنین این عمل در مواقعی که چشم ها در معرض تابش نور آفتاب یا چراغ های چشمک زن قرار می گیرند بسیار موثر خواهد بود. در واقع بهتر است چشم را با دست پوشاند تا این که فقط چشم ها را ببندیم زیرا نور از لابلای پلک ها عبور می کند.
  • حتی المقدور سعی کنید در اتاق تاریک به تماشای تلویزیون بپردازید.
  • جهت جلوگیری از تصاویر پرنور و درخشان تلویزیون، می توانید یک لایه «طلق» را در مقابل صفحه تلویزیون قرار دهید.این امر باعث می شود تصویر کم نورتر شده و در عین حال در دید شما اثر نگذارد.
  • در صورت امکان از عینک های مخصوص تماشای تلویزیون استفاده کنید.
  • تا ساعات معینی به تماشای تلویزیون بپردازید و از دیدن فیلم های هیجان آور خودداری کنید.

نتیجه گیری:

ابتلای به صرع به دلیل لزوم ایجاد تغییر یا دگرگونی قابل توجه در زندگی فرد، یک «استرس» محسوب می شود. بنابراین فرد مبتلا باید اقداماتی در جهت پذیرش، شناخت، درمان و تطبیق زندگی خود با بیماری را به کار گیرد تا بتواند زندگی سالم و موفقیت آمیز داشته باشد.

مهم ترین عامل برای انطباق با صرع این است که فرد مبتلا ، واقعیت مصروع بودن خود را بپذیرد و قبول کند که باید با مشکلات آن کنار آید. فرد مبتلا باید با خودش صادقانه برخورد کند.

همه ما می دانیم که موفقیت و عدم موفقیت در زندگی برای همه وجوددارد و این در حالی است که در بسیاری از افراد بالغ مصروع، خجالت می کشند درباره بیماری خود با دیگران صحبت کنند. باید گفت این رفتار کاملاً اشتباه است. زیرا بیمار بودن عیب و عار نیست. صحبت کردن درباره بیماری خود با دیگران در موقعیت های خاصی، نه تنها باعث پیشگیری از عوارض ناخوشایندی خواهد شد، بلکه استفاده از تجارب دیگران را نیز به دنبال خواهد داشت افرادی که خود دچار صرع نیستند، اغلب نمی دانند که فرد مبتلا چه مشکلاتی دارد و کی و کجا باید مراقب او بود یا چه موقع باید به او توجه داشت.

صرع ، نه تنها یک استرس فردی، بلکه یک استرس خانوادگی نیز می باشد، زیرا می تواند رابطه فرد با سایر افراد خانواده یا روابط بین فردی بیمار با دیگران تحت تاثیر قرار دهد.

از جمله مواردی که انطباق سازنده با بحران را قدری مشکل می سازد، این باور ریشه دار است «چرایی؟» «این مشکل نباید برای من یا خانواده من روی می داد». معمولاً اولین سئوالی که در ذهن والدین و نزدیک ان بیمار مصروع مطرح می شود این است « چرا عزیز من دچار این مشکل شده »؟! و حالا چه کاری از دست من ساخته است! برای پاسخ به این سئوال به خانواده ها باید متذکر شد:

  • خانواده باید ، ابتدا واقعیت بیماری را در یکی از عزیزان خود بپذیرد. معمولاً صرع مشکلات لاینحلی در روند زندگی فرد به وجود نمی آورد. اما این مساله مستلزم شناخت صرع، شیوه انطباق و درمان صحیح و اصولی بیماری است.
  • خانواده بایستی اطلاعات علمی صحیح و منطقی را در مورد بیماری کسب کند. این اطلاعات باید از منابع موثق نظیر پزشک معالج، نشریات و مقالاتی که در این زمینه به چاپ می رسند فراهم گردد.
  • خانواده بایستی به اعضای خود اجازه بحث و اظهار نظر درباره بیمرای داده و به ویژه اعضاء را در جهت منطقی ، اصولی و سازنده سوق دهد.
  • به طور مسلم ، بیمار شدن یکی از اعضاء خانواده حادثه ای ناخوشایند است. اما زشت یا گناه نیست. بیماری را نباید از سایرین مخفی کرد. این امر ممکن است خانواده و بیمار را از مساعدت و کمک های احتمالی پاره ای از منابع و افراد محروم سازد.
  • خانواده باید چگونگی ارتباطات و تقسیم وظایف بین اعضاء را به گونه ای مشخص کند که ضمن ارایه بهترین خدمات مورد نیاز به بیمار ، سایر افراد خانواده تبعیض ناشی از بیماری را احساس نکنند تا آن ها نیز بتوانند در جهت آمال و اهدافی که برای خود در نظر دارند حرکت کنند.
  • خانواده بایستی اطلاعات لازم را با سایر افرادی که به نوعی در خارج از منزل با بیمار در تماس هستند، نظیر دبستان، مربی استخر، تفریحات اردوگاهی و ... در میان بگذارد.

شایان ذکر است که اگر بیمار مبتلا به صرع ، کودک باشد، نقش مادر در این میان از سایر افراد خانواده بارز و مهم تر خواهد بود.

پژوهش های انجام شده نشان داده ، مادرانی که به نحو سازگارتری با بیماری کودک خود کنار می آیندنسبت به ماردانی که در این مورد سازگاری کمتری نشان می دهند، از افسردگی کمتری برخوردارند . آنان خود را پنهان نمایند. این مادران همیشه و در همه حال احترام و محبت لازم را نسبت به کودک مصروع خود رعایت می کنند و به طرق مختلف بیمار را در فعالیت های داخل یا خارج از منزل تشویق می کند.

چنین مادرانی معمولاً صبر و با حوصله هستند. ولی برعکس مادرانی که احساس گناه یا از بیماری فرزند خود شرم دارندف دایم سعی دارند به نوعی بیماری فرزند خود را پنهان نمایند. چنین مادرانی معمولاً افسرده و بی حوصله هستند و نقش سازنده ای در زندگی کودک مصروع خود ندارند.

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  خانواده و بیمار صرعی . پارت اول

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه:

هنگامی که فرد از نظر پزشک به عنوان یک بیمار صرعی تشخیص داده می شود به دنبال آن وی با مشکلات مختلف جسمی، روانی، خانوادگی،اجتماعی و اقتصادی ناشی از آن درگیر خواهد شد.

این مشکلات به نوعی شامل پیامدهای روانی، اجتماعی و ناسازگاری های فرد و خانواده اش در رابطه با احساس انگشت نما شدن در جامعه نیز می گردد. طبیعی است که وجود چنین مسایلی در زندگی بیمار مشکلاتی را در تداوم رژیم درمانی او به وجود خواهد آورد بنابراین با توجه به این مسایل خانواده می تواند در تعیین شیوه های تربیتی فرزند خود مسئولیت بزرگی را به عهده بگیرد.

نتایج تحقیقات مختلف نشان داده است که میزان انطباق بیماران صرعی و خانواده آن ها با بیماری صرع متفاوت است. بعضی از والدین به بیماری صرع به عنوان یک پدیده شوم و شرم آور نگاه می کنند.متاسفانه بعد از مدتی این طرز تفکر و نگرش منفی را به نوعی، به کودک یا نوجوان صرعی نیز انتقال می دهند . به عبارت دیگر برخی از والدین به طور مستقیم یا غیر مستقیم به فرد صرعی گوشزد می کنند که مبادا در مورد بیماریش با کسی سخن بگوید . بر این اساس اغلب بیماران تا آن جا که بتوانند بیماری خود را پنهان و سعی در سالم نشان دادن خود دارند.این گونه روش ها هر چند ممکن است در ظاهر موفقیت آمیز جلوه کند اما بعد ها مشکلاتی را نیز برای فرد ایجاد خواهد کرد. از جمله باعث می شود که فرد صرعی همیشه یک ترس مداوم از رو در رو شدن با افراد داشته باشد که همین امر به نوعی به گوشه گیری و انزوای اجتماعی او منجرخواهد شد. عده ای از والدین متاسفانه از این که فرزند صرعی در خانواده دارند احساس شرم دارند و تصور می کنند این بیماری ننگی بر دامان خانواده است. وجود این نوع احساس و طرز تفکر منفی در والدین به نوعی می تواند حس سرزنش به خود و احساس گناه را در فرد صرعی ایجاد کند. یعنی او از این که مشکلاتی را در خانواده به وجود آورده احساس سربار بودن می کند. از طرف دیگر این تفکر نادرست والدین، که صرع ننگی بر دامان خانواده است می تواند اثرات نامطلوبی را در تربیت کودک یا نوجوان صرعی به جای بگذارد. به طور نمونه ممکن است بعد از هر حمله صرعی کودک یا نوجوان بیش از اندازه مورد مهر و محبت واقع شود و نسبت به برادر و خواهرانش با او به نحوی دیگر رفتار گردد. اما بعد از مدتی والدین متوجه می شوند این نوع رفتارها منجر به وابستگی ، از خود راضی بودن،لجاجت و خیره سری کودک گردیده که در این حالت درصدد تنبیه کودک صرعی خود بر می آیند. طبیعی است که این گونه رفتارهای متضاد در خانه مشکلاتی را در امر تربیت فرد صرعی ایجاد می کند که در نهایت استمرار این گونه رفتارها می تواند منجر به کاهش اعتماد به نفس، بد عادت کردن ، لوس بار آمدن و راحت طلبی فرد بیمار گردد .از این رو خانواده ها باید بدانند که کودک و نوجوان مصروع خود را مانند سایر فرزندان شان مورد توجه قرار دهند و وی را آن طور که هست بپذیرند و سعی نکنند از او کودکی بسازند که در آرزوهایشان است. این درست است که فرد صرعی به قوت قلب و حمایت والدین احتیاج دارد ولی والدین نیز در این رابطه باید سعی کنند یک حد متوسط و اعتدال را به کار گیرند . آن ها باید مشکلات ناشی از صرع را بشناسند و این گونه مشکلات را به نحوی با کودک در میان بگذارند. مثلاً به آنها بگوییم به چه دلیل نباید به تنهایی شنا بکنند، یا از درخت بالا بروند یا چرا تا قبل از کنترل کامل حملاتشان نباید رانندگی کنند. والدین باید یاد بگیرند که به گفته های فرزند صرعی خود به خوبی گوش فرا دهند و سعی نکنند بی صبری و بی حوصلگی خود را به آنان انتقال دهند یا توانایی دیگران را به رخ آن ها بکشند . والدین باید از تعیین هدف های بلند پروازانه برای کودک صرعی خود خودداری کنند. در منزل نباید کودک یا نوجوان صرعی را از انجام هر گونه کاری منع کرد بلکه از آنها باید خواست با توجه به سن و توانایی و وضعیت جسمی شان در منزل کار کنند. از طرفی والدین باید بیاموزند از کودک و نوجوان صرعی خود که به علت وجود صرع در حرکات و عمل کند گردیده نباید انتظار داشت که کارهایش را با سرعت انجام دهد و بایستی از الگو قرار دادن دیگر افراد یا خواهر و براردرانش با او خودداری کرد . زیرا وجود چنین رفتارهایی در فرد صرعی احساس ناامنی ایجاد می کند و او را در کارهایش کندتر می سازد. در نهایت این که والدین باید بیاموزند تا از بیمار خود فردی معلول و درمانده نسازند بلکه باید او را تشویق کرد تا زندگی عادی خود را دنبال نماید.

تعریف صرع  و انواع آن :

وقتی حملات تشنج ، مزمن و تکرار شوند، به آن صرع یا Epilepsy اطلاق می شود. گاهی این لغات و اصطلاحات جابجا نیز عنوان می شوند. بر اساس این که این بی نظمی به چه علتی در مغز انجام گرفته باشد، یا در کدام قسمت مغز اتفاق بیفتد و به کدام قسمت های مغز سرایت کند، انواع گوناگونی از صرع ایجاد می شود که معمولی ترین آن ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد :

صرع بزرگ :

یکی از شایع ترین انواع صرع، صرع بزرگ می باشد. شخص مبتلا به این نوع صرع ، به یکباره بیهوش می شود و به زمین می خورد، بدنش سفت شده و فریاد نامفهومی از گلوی او خارج می گردد. پس از اندک زمانی شروع به لرزش می کند، بعد بلافاصله این لرزش ها تبدیل به انقباضاتی در بدن می گردد که در نتیجه آن ممکن است فرد زبانش را گاز بگیرد و اگر مثانه بیمار پرباشد ادرار می کند . حملات صرع بزرگ ، از چند ثانیه تا 3 یا 4 دقیقه طول می کشد که بعد از پایان حمله ، شخص برای یک یا چند دقیقه در حالت خواب آلودگی است و شدیداً احساس خستگی می کند.

صرع کوچک :

این نوع صرع بیشتر در کودکان دیده می شود . شروع و پایان حملات به صورت ناگهانی است و به حدی خفیف است که گاهی امکان دارد خود فرد، والدین و معلمین یا دیگران نیز متوجه آن نشوند. در این نوع صرع، فرد مبتلا بدون آنکه دچار تشنج یا غش گردد، به مدت 5 تا 10 ثانیه مات و بی خبر می ماند. این وقفه ممکن است با چندین انقباض عضلانی مثل بهم خوردن سریع پلک ها ، حرکات مختصر دهان شبیه جویدن یا با لرزش خفیف دست ها و بازوها همراه باشد. به هنگام حمله رنگ کودک می پرد، چشم هایش باز و زل زده است و بدون حرکت به نقطه نامعلومی خیره می شود گاهی ممکن است این حملات صدها بار یا بیشتر در طی یکروز ایجاد شوند، این نوع صرع در اواخر سنین کودکی ظاهر و با افزایش سن و پس از رسیدن به سن بلوغ خود به خود بهبود می یابند ولی ممکن است به ندرت در بعضی افراد تبدیل به صرع بزرگ گردد.

صرع روانی حرکتی

در این نوع صرع ، شخص به مدت کوتاهی دچار فراموشی می گردد و محیط اطراف در نظرش کمی محو و تاریک می آید. یا این که دچار خشمی غیرطبیعی شده ، مضطرب ، نگران ، تحریک پذیر و ترسو می شود و شروع به تکلم و صحبت کردن نامهفوم می کند . ممکن است در طی حملات در شخص مبتلا، حرکاتی نظیر مالیدن دست ها به هم ، راه رفتن بدون هدف ، بازی کردن با لباس و حرکات خود به خودی دهان به صورت جویدن و ملچ ملچ کردن دیده شود.

در این نوع صرع علاوه بر علایم حرکتی، علایم روانی گوناگونی مثل تغییر درحافظه ، گریه یا خنده شدید نیز دیده می شود . بعد از حمله که معمولاً 1 تا 3 دقیقه طول می کشد بیمار چیزی از زمان حمله را به طور واضح به یاد ندارد.

آنچه بیماران صرعی باید بدانند :

1- بهتر است شغل هایی که نیاز به کار با ماشین آلات ندارد را انتخاب کنید.

2- حتی المقدور از هرگونه محرومیت از خواب و خستگی جسمی – روانی بپرهیزید. به عنوان مثال برنامه منظم کاری و خواب می تواند کمک کننده باشد.

3- قبل از ازدواج با همسر آینده در این مورد صحبت نموده و او را در جریان محدودیت های ناشی از این بیماری قرار دهید. بهتر است در جلسه اول آشنایی در این رابطه صحبت نشود و به جلسات بعدی که طرفین شناخت بهتری از یکدیگر دارند، موکول شود.

4- هیچ گاه به تنهایی شنا نکنید.

5- به طور منظم ورزش کنید تا استحکام استخوانی شما بیشتر شود.

6- از رفتن به بلندی و مکانهای مرتفع خودداری کنید.

7- اگر در فواصل نزدیک دچار صرع می شوید، بدون وجود فرد مراقبت کننده حمام نگیرید.

8- بعضی افراد رابطه ای بین یک غذای خاص و ایجاد تشنج در خود گزارش می کنند. در این موارد توصیه می شود از مصرف آن غذا خودداری شود. مطالعات تاکنون هیچ رابطه ای بین تشنج و غذایی خاص پیدا نکرده اند.

9- مصرف و یا ترک مواد غیرقانونی باعث تحریک حمله تشنج می شود.

10- برای مقابله با مشکل حافظه ، توصیه می شود که برنامه های روزانه خود ار یادداشت کنید . به محض به خاطر  آوردن موضوعی آن را یادداشت کنید. به ویژه برای خوردن داروها می توان زمان خوردن آنها را با کار دیگری مثل مسواک زدن ، نماز خواندن و ....... هم زمان کرد تا به این طریق کمتر مصرف آنها فراموش شود.

11- در صورت تغییرات خلقی مثل افسردگی یا نوسان خلقی  با پزشک مشورت کنید.

12- به خانم هایی که از قرص های ضدبارداری برای جلوگیری از حاملگی استفاده می کنند، توصیه می شود. پزشک را در جریان بیماری خود و داروهای ضدصرع قرار دهند؛ زیرا بسیاری از داروهای ضدتشنج با داروهای ضدبارداری تداخل دارند.

آنچه خانواده بیمار صرعی باید بدانند؟

  • خونسردی خود را حفظ کنید و بیمار را به پهلو بخوابانید.
  • در زمان حملات تشنجی هرگز جلوی حرکات دست و پای بیمار را با زور نگیرید، این امر بسیار خطرناک بوده و ممکن است موجب بروز آسیب یا شکستگی شود.
  • مواظب باشید به سر بیمار صدمه ای وارد نشود. مثلاً می توان یک بالش یا دست خود را زیر سر بیمار بگذارید.
  • اطراف بیمار را خلوت کنید و بیمار را از موقعیتهای خطرناک دور نمایید.
  • از خوراندن مایعات به بیمار یا پاشیدن آب بر روی وی خودداری نمایید.
  • بیمار را به پهلوی چپ یا راست قرار داده تا در صورت وجود دندان مصنوعی یا غذا در دهان بیمار، مجرای تنفسی وی بسته نشود.
  • به هنگام حملات تشنجی ، سعی نکنید به زور و فشار فک بیمار را از هم جدا کنید . این عمل ممکن است موجب آسیب یا شکستگی دندان ها شود.
  • پس از بروز حمله، بیمار نباید چیزی بنوشد یا داروی ضد صرع بیشتری مصرف کند.
  • با پایان گرفتن حمله صرع او را به نزد پزشک بفرستید.

10-در صورت بروز گیجی پس از حملات، بیمار نیاز بیشتری به استراحت و حمایت دارد.

آیا صرع ارثی است؟

این سئوال اغلب بیماران است . زن و شوهرهای جوانی که قصد دارند بچه دار شوند، طبیعتاً خیلی نگران این موضوع هستند ، به ویژه اگر در تاریخچه خانواده هر یک از دو طرف یا یکی از آنها صرع وجود داشته باشد، این مساله اهمیت بیشتری پیدا می کند. نقش عواملی ارثی در ایجاد بیماری صرع هنوز به درستی شناخته نشده است. در بعضی از مبتلایان به صرع ممکن است یک زمینه ژنتیکی قوی وجود داشته باشد که در این صورت مشاوره ژنتیکی می تواند سودمند واقع شود.

داروهای ضد صرع:

مصرف داروهای ضد صرع همانند دیگر داروها، عوارض جانبی گوناگونی ایجاد می کند. البته همه بیماران به یک نحو در مقابل داروها واکنش نشان نمی دهند، بلکه اثرات جانبی به نوع دارو، مقدار مصرف دارو و همچنین به مقاومت و واکنش افراد در برابر دارو نیز بستگی دارد. به طوریکه ممکن است یک فرد حتی با مصرف چند نوع داروی ضد صرع با مقدار زیاد، دچار ناراحتی و عوارض جانبی نگردد. ولی برعکس شخص دیگر، عکس العمل شدید نسبت به مقدار مصرف کم آن دارو از خود نشان دهد. همچنین دیده شده است که بعضی از افراد مصروع با مراجعه به پزشک اظهار کرده اند که به داروهای خاصی حساسیت دارند. البته پزشکان از اثرات ناخوشایند این داروها کاملاً آگاه هستند. لذا در تجویز این نوع داروها به بیمارانشان رعایت همه جوانب را کرده و با هوشیاری کامل عمل می کنند. ناگفته نماند که اکثر عوارض جانبی ناشی از مصرف داروهای ضد صرع بدون کمترین مشکلی قابل رفع هستند. ولی در صورت بروز هر گونه عوارض جانبی ناشی از مصرف دارو فوراً مساله را با پزشک معالج در میان بگذارید و اکیداً از قطع خودسرانه دارو پرهیز نمایید تا با دستور پزشک داروی شما تغییر، تعویض یا تنظیم گردد.

 نکته قابل توجه این است که استفاده صحیح، به موقع ، برنامه ریزی شده و همچنین آگاهی از عوارض جانبی داروهای ضد صرع و پیشگیری از آن می تواند سبب دقت در تنظیم مصرف دارو و قطع حملات در بیماران مصروع گردد. البته تاثیر یک دارو بستگی به میزان جذب آن در خون دارد . به عنوان مثال ممکن است دارویی که برای مدتی به وسیله بیمار مصرف می گردد یکباره اثر درمانی گذشته خود را نداشته باشد. در این صورت نباید فکر کنید که بدتر شده اید زیرا این حالت ممکن است به خاطر میزان ناکافی دارو در خون شما باشد. بنابراین اگر تعداد حملاتتان ناگهان افزایش پیدا کرد، لازم است فوراً پزشک معالج خود مراجعه کنید و مساله را با او در میان بگذارید  به طور کلی درمان بیماران باید به طور مرتب ، مداوم و به مدت لازم تحت نظر پزشک ادامه یابد و اگر جز این باشد دوباره حملات عود خواهد کرد. بیماران باید متوجه باشند که ادامه درمان با مقادیر ناکافی فایده ای ندارد. همچنین قطع ناگهانی و خودسرانه دارو می تواند باعث تشدید حملات گردد و زمینه را برای نوع شدیدی از صرع فراهم کند.

چگونه صرع را کنترل کنید:

  1. ثبات در مصرف منظم دارو و پیگیری مناسب از ویژگی های کنترل دقیق صرع است.
  2. به جای این که صرع بر شما مسلط گردد شما باید صرع خود را کنترل کرده و بر آن تسلط یابید .
  3. عوامل برانگیزاننده صرع و توصیه های ایمنی را رعایت کنید.
  4. داروی خود را همه روزه مطابق برنامه تعیین شده مصرف نمایید و دستورهای پزشک تان را به دقت اجرا کنید.
  5. سعی کنید از یک رژیم غذایی مناسب پیروی کنید تا شما را از بیماری های مصون بدارد.
  6. همیشه یک برنامه ورزشی مناسب و سبک داشته باشید.
  7. باید بر روی برنامه زندگی خود کنترل داشته باشید نه این که برنامه زندگی شما را کنترل کند. به اندازه کافی بخوابید . مدت طولانی و مداوم هم کار نکنید.
  8. بیمارانی که از داروی فنیتوئین (دیلانتین ) استفاده می کنند، درمعرض خطر بیماری های مربوط به لثه دندان قرار دارند، بنابراین باید در رعایت بهداشت دهان و دندان خود کوشا باشند.
  9. از سخت کار کردن ، فشارهای روحی- عصبی و خسته کردن خود اجتناب کنید.
  10. اغلب بهتر است که بیمار دارو را پس از صبحانه و شام مصرف کند. این امر موجب می شود که اطرافیان وی بتوانند مصرف دارو را تحت نظر داشته باشند.
  11. بیماران لازم است از اندازه گیری سطح خونی دارو، به دستور پزشک برای بررسی مصرف صحیح دارو در روند درمان استفاده کنند.
  12. با توجه به این که گاهی مواقع بیماران مصرف داروی خود را فراموش می کنند، لذا در این مواقع، استفاده از یک جعبه قرص پرکرده که به هفت قسمت، جهت مصرف هفتگی تقسیم شده باشد می تواند مفید واقع شود.

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  سلامت روان و افشای راز

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه

با اینکه همه ما از رازدار بودن افراد به عنوان یکی از ویژگی های اخلاقی بسیار خوب و مثبت یاد می کنیم، اما باید بدانید این خصوصیت می تواند به قیمت به خطر افتادن سلامت فرد برایش تمام شود. هر چه رازی که در دل نگه می دارد مهم تر و ارزشمندتر باشد، خطرش هم بیشتر است. باور کنید این حرف ها بی پایه نیستند. متخصصان عصب شناسی آمریکا اعلام کرده اند، از نظر بیولوژیکی بسیار بهتر است افراد رازهای خود را برملا سازند یا دست‌کم رازدار دیگران نشوند. دلیل آن نیز این است که در جاهای نادرستی در ذهن ذخیره می شوند.
نوارکرتکس (پوسته مغز)، به ویژه در مورد واکنش های احساسی نمی تواند حقیقت را بگوید. این نرمه منطقی به دیگر قسمت های مغز سیگنال می فرستد تا اطلاعات را به اشتراک بگذارد بنابراین، آنها به بخش های مهم مغز همچون بخش یادگیری منتقل می شوند. اگر رازها را در دل خود نگه دارید، به نواره کورتکس اجازه نمی دهید به روش طبیعی رفتار کند و این موجب استرس کورتکس می شود.
هنگامی که رازی در دل دارید، پوسته مدار چرخشی بخش جلو مغز تصور خواهد کرد رازهایی که نباید فاش شوند، نیروهای مهاجم و منفی هستند. این اختلال مغزی روی مسایلی همچون تصمیم گیری، افکار پیچیده و بیهوده و فریبکاری و حقه بازی تاثیر مستقیم می گذارد. همه اینها در انتها منجر به فشارهای احساسی سنگین و پیچیده در فرد می شوند.
به عبارت دیگر، اگر کرتکس بخش پیش‌مغزی در جنگ با مغز برای نگهداری راز برنده شود، این فشار باعث می شود تا نواره کورتکس مغز بدن را به ترشح هورمون های استرس مجبور می کند. در نتیجه فرد دایم در حالت اضطراب یا ترس قرار دارد. اگر این واکنش ها پایدار باشند، می تواند تاثیرات منفی ناگواری در پی داشته باشد.
هنگامی که فرد به طور عمیق به راز دل خود فکر می کند، هورمون های استرس همچون کورتیزول بر حافظه، فشار خون، معده و روده و حتی متابولیسم بدن تاثیرات منفی می گذارند و سلامت بدن او را به خطر می اندازند. این هورمون ها همچنین شامل ضدآدرنالین ها نیز هستند که می توانند بخشی از مغز که وظیفه کنترل واکنش ها و توجهات بدن را به عهده دارد را تخریب کنند.
هر چه راز بزرگ تر باشد یا افشا نشدن آن برایتان مهم تر باشد، فشارها و تضادهای مغزی بیشتر می شود و نتیجه آن خشم، پرخاشگری و اضطراب زیاد است. این مساله روی خواب فرد تاثیر می گذارد که منجر به تغییر سریع خلق و خوی عصبی می شود و فرد آرامش و کنترل خود را از دست خواهد داد. دکتر آلن تافیگ، عصب شناس و متخصص بیماری های خواب در مرکز پزشکی نیویورک اعتقاد دارد: «این مساله حتی باعث ایجاد مشکل در یادگیری و حافظه فرد نیز می شود. ترشح بیش از حد کورتیزول می تواند باعث بروز بیماری های دیگر همچون افزایش یا کاهش اشتها یا درست کار نکردن سیستم گوارش بدن نیز می شود.»
افزایش میزان ترشح کورتیزول در بدن منجر به ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن، پوکی استخوان، افزایش فشار خون و از دست دادن کلاژن پوست می شود. از بین رفتن کلاژن منجر به ایجاد چروک زیاد و از بین رفتن کشسانی پوست می شود.
آیا باید از رازداری دست برداریم؟
صرف نظر از خطرات، رازداری یکی از وجوه خصلت های انسانی است. اما هنگامی که خطرات این رازداری را متوجه شده اید، بهترین و منطقی ترین راه برملا کردن آنها است. البته گاهی ممکن است فاش کردن یک راز دردناک تر از نگه داشتن آن در دل باشد و اثرات منفی دیگری داشته باشد. این دیگر به منطق و تشخیص خود فرد بستگی دارد.
البته باید این نکته را یادآوری کرد که همه رازها نیز موجب استرس نمی شوند. برخی از حرف هایی که نمی خواهیم بگوییم بسیار معمولی و خوشایند هستند: همچون نگفتن جشنی که می خواهیم برای تولد همسر خود بگیریم. یا کادویی که برای فرد مورد علاقه خود خریده ایم. این رازها به هیچ کس آسیب نمی رسانند و نگفتن آنها سلامت هیچ فردی را به خطر نمی اندازند.
اما رازهای مهمی که دوستان از شما می خواهند تا آنها را در دل خود نگهدارید می توانند خطرناک باشند. برای برآورد ارزش نگهداری آن باید ابتدا واکنش خود را بررسی کنید. شما هر واکنشی در نتیجه شنیدن این حرف ها از خود نشان بدهید، دیگران کمتر از آن واکنش نشان خواهند داد. بنابراین با خود بررسی کنید اگر رازی ارزش تحمل سنگینی بار آن را ندارد، آن را به فردی بگویید تا خودتان را از فشارهای عصبی و اضطراب دور کنید.

اول: حفظ اسرار دیگران؛ خصوصا اگر کسی انسان را امین خود قرار داده و رازی را نزد او به امانت بگذارد. در حدیثی داریم: مجالس امانتند. امانت همیشه یک شیء مالی و مادی نیست، مطلبی که در یک مجلس بیان شود هم امانت است.

دوم: حفظ راز خویشتن؛ اگر امروز با کسی دوست هستید، حدّ را نگه دارید؛ آن‌چنان که بعد موجب گرفتاریتان نشود.

در روایات می‌خوانیم: حفظ آبروی مومن به اندازه‌ی خون او احترام دارد و ارزشمند است. به همین دلیل، ما هم باید حرمت دیگران را رعایت کنیم و هم باید حرمتی را که خداوند برای ما قرار داده ضایع نکنیم.

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

حکمتهای بلند بزرگان آمده است: «صدور الاحرار، قبور الاسرار». سینه های آزادمردان، گور رازهاست. باید دلی پاک و ایمانی محکم و اراده ای استوار داشت، تا به افشای راز این و آن نپرداخت. اگر انسان بتواند هر چه کمتر از اسرار مردم مطلع باشد، بهتر است و احتمال فاش کردن آن هم کمتر.

راهها و مسیرهایی که انسان را در جریان «اطلاعات» و «اسرار» قرار می دهد، اینهاست:

1ـ «پرحرفی». از لابه لای پرحرفیهای انسان، بسیاری از «اسرار مگو» از زبان می پرد. درمانش نیز کم حرفی است.

2ـ «خودنمایی». این خصیصه، بیشترین ضربه ها را می زند. یعنی وانمود کردن اینکه انسان در جریان است و با «بالا»ها ارتباط دارد و اخبار دست اول را می داند یا آدم مهمی است، سبب می شود خیلی از اسرار را (چه شخصی و چه مربوط به نظام) باز بگوید.

3ـ «دوستی». آنان که روی رفاقت و صمیمیت، اسرار محرمانه را می گویند و به عواقب آن بی توجهند، گاهی دوستانه دشمنی می کنند!

4ـ «وسایل ارتباط جمعی». گاهی آنچه از طریق رسانه ها، بی سیم، تلفن، جراید، عکس و فیلم، نامه، حرفهای عادی مردم کوچه و بازار و در مجالس و محافل مطرح می شود، رازها را فاش می سازد. و ... برخی علتها و راههای دیگر.

ولی باید توجه داشت که راز، همچون شریان حیاتی تو و جامعه و انقلاب تو است. پاسداری از آن هم بر عهده تو است. چه ژرف و زیباست این کلام حضرت صادق(ع):

«سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فلا یَجرینَّ مِنْ غیرِ اَوداجِک»

راز تو از خون تو است، پس نباید جز در رگهای خودت جاری شود!

و مگر «خون»، عامل بقای انسان نیست؟ و اگر خون از بدن برود، جان هم پر می کشد. اسرار هم همین حکم را دارد.

گفتن هر سخنی در هر جا

نبود شیوه مردان خدا

هر سخن، جا و مقامی دارد

مرد حق، حفظ کلامی دارد

حاصل کار دهد باد فنا

گفتن هر سخنی در هر جا

باری ... باید زبان را در حفظ راز، یاری کرد. راز، امانت است. در حفظ آن باید کوشید. چه بسا اختلافها و کدورتهایی که ریشه در افشای اسرار این و آن دارد.ادامه دارد.

به قول سعدی:

خامشی به که ضمیر دل خویش

به کسی گویی و گویی که: مگوی

ای سلیم! آب ز سرچشمه ببند

که چو پرشد، نتوان بست به جوی

پیام متن:

  1. آدمی، بیش از هر کس دیگر می تواند رازنگه دار خود باشد.
  2. راز را به نااهلان و آنها که از ظرفیت کافی بی بهره اند، نباید سپرد.

حفظ راز شخصی، مقدمه ای برای رازداری دیگران

چنین نیست که انسان راز خویش با هیچ کس نگوید، بلکه گفتن راز و با محرم اسرار درددل کردن، روح و جان را سبک می کند و آدمی با پشتیبانی دیگران دلگرم و آرام می شود که البته در این میان، بهترین رازدار بندگان، خالق ستار و پرده پوشی است که:

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

حافظ

پیام متن:

پرحرفی، ضعف شخصیت، اعتماد کامل کردن به دوست و کنترل نداشتن بر احساسات و غضب، از عوامل افشار راز هستند، بنابراین، آنان که نگران افشای راز خود هستند، باید در این مواقع، کاملاً هوشیار باشند.

 

 

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  خوشروئی و پیامدهای روانشناختی آن

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

خوشروئی یک نوع صفت است  یعنی خنده رو و مهربان بودن  ،  از این رو تبسم و خوشروئی نقطه آغاز ارتباط است ، یک نوع ارتباط غیر کلامی است . در واقع حس خوب دادن به طرف مقابل است . تبسم و خوشروئی نشانه بارز سلامت روان است و سلامت روان یعنی اینکه انسان خوشحال ، شاداب و راضی زندگی کند. برای اینکه روز خوبی داشته باشیم ، خوشرو و خنده رو باشیم ، باید حس خوبی داشته باشیم ،برای اینکه حس خوبی داشته باشیم، باید ببینیم که چه حسی به زندگی ، به خودمون و به دیگران داریم . ایا حس من نسبت به خودم ، دنیای اطراف و دیگران حس زیبا و قشنگی است .باید دید که چقدر شاد هستیم و و امروز را چگونه و با چه حسی آغاز کردیم .

آخه دنیا مانند آئینه است ، آئینه هم دروغ نمی گوید، آینه هم هر حالتی داشته باشیم به ما نشان  می دهد .  اگر به دنیا لبخند بزنیم به ما لبخند می زند ، اخم کنیم به ما اخم می کند ، به هستی و کائنات سلام کنید، به شما سلام می کند ، اخم کنید به شما اخم می کند . پس انسان معمار و طراح زندگی خودش است چون حس را من و شما خلق می کنیم ، من در این لحظه می تونم آنقدر حس های منفی داشته باشم که حالم بد شود و کارم به اورژانس کشیده شود و یا آنقدر حس های مثبت و شاد داشته باشم که با آقای خلردی بگیم و ببخندیم و از فرصتهای زندگی لذت ببریم .

بنابراین حس خوب داشتن مانند : تبسم ، خوشروئی ، مهربانی جلوه ای از شادی و شادابی                          است .گفتیم که برای حس خوب داشتن ، کافی است به شادی ،  فکر کنیم تا احساس بهتری در ما ایجاد شود .کافی است یک تبسم و لبخند بزنیم و اثرات آن را در خودمون ، دیگری و دیگران بفهمیم .

نکته بسیار مهم :

بسیاری از روانشناسان بر این باورند که اگه ما روز مون را شادی و خنده آغازکنیم ، تمامی فعالیتهای زندگی آن روز تحت تاثیر همان شادیها قرار می گیرد . سخت نیست به امتحانش می ارزد ، بیائید از همین لحظه شروع کنیم .

بررسیها نشان می دهد که مردم جامعه امروزی نسبت به مردم 50 سال قبل ، کمتر می خندند و شاد هستند .

برای حس خوب داشتن ، روز خوب داشتن کافی است نوع نگاه مان را عوض کنیم ، خودمون ، دیگران ودنیای اطراف مون را قشنگ تر ببینیم .جنس کلام خود را تغییر دهیم و زیباتر سخن بگیم .

من نمی خوام مسائل زندگی روزه مره و دغدغه های آن را انکار کنم . هر کس از زاویه دید خودش تعریفی از زندگی دارد ، اما تعریف روان شناسی از زندگی : مسئله و حل مسئله است .کیه که در زندگی با مسائلی روبرو نباشه . همه آدمها در فضای زندگی به تناسب شرائط زندگی خود با مسائلی مواجه هستند .اشکال ما در حل مسئله است و آن اینکه که روشهای حل مسئله را بلد نیستیم .بنابراین وقتی حس خوبی نداریم ، توانائی ما برای حل مسئله کم می شود .

   بنابر این  حس خوب داشتن  ، شادبودن  بذری است که باید آن را در ذهن خود بشناسیم.

 نکته مهم :

یادمون باشه همه چیز انسان ذهن انسان است . احساس عشق و تنفر ، دوستی و دشمنی ، عامل غم و شادی ، موفقیت و شکست ، سعادت و بدبختی ، نیکی ها و بدیها ، سلامت وبیماری در ذهن انسان است .

مغز انسان کارکردهای مختلفی دارد ، یکی از کار کردهای مهم مغز که کامپیوتر را براساس آن ساخته اند ، درونداد ، یکپارچه سازی ، برونداد است .

برای اینکه کامپیوتر درست کار کند ، درست بما پاسخ بدهد ، باید به آن برنامه بدهیم . بعبارت دیگر هرچه به اش بدهیم ، همان را دریافت می کنیم .

پس می توان گفت که ذهن انسان دهن بین است !! هرچه بهش بدهیم باورش می شود !!  مثبت بهش بدهیم باورش می شود منفی بهش بدهیم باورش می شود .  اما  همیشه منفی بخوردش  می دهیم  . آن وقت انتظار داریم که شاد باشیم .

یه روز خوب ، یه حس خوب چگونه است :

لحظات آغازین هر صبح برای داشتن یک روز قشنگ و زیبا ، خیلی مهم  است ،  اینکه چگونه صبح را آغاز کنیم در بقیه اوقات روز خیلی  تاثیر دارد ، اگر روز خود را این گونه آغاز کنیم ، که امروز یک روز قشنگ خداست ، ببینید آسمان چقدر قشنگه ، خورشید چقدر زیبا می تابد ، جیک جیک پرندگان چه زیباست . تاثیر دارد یا اینکه امروزمی خواهم روز شاد و قشنگی داشته باشم ، و این حالت را در همه جنبه های کلامی ، رفتاری  و احساسی خود نشان دهم می توانم شاداب و پر نشاط باشم  یا اینکه بگم  اف ، اه بازهم هوا این جوریه ، کی می خواد بره سرکار ، کی حالش را داره این کار را انجام بده و مانند آن ....به مغز پیام منفی می دهیم ، مغز به مثبت بودن یا منفی بودن پیام کاری ندارد ، آن هم برای جسم وروان ما برنامه ریزی منفی می کنه .اینگونه است که می بینیم  از نظر جسمی و روانی کسل هستیم  ، حال وحوصله نداریم ، نمی تونیم بخندیم ، حس خوب بدهیم و حس خوب بگیریم .

نتیجه می گیریم :

هر اندیشه خوبی که بر ذهن ما جاری می شود در سرنوشت زندگی ما تاثیر می گذارد .

و اینکه ذهن انسان جایگاهی است که می تواند از بهشت جهنم و از جهنم بهشت درست کند . کدام را انتخاب کنیم دست ماست .

از این رو تفاوتها انسانها با یکدیگر در نوع تفکراتشان است . فرق یک انسان شاد با یک انسان عبوس و عصبی در نوع نگاهش به خود و زندگی اش است . بنابراین انسانها همانی هستند که می اندیشند .

یادمون باشه : احساس ما یعنی شادی ما ، غم ما ، نگرانی ما تابعی از افکارماست.

 بنابراین هر فکری که برذهن ما نقش ببندد بر احساس ما تاثیر می گذارد.                    

حس خوب  و پیامدهان اجتماعی آن:

یادمون باشه وقتی ما احساس خوبی نسبت به خودمان داریم وقتی شاد هستیم دیگران را هم خوب می بینیم . وقتی به دیگران حس خوب می دهیم  این حس چندین برابر می شود . جون حسها منتقل می شود ، گفتیم کلام بار روانی دارد ، نگاه بار احساسی دارد ، رفتار بارعاطفی دارد :  اول برروی خودمان تاثیر می گذارد بعد برروی دیگری و دیگران . بنابراین هرکلام ،هرنگاه و رفتاری  که از ما سر می زند برروی احساسات طرف مقابل ما تاثیر می گذارد، می تواند باعث شادی یا ناراحتی او شود از این رو باید مراقبت کلام ، نگاه و رفتار خود باشیم .پس از همین لحظه و همین حالا شروع کنیم تا   اثرات آن را ببینیم  چراکه فردا دیر است و ثانیه های زندگی قشنگ و زیباست .همه ی آدمها در هرنقش و جایگاهی که هستند می توانددر ایجاد شادی نقش موثری داشته باشند .

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : رضایت مندي زناشویی و رضایت مندي جنسی بین کارکنان متاهل

نگارش :

 دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

فاطمه رحمانی کارشناس ارشد روان شناسی بالینی

سمانه هاشم ورزی کارشناس ارشد روانشناسی عمومی

مقدمه:

رضایت زناشویی یکی از فاکتورهاي مهم مؤثر بر سلامتی و از مهم ترین شاخص هاي رضایت از زندگی است که برمیزان سلامت روانی زوجین نیز تأثیر می گذارد. در واقع، ازدواج موفق و شروع رابطه ي زناشویی قادر است بسیاري ازنیازهاي روانی و جسمی را در یک محیط امن برآورده سازد و تأثیر بسزایی بر سلامت و بهداشت روانی افراد، داشته باشد(نورانی پور و همکاران1386 ) از سوي دیگر ناسازگاري زناشویی موجب اختلال در روابط اجتماعی، گرایش به انحرافات اجتماعی و افول ارزشهاي فرهنگی بین زن و شوهر می شود. عوامل متعددي بر رضایت مندي زناشویی همسران تأثیر دارد که می توان به میزان تحصیلات، نوع انتخاب همسر، نقش زوجین در انتخاب طرف مقابل، نزدیکی فرهنگی و اقتصادي همسران و همچنین رضایت مندي جنسی زوجین اشاره کرد.

بر همین اساس یکی از متغیرهاي بسیار موثر و مهم در رضایت زناشویی، کیفیت و چگونگی ارتباط جنسی زوجین با یکدیگر است، باید اشاره کرد سطوح بالایی از رضایت جنسی منجر به افزایش کیفیت زندگی زناشویی شده و در نتیجه ي آن سبب افزایش ثبات زناشویی در طول زندگی زوجین می شود.  از طرفی رضایت جنسی براي بیشتر زوجین مهم بوده و یک موضوع فردي تلقی میگردد.

بنابر تحقیقات انجام شده در 40 درصد از طلاق ها به علت خیانت و معاشرت هاي پنهانی در همسران ایرانی، ناشی ازعدم رضایتمندي جنسی یکی از زوجین بوده است.

روش کار :

این پژوهش از نوع کاربردي وتوسعه اي است. در این طرح میزان همبستگی بین متغیرهاي رضایتمندي زناشویی و جنسی به عنوان متغیرهاي مستقل و میزان تحصیلات، جنس، سن و مدت زمان ازدواج به عنوان متغیرهاي وابسته در دو گروه ازکارمندان متاهل واحدهای تابعه دانشگاه علوم پزشکی مازندران مورد سنجش قرار گرفت.

جامعه نمونه و روش نمونه گیري:

جامعه آماري این پژوهش را کارکنان متاهل واحدهای تابعه دانشگاه علوم پزشکی مازندران  تشکیل می دادند. نمونه پژوهش شامل 119 مرد و 112 زن بودند که به روش تصادفی ساده انتخاب شدند.هر کدام از نمونه هاي آماري به ترتیب پرسشنامه رضایتمندي زناشویی و رضایتنمدي جنسی را تکمیل کردند.

نتایج :

این پژوهش که با هدف بررسی میزان رضایتمندي زناشویی و رضایتمندی جنسی کارکنان متاهل واحدهای تابعه دانشگاه علوم پزشکی مازندران انجام شد . نشان داد که میزان رضایتمندي جنسی در زنان بالاتر از مردان است.

همچنین بین رضایت جنسی و مدت زمان ازدواج رابطه معنادار وجود ندارد و میزان تحصیلات اثري در میزان رضایت جنسی ندارد. در بررسی فرضیه هاي پژوهش فرضیه اصلی رابطه بین میزان رضایتمندي زناشوئی و رضایتمندي جنسی یافته ها نشان داد بین رضایتمندي زناشویی و رضایتمندی جنسی ارتباط

وجود دارد.

بحث و نتیجه گیري:  

براساس پژوهش انجام شده  میزان کیفیت روابط جنسی و افزایش سطح آگاهی زوجین نقش عمده اي را در پیش بینی میزان رضایتمندي زناشویی آنان ایفاء می کند و توجه به این امر می تواند به عنوان یک عامل پیش بینی کننده مثبت در ارتقاء سطح سلامت روانی خانواده و جامعه باشد . برهمین اساس بین رضایتمندي زناشویی و رضایتمندی جنسی ارتباط متقابل وجود دارد و هر چه رضایتمندي جنسی بیشتر باشد ، رضایتمندي زناشویی هم بیشتر است.

واژگان کلیدي:

رضایتمندي زناشویی، رضایتمندي جنسی، ارتباط

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

موضوع :  بررسی و مقایسه نظریه ها و رویکردهای پیاژه ، ویگوتسکی و برونر

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سمانه هاشم ورزی

کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی

      ژان ویلیام فریتز پیاژه (  Jean William Fritz Piaget)

پیاژه در تاریخ ۹ اوت ۱۸۹۶ در نوشاتل سوئیس به دنیا آمد وی اولین فرزند خانواده بود. مادرش ربکا جکسون و پدرش آرتور پیاژه، استاد دانشگاه در رشته ادبیات قرون وسطی بود. در ۱۱ سالگی، وقتی دانش‌آموز مدرسه لاتینِ نوشاتل بود، مقاله کوتاهی در مورد یک گنجشگ آلبینو نوشت و همین مقاله مقدمه‌ای شد برای یک زندگی سراسر علمی همراه با تألیف بیش از شصت کتاب و چند صد مقاله. در دوران نوجوانی علاقه  پیاژه به جانورشناسی بیشتر شد و مقالاتی در مورد نرم‌تنان نوشت.

پس از اتمام دوران دبیرستان او مشغول به تحصیل در رشته علوم طبیعی در دانشگاه نوشاتل شد و از همان دانشگاه دکتری گرفت. در طول این مدت پیاژه دو مقاله فلسفی نوشت که خودش از آن‌ها با عنوان کارهای نوجوانی یاد می‌کند.

پیاژه بعد از نیم‌فصلی که در دانشگاه زوریخ به مطالعه روانکاوی پرداخت، سوئیس را به مقصد پاریس ترک کرد. در پاریس بود که او نظریه مراحل رشد شناختی خود را مطرح کرد. در سال ۱۹۲۱ پیاژه به سوئیس بازگشت و به عنوان رئیس انستیتو روسو در ژنو مشغول به کار شد.

در سال ۱۹۲۳ پیاژه و ولنتاین چاتنی با هم ازدواج کردند و حاصل این ازدواج سه فرزند بود. در سال ۱۹۲۹ پیاژه ریاست دفتر بین‌المللی آموزش را قبول کرد و تا سال ۱۹۶۷ در همین سمت باقی‌ماند.  در نهایت پیاژه در سپتامبر سال ۱۹۸۰ در ژنو درگذشت.

مراحل رشد ذهني از ديدگاه پياژه پياژه مراحل رشد ذهني را به چهار مرحله به شرح ذيل تقسيم مي کند:

1 مرحله حسي حرکتي ( تولد تا 2 سالگي )

زير مرحله اول: بازتاب هاي کلي

زير مرحله دوم : واکنش هاي دوراني نخستين

زير مرحله سوم : واکنش هاي دوراني ثانوي

زير مرحله چهارم : کاربرد روان بنه ها ثانوي در موقعيت هاي جديد

زير مرحله پنجم : واکنش هاي دوراني ثالث

زير مرحله ششم : بازنمايي ذهني

2 مرحله پيش عملياتي ( 2 تا 7 سالگي )

زير مرحله هوش شهودي ( 2 تا 4 سالگي )

زير مرحله شکل بندي راکد ادراکي ( 4 تا 5 سالگي )

زير مرحله برزخ ( 5 تا 7 سالگي )

3 مرحله عمليات عيني ( 7 تا 11 سالگي )

زير مرحله بروز عمليات منطقي عيني

زيرمرحله تشکيل ساخت هاي مجموعه اي

4 مرحله عمليات صوري ( 11 تا 16-15 سالگي )

مرحله حسي ، حرکتي

در اين مرحله هوش وابسته به اعمال کودک است. کودک از طريق مشاهده حسي يادگيري را اغاز مي کند. در واقع تماس کودک با دنياي خارج به شکل عملي است.

زيرمرحله اول بازتاب هاي کلي :

در اين مرحله که از تولد تا 1 ماهگي را شامل مي شود، رفتار کودک به شکل يک سلسله اعمال انعکاسي است. عمل برون سازي يا شناخت واقعيت جهان بروني تدريجا صورت مي گيرد. درون سازي از همين نخستين مرحله از ظرفيت تکرار ، تعميم ، بازپديد اوري و بازشناسي برخوردار است. (حافظه شناسي)

زيرمرحله دوم ، واکنش هاي دوراني نخستين ( 4 -1 ونيم ماهگي )

نخستين عادات در طفل شکل مي گيرد و مقدمه يک نوع شرطي شدن به وجود مي ايد . مثلا اگر بر حسب تصادف طفل انگشت خودرا به دهان ببرد، همان حالت لذت ناشي از پستان مادر را خواهد برد. واکنش ها درواني هستند، يعني تکرار مي شوند و نخستين هستند، يعني مربوط به بدن است . نخستين سازش هاي اکتسابي ، صورت مي گيرد.

زيرمرحله سوم، واکنش هاي دوراني ثانوي ( 4 -8 و نيم ماهگي ) :

هماهنگي بين ديدن، گرفتن و لمس کردن رخ مي دهد . واکنش هاي دوراني ، ثانوي است، زيرا مربوط به محيط و اشيا» خارجي است . در اين واکنش ها کودک واقعه جالبي را که خارج از اوست ، کشف و دوباره ايجاد مي کند. زمان جنبه عملي دارد و براي نخستين بار ادراک قبل و بعد به وجود مي ايد.

تمرکز زدايي نيز يکي از ويژگي هاي مرحله عمليات عيني است و اين مفهوم بدين معناست که کودکان مي توانند توجهشان را برجنبه هاي مختلف شي يا موضوعي به طور همزمان متمرکز کنند. انها مي فهمند که اشيا» بيش از يک بعد دارند. اصل هويت يکي از اصول منطقي است که براساس ان خصوصيات اصلي شي تغيير نمي کند . اصل تعادل نيز بيان مي کند که اگر برابر با باشد و برابر با باشد ، پس برابر است با . درون گنجي نيز اصل منطقي است که نشان مي دهد بين مقوله روابط سلسله مراتبي وجود دارد.

مرحله عمليات صوري :

با گشايش اين مرحله ، نوجواني اغاز مي شود. بزرگترين خصيصه فکري نوجوانان، ظهور بعد ممکن است. عملياتي که در سطح صوري جداگانه و باناهمترازي تحقق يافته اند، در يک منظومه توحيد مي يابند و اين چيزي است که شبکه ناميده مي شود. تغيير ساختاري اين مرحله را مي توان در پنج ويژگي ذيل تقسيم کرد.

1 عمليات فرضي استنتاجي:

يعني فرض کردن يک مساله و نتيجه گيري از ان

. 2 منطق قضايا:

کودک از منطق جز» و کل ( طبقه بندي) به صورت پيشرفته اي استفاده مي کند. روابط را مي تواند به حالت انتزاعي بيان کند.

3 جداشدن شکل و محتوي از يکديگر:

مثلا بدن حضور اشيا» مي تواند انها را طبقه بندي يا رديف کند .

4 تناسب ها:

فکر انتزاعي نظام عمليات به توان 2 يا تناسب ها را تشکيل مي دهد . در واقع عمليات منطقي عيني عمليات به توان يک است. بدين معنا که مستقيما در مورد اشيا» حضوري به کار بسته مي شوند، اما فکر صوري بين روابط ، روابطي برقرار مي سازد.

5 عمليات ترکيبي :

يکپارچگي و هماهنگي روان بنه هاي عمليات انتزاعي يا تشکيل شبکه، ترکيب فکر و عمل و نتيجه گيري از ان که نشان دهنده هوش انتزاعي و سازمان يافته است. به اعتقاد پياژه در اين مرحله نوجوان به بالاترين سطح تعادل جويي نايل مي گردد. گروه تغيير شکل هاي چهارگانه از چهار تغيير شکل همسان ( )معکوس ( ) متقابل ( ) و همبسته ( ) که از تراکم و حاصل مي شود .

نظريه پياژه :

ژان پياژه علاقمند به چگونگي استدلال و تفکر کودکان بود . هدف او اين نبود که بداند کودکان چه يا چقدر مي دانند، بلکه وي علاقمند بود که بداند کودکان چگونه مي دانند. پياژه به اين نتيجه رسيد که کيفيت ذهني کودکان با بزرگسالان متفاوت است. چند مفروضه پياژه بدين شرح است:

1 رشد يا تحول نتيجه تاثير متقابل ( تعامل ) بين رسش و تجربه است. نوعي تعادل بين ساخت ژنتيکي و تجارب محيطي است.

2 در تعامل بين رسش و تجربه ، کودک کاملا فعال است و از ديدگاه پياژه ، فعال بودن کودک موجب برقراري تعامل رسش و تجربه است.

3 رشد طي مراحلي صورت مي گيرد که از قبل برنامه ريزي شده است. بنابراين هر مرحله محل و موقع ثبتي دارد. هر مرحله واحد صفت توحيدي است. هر مرحله تعادل بين ساخت اجزا» و به وجود امدن يک مجموعه است. هر مرحله واجد دو تراز تهيه و اتمام است، يعني در يک زمان خاص، فرايندهاي رواني در حال پيش رفتن بوده و سپس به مرتبه اي از تعادل مي رسند. پايه هاي هر مرحله در مراحل قبلي طرح ريزي شده وخود مقدمه اي براي مراحل بعدي است.

چند اصطلاح در نظام پياژه:

- سازش يا انطباق :

کنش سازش در نظام پياژه ، يعني تعادل بين درون سازي و برون سازي. اين کنش در طول تحول ثابت است.

- سازمان: کنش سازمان معرف رابطه اجزا» با کل است. اين کنش در طول تحول ثابت است. به خاطر داشته باشيم که دو کنش سازش و سازمان مکمل يکديگرند، زيرا سازش زماني تحقق يافته است که سازماندهي شده باشد. آنچه با مراحل تحول تغيير مي کند، ساخت ها هستند، مانند ساخت حسي حرکتي ، ساخت تجسمي ، ساخت صوري.

- روان بنه يا طرحواره: نخستين واحدهاي رواني ( شناختي يا عاطفي) فرد است که مرجع پذيرش و سازماندهي داده ها است. اساسي ترين واحد شناخت است. رفتار و طرز واکنشي است که قابليت تکرار، تعميم و سازش دارد . واحد اصلي دانش از نظر پياژه درکودکي روان بنه حسي حرکتي است و ان عبارت است از بازنمايي رده اي از اعمال حرکتي که براي دستيابي به هدفي به کار مي رود. پياژه تاکيد دارد که اعمال کودک روان بنه هاي اوليه ذهني را شکل مي دهند.

- درون سازي ( جذب ) : وارد کردن داده هاي بروني در روان بنه است. فعاليتي است ( عقلي ،عاطفي ، حسي حرکتي ، ادراکي حسي و ..) که واقعيت را تغيير شکل ميدهد تا ان را مشابه يک روان بنه نمايد. تغيير موقت شي توسط آزمودني و بنابر وضع وي است. شناخت حاصل درون سازي است. لازمه درون سازي تغيير محيط است.

- برون سازي ( انطباق) : تغيير دادن روان بنه ها به منظور همسطح شدن با يک موقعيت جديد. برون سازي زماني انجام مي گيرد که روان بنه هاي پيشين کارساز نباشد . فرايند تجديد نظر در روان بنه است . لازمه برون سازي تغيير روان بنه قبلي است. به خاطر داشته باشيم که هدف دو فرايند درون سازي و برون سازي، سازگاري و در نهايت رسيدن به تعادل شناختي است.

روش پياژه :

روش پياژه روش باليني است که اميزه اي از مصاحبه و ازمايش است . اين روش حد فاصل بين روش مشاهده ساده و روش تجربي است. روش باليني پياژه شامل مصاحبه اي است که ازمايش کننده با ازمودني برقرار مي سازد . در اين مصاحبه ، ازمايش کننده از ازمودني يک سلسله سوال ميکند که در طي ان همواره دو شرايط بايد رعايت شود:

اول : فکر آزمودني بايد قدم به قدم دنبال گردد.

دوم: از کج روي فکر ازمودني جلوگيري شود.

در اين نوع مصاحبه با استفاده از روش استنطاق و معاينه ذهني پاسخ نامفهوم و يا متناقص مورد پرسش قرار مي گيرد تا اينکه به طور صريح و روشن بيان شوند. در واقع رهبري ازمايش حالتي دو جانبه از سوي ازماينده و ازمودني دارد. همچنين از طريق روش انتقادي و تلقين مخالف هنگامي که کودک پاسخ خود را ارائه داد، بدون اينکه وانمود شود که پاسخش صحيح يا غلط است ، پاسخ او را با ارائه عقايدي متفاوت با عقيده وي مورد انتقاد قرار مي دهيم که منظور و هدف اندازه گيري ميزان استحکام اعتقادات کودک نيست ، بلکه منظور بررسي عميق فعاليت منطقي فکر کودک و درک مشخصات ذهني او است. در واقع براي پياژه نحوه و چگونگي تفکر کودکان مهم است، نه پاسخ صحيح آنها ونه اينکه انها چقدر مي دانند، مي خواست بداند که کودکان چگونه مي دانند. لذا پياژه چگونگي تفکر را هم از پاسخ هاي صحيح و هم از پاسخ هاي غلط استنباط مي نمود. همچنين در روش باليني پياژه از روش ديگري به نام تمرکز گرايي باليني استفاده مي شود. در اين روش به جاي اينکه ازمودني منطبق با ازمون باشد، ازمون منطبق بر سطح تحول ازمودني است، يک نوع روش متمرکز بر آزمودني است.

مقدمه :

لو سمینویچ ویگوتسکی (۱۷ نوامبر۱۸۹۶–۱۱ژوئن ۱۹۳۴) روان‌شناس مارکسیست روس بود. کار او در زمینه زبان و توسعه زبانی، بر پایه این فرض است که فرایند کسب دانش، محصول توسعه اجتماعی است. او در طول حیات خود، در زمینه‌های مختلف علمی، همچون زبان‌شناسی، تحلیل روان‌شناسانه هنر و افسانه‌ها، روان‌شناسی کودک، و مشکلات کودکان ناشنوا و عقب‌افتاده کار کرده است. لو در ارشا، بلاروس به دنیا آمد. او در شهر گومل (Gomel رشد یافت جایی که وی هر دو آموزش عمومی و تخصصی را کسب کرد. او تحت تاثی پسرعموی خود دیوید ویگودسکی قرار داشت. ویگوتسکی سرانجام از طریق یک قرعه کشی سهمیه ورود به دانشگاه دولتی مسکو را بدست آورد. در آنجا او به مطالعه حقوق پرداخت ولی عطش وی برای آموختن او را به سمت ثبت نام در دانشگاه غیردولتی مردم شانویاسکی سوق داد. پس از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۹۱۷ وی برای تدریس به دانشگاه گومل بازگشت. در ۶ ژانویه سال ۱۹۲۴ ویگوتسکی بررسی روش تحقیق Reflexologic و روانی دومین کنگره روانشناسان روسی در لنینگارد تحویل گرفت. پیرو دعوت رئیس جدید مؤسسه روانشناختی مسکو K.N. Kornilov، ویگوتسکی همراه همسرش Roza Smekhova به مسکو نقل مکان کردند. تا تولد اولین دخترش گیتا، آن‌ها در زیر زمین مؤسسه روانشناسی تجربی که با بایگانی بخش فلسفه مؤسسه احاطه شده بود، زندگی می‌کردند. ویگوتسکی پایان‌نامه خود را در خصوص روانشناسی هنر در سال ۱۹۲۵ تکمیل کرد. او کار خود را مؤسسه روانشناختی به عنوان دانشمند رده دو آغاز کرد و در موسسه‌های تحقیقاتی و آموزشی و بالینی دیگر در مسکو و لینینگراد ادامه داد. او در سال ۱۹۳۴ در سن ۳۷ سالگی بر اثر بیماری سل در مسکو درگذشت. (سيف علی اکبر ، 1389)

نظريه رشد شناختي ويگوتسكي يا نظريه اجتماعي - فرهنگي رشد:

SOCIOCULTURAL THEORYOF DEVELOPMENT

اهميت فرهنگ و زمينه اجتماعي ، تاريخي در تحول شناختي:

به باور ويگوتسكي ، كنش متقابل ميان يادگيرنده و محيط اجتماعي اش تعيين كننده اصلي رشد شناختي اوست.                                                                

"خاستگاه روان آدمي اجتماع است و فرايندي كه به آن شكل ميدهد ارتباط است."

ويگوتسكي معتقد است رشد شناختي كودك عموما به مردمي كه در دنياي او زندگي مي كنند وابسته است و دانش ، نگرش و ارزشهاي فرد در تعامل با ديگران تحول مي يابد.

1 – كاركردهاي نخستين ذهنيPRIMARY MENTAL FUNCTIONS

2 – كاركردهاي عالي ذهنيHIGHER MENTAL FUNCTIONS

كاركرد يا function  به فرايندهاي ذهني مانند توجه، ادراك، حافظه و تفكر اشاره دارد. اين كاركردهاي ذهني در سالهاي اغاز عمر بطور طبيعي وجود دارند و در انسان و حيوان يافت مي شوند ويژگي مهم انها غيرارادي بودن و نا آگاه بودن است.

مثال :  حافظه در شكل اوليه اش عبارت است از شكل گيري خود بخودي يك تداعي بين دو رويداد كه با هم رخ ميدهند. گربه صداي بازكردن در قوطي غذا را با غذا تداعي مي كند.

يا توجه در شكل نخستين خود، يك حركت خود بخودي و غيرارادي است. مثلا هم انسان و هم حيوان پس از شنيدن يك صداي شديد ، بدون اراده بسوي آن توجه مي كنند.

كاركردهاي عالي ذهني : مثل استدلال منطقي ، توجه انتخابي و زبان و ..... ويژه انسانند و بر اساس كاركردهاي نخستين تحول مي يابند. (سيف علی اکبر ، 1386)

تفاوت كاركردهاي عالی ذهني با كاركردهاي نخستين ذهني :

1 – زير كنترل انساني قرار دارند و با اراده او انجام مي شوند.

2 – خاستگاه اجتماعي دارند.

3 – به كمك ابزارهاي روانشناختي رخ مي دهند.

كاركردهاي عالي ذهني ازطريق تعامل بين فرد و زمينه اجتماعي او تحول مي يابند.

هر كاركرد عالي ذهني الزاما در ابتدا يك كاركرد اجتماعي است.(سيف علی اکبر ، 1386)

دروني سازي :INTERNALIZATION

به فرايند تبديل تدريجي تجارب يا فعاليتهاي اجتماعي بيروني به فرايندهاي عالي ذهني دروني سازي مي گويند. اين فرايند از طريق يك واسطه امكان پذير مي شود.

دريسكول  :  استفاده از واسطه يعني تغيير دادن يك موقعيت محركي در فرايند پاسخ دادن به آن نه بطور مستقيم بلكه از طريق نوعي پيوند امكان پذير است. (از طريق يك ابزار يا علامت)

ابزار : به چيزي گفته مي شود كه در خدمت چيزي ديگر بكار برود . ابزار يك شي بيروني است كه مورد دستكاري فرد قرار مي گيرد تا با آن بر محيط عمل كند. ميمونها در آزمايش كهلر براي دستيابي به موز دور از دسترس از يك چوب استفاده مي كردند . چوب در اينجا يك ابزار است.

علامت : چيزي است كه بجاي چيز ديگر مورد استفاده قرار مي گيرد. علامت به بازنمايي دروني يك شي يا يك نماد گفته ميشود كه داراي معني خاص فرهنگي است. مثال : دانش آموزان ياد مي گيرند كه يك راه ساده حل مسائل عددي اين است كه از حرف X براي مقدار مجهول استفاده كنند آنها به اين طريق مسائل را به علامتهاي رياضي تبديل مي كنند تا بتوانند براي آنها راه حل بيابند.

از نظر ويگوتسكي رشد شناختي فرد ، بدون در نظر گرفتن محيط فرهنگي – اجتماعي او قابل درك نخواهد بود.   (سيف علی اکبر ، 1386)

قانون كلي رشد فرهنگي ، اجتماعي در نظريه ويگوتسكي :

هر كاركرد عالي ذهني ، پيش از آنكه بصورت يك فرايند روانشناختي در شخص رخ دهد، ابتدا در يك سطح اجتماعي وجود دارد. ويگوتسكي اين موضوع را به عنوان انتقال از سطح بين ذهني به درون ذهني توصيف كرده و رشد تدريجي كاركردهاي عالي ذهني از طريق تعامل اجتماعي را دروني سازي نام نهاده است. مثال : توانايي تفكر انتقادي مي تواند از تعامل اجتماعي مانند پرسش و پاسخ به روش سقراطي ايجاد شود.

گفتار خود محورانه :EGOCENTRIC SPEECH

گفتار خود محورانه از ديد ويگوتسكي ، چگونگي تبديل تعامل يا روابط اجتماعي به كاركردهاي ذهني را نشان ميدهد. ويگوتسكي اين نوع گفتار كودك را بر اساس مفهوم دروني سازي توضيح ميدهد و مي گويد گفتار خود محورانه ، گفتار اجتماعي است كه جريان دروني سازي بسوي گفتار دروني را نشان مي دهد.

مراحل رشد زبان از ديد ويگوتسكي :

1  -  گفتار اجتماعي يا گفتار بيروني  :  پيش از سه سالگي ظاهر مي شود و نقش آن كنترل رفتار ديگران است. مثلا : وقتي كودك به مادرش مي گويد شير مي خواهم از اين طريق به كنترل رفتار ديگران اقدام مي كند.

2  - گفتار خود محورانه  : بين 3 تا 7 سالگي رخ ميدهد. اين نوع گفتار، مرحله انتقالي گفتار بيروني به گفتار دروني است. در اين مرحله كودكان غالبا براي كنترل رفتارشان با خودشان حرف ميزنند. مثلا : هنگام انجام كاري، آنچه را كه انجام ميدهند به زبان مي آورند. نقش گفتار خود محورانه كنترل و هدايت رفتار خود است.

گفتار خود محورانه از ديد پياژه و ويگوتسكي :

پياژه :  گفتار كودكان پيش عملياتي خود محورانه و غير اجتماعي است.

ويگوتسكي :  كودكان اين نوع گفتار را براي كنترل و هدايت رفتار خود مورد استفاده قرار ميدهند.

ويگوتسكي از گفتار خصوصي بجاي گفتار خود محورانه استفاده ميكرد.

پژوهشها نشان ميدهد وقتي كه كودكان با تكاليف  دشوار سروكار دارند يا زماني كه اشتباهات زيادي مرتكب مي شوند از گفتار خصوصي بيشتر استفاده مي كنند.

3 – گفتار دروني :  پس از 7 سالگي ظاهر ميشود . گفتار دروني با خود سخن گفتن بطور بي صداست. گفتار دروني به انديشه و رفتار انسان جهت ميدهد و در همه كاركردهاي عالي ذهني وجود دارد.(همان)

تفكر و زبان :

در نظريه ويگوتسكي ، تفكر و زبان در كودكان بصورت دو فعاليت مستقل از هم شروع مي شوند.

در ابتدا تفكر پيش زباني يا تفكر بدون زبان و زبان پيش عقلي يا گفتار بدون تفكر وجود دارند.

مثال : كوشش كودكان در ماههاي اول زندگي براي حل كردن مسائلي مانند دستيابي به اشيا و بازكردن در موردي از تفكر بدون زبان است.

مثالي ديگر : غان و غون كردن كودك با هدف جلب توجه يا خوشحال كردن بزرگسالان موردي از زبان بدون تفكر است.

 در حدود 2 سالگي منحني هاي مجزاي تفكر و پيش زباني و زبان پيش عقلي به هم ميرسند در نتيجه تفكر زباني و زبان عقلاني ميشود.

در فاصله 2 تا 7سالگي ، زبان هم نقش دروني (هدايت و جهت دهي به تفكر ) و هم نقش بيروني ( انتقال نتايج تفكر به ديگران) را ايفا ميكند.

خود نظم دهي :

-     يعني توانايي انديشيدن و حل كردن مسائل بدون كمك ديگران

-     به كنترل فرد بر فرايندهاي شناختي اش ( تفكر ، حافظه و ....) گفته ميشود.

مراحل خود نظم دهي :

1 – نخست كودك ياد مي گيرد كه اعمال و صداها داراي معني اند . بعنوان مثال : كودك مي آموزد كه دست دراز كردن او بسوي يك شي براي ديگران اين گونه معني ميدهد كه او آن شي را مي خواهد.

2 – انجام تمرين : كودك حركاتي را كه باعث جلب توجه ديگران مي شود تمرين مي كند و نيز براي تسلط بر زبان با ديگران به گفتگو مي پردازد.

3 – استفاده از علامت براي تفكر و حل مسئله بدون كمك ديگران. در اين مرحله كودكان خود نظم دهنده يا خودسامانگر ميشوند.

ويگوتسكي مي گويد كودكاني كه به تنهايي از عهده انجام پاره اي تكاليف يادگيري بر نمي آيند به كمك بزرگسالان يا دوستان بالغ تر و آگاه تر از خود انجام آن كارها را ياد مي گيرند.

 

توانايي كودك در حل مسائل بطور مستقلانه (آنچه كه در نظر پياژه است ) معرف سطح كنوني رشد او و توانايي اش در حل مسائل به كمك ديگران نشان دهنده سطح رشد بالقوه اوست.

منطقه تقریبی رشد :

تجزیه و تحلیل ZPD

سطح 1: منظور از آموزش چیست؟

مرحله اول در تجزیه و تحلیل ما این است که مفهوم ساده تدریس را بنویسیم که مبنای ZPD است: آموزش شامل دانش آموزان می شود که بیشتر کار کنند. قبل از آموزش، دانش آموزان می توانند برخی از وظایف را تکمیل کنند، در حالی که دیگران فراتر از آنها هستند. آنها می توانند شمارش کنند، اما جبر را انجام نمی دهند آنها می توانند جملات را بنویسند، اما مقاله ی منسجمی ایجاد نکنند؛ آنها می توانند ادعاهای واقعی را براساس مشاهدات ارزیابی کنند، اما ادعاهای مبتنی بر نظریه پیچیده و دلایل آن نیست. اگر ما به طور موفقیت آمیز آموزش دهیم، دانش آموزان ما قادر به انجام وظایف بیشتری نسبت به گذشته می باشند. از طریق تدریس دانش آموزان دانش، مهارت ها، رفتارها، مفاهیم و نگرش ها را گسترش می دهند که طیف وسیعی از آنچه می توانند انجام دهند . (راب راس 2014)

سطح 2: چگونه می توانیم دانش آموزان را برای انجام کاری که فراتر از توانایی آنها است، آموزش دهیم؟

مفهوم ساده تدریس از سطح 1 مفید است برای هدایت عمل تدریس، ما با یک پارادوکس روبرو می شویم که به نظر می رسد تدریس را غیر ممکن می سازد. اگر دانش آموزان وظایفی را که قبلا می توانستند انجام دهند ، یاد نمی گیرند.، اگر ما وظایفی را که نمیتوانیم انجام دهیم، آنها را یاد نگرفتیم . زیرا این وظایف فراتر از توانایی ماست. آنچه که درک بصری تدریس به نظر میرسد در واقع آن یک راز است که ما چگونه میتوانیم در آن درس بخوانیم.

ویگوتسکی این پارادوکس را حل کرد و مفهوم ساده تدریس را گسترش داد با توجه به این واقعیت که با کمک افراد می توان وظایفی را انجام داد که قادر به انجام آن ها نیستند. ZPD اصطلاح Vygotsky برای توصیف طیف وسیعی از وظایف است که افراد با کمک می توانند تکمیل شوند، اما نمیتواند به تنهایی تکمیل شود. او ZPD را به عنوان:

فاصله بین سطح واقعی توسعه، که توسط حل مسئله مستقل تعیین می شود، و سطح توسعه بالقوه، که از طریق حل مسائل تحت هدایت بالغ و یا با همکاری با همتایان توانا تر تعیین می شود.

اگر دانش آموزان در انجام وظایف خود در ZPD، با کمک همسالان و معلمانشان مشغول به کار باشند، در نهایت یاد خواهند گرفت که این وظایف را به تنهایی انجام دهند (ذهن در جامعه 1978)

سطح 3: به معنای کمک به دانش آموزان برای انجام کاری است که آنها نمیتوانند خودشان انجام دهند؟

سطح پیشین و سطح تجزیه و تحلیل بسیار مفید است اما هنوز معلوم نیست آن برای کمک به دانش آموزان برای انجام کاری است که آنها نمیتوانند به تنهایی انجام دهند به چه معنی است . منظور ما از "کمک" چیست؟

استعاره های داربست (وود . برونر و راس 1976، Wood، D.، JS Bruner، و G. Ross، 1976. "نقش آموزش در حل مسئله." مجله روانپزشکی کودکان و نوجوانان این ابعاد گمشده را برای تجزیه و تحلیل ZPD ارائه می دهد. داربست پشتیبانی، راهنمایی، مشاوره، راهنمایی، جهت یا منابع است که یادگیرنده داده می شود که آنها را قادر می سازد تا یک کار را در غیر این صورت از دسترس خارج کنند (Davis and Miyake 2004 Davis، E.، and N. Miyake، 2004. "Explorations of Scaffolding in مجله علوم یادگیری 13 (3): 265-272. doi: 10.1207 / s15327809jls1303_1. [تیلور و فرانسیس آنلاین]، [وب علوم ®]، [Google Scholar]). نمونه هایی از داربست شامل موارد زیر است: ارائه کتاب های درسی و یا خواندن، که حاوی اطلاعات پس زمینه است که دانش آموزان می توانند برای درک بهتر کارهایی که با آن روبرو هستند، استفاده کنند. اکتشافی که دانش آموزان را از طریق مراحل مورد نیاز خود دنبال می کند، مانند فرایند حل مسئله، و یا سازوکارهای گرافیکی مانند نمودار های ون که می توانند برای کمک به آنها برای مقایسه و کنتراست استفاده کنند؛ بازخورد داده شده به دانش آموزان به عنوان تکمیل یک کار، مانند پیشنهادات در مورد آنچه که دیگر می توانید آنها را امتحان کنید، و یا آنها در مسیر ("شما گرم تر")؛ به طور متناوب، داربست ها ممکن است عبارتند از: ارائه فرصت برای حمایت همکارانه که در آن دانش آموزان می توانند مشاهده کنند که چگونه یک همکار مشکالت مشابهی را حل می کند، بازخورد همکارانه درمورد کارآیی استراتژی های خود را بازبینی می کنند یا استراتژی های جدید را هماهنگ می کنند (see Wass، Harland and Mercer 2011Wass، تحقیق و توسعه آموزش عالی 30 (3): 317-328. doi: 10.1080 / 07294360.2010.489237. [تیلور (Taylor)، T. Harland، and A. Mercer، 2011. "Thinking Critical Thoughts in Scaffolding Development in Proximal Development." & Francis Online]، [وب علوم ®]، [Google Scholar] برای بحث بیشتر در مورد انواع داربست ها].

شکل 3، شکل 2 را نشان می دهد که نشان می دهد که معلمان به دانش آموزان کمک می کنند تا وظایف خود را در ZPD خود انجام دهند. داربست دانش آموزان را قادر می سازد تا به طور مستقل انجام این کارها را یاد بگیرند. همانطور که دانش آموزان در انجام یک کار مستقل تر می شوند، داربست ها برداشته می شوند (Harland 2003 Harland، T. 2003. "منطقه توسعه پروگزیمال و آموزش مبتنی بر مشکالت" Vygotsky. آموزش در آموزش عالی 8 (2): 263-272. doi: 10.1080 / 1356251032000052483. [تیلور و فرانسیس آنلاین]، [Google Scholar]).

منظور از منطقه تقريبي رشد، تفاوت بين سطح كنوني يا سطح رشد واقعي كودك و سطح رشد بالقوه اوست. بعبارت ساده تر منطقه تقريبي رشد به دامنه اي از تكاليف گفته مي شود كه كودك به تنهايي از عهده انجام آنها بر نمي آيد اما به كمك بزرگسالان يا دوستان بالغ تر از خود قادر است آنها را انجام دهد.

مثال براي ارزيابي ZPD يك كودك  :

فرض كنيد سن عقلي در كودك با يك آزمون هوشي ، 8 سال تعيين شده است از نظر ويگوتسكي ما نمي توانيم كارمان را در همين جا متوقف كنيم ما ادامه ميدهيم تا مشخص شود چگونه هر يك از اين كودكان تلاش خواهند نمود مسايلي را كه براي كودكان بزرگتر طراحي شده حل كنند ما به هر كودك با توضيح دادن ، پرسيدن سوالات هدايت شونده و معرفي عناصر اصلي راه حل كمك مي كنيم با اين كمك يكي از اين كودكان مشكلات را در سطح يك كودك دوازده ساله و ديگري در سطح يك كودك 9 ساله حل مي كند اين تفاوت بين سنين عقلي كودكان و سطح عملكردي كه آنها از طريق همكاري با يك بزرگسال بدست مي آورند ناحيه تقريبي رشد گفته مي شود.(بيابانگرد ،1384)

رشد شناختي زماني به حداكثر ميرسد كه در منطقه تقريبي رشد، تعامل اجتماعي صورت پذيرد.

بعضي مربيان به لحظه اي كه يك كودك يا گروهي از كودكان در آستانه آمادگي براي يادگيري يك مفهوم قرار دارند لحظه آموزش پذير گفته اند.

تكيه گاه سازيSCAFOLDING

تكاليفي كه در منطقه تقريبي رشد قرار دارند هنوز از سوي كودك آموخته نشده اند اگر بزرگترها كودك را ياري دهند از عهده انجام آن تكاليف و يادگيري آنها برخواهد آمد برونر كمك و راهنمايي ديگران را تكيه گاه سازي ناميده است.

 

 در تكيه گاه سازي ابتدا معلم يا شخص ديگري كه يادگيرنده را ياري ميدهد سهم عمده اي از مسئوليت را به عهده مي گيرد اما به تدريج كه يادگيري پيش ميرود مسئوليت به يادگيرنده واگذار مي شود. .(سيف ،1386)

سكوسازي اصطلاحي است كه دكتر بيابانگرد براي واژه SCAFFOLDING  بكار برده است.

سكوسازي يعني فن تغييردادن سطح حمايت . در طول مدت جلسه تدريس، شخصي ماهرتر ميزان راهنمايي را تنظيم كرده تا مناسب سطح عملكرد جاري كودك گردد. هنگامي كه تكليف يادگيري دانش آموز جديد است شخص ماهرتر ممكن است از آموزش مستقيم استفاده كند همين كه كفايت و شايستگي دانش آموز افزايش مي يابد راهنمايي كمتري صورت مي گيرد. (بيابانگرد ،1384 ،ص52 )

ويگوتسكي :  آزمونهاي هوش عملكرد مستقلانه كودك را مي سنجد يعني سطح رشد فعلي او

به باور ويگوتسكي ، آنچه كودكان به كمك ديگران مي توانند انجام دهند بيشتر معرف توانايي واقعي آنان است تا آنچه به تنهايي از عهده اش بر مي آيند. بنابراين براي شناسايي رشد كودكان، بايد هم سطح رشد فعلي و هم سطح رشد بالقوه آنان را شناخت.

كاربردهاي آموزشي نظريه ويگوتسكي :

1 –  بر اهميت زبان تاكيد زيادي شده است . پس مدارس بايد زبان را يك موضوع محوري تلقي كنند و معلمان در آموزش زبان جديت بيشتري به خرج دهند.

2 -  بر مسائل فرهنگي و اجتماعي تاكيد زيادي دارد. پس لازم است مطالب درسي در يك بافت فرهنگي – اجتماعي آموزش داده شوند و در تمام مراحل تحصيلي مسائل فرهنگي و اجتماعي از نظر دور نمانند.

3 -  طبق مفهوم منطقه تقريبي رشد ، معلم بايد در آموزش موضوعات مختلف به دانش آموزان ، پيشاپيش رشد ذهني آنان حركت كند. ( مسائل قدري فراتر از سطح تواناييهاي فعلي آنان باشد ).

4-  معلمان كودكان را به حرف زدن با خود تشويق كنند زيرا با خود سخن گفتن كودكان را در هدايت و كنترل انديشيدن ياري ميدهد. (سيف ،1386)

مقایسه نظریه رشد شناختی پیاژه و نظریه اجتماعی ، فرهنگی ویگوتسکی:

امروزه يکي از مسائل مهم و قابل توجه در زمينه رشد شناخت، تمرکز بر زمينه هاي اختلاف بين نظريه رشد شناختي پياژه و نظريه اجتماعي فرهنگي لئوويگوتسکي است

مهمترين اختلاف ها معمولا در زمينه هاي اجتماعي ، عمل و فعاليت، روش هاي آموزشي و بويژه گفتار خود محور مي باشد.

در اين بخش سعي شده است با توجه به مباني انساني هر دو نظريه به تفاوت ها و همچنين شباهت هاي آنها اشاره شود.

ويگوتسکي :

وي جنبه هاي فرهنگي ، تاريخي و اجتماعي را در رشد شناختي با اهميت مي داند. وي کارکردهاي ذهني را به دو دسته عمده تقسيم مي کند :

1 کارکردهاي نخستين ذهني

2 کارکردهاي عالي ذهني

کارکردهاي نخستين به توانايي هاي طبيعي و ناآموخته انسان مانند توجه کردن، حس کردن وادراک کردن اشاره دارد. در جريان رشد و تحول اين کارکردهاي نخستين ذهني تدريجا به کارکردهاي عالي ذهني يعني حل مساله و تفکر تغيير مي يابند که اين تغيير عمدتا از راه تاثير فرهنگ و در زمينه تاريخي اجتماعي ميسر است. در واقع تبديل روابط اجتماعي به کارکردهاي ذهني موجب رشد يا تحول شناختي مي شود. البته اين تبديل نه بطور مستقيم بلکه از طريق يک واسطه يا علامت امکان پذير مي شود .

دروني سازي و نقش زبان:

ويگوتسکي در تحول يا رشد زبان سه دوره را متمايز مي سازد:

1 .گفتار اجتماعي ( بيروني ): نقش اين گفتار کنترل رفتار ديگران است پيش از 3 سالگي .

2 .گفتار خود محورانه: مرحله انتقالي گفتار اجتماعي به گفتار دروني . کنترل رفتار خود ( 3 تا 7 سالگي )

3 .گفتار درونی : با خود و حرف زدن به طور بي صدا. نقش آن جهت دادن به انديشه و رفتار انسان است. پس از 7 سالگي .

تفاوت ها :

تفاوت هايي که مطرح مي شود معمولا هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ کاربردي است.

ويگوتسکي :

1 .کودک فعال است اما تعامل اجتماعي بين کودک و افراد ديگر برقرار است و تفکر و فرايند هاي شناختي از جامعه به فرد داده مي شود. به عبارت ديگر ويگوتسکي رشد شناخت را در متن جامعه و در ارتباط نزديک با فرهنگ قرار مي دهد. در واقع زمينه انجام عمل مهم است يعني شناخت با مفاهيم فرهنگي شکل مي گيرد. بعبارت ديگر فعاليت فرد را جامعه و فرهنگ شکل مي دهد.

  1. رشد زبان پايه رشد مهارت هاي شناختي است.

3 .گفتار خصوصي عامل رشد و تکامل تفکر و زبان است پايه ارتباط متقابل و اساس اجتماعي دارد، نقش تکويني دارد و مهمترين پيوند تحولي در انتقال از گفتار بيروني به زبان دروني شده است. گفتار خصوصي به کودک کمک مي کند تا به بررسي و تفکر درباره رفتار خود نمايد، گفتار خصوصي جهت عملکرد و رفتار کودک را تعيين مي کند. هدايت خود ، رفتار را طرح ريزي و سازمان مي دهد. گفتار خصوصي دوره انتقال از گفتار بيروني به گفتار دروني است ، بنابراين نقش تکويني دارد. در شرايط دشوار، اشتباهات زياد از اين نوع گفتار بيشتر استفاده مي شود.

پياژه :

  1. مهمترين ابزار شناخت خود کودک است، کودک يک کاشف فعال و خودانگيخته است که بدون فشار ديگران فرضيه مي سازد و انرا ازمون مي کند . ( يعني تاکيد اساسي در شکل گيري ساخت هاي ذهني بر فرد و ديدگاه تجربي کودک است ) فعاليت از طريق دو کنش مکمل درون سازي و برون سازي صورت مي گيرد.

2 . رشد شناختي پايه رشد زبان است. رشد زبان متاثر از رشد عقلاني و ابزارهاي شناختي کودک است.

  1. گفتار خود محور مانع رشد است ( گفتار غير اجتماعي ) گفتار خود محور بيانگر ناتواني کودک در انطباق دهي ديدگاه ها در تبادلات اجتماعي است.

چون يکي از مهمترين تفاوت هاي پياژه و ويگوتسکي در زمينه گفتار خودمحور و خصوصي است به شرح دقيق تر آن مي پردازيم :

الف) مفهوم تحولي

پياژه :

بيانگر ناتواني در اخذ ديدگاه ديگري و درگير شدن در ارتباط هاي متقابل است.

ويگوتسکي :

بيانگر تفکر بيروني است و نقش ان برقراري ارتباط با خود به منظور هدايت و راهنمايي خود است.

ب) سير تحول

پياژه :

باسن کاهش مي يابد.

ويگوتسکي :

در سنين خردسالي افزايش دارد و سپس جنبه بيرون بودن را از دست مي دهد و به شکل تفکر شفاهي دروني در مي آيد.

ج) ارتباط با گفتار اجتماعي :

پياژه :

منفي است

ويگوتسکي :

مثبت است.زيرا در ارتباط با ديگران رشد مي کند.

د) ارتباط با زمينه

پياژه :

ندارد

ويگوتسکي :

 با مفاهيم فرهنگي رشد مي کند و در زمينه هاي مشکل نيز که کوشش شناختي بيشتري لازم است گفتار خصوصي نقش کمک رساني را ايفا مي کند.

تحقيقات جديد نظر ويگوتسکي را تائيد مي کنند بويژه اين که هنگامي که کودک با مسائله سختي روبرو مي شود از گفتار خصوصي بيشتر استفاده مي کند.

پياژه :

  1. تاکيد بر يادگيري اکتشافي يعني روش پياژه کودک محور است و اثر فعاليت هاي اموزشي را مشروط به امادگي کودک و توانايي جذب و انطباق وي مي داند، از سوئي توجه به مراحل رشد ساختارهاي ذهني که به تعامل ذهن با خود و با دنياي فيزيکي و اجتماعي پيرامون مفهوم مي دهند، روش هاي اموزشي را مقيد به رعايت اصولي مي کند که بر ويژگي اين ساختارها استوار باشند. نقش مسلم غني سازي محيط ، تسهيل تعامل ها است به طوري که به کشف مستقل از طرف کودک منجر شود.

.5 تعارض شناختي درآموزش مبتني بر تمرکز زدايي به شيوه برخورد ذهن با دنياي فيزيکي . در واقع توجيه پياژه از تمرکز زدايي شناختي مبتني بر نظريه او در مورد تعادل شناختي و هم وزن بودن تعامل هاي فيزيکي و اجتماعي است يعني هر نوع برهم خوردگي در تعامل هاي درون و بين فردي يا اجتماعي که تعادل را مختل سازد دست يابي به تعادل عالي تر را سبب مي گردد. بنابراين به نظر پياژه هم تضاد ذهني با ذهن ديگر و هم تضاد دروني فکر و مقاومت موضوع در برابر جذب شدن در ساختارهاي ذهن مي توانند در تعادل اختلال ايجاد کنند و لذا تاکيد منحصرا برتعامل هاي اجتماعي نيست.

6 . به عقيده پياژه مراحل رشد شناختي تعيين کننده ماهيت تفکر اوست و لذا با اموزش نمي توان فراتر از رشد شناختي کودک در او يادگيري ايجاد کرد.

ويگوتسکي :

4 .تاکيد بر يادگيري اکتشافي هدايت شده ، به طوري که شکل گيري کليه فعاليت هاي شناختي را ناشي از تعامل اجتماعي و فعاليت هاي مشارکتي مي داند. افراد با تجربه و بزرگسالان بايد به افراد ناشي و کودکان اموزش دهند. تاکيد بر نقش مهم مربي بويژه در ارتباط دارد. به عقيده ويگوتسکي مي توان منتظر امادگي کودک نبود و با دخالت هاي دقيق او را در جهت گيري هدايت شده درون منطقه مجاور رشد سوق داد در واقع مربي نقش فعالي را در کمک رساني به سازمان دهي ذهني کودک دارد. البته امروزه برخي از روان شناسان مانند برونر با استفاده از اصطلاح سکوسازي سعي دارند از منطقه مجاور رشد، توصيفي تجربي تر و عملياتي بدهند بنابراين معتقدند که اولين تلاش مربي پيرو ويگوتسکي ان است که تغيير و برداشت کودک از موفقيت را دريابد و بر مبناي ان برنامه اموزش خود را ارائه دهد ( همان تشکيل داربست) در واقع منطقه مجاور رشد ويگوتسکي همان امادگي ذهني مورد نظر پياژه است.

5 .تعارض شناختي در اموزش مبنايي اجتماعي دارد. چنان که تمرکز زدايي هاي اجتماعي را مقدم بر تمرکز زدايي هاي ناشي از برخورد ذهن با دنياي فيزيکي مي دانند. به نظر ژيرو و مونيي از طرفداران و پيروان ويگوتسکي به علت ارتباط و برخورد با ديگري است که فرد از تمرکز شناختي بر ذهنيت خود رها مي شود و در موقعيت هاي تنهايي از اين امتياز محروم است. ( تمرکز ادراکي است که هنوز در يک طرح کلي ادغام نشده است و تمرکز زدايي بر سازمان يابي تمرکزها و ديدگاه ها دلالت دارد) در واقع در خلال ارتباط دادن اعمال خود با اعمال ديگران است که فرد نظام سازماندهي را در اختيار مي گيرد.

6 .فرايند هاي رشد و تحول به دنبال فرايندهاي يادگيري رخ مي دهند( اينکه کودکان مسئله اي را که نمي توانند به تنهايي حل کنند با کمک بزرگترها ان را حل مي کنند. يعني به کمک بازي ، اموزش رسمي مي توان کودکان را به سطح رشد بالقوه رسانيد( الگودهي ، پاداش ، پسخوراند و ....)

پياژه:

-     رشد يا تحول مقدم بر يادگيري است.

-     مرحله اي از رشد شناختي كه كودك در آن قرار دارد تعيين كننده ماهيت يادگيري اوست و لذا نمي توان با آموزش فراتر از رشد شناختي كودك در او يادگيري ايجاد كرد.

ويگوتسكي :

-    يادگيري پيش از رشد مي آيد. ( يادگيري مقدم بر رشد است ).

 

-    فرايندهاي رشد يا تحول بدنبال فرايندهاي يادگيري رخ ميدهند.

منطقه تقريبي رشد:

منطقه تقريبي رشد در نظريه ويگوتسكي اهميت تعامل اجتماعي را در رشد و يادگيري نشان ميدهد.

تفاوتهای نظريه ويگوتسكي و پياژه :

1 -  ديدگاه ويگوتسكي نسبت به تاثير آموزش بر رشد شناختي بسيار خوش بينانه تر از ديدگاه پياژه است.

2 -  روش آموزش پياژه عمدتا يك روش اكتشافي فردي است اما روش آموزش ويگوتسكي روش اكتشافي هدايت شده است.

3 -  ويگوتسكي گفتار دروني را براي رشد شناختي بسيار مهم ميداند در حاليكه از نظرپياژه آن يك رفتار ناپخته است.

 

4 -  پياژه تعامل بين كودك و دنياي فيزيكي اش را در رشد شناختي اساسي ميداند اما ويگوتسكي بر كنش متقابل ميان يادگيرنده و محيط اجتماعي اش بيشتر تاكيد مي كند.

5 -  براي پياژه رشد بايد پيش از يادگيري اتفاق افتد اما ويگوتسكي معتقد است كه يادگيري يك فرايند فعال است و نيازي به انتظار كشيدن براي آمادگي نيست

نتيجه گيري :

در مجموع ميتوان گفت که در روش هاي آموزشي متاثر از نظرات پياژه و ويگوتسکي اصل مشترکي وجود دارد و آن تاکيد برايجاد موقعيت هاي درگير ساز فعاليت کودک است. اما از سوي ديگر تاکيد پياژه بر لزوم توازن و تعادل در تعامل هاي درون فردي و بين فردي و تاکيد بيشتر ويگوتسکي بر اهميت تعامل هاي اجتماعي، تعامل با بزرگسالان وانتقال کلامي موجب شده است تا در مورد اين که موقعيت هاي اموزشي بايد در تقويت چه نوع تعامل هايي بکوشند تفاوت ايجاد شود.ميگنا دات آي آر، اما اگر چه ويگوتسکي بر نقش مربي تاکيد مي کند در عين حال به نظر مي رسد در اين که مربي بايد از کجا شروع نمايد به وجه اشتراکي که طرفداران ويگوتسکي تحت عنوان سکوسازي و پياژه تحت عنوان امادگي ذکر کرده است مي رسيم

در مقايسه ويگوتسکي و طرفدارانش به نظر مي رسد ويگوتسکي به خاطر تاکيد فراوان بر تعامل اجتماعي عوامل زيستي را ناديده گرفته اما طرفداران وي هم به عوامل زيستي و هم عوامل اجتماعي ( تعامل اجتماعي ) تاکيد دارند.

هردو فعاليت و عمل را قبول دارند ولي پياژه سعي دارد به نقش عمل و فعاليت اهميت بدهد از حسي حرکتي به عمليات صوري ولي ويگوتسکي شکل پذيري فعاليت را در اثر فرهنگ با اهميت مي داند پياژه بيشتر به فرايند عمومي و مشترک فعاليت توجه دارد ولي ويگوتسکي به فعاليت هاي خاص فرهنگي توجه دارد.

    جروم برونر (Jerome Bruner ) ؛ زاده ۱ اکتبر ۱۹۱۵(1915-10-01) درگذشته ۵ ژوئن ۲۰۱۶(2016-06-05))

مقدمه :

جروم برونر، به طور کامل جروم سیمور برونر، متولد 1 اکتبر 1915نیویورک، ایالات متحده آمریکا متولد شد و در 5 ژوئن 12106در نیویورک درگذشت.  روانشناس و مربی آمریکایی که تئوریهای ادراک، یادگیری، حافظه را توسعه داد . وی که نفوذ قوی بر نظام آموزشی آمریكا داشت به دیگر جنبه های شناخت در کودکان  پرداخت و به راه اندازی روان شناسی شناختی كمك كرد. ( دیوید ویلیامز 2017 )

پدر Bruner، سازنده ساعت، هنگامی که برونر 12ساله بود، فوت کرد. برونر در دانشگاه دوک در دورام، کارولینای شمالی (BA، 1937)، سپس در دانشگاه هاروارد، تحصیل کرد و در سال 1941 دکترای روانشناسی را دریافت کرد. پس از خدمت به عنوان متخصص جنگ روانی در جنگ جهانی دوم،برونر در سال 1945به دانشگاه هاروارد بازگشت. به عنوان استاد روانشناسی در آنجا (1952) مشغول فعالیت شد.  از سال 1960 تا 1972 او همچنین مرکز مطالعات شناختی دانشگاه را هدایت کرد. او از دانشگاه هاروارد به  خاطر کرسی استادی روانشناسی تجربی دانشگاه آکسفورد (1972-80) ترک کرد. او بعدها در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک و در دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک تدریس کرد. ( دیوید ویلیامز 2017 )

مطالعات Bruner به معرفی مفهوم Jean Piaget از مراحل رشد شناختی در کلاس درس کمک کرد. کتاب او تحت عنوان "فرآیند آموزش" (1960) محرک قدرتمندی برای جنبش برنامه درسی و اصلاحات در آن دوره بود. در آن کتاب  استدلال کرد که هر گونه موضوع را می توان به هر کودک در هر مرحله ی از توسعه، اگر به شیوه ای مناسب ارائه شود آموزش داد. بر اساس برنامۀ Bruner، همه بچه ها کنجکاوی و تمایل طبیعی دارند تا در کارهای مختلف یادگیری در خور توجهی کنند؛ هنگامی که یک وظیفه ای که به آنها داده شده بسیار دشوار و خسته کننده است،  معلم باید آموزش در مدرسه را در سطحی ایفا کند که در هر مرحله از رشد فعلی کودک بتواند غلبه کند. علاوه بر این، این کار به بهترین شکل در چارچوب تعامل ساختاری بین معلم و کودک ارائه شود که یکی از آن ها بهره گیری از مهارت هایی است که کودک قبلا آن را به دست آورده است. چارچوب هایی که Bruner به عنوان "داربست" نامیده می شود، با محدود کردن انتخاب فرزند یا "درجه آزادی" در فرایند یادگیری به حوزه قابل کنترل کمک می کند. علاوه بر این، او "برنامه درسی مارپیچی" را مورد حمایت قرار داد، که در آن یادگیرندگان در سالهای تحصیل به افزایش سطح پیچیدگی آموزش  می بینند. Bruner برنامه درسی اجتماعی را توسعه داد که در دهه های 1960 و 1970به طور گسترده ای مورد استفاده قرار گرفت.  وی همچنین درک کودکان را مورد مطالعه قرار داد و نتیجه گرفت که ارزش های فردی کودک به طور قابل ملاحظه ای بر ادراکات آنها تأثیر می گذارد.( دیوید ویلیامز 2017)

www.uf.bg.ac.rs/wp-content/uploads/2015/10/Master.text_.3.pdf

جروم برونر و روند آموزش و پرورش :

جروم برونر سهم عمیقی در ارزیابی ما از روند آموزش و توسعه تئوری برنامه درسی داشته است. ما کار خود را بررسی               می کنیم و برخی از درس های مهم را برای مربیان غیر رسمی و کسانی که با تمرین یادگیری مادام العمر زندگی می کنند، کشف می کنیم. او یکی از چهره های کلیدی در انقلاب شناختی بود . کتاب های او فرآیند آموزش و به سوی نظریه آموزش به طور گسترده ای خوانده شد و به عنوان کلاسیک شناخته شده است و کار او در برنامه مطالعات اجتماعی دوره مطالعه (MACOS) در اواسط دهه 1960، نقطه عطفی در برنامه درسی است . اخیراٌ Bruner از انقلاب شناختی انتقاد کرده است و به ایجاد یک روانشناسی فرهنگی پرداخته است که به شرایط تاریخی و اجتماعی به طور مناسب توجه می کند. برونر در کتاب  "فرهنگ آموزش و پرورش" 1996 این استدلال ها را در رابطه با تحصیلات (آموزش و پرورش به طور کلی) توسعه داد. در طی جنگ جهانی دوم، وی به عنوان یک روانشناس اجتماعی کار کرد ، همچنین مؤسس و مدیر مرکز مطالعات شناختی بود جروم برونر در دهه 1940، همراه با پست لئون، بر شیوه هایی که نیازها، انگیزه ها و انتظارات (یا مجموعه های ذهنی) بر روی درک تأثیر می گذارد، کار کرد. که این دیدگاه به عنوان "نگاه جدید" خوانده می شود. .( دیوید ویلیامز 2017)

نظریه اصلی وی درباره طبقه بندی است. "ادراک، طبقه بندی است، مفهوم سازی، طبقه بندی است. یادگیری، شکل دادن طبقه بندی است. تصمیم گیری، طبقه بندی است" برونر عقیده دارد که مردم دنیای خود را بر اساس شباهت ها و تفاوت ها می سازند. شبیه طبقه بندی بلوم، برونر یک سیستم رمزگردانی را در نظر می گیرد که در آن افراد یک ترتیب سلسله مراتبی از طبقه بندی های مرتبط را شکل می دهند. او در نظریه خود تحت عنوان یادگیری اکتشافی تا حد زیادی از پیروی می کند. برونر در تحقیقات خود به مطالعه فرایند یادگیری در کلاس می‌پردازد و به مطالعه یادگیری حیوانات از جمله موش و پرندگان ، کمتر رغبت نشان می‌دهد. او در نظریه خود بر فرایند یادگیری، ساخت یادگیری، اهمیت شهود و انگیزش درونی تأکید کرده است. برونر رساله دکتری خود را درباره فنون مبلغان نازی نوشت. ( شعاری نژاد، ۱۳92).

یادگیری اکتشافی از ریشه لغوی discovery learning  یعنی تغییر رفتار ، اما نه هر گونه تغییری ، بلکه تغییری که بر اثر تجربه حاصل شده باشد. بنابراین به تغییرات ناشی از رشد و بلوغ شیمیایی و مکانیکی به هیچ وجه یادگیری گفته                 نمی شود. از نظریه های شناختی می توان به نظریه برونر که یادگیری اکتشافی نام دارد، اشاره کرد. ( شعاری نژاد، ۱۳92).

برونر در نظریه خود به فرایند کسب معرفت بیشتر از حفظ کردن واقعیت های علمی توجه دارد. و برونر در تحقیقات خود به مطالعه فرایند یادگیری در کلاس می پردازد و به مطالعه یادگیری حیوانات از جمله موش و پرندگان ، کمتر رغبت نشان                می دهد. وی یکی از روانشناسان آمریکاست که در زمینه یادگیری شناختی بویژه درباره فعالیت آموزشی و کلاس به فعالیت و تحقیقی پرداخته است. برونز طی سالها سعی می کرد تا تحقیقاتش را طوری جلو برد که جوابگوی این سوال باشد که چگونه می توان بهتر و بیشتر آموخت نه این که صرفا به تشریح و توصیف یادگیری بپردازد. بلکه باید فرد را با مسئله روبرو کند تا خود به کشف بپردازد.(شعاری نژاد 1392)

نظریه برونر بیشتر از هر نظریه دیگری بر فرآیند تفکر تاکید می کند. برونر نقش مهمی در شناسایی پیاژه و روانشناسی شناختی و معرفی روانشناسان شوروی به ویژه لوریا و ویگوتسکی در آمریکا دارد. علاقمندی برونر به رشد شناختی کودکان منجر به ارائه دیدگاهی شد که از لحاظ قبول نقش عوامل محیطی و فرهنگی در رشد شناختی و زبانی کودکان، با پیاژه متفاوت بود. او نقش سازندهای در انقلاب شناختی دهه شصت، پس از نیم قرن سیطره رفتارگرایی بر علم روانشناسی داشت.(شعاری نژاد 1392)

تعلقات فلسفی :

پیرو علاقمندی برونر به بحث ادراک و به دلیل تأثیرپذیری از کانت   ، لایبنیتز و روانشناسی گشتالت در دهه چهل، برونر نگاه جدیدی را به تعامل فرایندهای ادراکی با تأثیرات بیرونی ارائه داد که معرف دیدگاه سازنده گرای او در مورد ادراک و رشد هوش و شناخت است. وی با دفاع از اهمیت تفکر شهودی )به عنوان یکی از منابع معرفت(، در نیل به یادگیری و در باب ، ارزش این تفکر را در کنار تفکر منطقی و تحلیلی خاطرنشان میسازد. (شعاری نژاد 1392)

برونر به رغم همسویی با دیویی در نقد دیدگاه ماشینی نسبت به ذهن انسان، عقبماندگی آمریکا از شوروی در پیشرفت علمی را) به طور مثال، پرتاب اسپوتنیک به فضا توسط شوروی در ( ۱۹۵۷ ، حاصل پیروی از پیشرفتگرایی تجربه محوری میدانست که از لحاظ فلسفی بر نظریه دیویی استوار بود . برونر با دیویی در اینکه تربیت باید در هماهنگی و اشتراک فرد با آگاهی اجتماعی دیگران، پیش رود موافق است و بالاتر از آن، به نوآوری و فراتر رفتن از فرهنگ جاری نیز تأکید دارد. ویگوتسکی ۹۱ از شخصیت هایی است که نگاه فرهنگی و سازنده گرای برونر نسبت به انسان و ماهیت دانش را، از خود متأثر ساخته است. (شعاری نژاد 1392)

برونر (۱۹۶۲) سازنده گرا، معتقد است که ذهن انسان، از طریق تعامل با انسانهای دیگر و فرهنگ، ساخته میشود و فعالیتهای عقلانی درونی، تداوم گفتگوست. خرد انسان امری صرفاً شخصی نیست؛ بلکه امری جمعی است. جایگزینی مفاهیم فرهنگ، معناسازی و حکایت ، به جای مفاهیم ساختار، اکتشاف و تفکر شهودی، در دهه نود، ناشی از همین تأثیرپذیری او از ویگوتسکی است. (شعاری نژاد 1392)

طرز کار:
برونر حیطه عمل فعالیت های آموزشی را در چهار زمینه عمده تحت تاثیر قرار داده است.

تاکید بر فرایند یادگیری:
به نظر او کسب معرفت مهم است نه حفظ حقایق و کسب معرفت یک فرایند است نه یک محصول. یعنی تاکید او بیشتر بر چکونگی یادگیری است، نه آنچه آموخته می شود.

تاکید بر ساخت یادگیری:
اگر مطالب یا محتوای آموزشی به شکل منطقی سازمان دهی شود، شاگردان آن را بهتر یاد می گیرند. مانند تقسیم موجودات به دو دسته جمادات و جانداران. همچنین وجود ساخت یادگیری به معلم کمک خواهد کرد تا میان داشتن مقدماتی و عالی رابطه برقرار کند و از پیچیدگی مفاهیم آموزشی کاسته می شود.

تاکید بر اهمیت شهود:
برونر علاوه بر تاکید بر جریان و ساخت یادگیری ، بر اهمیت شهود و اشراق و راز آشنایی تاکید می کند و اصرار می ورزد. او بر این باور است که حفظ کردن علوم ریاضی و کلامی هدف شایسته ای برای آموزش و پرورش نیست. بلکه هدف آموزش و پرورش باید ارتقا سطح بینش و فهم شهودی باشد. عملکرد آموزش باید چنان باشد که شاگردان با یک نگاه تیز و ژرف موضوع را درک کنند.

تاکید بر اهمیت انگیزش درونی:
انگیزه درونی آن است که فعالیت صحیح و موفقیت آمیز موجب رضایت خاطر و تقویت رفتار گردد نه پاداش های بیرونی به نظر برونر پاداش های درونی بسیار موثرتر از پاداش های بیرونی اند.

نظريه رشد شناختي برونر :

از نظر برونر آموزش يعني كوشش براي كمك به شكل گيري رشد شناختي

نظريه برونر بر فرايند تفكر تاكيد ميكند و بازده اصلي رشد شناختي تفكر است و هدف آموزش و پرورش بايد اين باشد كه يادگيرنده را بصورت متفكري خود مختار درآورد.

   برونر در پژوهشهاي خود به دنبال پاسخ اين سوال بود كه اطلاعات مربوط به جهان هستي چگونه به رمز در مي آيند، سازمان مي يابند و ذخيره مي شوند.

منظور از بازنمايي اشاره به چيزي است كه جاي چيز ديگري را مي گيرد يا نماد آن به حساب مي آيد.

مراحل رشد شناختي :

1 -  مرحله حركتي يا عمليenactive representation

در این مرحله کودکان رویدادهایی را که تجربه می کنند به پاسخ های حرکتی یا عملی باز نمایی می کنند . برای مثال کودکان نمی توانند محل قرار گرفتن فروشگاه نزدیک خانه شان را برای شما بگویند اما قادرند شما را از راهی که قبلا رفته اند به آنجا ببرند.

2-  مرحله تصويري يا شمايليiconic representation

در این مرخله کودک رویداد های زندگی خود را به صورت تصاویر ذهنی حفظ می کند کودکی که می تواند با رسم نقشه راه خانه تا فروشگاه نزدیک خانه شان را نشان دهد ازبازنمایی تصویری سود می برد.

3- مرحله نماديsymbolic representation

بازنمايي نمادي شامل استفاده از نظامهاي نمادي اختياري مانند زبان يا علايم رياضي است .دانش اموزي كه مي تواند يك نقاشي را بصورت كلامي توضيح دهد از بازنمايي نمادي سود مي برد.

 چايلد در تبيين مراحل رشد برونر و پاسخ به اين پرسش كه چگونه انسان تجارب را بازنمايي مي كند مي گويد :

1-    نخست استفاده از ابزار را براي افزودن بر توانايي هاي حركتي خود اموختند مثلا بيل توانايي انسان در استفاده از دستها را افزايش مي دهد يعني ابزار جانشين اندامهاي ناكافي بدن مي شود .

2-    انسان اموخته است توانايي هاي حسي خود را از راه استفاده از نظامهاي علامتي افزايش دهد مثلا اختراع ميكروسكوپ جهت گسترش تجارب حسي خود

3-    نظامهاي نمادي را ياد گرفته است كه هدف انها انتقال تجربه حاصل از چيزهاي واقعي يا خيالي در غياب آنهاست.

توالی مراحل رشد:

مراحل سه گانه برونر بطور متوالي رخ مي دهند .

مرحله حركتي                        مرحله تصويري               مرحله نمادي         برونر

مرحله حسي حركتي               عمليات عيني               عمليات صوري         پيا‍ژه

بيگه و شرميس مي گويند دو مضمون عمده تار و پود نوشته هاي مربوط به يادگيري برونر را بهم پيوند مي زند:

1-    كسب دانش به هر شكلي كه باشد يك فرايند فعال است .

2-    ياد گيرنده دانشش را خودش مي سازد يعني هر شخص را بايد بعنوان يك مشاركت كننده فعال در فرايند دريافت دانش در نظر گرفت كه اطلاعات را انتخاب مي كند و تغيير شكل مي دهد و فرضيه مي سازد و ان فرضيه ها را با توجه به شواهد ناهمخوان يا مغاير تغيير مي دهد .

نكته ديگر در نظريه يادگيري برونر :ساده سازي و معني دار ساختن تجربه هاي اكتسابي توسط يادگيرنده يك نياز ذاتي فرض مي شود انجام اين كار مستلزم مفاهيم يا مقولات است .مفهوم يا طبقه حاصل تجريد عناصر مشترك بين رويدادها و تجارب است .از تركيب اين مفاهيم به قواعدي دست مي يابيم كه به ما امكان مي دهد روابط بين مفاهيم را كشف كنيم برونر به اين نظم ،نظام رمزي نام نهاده است كه منظور از ان يك ترتيب  سلسله مراتبي از مفاهيم است

برونر معتقد است بهترين كار ان است كه يادگيرنده خود نظام را كشف كند نه اينكه معلم انرا بصورت اماده در اختيار او قرار دهد .برونر مدافع يادگيري اكتشافي است .

طرح برنامه درسي در نظريه برونر :

1-  بجاي مجموعه اي از واقعيت ها يا اطلاعات پراكنده ،بايد به دانش اموزان ساختار بنيادي دانش اموزش داده شود منظور از ساختار بنيادي دانش اركان مهم هر نظام علمي از قبيل مفاهيم ،اصول و روشهاي پژوهشي مربوط به ان علم

اموزش ساختار بنيادي دانش موجب درك بيشتر دانش اموزان از موضوع درسي و تشويق انان به كاوشگري و حل مسئله خواهد شد و به انان كمك خواهد كرد تا چگونه ياد گرفتن را ياد بگيرند

2-  برنامه درسي مارپيچيspiral curriculum

يعني تكرار انديشه هاي بنيادي يك موضوع درسي در سراسر دوره اموزشي بطور دوره اي.

در اين برنامه دانش اموزان ابتدا مطالب را در سطحي ساده مي اموزند امال در مراحل بعدي همان مطالب را در سطحي پيشرفته تر و مفصل تر به انان اموزش داده مي شود .

كاربرد هاي آموزشي نظريه برونر :

این نظریه در آموزش و پرورش اهمیت زیادی دارد. به اعتقاد او آمادگی یعنی اینکه موضوع مورد یادگیری برای یادگیرنده ای که می خواهد آن را بیاموزد آماده شده باشد. هر موضوعي را مي توان باانطباق دادن روشهاي اموزشي بر سطح كاركرد شناختي كودكان به انان ياد داد .

هر حیطه ای از آموزش را می توان به طریق یکی از نظام های سه گانه حرکتی ، تصویری و نمادی ارائه کرد. اما باید به تجربه یادگیری قبلی یادگیرنده نیز توجه کرد . به نظر وی بهترین روش آموزشی آن است که در برگیرنده هر سه حیطه باشد.

در نظریه برونر ، نگرش و بینش شاگرد بسیار مهم است. طبق این نظر ، معلمان باید به جای کنترل رفتار شاگردان و ایجاد رفتارهای پیش بینی شده بر اساس عادت ، به ایجاد وضعیت مطلوب یادگیری اقدام کنند و سبب شوند که آنان به کشف روابط و حل مسائل نائل گردند تا بتوانند کاربرد آموخته هایشان را در زندگی واقعی بیابند. در چنین برداشتی هر شاگرد باید مطابق با استعدادهای خود و توانایی های خود مسائل را حل کند و پیش برود.

نقش و تاثیر در زندگی
از آنجا که این نظریه بر شناخت و یادگیری از راه بصیرت بینش تاکید دارد، طبیبعتا در آموزش و پرورش و در کلاس درس که حیطه مهمی از زندگی افراد است و همه در پی کسب آن از طرق مختلف هستند، بسیار تاثیرگذار است.

باید به میزان مواد درسی و تفاوت های فردی نیز توجه شود. به شاگردان خردسال باید اصول و مفاهیم را اغلب به طور مستقیم آموخت. زیرا آنان برای یادگیری اکتشافی تجربه و حوصله کافی ندارند. برعکس در دوره های عالی ، یادگیری اکتشافی موجب رضایت خاطر شاگردان می شود. از طرف دیگر ما دیگری از طریق اکتشاف احتیاج به معلمان کار آزموده و توانا دارد زیرا در غیر این صورت کلاس به بی نظمی کشیده می شود.

ارتباط با سایر علوم
این نظریه یا هر نظریه مشابه دیگر که در حیطه یادگیری باشد با علوم مختلف از جمله علوم تربیتی و فنون تدریس مرتبط باشد و از طرف دیگر برای شناخت طرز عملکرد آن نیاز به علم روان شناسی و برای سنجش آن به علم روان سنجی ، آمار و علوم مشابه مرتبط است.

 

مقایسه دیدگاه ویگو تسکی ، پیاژه و برونر :

1 -  ديدگاه ويگوتسكي نسبت به تاثير آموزش بر رشد شناختي بسيار خوش بينانه تر از ديدگاه پياژه است.

2 -  روش آموزش پياژه عمدتا يك روش اكتشافي فردي است اما روش آموزش ويگوتسكي روش اكتشافي هدايت شده است.

3 -  ويگوتسكي گفتار دروني را براي رشد شناختي بسيار مهم ميداند در حاليكه از نظرپياژه آن يك رفتار ناپخته است.

4 -  پياژه تعامل بين كودك و دنياي فيزيكي اش را در رشد شناختي اساسي ميداند اما ويگوتسكي بر كنش متقابل ميان يادگيرنده و محيط اجتماعي اش بيشتر تاكيد مي كند.

5 -  براي پياژه رشد بايد پيش از يادگيري اتفاق افتد اما ويگوتسكي معتقد است كه يادگيري يك فرايند فعال است و نيازي به انتظار كشيدن براي آمادگي نيست.

6- هم ویگوتسکی و هم برونر بر اهمیت فرهنگ و زبان در رشد کودک تاکید دارند.

7- برونر همانند ویگوتسکی بر تعامل بین کودک و محیط اجتماعی بیشتر از آنچه پیاژه اهمیت می داد تاکید دارد ، اینکه انسان در بستر جامعه و تعامل با دیگران رشد می کند.از نظر هردو  برزگسالان باید نقش فعال تری  در کمک به یادگیری کودک ایفا نمایند.

  1. هم ویگوتسکی و هم برونر برماهیت اجتماعی یادگیری از طریق فرایند داربست بندی تاکید نمودند.مفهوم داربست برونر همان منطقه رشد تقریبی ویگوتسکی است.
  2. هرچند شباهتهائی بین نظریه پیاژه و برونر وجود دارد ، اما یک تفاوت عمده اینکه حالتهای برونر به لحاظ اینکه کدام حالت ، حالتی که پیش از آن می آید را از پیش فرض می کند، به هم مرتبط نیستند.
  3. اگر چه برونر مراحل رشد شناختی را مطرح می کند ، اما آن ها را مانند پیاژه به عنوان بیان حالات مجزای مختلف فکری در نقاط مختلف رشد در نظر نمی گیرد .

منابع و مآخذ :

  1. شعاری نژاد علی اکبر روانشناسی رشد. تهران . انتشارات اطلاعات . 1392
  2. کین، مارک ت. آیزنک، مایل و.. روانشناختی زبان و تفکر . ترجمه زارع حسین . تهران: انتشارات ارجمند. 1394

 

  1. براون، کارول . روانشناسیِ رُشد .  ترجمۀ علی اکبری دهکردی مهناز.  تهران: انتشارات روان. 1393
  2.  بِرک، لورا . روانشناسیِ رُشد: از لقاح تا کودک.  ترجمه سید محمدی یحیی. تهران: انتشارات ارسباران. 1392
  3. چامسکی، نوام. زبان و ذهن . ترجمۀ صفوی کورش ، تهران: هرمِس. 1378
  4. کرین، ویلیام نظریه های رشد: مفاهیم و کاربردها . ترجمۀ خویی نژاد غلامرضا و رجایی علیرضا. تهران: انتشارات رُشد. 1394
  5. ویگوتسکی، لئو سیمونوویچ. زبان و تفکر. ترجمۀ عزبدفتری بهروز. تبریز: انتشارات فروزش. 1381
  6. سیف علی اکبر . روانشناسی پرورشی : روانشناسی یادگیری و آموزش . تهران. انتشارات آگاه . 1386

9.کوزولین . الکس . روانشناسی ویگوتسکی : سیر و تحول اندیشه ها : مترجم قاسم زاده حبیب ا... . تهران . انتشارات آگاه و ارجمند . 1381

10.ویگو تسکی ، لئو سیمونوویج . . ذهن و جامعه رشد فرایندهای روانشناختی عالی . مترجم عزبدفتری بهروز. ویراستار براهنی محمدتقی . تهران . انتشارات فاطمی . 1372

11.(Vygotsky L..1978 ذهن در جامعه. کمبریج، MA: انتشارات دانشگاه هاروارد.

/////////////////

پیشگیری از اعتیاد درخانواده با تاکید بر رویکرد دلبستگی جان بالبی

ترجمه و تدوین :

دکترمحمودرضا هاشم ورزی

دکتری تخصصی روانشناسی ، کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی - MPH تخصصی سلامت روان و اعتیاد

Relax_892@yahoo.com

 

سمانه هاشم ورزی

کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی

واژگان کلیدی: نظریه دلبستگی، سبک دلبستگی، سوء مصرف مواد

چکیده:

از مهم‌ترين عوامل تعيين كننده شخصيت فرد در بزرگسالي ، چگونگی رابطه او با والدین یا مراقب اصلی وی (مادر) است.در این مقاله با پرداختن به تئوری دلبستگی بالبی کیفیت رابطه بین نوزاد و مراقب اصلی او و نقش این رابطه در شیوع مصرف مواد را مورد بررسی قرار می دهیم.در روانشناسي تحولي پيوند عاطفي بين نوزاد و مادر را دلبستگي مي‌نامند.

طبق نظریه بالبی درون سازی تعاملات بین مادر و کودک تصورات قالبی را در فرد ایجاد می کند و این تصورات، مبنایی برای احساس اعتماد فرد نسبت به دنیای اطراف و نوع تعامل او با دنیای بیرون می شود. طبق نظریه او جدايي از منبع ايمني‌بخش ( مادر / مراقب اصلی ) مي‌تواند با گسستگي ارتباط فرد با دیگر افراد جامعه و گرايش او به سمت مواد مخدر بمنظور فرار از ترس‌ها، اضطراب‌ها و پناه بردن به رؤيا و ... ارتباط داشته باشد. کودکان با پرورش سبک دلبستگی به شکلی ناایمن، شخصیتی بی عاطفه خواهند داشت که مشخصه آن : کناره گیری هیجانی، فقدان احساس، ناتوانی در برقراری روابط محبت آمیز و عاطفی با دیگران است .

خلق ناشاد، افسردگی و عزت نقس پائین یکی از عواملی است که باعث می شود اشخاص به سمت اعتیاد گرایش پیدا کنند. در این شرائط احتمال همراهي تجربه عواطف منفي، مهارت هاي مقابله اي ضعيف، مكانيزمهاي رشد نايافته، سبك شناختي معيوب، تعارض درون رواني و بين شخصي با سبك دلبستگي ناايمن بيشتر است که اين عوامل احتمال سوء مصرف مواد را افزايش می دهند.

رابطه به دست آمده در پژوهش بالبی نشانگر اين است كه در شكل گيري اختلالات ناشی از سوء مصرف مواد، نبايد نقش موثر سبكهاي دلبستگي ناديده گرفته شوند. بويژه نتايج اين پژوهش مي تواند به محققان و متخصصان باليني، در برنامه هاي مداخله ای و پيشگيري از سوء مصرف مواد با تمركز بر سبكهاي دلبستگي، متغيرهاي خانوادگي و خانواده درماني كمك هاي موثری ارائه نماید.

مقدمه:

در مطالعات انجام شده در زمينه سبب شناسي وابستگي به مواد مخدر به عوامل روانی-اجتماعي، ژنتيكي، زيست شناختي و فرضيه هاي روان پويايي اشاره شده است.

حدود ٩٠ درصد وابستگان به مواد مخدر مبتلا به يك اختلال روانپزشكي هم زمان مي باشند. شايع ترين تشخيص هاي روانپزشكي همراه شامل اختلال افسردگي اساسي، اختلالات ناشي از مصرف الكل، اختلال شخصيت ضد اجتماعي و اختلال اضطرابي مي باشد و حدود ١٥ درصد وابستگان به مواد مخدر حداقل يكبار در طول عمر خود مبادرت به خودكشي مي­كنند(10).

تقريبًا در كليه تحقيقات مربوط به اعتياد از ويژگي هاي شخصيتي به عنوان عاملي كه شخص را به سوي اعتياد مي كشاند نام برده شده است. از ويژگي هاي شخصیتی برجسته معتادان مي توان به ويژگي هايي هم چون پسيكوپاتي، افسردگي، احساس تنش، ناامني،احساس بي كفايتي و اشكال در برقراري روابط گرم و طولاني اجتماعي اشاره كرد( 10).

پژوهش هاي مختلف نشان داده است كه دلبستگي به عنوان يك عامل تحولي، نقشي تعيين كننده در شكل دهي الگوهاي شخصيتي دارد و عدم رشد شخصيتي در شکل گیری اعتیاد عامل مهمي محسوب مي شود. كودكاني كه سبك دلبستگي نا ايمن دارند براي غلبه بر عواطف منفي كه تجربه ميكنند در طيفي از كوشش ها براي افزایش یا کاهش نيازهاي دلبستگي قرار مي گيرند.

اين راهبردها ممكن است كودكان را در معرض خطر بيشتر آسيب پذيري رواني قرار دهند، چرا كه افراد نا ايمن احتمالاً رويدادها و عواطف منفي بيشتري نسبت به افراد ايمن تجربه مي كنند( 9). از سوي ديگر دوزير و همكاران نقش راهبردهاي جبراني كودكان نا ايمن را به عنوان يك عامل خطر در سلامت رواني برجسته مي سازد.

ليزوفرانز بر نقش تجارب سخت و آسيب زاي ابتداي زندگي و قوت گرفتن احتمال سوء مصرف مواد در اين افراد اشاره میکند (لانيسون، 1997) و بك نيز نقش تعيين كننده تجارب مرتبط با دوره كودكي را در شكل گيري عقايد هسته اي و راهبردهاي جبراني، كه احتمالاً مهم ترين نقش را در سوء مصرف مواد بازي مي كنند، آشكار ساخته است( 3).

يافته هاي پژوهشي نقش بنيادين متغيرهاي متعدد مربوط به كنش وري و رفتار خانوادگي را در دو زمينة پيشگيري و پديدآيي اختلالهاي مصرف مواد نشان داد ه اند( 9).

گستره و عمق نفوذ و تاثيرگذاري متغيرهاي خانوادگي بر حسب اهميتشان از زوایای متفاوت بررسي شده اند. اين متغيرها از طريق فرايندهاي اجتماعي شدن درون خانوادگي، سرمشق گيري و تقليد از رفتار والدين، تقويت اجتماعي، دروني سازي ارزشها و­رفتارهاي خانواده و شيوه هاي كنترل اجتماعي و انضباطي والدين، آمادگي فرزندان را برا ي مصرف و سوء مصرف مواد متاثر مي سازند( 3، 17).

گسستگي خانواده، كيفيت روابط والدين -كودك، حمايت والدين و بازخوردها و محدود سازيهاي والدين در مورد مصرف مواد نيز از متغيرهاي شناخته شده است. يافته هاي باليني مصرف بيشتر مواد را در بين اعضاي خانواده هايي كه فاقد روابط صميمي والدين-فرزندان بوده و پيوندهاي ايمن را تجربه نكرده اند، تاييد مي كنند( 14، 18).

 تجربة ناامني در رابطة دلبستگي با مشخصه هاي بي اعتمادي، آسيب پذيري، حساسيت و مشكلات ارتباطي همبستگي دارد.

پژوهش و تحقیق :

عمده تحقیق در زمینه دلبستگی کودکان، ریشه در تحقیقات جان بالبی، متخصص روان کاوی طی دهه های 1950 و 1960 دارد. نظریه او تلفیقی از مفاهیم روانکاوی، کردارشناسی و روان شناسی شناختی است. به اعتقاد او تمایل کودک به برقراری نوعی رابطه نزدیک با افرادی معین و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد، دلبستگی نامیده می شود.

طبق این نظریه ناتوانی کودک در برقراری پیوند دلبستگی استوار با یک یا چند تن در سال های اولیه زندگی با ناتوانی او در برقراری روابط فردی نزدیک در دوره بزرگسالی ارتباط دارد( 4).

مراحل دلبستگی :

در نخستین مرحله دلبستگی که گاه مرحله پیش دلبستگی نامیده می­شود ( 12-8 هفتگی)، کودکان سرخود را به طرف مادرشان بر می گردانند. به طرف صدای مادر خود می روند و حرکات منظمی در پاسخ به صدای مادر انجام می دهند.

 در دومین مرحله که دلبستگی در حال تشکیل خوانده می شود، نوزادان به یک یا چند نفر از افراد محیط خود دلبسته می­شوند.

 در مرحله سوم، دلبستگی حتمی (6-24 ماهگی) وقتی نوزاد از مراقب یا مادر خود جدا می شود گریه می کند و پیام های حاکی از رنج و عذاب نشان می­دهد.

 در دلبستگی ایمن کودک قادر است تا سن 3 سالگی جدایی از مادر را تحمل کند و در غیاب مادر آرامش و کارکردهای روانی– اجتماعی خود را حفظ می کند ودچار واپس روی نمی­شود.

انواع رفتارهای دلبستگی:

دلبستگی که در پرتو رابطه بین مادر و کودک شکل می گیرد، الگویی برای روابط آتی فرد محسوب می شود. مری اینزورث دریافت که تعامل مادر با کودک در دوره دلبستگی تاثیر چشمگیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد. او سبک های دلبستگی را به سه نوع تقسیم کرد:

دلبستگی ایمن: کودکان مشکلات سازگاری کمتری بروز می­دهند، این کودکان در طول بخش اعظم زندگی خود معمولاً تحت فرزند پروری متناسب با سطح رشدی خود بوده اند.

 وقتی کودک دچار ترس یا اضطراب می شود، از طریق تعامل با مادر احساس آرامش و امنیت می کند.

این احساس امنیت و پاسخدهی مناسب در ذهن کودک تصوری را شکل می دهد که مادر منبعی قابل اعتماد است و در زمان استرس و ناامنی می تواند به عنوان پایگاهی قابل اطمینان به او تکیه کند. درون سازی تعاملات بین مادر و کودک تصورات قالبی را در فرد ایجاد می کند و این تصورات مبنایی برای احساس اعتماد فرد نسبت به دنیای اطراف و نوع تعامل او با دنیای بیرون می شود.

دلبستگی نا ایمن– اجتنابی: کودک مضطرب است، به والدین می چسبد و از آن ها خشمگین است. این کودکان از خانواده های هستند که در آن ها بزرگسالان با خانواده خود دلبستگی نا ایمن داشتند. این کودکان بیشتر امکان دارد حالت طرد کننده ای به خود بگیرند. والدین کودکان ناایمن – اجتنابی رفتار خشن یا پرخاشگرانه با وی دارند و چنین کودکانی معمولاً از تماسهای نزدیک با دیگران اجتناب می کنند و هنگام مواجه با تهدید مستقیماً به سمت مراقبین خود نمی روند بلکه نزدیک وی این پا و آن پا می کنند.

دلبستگی نا ایمن/دوسو گرا: فرزند پروری در خانواده آشفته، توام با غفلت و عدم توجه والدین بوده است. برای کودکان نا ایمن – دوسو گرا بازی های کاوشی حتی در غیاب هر گونه خطر دشوار است. به عقیده اینزورث، آشفتگی، شکل شدید دلبستگی نا ایمن است و پیش ساز احتمالی اختلال شخصیت شدید و پدیده هایی تجزیه ای در نوجوانی و اوایل بزرگسالی است( 5).

 این والدین پس از طلاق کمتر از سایر والدین ثبات و قدرت روانی برای فرزندانشان فراهم می کنند و در نتیجه کودکان بیشتر رفتار چسبندگی و غیر قابل تسلی از خود بروز می دهند. این افراد حساسیت مفرطی نسبت به استرس دارند.

بالبی در مطالعات خود بر روی دلبستگی و جدایی شیرخواران، به این نتیجه رسید که دلبستگی طبیعی در دوران نوزادی لازمه رشد سالم افراد است و دلبستگی مادر و کودک یک واسطه ضروری تعامل بین انسانهاست که در آینده پیامدهای مهمی برای کارکرد شخصیت و رشد دارد.

دلبستگی به تدریج شکل می گیرد و موجب می شود که نوزاد تمایل داشته باشد در کنار کسی به سر برد که او را قویتر، داناتر و قادر به رفع اضطراب یا رنج و عذاب خود می داند. به این ترتیب دلبستگی، احساس امنیت را برای نوزاد فراهم می کند. این فرآیند با تعامل مادر و نوزاد تسهیل می شود و آنچه مهمتر است، مقدار فعالیتی است که با هم انجام می دهند نه مدت زمانی که با هم به سر می برند( 15).

 

اختلال های دلبستگی :

سلامت روانی و احساس سلامت شخص، تا حد زیادی به کیفیت روابط و دلبستگی او به دیگران بستگی دارد و مساله اصلی در تمامی روابط شخصی، ایجاد و تنظیم این گونه روابط است.

مشخصه اختلال های دلبستگی آسیب زیستی ،روانی، اجتماعی است که بر اثر محرومیت از مادر، فقدان مراقب یا جایگزین او و فقدان تعامل با او بوجود می آید. ریشه سندرم های رشد ناکافی، اختلال اضطراب جدایی، اختلال شخصیت اجتنابی، اختلالات افسردگی، بزهکاری، مشکلات تحصیلی، مشکلات سوء مصرف مواد، در تجارب منفی دلبستگی دیده می شود. این تجارب منفی، سبب صدمات هیجانی در کودک می شود. کودکان با پرورش سبک دلبستگی به شکلی ناایمن شخصیتی بی عاطفه خواهند داشت که مشخصه اش، کناره گیری هیجانی، فقدان احساس و ضعف در برقراری روابط محبت آمیز و عاطفی است( 4).

افرادی که سبک دلبستگی اجتنابی دارند با اینکه اغلب احساس تنهایی می کنند، اما به روابط نزدیک توجهی ندارند و برای مقابله با اضطراب وتنش ها، الگوهایی دیگر از رفتار را برمی گزینند، مثلا به سمت مواد مخدر گرایش پیدا می کنند.

خلق پایین، افسردگی و عزت نقس پائین یکی از عواملی است که باعث می شود اشخاص به سمت اعتیاد گرایش پیدا کنند.

برای کودکی که دلبستگی ایمن شکل نداده چه اتفاقی می افتد؟

 پژوهش ها نشان می دهند که ناکامی در شکل دادن دلبستگی مطمئن در ماه های اول زندگی، می تواند تاثیری منفی بر روی رفتارهای دوران کودکی و نیز بزرگسالی داشته باشد.

کودکانی که اختلال بی اعتنایی مقابله ای (ODD)، اختلال سلوک (CD) یا اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) برایشان تشخیص داده شده، غالباً دچار مشکلات دلبستگی، احتمالاً به خاطر بدرفتاری، غفلت یا آسیب های دوران اولیه کودکی، می باشند.

مطالعات نشان می دهد کودکانی که بعد از سن ۶ ماهگی به فرزندخواندگی در آمده اند در معرض خطر بیشتری از نظر مشکلات دلبستگی قرار دارند. با وجودی که سبک دلبستگی که در دوران بزرگسالی نشان داده می شود لزوماً مشابه دوران کودکی نیست امّا پژوهش ها نشان داده اند که دلبستگی اولیه می تواند تأثیری قوی بر روی روابط بعدی داشته باشد. برای مثال، کسانی که در دوران کودکی دلبستگی مطمئن دارند، بعداً دارای اعتماد به نفس مناسب، رابطه عاطفی قوی و قابلیت خود-بیانگری خواهند بود.

بعضي از پژوهشگران اهميت كنش سازماني سيستم دلبستگي را در يكپارچه كردن مولفه هاي عاطفي، انگيزشي، شناختي و رفتاري مورد تاكيد قرار داده اند. همچنين، شواهد علمي حاكي از آن است بين دلبستگي با آسيب شناسي رواني در دوره كودكي، نوجواني و بزرگسالي رابطه وجود دارد. براي مثال شيور و همكاران رابطه معناداري بين سبك هاي دلبستگي با اختلالات خلقي، اضطرابي، شخصيت و سوء مصرف مواد گزارش كرده­اند( 8 ).

آیا سبک دلبستگی ناایمن می تواند پیش بینی کننده سوء مصرف مواد و رفتارهای نابهنجار باشند؟

به نظر مي رسد كه افراد نا ايمن براي فرونشاني عواطف منفي و رويدادهاي آسيب زايي كه تجربه میكنند احتمالاً بيش از افراد ايمن از سوء مصرف مواد به عنوان يك نوع مكانيزم خود درماني استفاده می­كنند. مطالعات متعددي رابطه بين سوء مصرف مواد و ديگر اختلالات روانپزشكي را مورد بررسي قرارداده است. يافته هاي اين پژوهش ها همگی نشان دهنده هم پوشي گسترده بين سوء­مصرف مواد و اختلالات روانپزشكي است.

احتمال همراهي تجربه عواطف منفي، مهارت هاي مقابله اي ضعيف، مكانيزهاي رشد نايافته، سبك شناختي معيوب، تعارض درون رواني و بين شخصي با سبك دلبستگي ناايمن بيشتر است ( 4 ). اين عوامل ممكن است احتمال سوء مصرف مواد را افزايش دهند. به نظر مي رسد كه مشكلات ذكر شده در افراد ناايمن، آنها را بيشتر از افراد ايمن در معرض خطر سوء مصرف مواد به عنوان يك مكانيزم خود درماني جهت تعديل و فرونشاني عواطف و تجارب منفي قرار دهد.

رابطه منفي بين سبك دلبستگي ايمن و شدت ابتلا و وجود رابطه مثبت بين سبك دلبستگي اجتنابي و شدت ابتلا تأييد مي شوند.

باتوجه به نظريه تعامل خانواده بروك و همكاران ( 19) مي توان از سبك تعامل خانوادگي به عنوان يكي از مكانيسم هاي تأثيرگذار بر سبك دلبستگي براي تبيين اين يافته استفاده كرد. وجود مشكلات ارتباطي و خانوادگي بيشتر در سبك تعامل خانوادگي بيماران مبتلا به اختلالهاي مصرف مواد، فراواني بيشتر سبك دلبستگي ناايمن در فرزندان اين خانواده ها را توجيه مي كند.

تبيين مشابه ديگر را مي توان براساس نظريه كنترل اجتماعي اليوت( 19) ارائه نمود. بر اساس اين نظريه، وجود فشار در درون خانواده هاي بيماران مبتلا به سوء مصرف مواد و عدم وجود روابط صميمانه ميان والدين و فرزندان در خانواده هاي اين بيماران فراواني بيشتر سبك دلبستگي ناايمن در فرزندان اين خانواده ها را توجيه مي نمايد.

مطابق نظريه خودشيفتگي كوهات( 16)، معتادان افرادي هستند كه از تجربيات دردناك ناشي از سرخوردگيهاي شديد در ارتباط با مادر رنج مي برند. بي توجهي مادر نسبت به نيازهاي فرزند باعث مي شود خود تنظيم گري با موفقيت انجام نشود و ساختارهاي رواني مرتبط با كنترل دروني رفتار شكل نگيرند.

در نتيجه، اين افراد به امور و اشياي بيروني وابستگي پيدا ميكنند و مصرف مواد يكي از شيوه هاي جبران كمبودهاي دروني آنها محسوب مي شود. بر اين اساس مي توان از تجربيات آسيبزاي دوران كودكي كه مربوط به سرخوردگيهاي شديد در ارتباط با مادر است به عنوان يكي از مكانيسم هاي تأثيرگذار بر سبك دلبستگي براي تبيين اين يافته استفاده نمود. به اين ترتيب، بي توجهي بيشتر مادر نسبت به نيازهاي كودك در دوران كودكي در خانواده هاي بيماران مبتلا به اختلالهاي مصرف مواد ، فراواني بيشتر سبكهاي دلبستگي ناايمن در فرزندان اين خانواده ها را توجيه مي كند.

افراد داراي سبك دلبستگي ايمن، تجسمي مثبت و حمايتگر از نگاره دلبستگي دارند. اين تجسم مثبت احساس خودارزشمندي و خودكا رآمدي را در اين افراد افزايش مي دهد و آنها را قادر مي سازد كه عواطف منفي خود را به شيوه اي سازنده تعديل نمايند. بر اين اساس مي توان از احساس خودارزشمندي و خودكارآمدي به عنوان يكي از مكانيسم هاي تأثيرگذار بر كاهش شدت ابتلا به سوء مصرف مواد، براي تبيين اين يافته استفاده نمود.

 احساس خودارزشمندي و خودكارآمدي در افراد داراي سبك دلبستگي ايمن مبتلا به سوء مصرف مواد منجر به تعديل عواطف منفي به شيوه اي سازنده تر در اين افراد مي شود كه اين امر مي تواند كاهش شدت ابتلا در اين افراد را توجيه نمايد. نتايج پژوهش ها نشانگر اهميت سبكهاي دلبستگي و ضرورت توجه به آنها در مطالعات و اقدامات مربوط به درمان اختلال هاي مصرف مواد است.

 رابطه به دست آمده در اين پژوهش نشانگر اين است كه در شكل گيري اختلالهاي مصرف مواد، نبايد نقش موثر سبكهاي دلبستگي ناديده گرفته شود. بويژه نتايج اين پژوهش مي تواند به محققان و متخصصان باليني، كمك هاي شايان توجهي در برنامه هاي مداخله و پيشگيري از سوء مصرف مواد با تمركز بر سبكهاي دلبستگي، متغيرهاي خانوادگي و خانواده درماني، نمايد.

دلبستگی غیر ایمن و آسیب شناسی روانی :

 تئوری دلبستگی چارچوب مناسبی را برای بررسی آسیب شناسی تحولی ایجاد کرده است( 11). دلبستگی نا ایمن به شکل مستقیم سبب آسیب شخصیت نمی شود اما الگوی دلبستگی نخستین، بافت خانواده و دیگر تجربیات اجتماعی سبب می شود شخص وارد چرخه ای شود، که نسبت به دیگران آسیب پذیری بیشتری داشته باشد.

مطالعات متعدد ارتباط بین دلبستگی ناایمن و نشانه های افسردگی را در کودکان(5)، نوجوانان(13) و بزرگسالان تایید کردند. این یافته ها تنها مرتبط با خلق فعلی فرد نیست، بلکه دلبستگی نا ایمن عامل پیش بینی کننده ای محسوب می شود که فرد دچار اضطراب  و علائم افسردگی در زندگی آینده خود شود( 11).

همچنین دلبستگی ناایمن باعث می شود شخص نگرش های منفی را در خود پرورش دهد و به مرور زمان نسبت به افسردگی آسیب پذیر گردد( 3 ). سبک دلبستگی در فرد انتظارات و طرحواره هایی را شکل می دهد و این طرحواره ها مبنایی می شود که فرد روابط بین فردی و دنیای اطراف را بر همین اساس تفسیر کند.

 بالبی معتقد است اشخاص با رابطه برقرار کردن با مراقبت اصلی خود یا مادر بازنمایی های ذهنی را شکل می دهند و این بازنمایی ها مدلی برای برخورد با دیگران و تفکر درباره خود می شود. فرض می شود که این مدل درونی چارچوبی را برای رفتارها، احساسات و افکار فرد در روابط آتی او فراهم می کند.

بررسی این مدل ها و سبک های دلبستگی سبب افزایش فهم ما از روند تحولی که منجر به نشانه های افسردگی، اضطراب و آسیب پذیری شناختی نسبت به اتفاقات منفی می شود. مدل دلبستگی بالبی که بر اساس رابطه کودک و مراقبت اصلی او بوجود آمده، بسیار شبیه به آسیب پذیری شناختی نظریه بک است.

طبق نظریه بالبی رابطه نایمن بین مادر و کودک سبب شکل گیری طرحواره های منفی می شود. به گفته بک نگرش های منفی که افراد نسبت به خود و دنیای اطراف دارند، در نتیجه همین طرحواره های منفی بوجود می آید( 3 ).

 بسیاری از مطالعات نگرش های منفی را پیش بینی کننده ی افسردگی و اضطراب در دوران بزرگسالی می دانند. در مطالعه ای فرض شده است که الگوهای دلبستگی نا ایمن مرتبط با عزت نفس پایین، نگرش های غیر عملکردی و سبک های اسناددهی منفی در دوران بزرگسالی هستند. مطالعات دیگر نشان دادند که دلبستگی توام با اضطراب مرتبط با اختلالات اضطرابی و گوش بزنگی بیش از حد است.

تفاوت های شخصیتی در الگوی وابستگی به مواد:

مصرف مواد افیونی پاسخی نسبت به نوع شخصیت و ویژگی های روانی است که اشخاص دارند.

ویژگی های اشخاصی که حالت دفاعی دارند معمولاً باعث افزایش الگوی مصرف مواد در آنها می شود

اشخاصی که شخصیت اضطرابی دارند یا دچار آسیب هستند برای فرار از واقعیت های زندگی و برای فراموش کردن مشکلات به سمت مصرف مواد گرایش نشان می دهند. مصرف مواد پاسخی برای آسیب آن ها به شمار می روند نه علت آن( 10).

 طبق مطالعاتی که صورت گرفته است اعتماد به نفس پایین، بی مهارتی، منفعل بودن، سبک دفاعی و واکنشی منفی و تاریخچه ای از روابط وابسته بین اشخاص، فرد را به سمت اعتیاد می کشاند( 10).

 واکنش اشخاص نسبت به مواد مخدر ، تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارد. انتظارات اشخاص، اعتقادات آن ها و رفتارهای اشخاصی که در اطراف آن ها قرار دارند که دنیای ذهنی و روانی آن ها را شکل می دهند. این عوامل باعث می شود که آن ها جنبه های دارویی و فیزیکی مواد را خنثی کند.

بافت اجتماعی جامعه تاثیری عمده در رفتارهای مرتبط با سلامتی ایفا می کند. در مطالعه ای دو جنبه زندگی خانوادگی، موقعیت اجتماعی خانواده و الگوهای حمایت و سبک پرورشی والدین با رفتارهای مرتبط با الکل مورد سنجش واقع شد. در این مطالعه ارتباطی منفی بین ساختار خانواده و مصرف الکل در بین جوانان مشاهده شد، اگر چه رفتارهای نوشیدنی نوجوانان غیر مرتبط با شرایط اقتصادی و اجتماعی خانواده است. علاوه براین محیط خانوادگی حمایت گر، مرتبط با شیوع پایین مصرف الکل است.

خانواده ای که غیر حمایت گر باشند و کنترل شدیدی از جانب خانواده صورت گیرد (سهل گیر یا مستبد) باشد، پیش بینی کننده ی مصرف الکل در دوران بزرگسالی خواهد بود. بنابراین چگونگی سبک رفتار و فرآیند اجتماعی شدن نسبت به ساختار و پایگاه اقتصادی خانواده تاثیری مهم در وابستگی به مواد خواهد داشت.

طبق دیدگاه روان تحلیل گری، خانواده نقش ویژه ای در شکل دهی شخصیت ایفا می کند. خانواده ای که حمایت کننده نباشند، محیط بی ثباتی را برای رشد هیجانی فرزند خود فراهم می کنند. ارتباط مادر با فرزندان نقش بسیار مهمی را در رشد هیجانات آن ها ایفا می کند. ممکن است وقتی مادر پاسخ دهی نیازهای کودک را به عهده دارد پدر پاسخگو نباشد و فرد در این بستر از لحاظ هیجانی غیر رشد یافته تلقی می شود.

 فرد درمورد نقش ها دچار تضاد می شود و دارای حالتی دو سوگرایی می شود. همین عوامل باعث می شود که فرد درباره نقش پدر و همسر خود دچار تضاد شود.

هدف ما شناسایی عوامل مخربی است که در خانواده های اشخاص معتاد اتفاق می افتد تا با شناسایی این عوامل بتوانیم تکنیک ها، استراتژیها و الگوهایی را به کار بریم تا از این عوامل در محیط خانواده جلوگیری کنیم.

نقش خانواده در شکل گیری شخصیت اشخاص معتاد:

بچه ها در خانواده هایی که حضور دارند سبک های مقابله با حوادث را می آموزند.

راه هایی که اشخاص به کار می برند و سبک های مقابله ای که بکار می برند تا با درد و رنج سازگاری پیدا کنند، بستگی به عواملی دارد که در محیط خانواده آن ها اتفاق می افتد. فردی که در ناامنی زیاد رشد پیدا می کند، اوقات فراغت خود را دور از محیط خانه سپری می کند یا تعدادی از دوستان بد را انتخاب می کنند، یا بچه گانه رفتار می کند تا مشکلات خود را دور از حیطه توجه نگه دارند. به طور کلی این کودکان سرشار از نا امنی هستند.

این بچه ها دست به فعالیتهایی می زنند که نیاز به کار مشارکتی چندانی نداشته باشد، کاملاً آرام و ساکت هستند و همواره از تعاملات اجتماعی خودداری می کنند. فعالیت مورد علاقه برای این کودکان همواره بودن در یک دنیای مجازی است. این کودکان هر چند به موفقیت دست می یابند، اما همواره احساس بی کفایتی دارند.

این عوامل به مرور زمان باعث می شود شخص عزت نفس پایینی پیدا کند و خشم ابراز نشده داشته باشد یا به سمت اعتیاد گرایش پیدا کند یا اختلالات روانی – بدنی را از خود نشان دهد.

از دیدگاه این تئوری ارتباط بین بازنماییهای دلبستگی، شیوع دلبستگی به مواد مخدر و احتمال درمان اعتیاد مورد بررسی قرار می گیرد.

اشخاصی که دلبستگی ایمن ندارند و به روابط بین فردی بعنوان عاملی برای حمایت های روحی – روانی توجهی ندارند ، کمتر به سمت درمان وابستگی به اعتیاد پاسخ مثبت می دهند و اشخاصی که سبک دلبستگی ایمن را از خود نشان نمی دهند، روابط بین فردی را مهم تلقی نمی کنند، این نوع خاص از حمایت برای کاهش نگرانی های آن ها بی اهمیت تلقی می شود.

 فرض می شود که دلبستگی افراطی هم از سوی دیگر منجر به حساس شدن و گوش بزنگی نسبت به ارتباطات بین فردی می شود و در فرد الگویی از اضطراب و ناراحتی را ایجاد می کند.

 تحقیقات نشان می دهند افرادی که سبک دلبستگی خود را نا ایمن می دانند، در آنها احتمال گرایش به سمت مواد مخدر بیشتر است و بیشتر به مواد بعنوان پایگاه امن برای مقابله با استرس های خود روی می آورند.

 یافته ها نشان می دهند اشخاصی که تجربیات مشابه منفی با مراقبین اصلاً خود داشتند، الگوی مشابهی از مصرف مواد را هم نشان می دهند .

ساختارهای مغزی و عملکردهای روانی:

در این قسمت ما به مدلی می پردازیم که به رابطه بین ساختارهای مغزی و عملکردهای روانی فرد می پردازد.

این شاخه به اهمیت رابطه بین ارتباطات مبتنی بر دلبستگی و تاثیر این ارتباطات در رشد نیمکره راست مغز، متغیرهای روانی–فیزیکی اثر گذار در تنظیم استرس ها و تحریک های درونی و عوامل روانی–فیزیکی درگیر درآسیب های روانی می پردازد و سبب افزایش دانش ما از مکانیزم های روانی-زیستی-نورونی موثر در سلامت روانی کودکان می شود.

در این حیطه ما به نقش ارتباطات اولیه مادر–کودک و اهمیتی که این سیستم در تنظیم هیجانات کودک و رشد سیستم لیمبیک ایفا می کند می پردازیم .

 در بسیاری از یافته ها ارتباط بین سلامت روانی مادر و کودک تائید شده است و در بسیاری از شاخه ها مثل روانشناسی ناهنجاری، آسیب شناسی روانی، به این سوال پاسخ داده می شود که چگونه تعامل بین عوامل و ارتباطات اجتماعی و سیستم های نورونی– زیستی، تعیین کننده ی سلامت روانی کودک هستند و آیا آسیب در شروع روابط آغازین می تواند اثرات دراز مدت زیستی - فیزیولوژیکی در رشد کودکان بگذارد؟( 22،21).

تجارب اولیه زندگی نقش مهمی در رشد مکانیزم های مغزی و سیستم های کنترل رفتاری ایفا می کند( 23).

سال اولیه زندگی دوران حساسی برای رشد محسوب می شود و اتفاقات این دوران نقش زیادی در رشد نیمکره راست مغز ایفا می کند( 11).

نیمکره راست مغز تنها در پردازش اطلاعات هیجانی و عاطفی ایفای نقش نمی کند، بلکه در تسهیل عملکردهای مبتنی بر دلبستگی، و تنظیم حالات روحی و بدنی نقش اصلی را ایفا می کند( 23) کنترل عملکردهای حیاتی، که سبب بقا می شود و باعث مقابله موثر ارگانیزم با استرس ها و مشکلات می شود( 2 ).

یکی از عوامل مهم در رشد سیستم هماهنگ کننده ی نیمکره راست مغز ، تجربیات مبتنی بر دلبستگی است که بین کودکان و مراقبان آن ها شکل می گیرد. تجربیات مثبت سبب رشد قوی نیمکره راست مغز و به تبع آن سبب رشد روحی و روانی کودکان می شود. اواخر دوره حاملگی دوره حساسی برای رشد مغز محسوب می شود( 2 ) و بعد از تولد نوزاد، نه تنها تغذیه نقش مهمی در رشد سیستم عصبی کودک ایفا می کند، بلکه فاکتورهای روانی اجتماعی و تعاملاتی که با کودک صورت می گیرد نقشی به مراتب بیشتر ایفا می کند.

بعد از تولد، مغز به رشد ناگهانی خود دست پیدا می کند و اسیدهای نورونی به سرعت ترشح میشوند.

رشد این عوامل به میزان زیادی تحت تاثیر محیط عاطفی–اجتماعی اطراف کودک قرار می گیرد. مهمترین مبحث دهه اخیر این است که مغز توسط مدلی که محیط به آن ارائه می کند شناخته می شود(  11). مغز یک ارگان اجتماعی – زیستی است وهسته ی اصلی هیجانات در ارتباطات اجتماعی محسوب می شود( 4).

 یکی از عوامل مهم تسهیل رشد، غنی  بودن محیط روانی و روابط بین فردی محسوب می شود( 23 ) و این نگاه کاملا غیر معقولانه است که اثر عوامل بیولوژیکی را بدون تعامل با محیط مورد بررسی قرار دهیم، چرا که رشد در تعامل عوامل محیطی و زیستی شکل می گیرد و بررسی پدیده های زیستی بدون در نظر گرفتن تعامل با عوامل محیطی بسیار گمراه کننده خواهد بود.

"دلبستگی، تنظیم هیجانات و سلامت روانی کودک"

در دیدگاه بالبی فرآیند تحول محصول تعامل عوامل ژنتیکی با محیط های ویژه ای برای تطابق و سازگاری است و به شکل ویژه ای مهمترین عامل تعامل و دلبستگی مادر تلقی می شود.

 بنابر این توانایی های روانی-اجتماعی و زیستی کودکان را نمی توان بدون نقش مادر و خانواده مورد بررسی قرار داد. به اعتقاد او بستر روابط بین مادر و کودک با شدیدترین هیجانات و احساسات صورت می گیرد و این تعامل به شکل ابراز هیجانی، تن صدا، تغییرات فیزیولوژیکی و حرکات بدنی صورت می گیرد و این تعاملات دلبستگی در حضور سیستم کنترل کننده ی زیستی شکل می گیرد و حالت برانگیختگی ارگانیزم را شکل می دهد.

بنابراین توانایی کودک برای مقابله موثر با استرس ها، مرتبط با رفتارهای مادرانه ویژه ای است. این دو فاکتور اخیر، توانایی مقابله موثر و قدرت سازگاری هسته ی مرکزی سلامت روانی کودکان را شکل می دهد.

هیجانات نمود بارز تنظیم سیستم های زیستی و بیولوژیکی است و دلبستگی تنظیم کننده ی پویای هیجانات محسوب می شود. حتی علاوه بر اتفاقاتی که در اطراف کودک می افتد، محیط غنی و اشیاء جدیدی که در اطراف کودک وجود دارد هم سبب تحول و رشد شناختی و عاطفی کودک می شود، به عبارت دیگر سیستم پویایی رفتاری که تحول را تحت تاثیر قرار می دهد تحت تاثیر روابط نخستین کودک قرار می گیرد.

عملکردهای حیاتی کودکان توسط سیستم هیپوتالاموسی-هیپوفیز و آدرنال–شکل می گیرد.

در سیستم لیمبیک هر چه فرد تحت استرس زیاد قرار می گیرد، تنظیم ترشح کتکولامین ها دچار آسیب می شود و به مرور زمان باعث آسیب به سلول هایی می شود که تنظیم کننده ی ترشح کتکولامین ها هستند.

 نقش سیستم لیمبیک در تنظیم هیجانات و استراتژی های مقابله دارای اهمیتی گسترده است و بسیاری از اطلاعاتی که این سیستم دریافت می کند به شکل ناهشیار صورت می گیرد و در خارج از هشیاری شکل می گیرد( 11 ).

 بنابراین سیستم لیمبیک، مسئول ارزیابی بسیاری از اطلاعات هیجانی و استرس زا و سازمان دادن واکنش های روانی – فیزیولوژیکی هستند.

فرض می شود که تفاوت های بین اشخاص در میزان سیناپس های سیستم کورتکس به فرآیند رسش آن ها مربوط می شود و قسمت عمده فرآیند رشد در تجربیات آغازین تولد دوره ی حساس صورت می گیرد و فرض می شود که این تجربیات و حوادث محیطی نقش مهمی را در تشکیل سیناپس ها ایفا می کنند(20 ).

 نیمکره راست مغز در اثر تاثیر تجربیات مختلف زودتر از نیمکره ی چپ رشد می یابد و عمده مکانیزم های سازگار کننده ی عواطف و هیجانات که عمدتا تحت تاثیر تجربیات نخستین قرار می گیرند، توسط سیستم لیمبیک شکل می گیرد( 11).

بنابراین لیمبیک مهم ترین سیستم مرتبط با عواطف و شکل گیری دلبستگی ها به شمار می آید. به اعتقاد بالبی سیستم لیمبیک نیمکره ی راست به دلیل افزایش ارتباط با سیستم عصبی–شیمیایی کرتکس نقش عمده ای در هیجانات ایفا می کند( 11 ). یافته ها کاملا تائید می کنند که محیط اجتماعی غنی و تعاملات توام با دلبستگی با کودک به عنوان میانجی، برای رشد لیمبیک عمل می کنند( 23 ). به دلیل اینکه سیستم لیمبیک در دو سال اول زندگی دوره ی حساس خود را طی می کنند و این ساختارها توانایی های مقابله با استرس را در دوره ی آتی زندگی تحت تاثیرقرار می دهند. عوامل ایجاد کننده ی استرس های بین فردی، اثرات دراز مدتی در سیستم لیمبیک می گذارند.

یافته ها نشان می دهند اشخاص معتاد و بسیاری از افرادی که دچار آسیب های روانی هستند، تجربیات استرس زای اولیه و روابط نا ایمن دلبستگی با مراقبین اصلی خود داشتند. بنابراین همبستگی مثبت بین دلبستگی نا ایمن و واکنش غیر انطباقی فیزیولوژیکی و رفتارهای نا ایمن در مقابله با استرس ها دیده می شود.

نتیجه گیری:

 

با توجه به نظريه دلبستگي و شواهد موجود، مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه نوع سبک دلبستگي و رشد آن در نوزادان و كودكان مي‌تواند در شكل‌گيري شخصيت اضطرابي يا ايمن و پاره‌اي از خصوصيات ديگر مانند توانايي مقابله با استرس‌ها و موقعيت‌هاي تنش‌زا و توانايي برقراري روابط سالم اجتماعي و شناسايي هيجان‌ها و توانايي در كنترل آن‌ها مؤثر باشد. فرض بر این است که الگوی دلبستگی، میان مصرف مواد و میزان پاسخ در درمان نقش میانجی را ایفا می کند.

الگوهای شخصیتی نقش مهمی در وابستگی به مواد ایفا می کنند.

اشخاصی که دلبستگی ناایمن دارند، عواطف منفی، مکانیزم های شناختی رشد نیافته و تعارضات درونی – روانی بیشتری را گزارش می کنند.

در خانواده هایی که میزان تنش در حد بالایی وجود دارد، سبک های دلبستگی ناایمن در روابط بین اشخاص حاکم است و خطر ابتلا به بیماریهای روانی و سوء مصرف مواد هم بسیار بالا خواهد بود.

منابع فارسی:

1- بشارت، محمدعلي، ميرزماني، محمد و پورحسين، رضا (1380). نقش متغيرهاي خانوادگي در پديدآيي اختلال كاربرد نابجاي مواد. فصلنامه‌ انديشه و رفتار، سال هفتم، شماره‌ی 27، 52-46.

2- بشارت م ع، ميرزماني م ، پورحسين ر . نقش متغييرهاي خانوادگي در پديدآيي اختلالهاي مصرف مواد . مجله انديشه و رفتار، 1380 ؛ شماره 3، . صفحات 46 تا5.

3- دهقان، محمود (1382). بررسي رابطه بين سبكهاي دلبستگي، اعتياد و نيمرخ رواني افراد معتاد در مقايسه با افراد غيرمعتاد در استان بوشهر. پايان‌‌نامه‌ی كارشناسي ارشد رشته‌ی روانشناسي، دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي تهران.

4- شريفي، ماندانا. ( 1379 ). بررسي رابطه بين سبك هاي دلبستگي و انواع مكانيز مهاي دفاعي، پايان نامه كارشناسي ارشد. استاد راهنما دكتر بشارت، دانشگاه تهران.

5- غصاریان، فاطمه.(1379). بررسي ويژگي هاي روانشناختي و شخصيتي جوانان وابسته به مواد مخدر افيوني در شهر كاشان. فصلنامه علمى، پژوهشى فيض، 1383، شماره 29.

 

منابع انگلیسی:

1- Ainsworth MDS, Blehar MC, Waters E, Wall S, editors. Patterns of attachment: a psychological study of the strange situation. Hillsdale, NJ: Erlbaum, 1978.

 

2- Adolphs, R., Damasio, H., Tranel, D., Cooper, G., & Damasio, A.R. (2000). A role for somatosensory cortices in the visual recognition of emotion as revealed by three-dimensional lesion mapping. Journal of Neuroscience, 20, 2683–2690.

3- Beck AT. Cognitive models of depression. Journal of Cognitive Psychotherapy: An International Quarterly. 1987;1:5–37.

4-  Bowlby. J. (1969), "Attachment and Loss". Vol.L .London. Hogarth.

5- Bowlby J, editor. Attachment and loss: attachment. New York: Basic Books, 1969

6- Bowlby J, editor. Attachment and loss: Separation, anxiety and anger.New York: Basic books, 1973

7- Bowlby J, editor. Attachment and loss: sadness and depression. New York: Basic Books, 1980.

 

8- Cassidy J, Shaver PR, editors. Handbook of attachment: theory, research, and clinical application. New York: Guilford Press, 1999

 

9- Carlson, E, A & Sroufe, L. A. (1995). "Contribution of Attachment Theory To Developmental" New York: Wiley

 

10- Cooper, M. L., Frone, M. R., Russel, M., & Muder, P. (1995). Drinking to regulate positive and negative emotions. A motivational model use. Journal of Personality and Social Psychology, 69, 990-1005.

11- Chiron, C., Jambaque, I., Nabbout, R., Lounes, R., Syrota, A., & Dulac, O. (1997). The right brain hemisphere is dominant in human infants. Brain, 120, 1057–1065.

12- Davila J, Ramsay M, Stroud CB, Steinberg S. Attachment as vulnerability to the development of psychopathology. In: Hankin BL, Abela JRZ, editors. Development of psychopathology: A vulnerability-stress perspective. Thousand Oaks, CA: Sage; 2005. pp. 215–242.

13- Hankin BL. Childhood maltreatment and psychopathology: Prospective tests of attachment, cognitive vulnerability, and stress as mediating processes. Cognitive Therapy and Research. 2005;29:645–671.

14- Johnson V, Pandina RJ. Effects of the family environment on adolescent substance use, delinquency, and coping styles. Am J Drug Alcohol Abuse 1991;17:71-88.

 

15- Kaplan H, Sadock B. Synopsis of psychiatry. 9th ed, New York, Williams and Wilkins, 2002.

16- Kohut H, editor. The restoration of the self. Madison, CT: International University Press, 1992

17- Newcomb MD, Bentler PM. The impact of family context, deviant attitudes, and emotional distress on adolescent drug use. Longitudinal latent variable analyses of mothers and their children. Journal of Research in Personality 1988b;22:154-76.

 

18- Newcomb MD, Richardson MA. Substance use disorders. In: Hersen M, Ammerican RD, editors. Advanced abnormal child psychology. New Jersey: Lawrence Erlbaum Associates Publishers, 2000

 

19- Petraitis J, Flay BR, Miler TA. Reviewing theories of adolescent substance use: organizing pieces in the puzzle.Psychol Bull 1995;117:67-86.

 

20- Rinaman, L., Levitt, P., & Card, J.P. (2000). Progressive postnatal assembly of limbic-autonomic circuits revealed by central transneuronal transport of pseudorabies virus. Journal of Neuroscience, 20, 2731–2741.

 

21- Schore, A.N. (1997b). Early organization of the nonlinear right brain and development of a predisposition to psychiatric disorders. Development and Psychopathology, 9, 595–631.

 

22- Schore, A.N. (1998a). The experience-dependent maturation of an evaluative system in the cortex. In K. Pribram (Ed.), Brain and values: Is a biological science of values possible (pp. 337–358).

 

23- Schore, A.N. (1998b). Early shame experiences and infant brain development. In P. Gilbert & B. Andrews Shame: Interpersonal behavior, psychopathology, and culture (pp. 57–77). New York: Oxford University Press.

 

24- Wittling, W., & Pfluger, M. (1990). Neuroendocrine hemisphere asymmetries: Salivary cortisol secretion during lateralized viewing of emotion-related and neutral films. Brain and Cognition, 14, 243–265.

 

25- Wittling, W. (1997). The right hemisphere and the human stress response. Acta Physiologica Scandinavica, Supplement, 640, 55–59.

 

26- Wittling, W., & Schweiger, E. (1993). Neuroendocrine brain asymmetry and physical complaints. Neuropsychologia, 31, 591–608.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  راز داری از نگاه روانشناسی

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

راز به معنای سرّ است  ، یعنی پنهانی و پوشیدگی ، یعنی آن چه که باید در دل بماند یا به افرادخاص گفته شود به این می گویند راز .

روان‌شناسان رازداری را مخفی کردن عمدی اطلاعات از دیگران می دانند.  پس راز موضوعی است که یک‌نفر آگاهانه آن را از حداقل یک‌نفر دیگر پنهان ‌می کند.  راز داری دارای سه جنبه مهم  اجتماعی بودن، آگاهانه بودن و فعالانه بودن است .  جنبه اجتماعی راز داری یعنی اینکه  به واسطه آن اطلاعات خاصی از عده‌ای از افراد پنهان می‌شود و تنها گروه خاصی از افراد می‌توانند از آن آگاه شوند. از طرفی، فرد رازدار آگاهانه در مورد فاش نکردن رازی که می‌داند تصمیم می‌گیرد. در نهایت، شخصی که از رازی آگاهی دارد برای پوشیده نگه داشتن آن تلاش‌هایی می‌كند . مانند : پنهان کردن سرنخ‌ها، عوض کردن موضوع صحبت، دوری از رویارویی با افرادی که ممکن است موجب فاش شدن راز شوند، واپس زدن افکار واحساسات مربوط به راز، و  یا غلبه کردن بر میل به افشای راز.

روان‌شناسان رازها را به دو دسته تقسیم کرده‌اند:  رازهای شخصی و  رازهای مشترک. راز شخصی مطلب یا موضوعی است که فرد آن را از هر شخص دیگری پنهان می‌کند، اما راز مشترک موضوعی است که چند نفر از آن مطلعند. اما آن را از دیگران مخفی می‌کنند.

       روانشناسان چند عامل را  به عنوان انگیزه و هدف فرد از رازداری بیان می کنند :

  1. محافظت کردن از خود و زندگی اش است اینکه فرد از افشا شدن اسرارش برای دیگران ترس دارد. می ترسد مسیر زندگی اش ، شغلش ، آینده اش دستخوش اتفاقات زیادی بشود.
  2. ترس از تمسخر و تحقیر شدن : اینکه با این کار آبرو ی اش ، شخصیت اش ، حیثیت اش خدشه دارد شود.
  3. از طریق راز داری فرد به توانمندی خود در حفظ اسرار دیگران پی می برد .که چقدر آدم توانمندی است .
  4. فرد توان قدرت و کنترل خود را محک می زند . اینکه تا اندازه می تواند اسرار دیگران را فاش نکند.
  5. هم چنین فرد می تواند به استقلال و آزادی عمل در خود پی ببرد. اینکه نسبت به رفتارهای خود آگاهی دارد و آگاهانه به حفظ و نگهداری اسرار دیگران اقدام نموده است .
  6. می تواند بفهمد که چقدر امین دیگران بوده و برای دیگران  قابل اعتماد است. و این موجب افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس فرد می شود .
  7. و اینکه فرد می تواند به احساس تعلقش به دیگران پاسخ دهد. چقدر دیگران با او راحتند و او را در برخی زمینه های مهم زندگی از آن خود می دانند. واین موجب امنیت روانی و آرامش خاطر برای او خواهد بود.

اهمیت راز داری :

هر انساني در زندگي خويش، خواه ناخواه اسراري دارد كه بايستي در نگه داري آن كوشا باشد. برخي از اين اسرار مربوط به خودش و بعضی  مربوط به خانواده يا جامعه اوست. متاسفانه در عصر حاضر و در سالهاي اخير شاهد بي توجهي افراد نسبت به آبروي مردم در خصوص حفظ و حراست از اسرار و رازهاي شخصي و خانوادگي آنان در جامعه هستیم که موجب سست شدن پايه هاي اخلاقي در جامعه و خانواده ها شده است . شاهد هستيم كه برخي افراد يا به بهانه لذتي موقت و «ايجاد فضا و دقايقي شاد و مفرح» براي خود و دوستان خود،  با هدف نابود كردن شخصيت دیگران و بردن آبروي او اقدام به پخش  اسرار درونی و حتی پخش خصوصي ترين تصاوير و فيلم هاي شخصي افراد مي نمايند. که اين عمل، آثار مخرب گسترده اي را در جامعه ایجاد می کند  و باعث شيوع فضاي بي اعتمادي در ميان افراد مي شود. حضرت رسول(ص) می فرماید كه حرمت مومن از حرمت كعبه بالاتر است؟ با توجه به اين شرائط پرداختن به موضوع حفظ اسرار و آبروی دیگران به شدت احساس مي گردد. اسلام بر حفظ اسرار تأكيد دارد؛ زيرا اين امر، تمريني است براي حفظ آبروي خويش و پاسداري از رازهايي كه ديگران نزد شخص به امانت گذاشته اند.آنكه رازدار خويش نيست، نمي تواند اسرار ديگران را حفظ كند. ازسوي ديگر، شخصي كه در حفظ اسرارش، ناتوان يا نسبت به آن بي اعتناست، نبايد توقع داشته باشد كه مردم سر او را پوشيده نگاه دارند.

چه بسا انسان  بنا به شرائطی از بعضي اسرار ديگران آگاه شود، باید به این درجه از آگاهی برسد که  «آبرو» از هر سرمايه اي بالاتر است و با رازداري مي توان «آبروداري» كرد. آدمی به رازداری خویش، از هر کسی تواناتر و شایسته تر است و آن گاه که او سرّ دل می گشاید و تأکید می کند که این راز میان ما دو نفر بماند، چه بسا او نیز با دیگری همان راز را در میان نهد و تأکید ورزد که این راز میان ما دو نفر بماند. سپس این عمل سلسله وار ادامه یابد تا جایی که راز آدمی، آشکار و عمومی شود.

حفظ اسرار را بايد از خدا آموخت. خداوند بيش و پيش از هر كس، از اعمال و عيوب و گناهان بندگانش باخبر است، اما ... بردباري و پرده پوشي و رازداري او بيش از همه است. اگر خداوند، كارهاي پشت پرده و پنهاني بندگانش را افشا كند، آيا كسي با كسي دوست مي شود؟ اگر خداوند، «آن كارهاي ديگر » مردم را رو كند، براي چه كسي آبرو و حيثيتي باقي مي ماند؟

 از طرفی حفظ راز شخصي ، مقدمه اي براي رازداري ديگران است .

امام علی علیه السلام می فرماید:

کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را نیز حفظ کند.

رازداری در خانواده از پایه های اعتماد متقابل و بخش دیگری از مرزهای درون خانواده است. در خانواده رازداری از زمینه های سلامت و تعادل خانواده محسوب می شود و باز بودن خانواده و انتقال آسان اطلاعات از آن پذیرفته نیست. حفظ اسرار در خانواده در جنبه های مختلف حیاتی است. قرآن زنانی را که حافظ اسرار شوهران هستند مورد تمجید قرار داده و می گوید: «زنان درستکار... اسرار شوهران خود را حفظ می کنند» (نساء، آیه 34). مردان نیز نباید مسائل مربوط به روابط خصوصی خود را به سایرین انتقال دهند. بخش دیگر از اسرار خانواده مربوط به عیوب و نقائص زن و شوهر و فرزندان است. این اسرار باید پوشیده بماند خصوصا در مورد زن و مرد که باید لباس یکدیگر و به عبارتی پوشاننده عیوب هم باشند. عیب نمائی  اگر در مواردی که به منظور اصلاح آنها باشد مورد ندارد،  عیب نمائی ایراد نیست برای اصلاح و تغییر است  چون فضای زندگی ، فضای رشد و تغییر است عیب جوئی نازیباست.   ، علاوه بر اینکه نباید اسرار و عیوب خانواده به دیگران منتقل شود، خود محیط خانواده نیز باید عاری از بیان و شنیدن عیوب و اسرار دیگران باشد. از جنبه های دیگر حفظ اسرار در خانواده حتی عدم افشاء برخی ویژگیها و مزایای مثبت افراد به بیرون خانواده و حتی در مواردی به اعضای دیگر خانواده را شامل می شود. تعالیم اسلام توصیه اکیدی بر پوشاندن اسرار دارد و آشکار نمودن رازها را مذمت می کند (بحار، ج75). اگر اظهار ویژگی مثبت یکی از اعضای خانواده موجب بروز رفتار یا عواطف نابهنجاری مانند حسد در برخی دیگر شود، در این صورت نیز رازداری لازم است. در رابطه بین حضرت یوسف و برادرانشان این واقعیت روشن می شود (سوره یوسف، آیه5).

خویشتن داری و خموشی را     هوشمندان حصار جان دانند

گر زیان بینی از بیان بینی      ور زبون گردی از زبان دانند

راز دل پیش دوستان مگشای    گر نخواهی که دشمنان دانند

افشای راز :

راز، به اقتضای حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه  اگر آن را افشا کنیم  دیگر راز نمی شد.

گفته اند: غلامی طَبَق سرپوشیده ای بر سر داشت و خاموش و بی صدا در راهی می رفت. یکی از افراد، در راه به او برخورد و پرسید: غلام در این طَبَق چیست؟ غلام چیزی نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روی طبق کشیده اند چیست؟ غلام گفت: فلانی! اگر قرار بود که همه افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوش روی آن نمی کشیدند!

خامشی به که ضمیر دل خویش

با کسی گفتن و گفتن که مگوی

ای سلیم، آب ز سرچشمه ببند

       که چو پر شد، نتوان بستن جوی ( سعدی )

 

 

رازهای درونی افراد نیز همین گونه است. اگر آن را به این و آن بگویید، از «راز» بودن، می افتد.

با مردم بیگانه مگو راز دل خویش         بیگانه، دل راز نگهدار ندارد

راز فاش شده، مثل یک زندانیِ گریخته از زندان  است که بازگرداندنش به بازداشتگاه  و زندان  بسیار دشوار است. مانند تیری است  که از کمان رها شد و گلوله ای که از سلاح شلیک شد، دیگر به کمان و سلاح برنمی گردد. دیگر از اختیار تو بیرون رفته است. اگر تا آن لحظه، راز در گروگان تو بود، اینک تو در گرو آنی.

افشای اسرار، نشانه ضعف نفس و سستی اراده است. به عکس، «کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت شایسته و بایسته یک انسان را می رساند.  فاش كردن رازهاي خود و ديگران می تواند بیانگر پایین بودن عزت نفس فرد ویا اعتماد به نفس او باشد .  همچنین گاه حسادت و رقابت ناسالم نیز زمینه ساز افشای اسرار دیگران است .  

پیامدهای  افشای راز :

  1. افشای راز نزد دیگران و از دیگران، باعث ایجاد برداشت منفی از خود فرد نزد دیگران خواهد شد . زیرا هیچ کس از کسی که مدام راز دیگران را بیان می کند خوشش نمی آید. فردی که راز دیگری را بیان می کند خودش باعث می شود که اطرافیان با دیده ی تحقیر و به صورتی منفی به او بنگرند و کرامت ذاتی او زیر سوال خواهد رفت.

عادت بیمارگونه در فرد :  کسی که راز دیگران را برملا می کند به تدریج علاقمند می شود که رازهای بیشتری را بداند لذا در امور دیگران کنکاش می کند و این کنکاش و جستجو باعث عادت بیمارگونه و از دست رفتن اعتماد و جایگاه اجتماعی او در خانواده و جامعه می شود.

غافل شدن از خود :  انسان ها به میزانی که به بر ملا کردن راز دیگران و افشای اسرار مردم می پردازند از خودشان غافل می شوند و بدین وسیله فرصت های ارزشمندی را که می توانست صرف خودسازی و خودآگاهی برای رشدشود  در راه تلاش برای کنکاش و تحبسّس در امور دیگران، هدر می دهد. 

عوامل افشای راز:

امام علی علیه السلام: «کسی که در نگهداشتن راز خود ناتوان باشد، در حفظ راز دیگران توانا نباشد.» و یا «راز تو در بند توست. اگر آن را فاش کنی تو در بندش خواهی شد.» نسبت به دوست خویش هر مهربانی و هر خیرخواهی را می‌توانی، انجام بده؛ اما در یک امر محتاط باش: در نهایت اطمینان و اعتماد، اسرارت را به او نگو.»

برخی عوامل که به افشای رازها می انجامند، عبارتند از:

  1. پرحرفی: اشخاص پرحرف، بخاطر میل به سخن گویی و خودنمائی ، از هر دری سخن به میان می آورند و یافته های خویش را به دیگران انتقال می دهند. چنین کاری سبب پرده برداشتن از اسرار آدمی می شود.
  2. عقده حقارت: افرادی که کمبود شخصیتی دارند و احساس حقارت می کنند می کوشند تا با سخنانی جدید، نظر حاضران را به خود جلب و احساس حقارت خود را جبران کنند و بدین ترتیب، برخی رازها را برملا می سازند.
  3. دوستی و رفاقت: سومین انگیزه فاش سازی اسرار، دوستی ها و رفاقت هاست. شخص دانای اسرار باید توجه داشته باشد که مرز دوستی و رفاقت را از حریم اسرار پنهانی خویش جدا کند و نه تنها اسرار خود، بلکه اسرار شخصی دیگران را نیز در اختیار دوستانش قرار ندهد. حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

دوستت را بر آن مقدار از اسرارت آگاه ساز که اگر دشمنت هم آن را بداند، به تو زیان نرساند. شاید دوستت نیز روزی دشمن تو شود.

  1. احساساتی شدن و عصبانیت: یکی دیگر از عوامل افشای اسرار، صبر نکردن بر بدی هاست. بسیار اتفاق می افتد که فرد یا افرادی بر اثر ناراحتی از شخصی و سپس احساساتی شدن، اسراری را فاش می سازند، ولی پس از آن، دچار پشیمانی می شوند. بر این اساس، آنهاکه بازیچه احساسات نمی شوند و بر خشم خویش مسلط هستند، بر حفظ اسرار خود و دیگران تواناترند.

رازگشایی :

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است (حافظ ) 

زمانی که اسرار، نگفتنی است یا شنوای راز، محرم نیست، دل باید صندوق و نگاه دار باشد و از امانت خویش به بهترین صورت امانت داری کند و آن را به گاه ضرورت نیز جز به امانتدار نسپارد .

علی علیه السلام  می فرماید : سینه انسان عاقل، صندوق اسرار است».

یکی از ویژگی های پیامبر خدا، امانتداری و رازداری ایشان بود. او هرگز راز کسی را برملا و خیانت در امانت نکرد.

  1. گاهی در میان گذاشتن راز با کسانی که محرم اسرار هستند، موجب سبکی روح و آسودگی درون می شود.
  2. راز را تنها به اهل آن باید گفت.

بنابراین، آدمی باید مراقبت کند در اینکه چه می گوید و با که می گوید. آیا هر کسی شایستگی شنیدن همه گفته های او را دارد یا خیر؟ ممکن است کسی رازی را بشنود، آن گاه نه از سر دشمنی، بلکه به خاطر نداشتن ظرفیت درونی و آمادگی روانی برای  پذیرش آن سخن،  بطور ناخودآگاه و غیر ارادی به افشای آن بپردازد.

  • ویژگیهای کسی که قرار است راز خود را با او میان بگذاریم :
  1. قابل اعتماد بودن است. با فردی راز خود را درمیان بگذاریم که او را بشناسیم و به او اعتماد داشته باشیم در سایه اعتماد است که آدمی احساس امنیت روانی و عاطفی می کند.
  2. همحسی و همدلی را بلد باشد. بتواند درک درستی از شرائط من داشته باشد.و مرا خوب بفهمد.
  3. صبور و شکیبا باشد حوصله داشته باشد.
  4. ترسو نباشد.چون باعث کاهش اعتماد به نفس و تضعیف روحیه می شود .

               5 . صادق باشد ، دروغگو نباشد.                           

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :درمان مصرف موادواعتیاد  

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

اعتیاد یک بیماری است که در ایجاد آن عوامل مختلفی نقش دارد ، درمان اعتیاد هم شرائط خاص خودش را دارد . همه باید برای درمان آن کمک کنند. باید صبر و شکیبائی داشت چون اعتیاد یک بیماری مزمن است .

اگر خود بیمار درگیر اعتیاد و خانواده اش درک درستی از اعتیاد داشته باشند، به درمان درست اعتیاد کمک می کنند.

اکثرافراد برداشت غلط از مواد دارند. مثلاٌ این ماده فلان است . این ماده بدرد نمی خورد . توی این ماده خیلی چیزهاست.

هر چه مواد خالص تر باشد قدرت تخریب آن بیشتر است !!

 یا توبه گرگ مرگ است .خوش کرد که لعنت بر خودش باد ، چشم کور می خواست معتاد نشود .

یا کی گفته اعتیاد درمان دارد ، اعتیاد درمان ندارد .

هیچکس دلش نمی خواست معتادشود، همچنانکه هیچکس دلش نمی خواهد بیمار شود.

از طرفی هیچ درمان داروئی برای آمفتامین ها و حشیش وجود ندارد !!

درمان داروئی فقط برای بهبود علائم روانی مانند : بی خوابی ، خشم و عصبانیت است.

متادون درمان نیست!  فرصت درمان است ! فرصتی است برای فرد تا بتواند با درمان جایگزین از اثرات مستقیم مواد بر بدن و مغزش کاسته شود.

تقریباٌ  30درصد افراد واجد شرائط دریافت متادون هستند نه همه ی آنها .

متادون درمان جایگزین برای تریاک ، شیره ، هروئین و مسکن هاست .

اما خیلی افراد فکر می کنند همه ی افراد درگیر اعتیاد با متادون درمان می شوند.

از طرفی متادون کمک به درمان است !!

بسیاری از خانواده ها فکرمی کنند اگرفرد درگیر اعتیاد فقط متادون بگیرد ،درمانش کامل است.

در صورتی که متادون فقط 30% درمان را شامل می شود.درمان کامل و اصلی نیست. 

متادون یک نوع حصر شیمیائی است !!  که به فرد کمک می کند تا از مواد بیرون بیاید .

متادون کمک می کند تا اثراتی که مواد بر جسم و مغز باقی گذاشته است ؛را کم کند .

اما اعتیاد را اصلاح نمی کند ، چون اعتیاد یک پدیده ذهنی و روانی است .

درست است که با مصرف متادون اثرات مستقیم مواد برجسم و مغز کاسته شده و تدریجاٌ از بدن خارج  می شود.

نکته مهم که خانواده ها باید بدانند این است که :

درمان اصلی برای همه ی اشکال اعتیاد رواندرمانی است !!

مصرف هر نوع مواد دو جنبه بسیار مهم دارد :

1.اثرات مستقیم مواد بر جسم و مغز است .

یعنی فرد هر ماده ای که مصرف می کند ، بر جسم و مغزش تاثیر می گذارد.

2.اعتیاد است . که جنبه ذهنی و روانی دارد.

بنابراین مصرف متادون یا رفتن به کمپ فقط باعث می شود که فرد از مواد بیرون بیاید.  اما اعتیادش اصلاح نمی شود. بهمین خاطر پس از مدتی دوباره با کوچکترین مساله ائی برمیگردد.

پس در گام اول فرد درگیر مواد بطور مستقیم با اثرات مواد سروکار دارد !!

بنابراین قطع مصرف به رفع اثرات مستقیم مواد کمک می کند !!

یعنی اگر فردی مواد مصرف نکند، اثرات مستقیم مواد از جسم و مغزش خارج می شود.

اثرات برای هر ماده ای متفاوت است.

برای شیشه فرق دارد ، برای تریاک متفاوت است !

اثرات مواد تنوع بسیار زیادی دارد.

مانند : خواب آلودگی: معمولاٌ متادونی ها ، تریاکی ها ، آنهائی که  مسکن ها را مصرف می کنند، دائماٌ چرت می زنند . که به خاطر اثرات مستقیم این نوع از مواد است. هنوز هم خیلی ها به تریاکی ها می گویند چرتی .

پرحرفی: من فهمیدم که همسرم یا فرزندم دوباره لغزش کرده است ، چون یه ریز حرف می زند ، مغز آدم را می خورد .مانند : شیشه ایها  پرتحرکی:همسرم این روزها خیلی فرز شده است . لاغر شدن و کم اشتهایی: همسرم خیلی لاغر شده است ، اشتهائی به غذا ندارد ، شیشه و محرکها معمولا لاغری می دهد .

پرخوری: وقتی حشیش می زنیم اشتهای ما وا می شود .

تیره شدن لب و پوست ، حالت بهت زدگی ، گیجی ، فراموشی و حواسپرتی ،عصبانیت پرخاشگری

قطع مصرف هم عوارض دارد:

بیخوابی ( هروئین ، تریاک ، شیره)  لرز ( هروئین ، تریاک ، شیره) تهوع و استفراغ ، عرق ریزش، درد بدن

کم حرفی و کم تحرکی ، پرش عضلات ، تغییر صدا ، بی اشتهایی و...

علایم مصرف و قطع مصرف بین مواد مختلف مشترک یا گاهی کاملاً متضاد است.

برای نمونه : متادونی ها : پرخوابند!! شیشه ای ها : کم خوابند!!

نکته مهم :

با قطع مصرف مواد اثرات مستقیم آن معمولاً طی 1 تا 3 ماه برطرف می شوند.یعنی اگر کسی مواد مصرف نکند به تناسب نوع ماده مصرفی ، روش مصرف ،  سن و سال ، وضعیت جسمانی ، نوع تغذیه و مانند آن ظرف یک تا سه ماه اثرات مستقیم مواد از بدن خارج می شود.

اکثریت قاطع علائم مصرف مواد وقطع آن ظرف 1 تا 3 ماه برطرف می شود. حتی توهم و هذیانی که در  شیشه ای ها وجود دارد تاحدود زیادی برطرف می شود.

پس مرکز ترک به افراد درگیر کمک می کند تا با دریافت متادون اثرات مواد از بدن و مغز خارج شود.

اما درمان کامل نیست.

کمپ هم مانند مرکز ترک مواد به افراددرگیر مواد کمک می کند تا اثرات مواد از بدن و مغز خارج شود.

21 روز یا 28 روز  ماندن درکمپ علائم مصرف برطرف می شود .کمپ یک نوع حصر فیزیکی است!

کمپ سم زدائی است !! یعنی کمک می کند تا اثرات مستقیم مواد از بدن و مغز خارج شود.

اما 30% درمان و بهبودی است ! خیلی از خانواده ها فکر می کنند که اگر همسر یا فرزندشان کمپ رفته دیگر تمام است . خیال شان راحت است . یا تحت نظر فلان دکتر در مرکز ترک متادون / شربت می گیرد دیگر تمام است .

اشتباه نشود ، همه ی اینها یک قسمت از سه قسمت مهم درمان است .

 باز تاکید می شود  هم کمپ و هم متادون فقط کمک می کند تا اثرات مستقیم مواد از بدن و مغز خارج شود .

در کمپ به عبارتی اثرات مستقیم مواد برطرف می شود !! حشیش حافظه را مختل می کند . شیشه باعث خرابی مغز  و تخریب سلولهای مغزی می شود . اگر فرد مصرف نکند تا 95% ظرف سه ماه برگشت می کند.

تو این مرحله می توان بزور فرد را به کمپ برد تا تحت درمان متادون قرار داد .

اینجا خواست خود فرد تاثیرآنچنانی بر درمان ندارد، من نمی توانم اجازه بدهم فرزندم یا همسرم با مواد به خودش و خانواده اش آسیب برساند.

خیلی از خانواده ها یک باور اشتباه دارند که حتماٌ خود فرد باید بخواهددر این مرحله نیازی به خواست و تمایل فرد نیست حتی بزور هم می توان فرد را به کمپ برد یا تحت درمان قرار داد ، چون کمپ و یا متادون به رفع اثرات مستقیم مواد کمک می کند. اما کمک نمی کند که رفتار اعتیادی فرد اصلاح شود.

از طرفی:

هرچه سن مصرف مواد بالاتر باشد ، برگشت بهتر است !!

زیر 18 سالگی بخاطر شدت آسیب برگشت کمتر است !!چون مغز در حال رشد است مصرف مواد باعث اثرات تخریبی بیشتر می شود.

اما مهمترین بخش از پیامدهای مصرف مواد ،  رفتار اعتیادی است !! به راحتی ، قابل درمان نیست !!

گیر درمانگران همین جاست!! به جرات می توان گفت در بیش از 90درصد کمپها و مراکز ترک اصلا به بهبود و اصلاح رفتار اعتیادی توجه نمی شود و اصلا برایش برنامه ای ندارند.

 قسمت عمده مشکل که باعث می شود اعتیاد کنار نرود ، همین رفتار اعتیادی است!!

این دفعه مراجعه کننده ای داشتم می گفت : فرزندم  118 بار رفت  کمپ خوب نشد !! دوباره برگشت!!

عرض کردیم : کمپ حصر فیزیکی است!!  در کمپ فقط اثرات مستقیم مواد برطرف می شود !!! کمپ رفتارهای اعتیادی را اصلاح نمی کند !! متادون رفتارهای اعتیادی را اصلاح نمی کند!!

نکته مهم :  اعتیاد و رفتار اعتیادی یک یادگیری غلط است!

همه ی ما حس بد داریم ، اذیت می شویم .  در طول روز ممکن است  احساس ناامیدی ، خستگی ، غمگینی ، احساس شرم و....داشته باشیم .

راستی ما وقتی حس خوبی نداریم ، چه کار می کنیم ؟که حال مون بهتر شود!!

هر کس روشهای خاص خودش را دارد!!دوست شما بفرمائید چه کار می کنید ؟تا حس و حال تون بهتر شود؟

پس یک امر شخصی است ، نمی توان یک نسخه کلی پیچید .برای هر کسی فرق می کند مهم این است که یک اقدام سالمی را انجام دهیم تا حس و حال ما بهتر شود.

به نظر شما فرد معتاد  وقتی حالش خوب نیست چه می کند  تا حالش خوب شود؟

بیمار یاد می گیرد برای رفع ”حس بد“ به مواد پناه ببرد!!

اوائل می گوید هرموقع تریاک مصرف می کنم توپ ، توپم. یا وقتی ترامادول مصرف می کنم ، بی خیال می شوم ، غم و غصه فراموش می شود، شنگول می شوم . وقتی شیشه مصرف می کنم انرژی می گیرم !!

پس همزمان با سایر روشها از مواد هم استفاده می کند  اما با گذر زمان سایر راه های مقابله با احساسات منفی و ناخوشایند کنار گذاشته می شوند.

مواد اعتیادآور تنها پناهگاه معتادان می شود.یعنی سایر روشهای سالم مانند ورزش ، تفریح ، موسیقی ،در کنارخانواده بودن و ... جواب نمی دهد فقط مصرف مواد جواب می دهد.

پس فرد معتاد هر وقت حالش خوب نیست یک عادت ذهنی شرطی شده دارد ، و آن هم مصرف مواد است .

به همین خاطر ما می گوئیم اعتیاد یک یادگیری غلط است !!

خیلی از ماها هم یک عادت و یادگیری غلط در زندگی مون داریم : شنونده ی عزیز شما هر موقع سرتوت درد می کند به چی فکر می کنید به یک مسکن .

ساده ترین راه و آسان ترین راه را انتخاب می کنیم !! آیا واقعاٌ مسکن تنها راه حل برطرف کردن سردرد است ، آیا روشهای دیگری وجود ندارد .

فرد معتاد هم این چنین فکر می کند. همه ی اثرات مواد پاک می شود ولی یادگیری به این سادگی پاک  نمی شود !!

بنابراین یادگیری  غلط اگر درمان و اصلاح نشود ، باعث برگشت می شود !!

پس تنها راه اصلاح یادگیری غلط روان درمانی است !! برای نمونه: صدها راه و روش وجود دارد که فرد می تواند از طریق آنها دوپامین بیشتری آزاد کند و حس خوب پیدا کند !!نه با مصرف مواد.

مهمترین بخش از پیامدهای مصرف مواد و اعتیاد، رفتار اعتیادی است !! پس صِرف دور نگهداشتن معتادان از مواد مانند مصرف متادون و یا کمپ به بهبودی آنها از اعتیاد منجر نمی شود!! فقط از باعث می شود که اثرات مواد از بدن و مغز خارج شود. بنابراین تلاش برای دور ماندن از مواد تنها بخشی از بهبودی است. اما بر یادگیری های غلط دوران اعتیاد تاثیری ندارد.

چون یادگیری غلط با رواندرمانی امکان پذیر است ،

نکته مهم :

 فرد پس از بیرون آمدن از کمپ و یا یک ماه پس از درمان با متادون حتماٌ باید به یک روانشناس مجرب در زمینه اعتیاد برای رواندرمانی مراجعه کند.

از اینجا همکاری و همراهی فرد بیمار شروع می شود ، در این مرحله هست که خود فرد باید بخواهد.

چون در رواندرمانی به فرد یاد می دهند  هر موقع که حالش خوب نیست  روشهای مختلف و سالمی وجود دارد که می تواند بهتر از مواد حالش را خوب کند.

بنابراین با تمرین به فرد کمک می کنند تا راهی به غیر از مواد برای حل مشکلات و احساس خوب بودن است.

تنها اوست که می تواند این مهم را انجام دهد.

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  برای خود ارزش قائل شدن در زندگی  

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یکی از اصول مهم برای داشتن سلامت روان  احترام به خود است  یعنی آدمی برای خودش ارزش قائل باشد . خودش را با همه کاستی هائی که دارد بپذیرد و نگاه مثبتی به آینده داشته باشد . مسئولیت پذیرباشد .

یادمون باشه :

شما با هر نام و مقام ،  شکل ظاهری ،  نوع شغل و درجه عملی که باشید، نمی توانید ظاهر امر را معیار و ملاک احترام افراد قرار دهید. یعنی نمی توان خوش لباس بودن ، خوش تیپ بودن، خوش سخن بودن و غیره را تنها دلیل موجه  برای احترام بین افراد دانست .

بهمین خاطر مجاز نیستیم فرد ژنده پوش، فقیر با ظاهر نا خوشایند که لباس ، هیکل ، قد و قواره دلخواه ما را ندارد راتحقیر کنیم .

فراموش نکنیم :

معیار احترام هرفرد ، انسان بودن اوست. هرچند همه ی آدمها بخاطر انسان بودن شایسته ی احترام هستند. اگر ما چیزی برای ماندن، زنده بودن، حرکت کردن، امید داشتن، تحقق یافتن و انسان شدن داشته باشیم بی تردید خود را دارای ارزش می دانیم و برای دیگران نیز ارزش قائل هستیم .

اگر ما انسان قابل اعتمادی هستیم، احساس عزت می کنیم بی تردید برای دیگران نیز عزت و احترام قائل هستیم .

بیاد داشته باشیم  آنها ئی که برای دیگران احترام قائل نمی شوند  بدون شک خود، شخصیت  قابل احترامی ندارند .
از طرفی ضرورتی ندارد فضای  احترام را آنقدر زیاد کنیم که دیگران از آن سوء استفاده کنند و گاه آنقدر فتیله احترام را پائین بیآوریم که دیگران ما را فردی از خود راضی، مغرور، خودخواه تو جاه طلب، یکه تاز میدان، علم زاده و غیره قلمداد کنند.
فراموش نکنیم هر کسی که با او در ارتباط هستید بنحوی متوجه میشود که منشاء و نوع احترام قائل شدن شما چگونه است .
از اینرو انسان  باید نسبت به کارکردها و عملکردهای خود نگاه مثبتی داشته باشد ، در کنار توانمندیهایش  کاستی هایش را نیز بپذیرد .

 بشر بواسطه خصوصیات انسانی دارد قابل احترام می باشد

اگر خود را ارزشمند، قابل اعتماد و عزتمند یافتیم ،به دیگران می توانیم احترام قائل شویم
عامل اصلی اعتماد به نفس یا عزت نفس که باعث احترام بخود و دیگران  می شود بسته به عوامل متعددی مانند خودآگاهی  ، شناخت  ، تجارب، فرهنگ، هوش و مانند آن مربوط می شود .
چراکه  هر فردی در درون خود دارای صفات و ویژگیهائی است که بایستی آنها را باز شناسد. آن عوامل عبارتند از: احساسات، انتخاب ها، ارزش ها، نیازها، قدرت ها، ضعف ها، اهداف، ادراکات، رفتارها، نگرش ها
همه افراد در شکوفائی استعدادهای یکدیگر سهیم هستند و آغاز این رابطه باید با احترام متقابل یاشد. چراکه تصویر ذهنی ما از خودمان در بسیاری از موارد در اثر الگو سازی با بیرون از خودمان امکان پذیر می گردد پس اگر دیگران را ارزشمند قلمداد کنیم در حقیقت به رشد و تعالی خود و فرزندانمان کمک کرده ایم.
یادمون نره ب احترام به خود و دیگران علامت سلامت روانی و عزت نفس افراد است
اگر می خواهید روانی آرام بیابید، با دیگران همانگونه سخن بگوئید که دوست می دارید با شما آنگونه رقتار کنند .

 خلاصه آنکه یادمان باشه باارزش ترین چیزی که داریم زندگی است ، تا زندگی هست ، امید هم هست .

آسمانی و شادکام باشید

////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  تعهد و وفاداری در زندگی زناشوئی

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه:

تعهد و وفاداری از همان لحظه نخست عقد شکل می گیرد  و یکی از ارکان مهم زندگی زناشوئی است .

تعهد به این معناست که همسرتان را دوست بدارید و به روابط و پیوند زناشویی خود پای بند باشید.

 بدون تعهد هر رابطه ای سطحی ، ظاهری و بدون سمت و سو خواهد بود.

تعهد قید و شرط ندارد چراکه دوست داشتن زن و شوهر بدون قید و شرط است.

 تعهد منجر به امنیت روانی زن و شوهر می شود . یعنی فضای ارتباط باید به گونه ای باشد که وقتی زن به مرد فکر می کند احساس آرامش خاطر نماید. مرد به زن فکر می کند امنیت خاطر در او ایجاد شود.

فراموش نکنیم تعهد تعلق را به دنبال دارد.  یعنی زن این حس را در خود ایجاد می کند که متعلق به مرد است و مرد هم این حس که متعلق به زن هست.نه دیگری . 

تعهد و وفاداری : زوجین را به سمت عشق می کشاند.

 تعهد به رابطه ی زوجین هدفمندی می بخشد :

یک رابطه ای بدون تعهد در روابط زناشویی مانند قایق بدون سکان در اقیانوس است این قایق هیچ گونه اختیاری از خود ندارد که جهت و هدف خاص را دنبال کند .

- تعهد باعث می شود در رابطه زناشویی از خود مایه بگذارید .

تفاوت یک رابطه ی بدون تعهد و یک رابطه زناشویی با تعهد مانند تفاوت بین اجاره کردن یک خانه و خریدن خانه است . اغلب مردم به خانه یا آپارتمان اجاره ای توجه کمتری دارند . به محض خرید خانه چهارچشمی بچه ها و دوستان را می پایند که تا مبادا خط و خشی رویی دیوار خانه بیفتد .

هنگامی که به رابطه ای متعهد می شویم ، توجه و انرژی خود را به طرز عمیقی در آن سرمایه گذاری می کنید . چون به این رابطه احساس مالکیت دارید .

یادمان باشه تعهد باعث امنیت روانی در رابطه زناشوئی می شود :

در مثال خانه و آپارتمان : تصور کنید شما آپارتمان یا خانه را بدون اجاره نامه اجاره کنید : دائماً در تنش و اضطراب هستید که نکته صاحب خانه شما را بیرون کند .

بدون تعهد در روابط زناشویی زوجین احساس ناامنی می کنند. تعهد موجب امنیت روانی زوجین می شود .

  • یادمان نره تعهدو وفاداری آزادی می آورد :

برخی مردها متعهد بودن را معادل محدویت می دانند . مانند زن ذلیل بودن

در حالی که تعهد تاثیری بسیار متفاوت دارد .

متعهد از هرز رفتن انرژی روانی شما در جهت دیگر جلوگیری می کند .

به شما این امکان را می دهد که انرژی خود را روی یک نفر متمرکز کنید.

متعهد به شخص لایق ، شما را از لحاظ احساس آزاد می کند .

شما آزاد هستید تا خود را غرق رابطه تان کنید .

تعهد باعث می شود تا خود را رها کنید و تسلیم شویم و عشق بورزیم

 فراموش نکنیم تعهد و وفاداری همانند کارت ضمانت در روابط زناشوئی است . روابط زوجین را هنگام چالشها و دشواریها در مقابل آسیب بیمه می کند .

تعهد در سه دوره دشوار روابط زناشویی، زن و شوهر را کنار هم نگه می دارد!

بررسی های جامعه شناختی حاکی از آنست که حدود نیمی از طلاق ها در دو ، سه سال نخست ازدواج رخ می دهد چرا که بسیاری از زوجین در فاصله دو ، سه سال بعد از ازدواج به اهمیت انتخاب درست همسر پی می برند. از این رو اگر پای بندی به اصول ازدواج و تعهد و وفاداری محکم و استوار باشد این دوره گذر اما طولانی و سخت به راحتی پشت سر گذاشته می شود و به روابط زناشویی فرصت رشد و بالندگی می دهد.

هر ازدواجی در مقطعی از دوران خود با توقف رشد و فروکش کردن هیجانات روبرو می شود. و این فضا جو صمیمی خانواده را مختل می کند. تنها عاملی که به وسیله آن می توان زندگی را گرم و صمیمانه نمود تعهد و وفاداری به زندگی زناشویی است.

بسیاری از زوج ها در طول زندگی مشترک به دشواریهایی برخورد می کنند.فراز و فرودهائی دارند  برای مثال : شوهر ممکن است با مشکلات شغلی مواجه شود یا از نظر اقتصادی دجار ورشکستگی شود و زن تحت تاثیر این شرایط کلافه شود. احساس خستگی نماید. تعهد به عشق و مراقبت و توجه  می تواند ازدواج را در این دوران دشوار نجات دهد

 

//////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : راهکارهای تداوم زندگی مشترک

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

1- اولین گام دوست داشتن بدون قید و شرط است. ( همان تعهد است ) بدنه ازدواج باید عشق بدون قید و شرط باشد بقیه مسائل شاخ و برگ است . من همسرم را همین که هست می پذیرم و دوستش دارم. یکی از نشانه های عشق این است که محدودیت ها و نواقص همسرمان و نیز خودمان را بپذیریم. بذرهای عشق اگر در زمین حاصل خیز گذشت، کشت نشوند رشد نمی کنند. باید به این مسئله توجه کنیم که اشتباه کردن بدون اشکال است. با بخشودن اشتباهات و پذیرفتن نواقص زندگی قدرت خود را در دوست داشتن و عشق ورزیدن افزایش می دهیم.

یادمان نرود که بخشش هر کس، به اندازه ی عشق اوست. بخشیدن به ما فرصت می دهد تا بار دیگر عشق بورزیم و عشق بدهیم و عشق بگیریم.

فراموش نکنیم انسان هرچقدر برای عشق هزینه کند سرمایه گذاری کرده است .نتیجه اش اول به خودش بر می گردد.

2- توجه کردن است. راستی ما از 100 درصد توجهی که باید به همسرمان داشته باشیم چقدر به اوتوجه می کنیم.

چقدر پاسخگوی نیازهای روانی، عاطفی هم هستیم. چقدر برای هم وقت اختصاصی می گذاریم.وقتی که در آن پاسخگوی نیازهای روانی ، عاطفی هم باشیم ، در آن گیر نباشد . شکوه و شکایت نباشد.

مهمترین نیاز در انسان : نیاز به توجه است.

به عنوان یک مرد وقتی از محل کار به سمت منزل حرکت می کنم با چه حسی با چه فکری می خواهم  وارد منزل می شوم با این فکرکه چگونه با یک لبخند زیبا یا کلام قشنگ یا یک شاخه گل می توانم لحظات شاد و قشنگی را برای خودم و همسرم و فرزندم ایجاد نمایم. به عنوان یک زن وقتی در منزل حضور دارم آیا دنبال این هستم که چگونه می توانم فضایی قشنگ و زیبا و لحظات شادی را برای همسرم و فرزندم بوجود آوردم. فضای خانه مرتب است ، ظاهر آراسته ای دارم . چون زیبائی یک نیاز در انسان است . توجه کردن مستلزم وقت اختصاصی است. برای تداوم عشق و علاقه نخست باید زمان کافی برای با هم بودن و ابراز محبت داشته باشید.

3-مردان هنگام ورود به منزل زمان آمدن شان را اعلام نمایند . بنابر این هرچند خسته هستند احساس کنند در محیط رسمی و مهم وارد شده اند با سلام کردن و دست دادن از بروز خیلی از سوء تفاهم ها پیشگیری کنند . در موقع خروج نیز با یک خداحافظی ساده رفتنشان را اعلام کنند .

4-زنان در بدو ورود مرد به منزل از او استقبال کنند و در موقع خروج نیز همسر خود را بدرقه نمایند .

5- مردان هنگام ورود به منزل شرائط خلقی و روحی خود را اعلام دارند . مثلاٌ عصبانی هستم یا خوشحال هستم تا همسر تکلیف خود را بداند.

6-زنان در بدو ورود مردان شکوه و شکایت خود را بیان نکنند آن را به زمان مناسب موکول کنند .

7-مردان در بدو ورود انتقاد نکنند نکات مثبت را بیان کنند .

8-مردان و زنان برای خود و همسرشان ارزش قائل باشند ، زیبا ترین ، روشن ترین و جذاب ترین لباس خود را در منزل بپوشند . استفاده از آرایش و عطر و ادکلن در فضای منزل توصیه  می شود .

9-گاه مردان با هدیه مانند شاخه گل ، کادو هرچند جزئی وارد منزل شوند و زنان از این هدیه و کادو هرچند ناچیز استقبال کنند و نفس عمل را جدی بگیرند . نگویند بد سلیقه ، این چیه که خریدی.

10-یکی از جنبه های مهم ارتباط خوب گوش دادن است . همان گوش دادن فعال است که بیش از یک سوم ارتباط را تشکیل می دهد .

11-درک احساسات همسر خیلی مهم است . وقتی که زن راجع به احساسات خودصحبت می کند دوست دارد خودش را تخلیه کند . نیاز دارد با کسی که او را دوست دارد حرف بزند . زمانی که اظهار بیماری می کند نیاز دارد که به او توجه شود و مرد نشان دهد که سلامتی و بیماری زنش برای او مهم است . گاه مرد احساس می کند که زن ، شوهر خود را مسئول ناراحتی خود می داند و می خواهد اورا سرزنش کند .در حالی که شکوه زن با قصد سرزنش نیست.زن باید نشان دهد که چون همسرش را دوست دارد می خواهد با او صحبت کند .

12-اگر سر موضوعی جر و بحثی صورت گرفت و مرد سکوت کرد دیگر آن را دنبال نکنید و ادامه ندهید .یا آن را به زمان دیگری موکول کنید .

13-شناخت کیفیت حسی همسر است . آیا نسبت به کیفیت حسی همسرم شناخت دارم. آیا می دانم، همسرم شنیداری ، دیداری، رفتاری یا لمسی است.

اغلب مردان یا زنان به یکی از حالتهای دیداری (بصری) ، سمعی (شنیداری) یا لمسی گرایش بیشتری دارند.

شناخت این حالات در همسرتان به کیفیت رابطه زناشویی و ایجاد صمیمیت کمک زیادی می کند. از این رو با هر تیپی باید براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد.

یک مرد دیداری را در نظر بگیرید که هر روز یا هر هفته برای همسرش گل و هدیه می خرد او را به مکانهای زیبا می برد با خود می پندارد که به همسرش ابراز علاقه می کند، غافل از اینکه همسرش سمعی (شنیداری) است و بیشتر مایل است همسرش با او صحبت کند و با کلام و سخن به او بگوید که دوستش دارد.

از این رو عدم شناخت کیفیت حسی همسر و نادیده انگاشتن آن به رابط زناشویی آسیب می زند.

هر مردی و هر زنی می خواهد ابراز محبت و صمیمیت کند اما براساس کیفیت حسی خود آن را ابراز می کند که ممکن است برای دیگری قابل درک نباشد در چنین فضایی صمیمیت اتفاق نمی افتد.

لذا یکی از شرط های مهم برای نفوذ به دنیای طرف مقابل و صمیمیت با او، شناسایی کیفیت احساس طرف مقابل و عمل به آن است .

- همسران دیداری (بصری ) : افراد دیداری به رفتار ها، ظاهر ها و هر آنچه از ما به چشم می آید بیشتر توصیه می کنند. اینکه رفتار ما چقدر محترمانه است . آیا به احترام شان بلند می شویم ؟ آیا چهره مان از دیدشان شاد است ؟ آیا لباس هایمان تمیز است؟ بصری ها عاشق گل اند، دوستدار هدیه اند، به کاغذ کادو و هدیه علاقمندند. به اینکه از دید دیگران چگونه اند ، خیلی اهمیت می دهند . دیداری ها ، تصویری اند . ( سریع تر صحبت می کنند ، از حرکات دست بسیار استفاده می کنند. )

همسران سمعی ( شنیداری ) :

شنیداری ها به گفتار ما توجه دارند، به تحسین ها، تقدیرها ، تشکرها، به آنچه پشت سرشان گفته شده، اعم از کنایه ها، طعنه ها، اظهار علاقه گفتاری، جمله ی دوستت دارم ، کلام شیرین ، لحن زیبا، موسیقی و آهنگ خوش صدا و...

یک تحسین و تمجید برای همسر سمعی، هزار مرتبه بیشتر از یک شاخه گل ارزش دارد. یک دوستت دارم صدها بار نسبت به یک شاخه گل بیشتر می ارزد.

اگر همسرتان سمعی است ، به گفتارش بیشتر گوش دهید . برای سمعی ها، احترام کلامی مهمتر از احترام رفتاری است . تند صحبت کردن با آنها بی ادبی تلقی می شود.

همسران لمسی : لمسی ها بسیار نرم و لطیف و ملایمند . آنقدر که به نظر برخی ها شل و ولند . لمسی ها با آنچه با دست وتن حس می کنند میانه ی گرمی دارند. دستان افراد لمسی را باید به گرمی فشرد و دست تحسین و صمیمیت بر پشت تان زد ، آنقدر با نوازش کردن می تواند محبت را به لمسی ها ابراز کرد که با هدیه دادن و گفتن دوستت دارم نمی توان.

14- استفاده از واژه های قشنگ و زیباست.کلام بار روانی دارد، بار عاطفی دارد. چقدر از کلام و لحن زیبا در فضای ارتباط با همسرمان استفاده می کنیم.

واژه های قشنگ: مانند تو عشق منی ، تو وجود منی ، من عاشقت هستم، من دوستت دارم، من به همسر خوبی مثل تو افتخار می کنم، تو بهترین همسر دنیایی و .. شده در طول هر روز یک پیامک زیبا حاوی پیامهای زیبا برای همسرمان بفرستیم . حتی اگر پاسخ هم ندهد اثرش را گذاشته است . 

15- فرهنگ تشکر در فضای زندگی: از همسرتان بخاطر زحماتی که در زندگی مشترک می کشد، تقدیر کنید. به همسرتان بگویید همسرم از اینکه برای پیشرفت و خوش بختی زندگی ما تلاش  می کنیم. از شما متشکرم.

به تناسب نوع شغل و فعالیت از زحماتش تشکر کنید. بخاطر فعالیت های روزانه و کار در منزل از وی تقدیر کنید.

16- فرهنگ عذر خواهی: گاه لازم است بخاطر برخی مسائلی که در زندگی مشترک از جانب شما متوجه همسرتان می شود از وی عذرخواهی کنید. همسرم بخاطر رفتار دیشب از شما عذرخواهی   می کنم. از اینکه نتوانستم بهنگام در منزل حضور یابم شرمنده ام. از اینکه امروز غذا باب دل شما در نیامد، عذرخواهی می کنم.

* فرهنگ تشکر و عذرخواهی نشانه رشد است نشانه بالغ بودن فرد است نه کوچک شدن و تحقیر شدن.

 17- توجه به آراستگی ظاهر : زیبایی و آراستگی ظاهر : یک نیاز روان شناختی است. زیبایی پدیده ای سطحی است اما زشتی تا عمق استخوان نفوذ می کند. افرادیکه سال های زیادی از ازدواج شان می گذرد احساس می کنند که دیگر لزومی ندارد ، ظاهر خود را برای همسرشان آراسته نمائید. آراستگی ظاهر فقط مختص زنان نیست. آراستگی مرد برای زن نیز مهم است.

18- تفریح مناسب: انجام فعالیت های سرگرم کننده و مسرت بخش یکی از عوامل سرنوشت ساز در خوش بختی زوجهاست. اوقات پرنشاطی که زن و شوهر در کنار یکدیگر به تفریح و خوشگذرانی    می گذرانند منجر به ارتباط صمیمانه در فضای زندگی می شود.

19- خلق لحظات شاد و قشنگ در فضای زندگی ، فضائی که در آن فقط شادی و نشاط باشد.

20- با هم خندیدن : بزرگی می گوید دنیا برای مرد یک لبخند است و یک لبخند برای زن دنیایی است. یک شوخی بهنگام و مناسب می تواند مجادله احتمالی را به سرعت به لحظات خنده آور تبدیل کند.  اگر به طور خیلی جدی در حال بحث کردن با یکدیگر باشید گفتن حرف با مزه می تواند از شدت تنش جو بکاهد. انجام یک کار احمقانه یا شوخی نابجا موجب وخیم تر شدن اوضاع خواهد شد.

- به اشتباه خود بخندید.     

- هیچ گاه اشتباه همسرتان را به باد تمسخر نگیرید. این کار موجب شدت یافتن دعوای شما می شود.

21-  با هم تنها بودن : اگر زن و شوهر ها ، زمانی را به تنها ماندن در کنار یکدیگر اختصاص ندهند به طور طبیعی از یکدیگر دور می شوند. به دنبال سرگرمی جدیدی باشید، با هم پیاده روی کنید. برای صرف ناهار در مکانی با یکدیگر قرار بگذارید.

22.محبت کردن است. زن محور عاطفه و محبت است. همواره محبت و مهربانی زن، دل مرد را می رباید و هم چنین محبت و علاقه ی مرد از یاد زن هرگز فراموش نمی شود. محبت جسمانی : ناز و نوازش در فضای زندگی خیلی مهم است.

عشق و صمیمیت در سه دوره دشوار روابط زناشویی، زن و شوهر را کنار هم نگه می دارد؟

1- در خلال دو یا سه سال نخست ازدواج:

بررسی های جامعه شناختی حاکی از آنست که حدود نیمی از طلاق ها در دو ، سه سال نخست ازدواج رخ می دهد چرا که بسیاری از زوجین در فاصله دو ، سه سال بعد از ازدواج به اهمیت انتخاب درست همسر پی می برند. از این رو اگر پای بندی به اصول ازدواج و تعهد و وفاداری محکم و استوار باشد این دوره گذر اما طولانی و سخت به راحتی پشت سر گذاشته می شود و به روابط زناشویی فرصت رشد و بالندگی می دهد.

2- در دوران هیجانات فروکش کرده:

هر ازدواجی در مقطعی از دوران خود با توقف رشد و فروکش کردن هیجانات روبرو می شود. و این فضا جو صمیمی خانواده را مختل می کند. تنها عاملی که به وسیله آن می توان زندگی را گرم و صمیمانه نمود تعهد و وفاداری به زندگی زناشویی است.

3- در خلال دشواری ها و سختی ها :

بسیاری از زوج ها در طول زندگی مشترک به دشواریهایی برخورد می کنند.فراز و فرودهائی دارد . برای مثال : شوهر ممکن است با مشکلات شغلی مواجه شود یا از نظر اقتصادی دجار ورشکستگی شود و زن تحت تاثیر این شرایط کلافه شود. احساس خستگی نماید. تعهد به عشق و مراقبت و توجه می تواند ازدواج را در این دوران دشوار نجات دهد.

توصیه های پایانی :

  • اگر زن و شوهر : نیازهای هم را بشناسند و پاسخگوی نیازهای روانی، عاطفی جسمانی هم باشند. خلائی وجود ندارد که فرد دیگر بخواهد پاسخگوی آن باشد.
  • زن و شوهر اگر برای توسعه عشق هر چقدر هزینه کنند اول خودشان برخوردار می شوند. در واقع هزینه نسبت سرمایه گذاری است.
  • زن و شوهر باید عشق خود را مدیریت کنند نه اینکه مالکیت عشق داشته باشند.

مالکیت عشق : آفت رابطه زندگی زناشویی است.

مالکیت : کنترل و محدودیت ایجاد می کند. در مالکیت عشق زن تمام وجود مرد را برای خود می خواهد. مرد تمام وجود زن را برای خود می خواهد . این نگاه باعث کنترل می شود. زمینه ساز سوءظن و سوءتفاهم می شود که موارد بسیاری را در فضای زندگی زوجین امروزی شاهد هستیم.

زن و شوهر باید بدانند ماهیت عشق واقعی تمرکز است. هیچ مردی یا زنی نمی توانند همزمان عاشق دو نفر باشد. فقط می تواند به یک نفر عشق بورزد.

همه ی زوجین می توانند توانمند شوند یعنی آنی شوند که از آنها انتظار می رود. منتهی یک اتفاق باید بیفتد و آن اصل تغییر است. بنابراین لازمه توانمندشدن تغییر است.

هیچ چیز نمی تواند مانع توانمند سازی یا تغییر فرد شود الا خود فرد.

از طرفی هیچ وقت برای تغییر دیر نیست. هیچ وقت برای شروع دوباره برای موفقیت دیر نیست.

بررسی های جدید علمی می گوید: استان هر چیزی را تجربه کند در سلولهای مغزی اش تغییر ایجاد می شود. از این رو هر لحظه تولدی دوباره است.

عشق سپیده دم ازدواج و ازدواج شامگاه عشق است.

زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود است ، تا که این پنجره باز است : آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، محبت با ماست . فرصت بازی این پنجره را دریابیم .

آسمانی و شادکام باشید

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع : عشق واقعی و کامل

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

عشق : همانند یک مثلث است که سه ضلع یا زاویه دارد : ضلع تعهد : این ضلع بعد شناختی عشق است. یعنی اینکه زوجین بر پایه آگاهی و شناخت دست به انتخاب زده و به این رابطه پای بند هستند و برای رشد خود و همسرشان تلاش می کنند تا بر استحکام این رابطه بیافزایند.

دومین ضلع یا زاویه مثلث عشق : صمیمت است که بعد رفتاری و عاطفی عشق است. زن و شوهرپاسخگوی نیازهای روانی ، عاطفی هم باشند . . رابطه عمیق و صادقانه با هم داشته باشند. فضای شادی را برای خود و همسر ایجاد نمایند.

سومین ضلع یا زاویه مثلث عشق : میل/ هوس است که بعد هیجانی و جسمانی عشق است که سرجای خود انگیزه های برای ایجاد عشق است .تنها در عشق کامل و سالم است که این زاویه ها با هم هماهنگ هستند.

به عبارت دیگر : بهترین عشق مانند یک مثلث متساوی الاضلاع است.

تعهد : عمود خیمه عشق است. به این شکل توجه فرمائید . اگر این زاویه را برداریم. مثلث: به شکل پاره خط در می آید. یعنی رابطه خطی می شود.یک سوی آن صمیمیت و سوی دیگر آن میل/هوس است. فضای ارتباط بین بیشتر دختران و پسران در جامعه مااز این جنس است . از این رو هر چیزی مانند یک میل قوی تر یا صمیمیت بیشتر آن را می شکند.نقطه آسیب اینجاست که عدم پای بندی در

این مرحله صورت می گیرد و یک میل یا صمیمیت بیشتر در فضای ارتباط بین فردی توجه زن یا مرد را بسوی خود فرا می خواند .

در گذر زمان : این مثلث و اضلاع آن ممکن است دچار تغییر شود.

چون ازدواج نیمه پنهان و نیمه آشکار دارد. 3/1 آن در ابتدای ازدواج و 3/2 آن بعد از ازدواج و در گذر زندگی خودش را نشان می دهد.

اگر این اجزا با هم هماهنگ نباشند: چرخه زندگی می تواند تعهد، صمیمت و میل را از بین ببرد.

سئوالات مربوط به مقوله عشق :

1.اینکه عشق بصورت آرام و تدریجی شکل می گیرد یا بصورت ناگهانی ؟

عشق می تواند هم بصورت ناگهانی بروز کند هم بصورت آرام و تدریجی در فضای زندگی .

گاه عشق آتشین است مانند کاغذ هم زود شعله ور می شود هم ممکن است شعله زیادی هم داشته باشد و هم زود خاموش شود .ولی عشقی که در جریان زندگی و بصورت تدریجی شکل می گیرد مانند کنده است درست است که دیر آتش می گیرد ولی دیر هم خاموش می شود .

2.اینکه فرد اول عاشق می شود بعد فکر میکند یا اینکه اول فکر میکند و بعد عاشق می شود؟

افراد هیجانی معمولاٌ اول عاشق می شوند و بعد فکر می کنند در حالی که افراد منطقی اول فکر می کنند بعد عاشق می شود . چون در عشق واقعی سنجش وجود دارد.معیارهای انتخاب دیده می شود .

3.گاه زن و شوهر در دایره حمله و ضد حمله گرفتار می شوند می خواهند حتماٌ یکی در این رابطه برنده باشد و طرف مقابل بازند ه باشد .

4.گاه خطاهای شناختی مانند ذهن خوانی ، منفی نگری و فاجعه آمیز تلقی کردن شرائط ممکن است منجر به دشواری در روابط زناشوئی شود .

5.وقتی در فضای روابط زناشوئی گیر وجود دارد گیر دوسویه است . مرد باید ببیند که گیرش با همسرش کجاست و زن باید بفهمد گیرش با شوهرش کجاست وهریک از همانجا اقدام کنند .

راههای ایجاد صمیمیت در روابط زناشویی :

اولین گام برای ایجاد صمیمیت در روابط زناشوئی ، خودآگاهی است . تا من نسبت به درونیات خود، آگاهی پیدا نکنم  ، احساسات و عواطف مثبت و منفی خود را نشناسم ، چگونه می توانم این احساسات را برای همسرم بازگو کنم . ( می گویند سخن وقتی از دل برآید بر دل می نشیند) انسان وقتی با خودش غریبه و بیگانه باشد چگونه می تواند احساسات قلبی خود را با همسرش درمیان بگذارد.

خلاصه آنکه اگر می خواهید با همسرتان صمیمی شوید قبل از هرچیز باید خودت را بشناسی و به عبارتی با خودت صمیمی باشید.

- دومین گام برای ایجاد صمیمیت در روابط زناشوئی شناخت نیازهای جسمانی ، روانی و عاطفی زن و شوهر در فضای روابط زناشویی و پاسخگویی بهنگام به آنهاست . در فضای روابط زناشوئی خیلی از زنها نمی دانند که مردانشان از آنها چه می خواهند ، هم چنین خیلی از مردها نمی دانند زنانشان از آنها چه می خواهند .از این رو شناخت نیازهای همدیگر یک اصل مهم در روابط بین زن و مرد است .

یادمان نره رفتارهای انسان بر پایه نیازهایش شکل می گیرد و ماهیت نیاز در انسان پاسخگیری است . یعنی زن و شوهر نمی توانند به نیازهای طبیعی شان پاسخ ندهند. چون تبدیل به آسیب و مشکل می شود و رابطه زناشویی را دستخوش اختلال می کند نیازهای طبیعی در انسان و در فضای روابط زناشویی سطوح متفاوتی دارد . اگر تصویر بردار محترم این تصویر را از نزدیک نشان دهند این تصویر بنا یا ساختمان نیاز را در روابط زناشوئی نشان می دهد که به آن مثلث نیاز می گویند. 

اولین سطح نیاز در این مثلث که فضای زیادی را بخود اختصاص داده است نیازهای جسمانی است . یعنی فضای روابط زناشویی باید به گونه ای باشد که زن و شوهر بتوانند نیازهای جسمانی خود را شناسایی نموده و بهنگام به آن پاسخ دهند. نیازهای جسمانی مانند خورد، خوراک، پوشاک، مسکن ، آب ، غذا، ماشین و .. است. مردی که دغدغه معاش زندگی روزمره دارد و نمی تواند پاسخگوی نیازخانواده اش باشد ذهن او اساساٌ حول این مسئله می چرخد ، این موضوع می شود اولویت اول زندگی اش ، تمام انرژی او صرف تامین این نیاز می شود .از این رو این موضوع می تواند پیامدهای روانی زیادی را برای ایشان و همسرش ایجاد کند .در چنین فضائی صمیمیت رشد نمی کند . برای مردان 80- 70 % مهمترین بخش زندگی شان کارشان است ، در آمد شان است ، اقتصاد است .و برای زنان 80- 70 % مهمترین بخش زندگی شان خانواده است . بنابراین درک درست همسر در مدیریت اقتصادی و مالی خانواده می تواند به آرامش و ایجاد صمیمیت کمک کند .

 از طرفی برخی از افراد ساختمان زندگی و روابط زناشوئی شان فقط همین یک طبقه را دارد نگاهشان به زندگی فقط جسمانی است . خانم من هیچ مشکلی ندارد، همه چیز براش فراهم است و هیچ چیز کم و کسر ندارد. نمی دانم چه اش هست . در چنین فضایی صمیمیت رشد نمی کند . غافل از اینکه ساختمان نیاز طبقات دیگری نیز داردکه از جنس احساس ، عاطفه و شناخت است .

دومین سطح نیاز در روابط زناشویی : نیاز به امنیت روانی است . یعنی فضای روابط زناشویی باید بگونه ای صمیمانه باشد که وقتی زن به مردش فکر می کند احساس آرامش روانی بکند و بر عکس مرد به زنش فکر می کند امنیت خاطر در او ایجاد شود.امنیت خاطر در سایه شناخت، اعتماد و صمیمیت ایجاد می شود . تا مرد در کنار همسرش احساس امنیت و آرامش نکند چگونه می تواند احساسات و عواطف قلبی خود را برای زنش بیان کند . از این رو نیازهای ایمنی اگر ارضا نشوند آرامش را از فضای روابط زناشویی می گیرد. و بجای صمیمیت پرخاش گری ، بدبینی، حساس بودن ، زودرنجی و مانند آن برفضای روایط زناشوئی سایه می اندازد.

سومین سطح نیاز در روابط زناشویی : نیاز به محبت وتعلق پذیری است .

شاعر می گوید : گر در یمنی ، چو با منی، پیش منی        گر پیش منی، چو بی منی، در یمنی

پاسخگویی مناسب به این نیاز مهم روان شناختی : می تواند فضای روابط زناشویی را صمیمانه تر سازد.  روزی چند بار به تناسب کیفیت حسی همسرم به او می گویم که دوستت دارم ، تو وجود منی ، تو عشق منی ، من به همسر خوبی مثل شما افتخار می کنم ، ( یادمان نره کلام بار روانی و احساسی دارد )یا بمناسبت سالگرد ازدواج برای همسرمان کادو یا هدیه ای بخریم .در چنین فضایی است که مرد به این نکته مهم می رسد که متعلق به فرد دیگری است بنام زن و زن متعلق به فرد دیگری است بنام مرد . در چنین فضائی صمیمیت رشد می کند . وقتی فضای روابط زناشوئی مبتنی بر محبت و علاقه نباشد و زن و شوهربه شنیدن حرفهای هم علاقمند نباشتد نمی توانند احساسات درونی خود را برای همدیگر بیان کنند.کدام زن یا مرد است برای کسی که علاقه ای به شنیدن حرفهای طرف مقابلش ندارد صحبت کند .

گوش دادن برای ایجاد صمیمیت خیلی مهم است . یادمان نره خوب گوش دادن ( گوش دادن فعال) بیش از 1/3 یعنی 38% ارتباط را تشکیل می دهد .

در چنین فضایی است که یک من هست که به یک تو می رسد و این من و تو کنار هم می مانند و جذب همدیگر می شوند و تبدیل به ما می گردند.

- چهارمین سطح نیاز در ایشان و در روابط زناشویی نیاز به احترام و توجه است . شاید مهمترین نیاز روانی، عاطفی در انسان و در روابط زناشویی نیاز به توجه باشد . راستی من در فضای روابط زناشوئی چقدر به همسرم توجه دارم ، چقدر برایش وقت می گذارم .وقت اختصاصی که در آن گیر نباشد ، دارم ، ندارم نباشد . صفا و صمیمیت باشد . لحظات شاد و قشنگ باشد .  هرچقدر ما برای همسرمان وقت بیشتری بگذاریم صمیمیت بیشتری در روابط زناشوئی ما ایجاد می شود . 

 پنجمین نیاز در روابط زناشویی نیاز به زیبایی است . زیبایی و آراستگی ظاهر : یک نیاز روان شناختی است. زیبایی پدیده ای سطحی است اما زشتی تا عمق استخوان نفوذ می کند. افرادیکه سال های زیادی از ازدواج شان می گذرد احساس می کنند که دیگر لزومی ندارد ظاهر خود را برای همسرشان آراسته نمایند. آراستگی ظاهر فقط مختص زنان نیست. آراستگی مرد نیز برای زن مهم است

هم چنین نظم و انضباط و آراستگی در فضای خانه و خانواده ، دکوراسیون منزل ، چینش لوازم ، رعایت نظافت و پاکیزگی و .. درر ایجاد صمیمیت بسیار مهم است .

 ششمین سطح نیازدر فضای روابط زناشویی نیاز به دانستن و کشف کردن است. فضای روابط زناشویی باید فضای کشف و شناخت باشد . هرچقدر مرد یا زن نسبت به دنیای خود شناخت بیشتری پیدا کنند،در فضای ارتباط راحت تر می توانند دنیای طرف مقابل را بشناسند. اما در بسیاری از موارد مردان و زنان نه تنها نسبت به دنیای طرف مقابل بلکه نسبت به دنیای خود نیزآگاهی و شناخت کافی ندارند. در چنین شرائطی ایجاد فضای امن برای بروز احساسات و عواطف و صمیمیت دشوار است .   

 هفتمین سطح نیازدر فضای روابط زناشویی نیاز به خوشکوفایی و رشد است . عرض کردیم که صمیمیت تعیین کننده میزان رشد در روابط زناشوئی است . هرچه فضای روابط زن و مرد صمیمی تر باشد رشد بیشتر است .  در چنین فضایی اگر همه این نیازهای جسمانی ، روانی و عاطفی ( نیازهای طبقات پایین) سر جای خود ارضا شوند و بدان آنها پاسخ داده شود.رشد و شکوفائی صورت می گیرد. از این رو تعداد افرادی که به این طبقه می رسند چنین زیاد نسیتند .

در رابطه زناشویی توصیه می شود که مرد برای رشد زن و زن برای رشد مردش تلاش کند. چراکه خودشکوفایی رشد دادن و رشد نمودن است .

 

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

موضوع :  چالشهای زندگی مشترک

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه :

1.آیا تا کنون از خودمان پرسیده ایم که چرا برخی از خانواده ها زندگی را با شادکامی ، عشق و صمیمیت می گذرانند در حالی که بعضی دیگر در روابط زناشویی با دشواری و سردرگمی مواجه هستند؟

2.چگونه است که بسیاری از خانواده ها به رغم مشکلات اقتصادی و اجتماعی معمول زندگی روزمره احساس رضایتمندی در روابط آنها وجود دارد در حالی که گروهی دیگر با برخورداری از همه گونه امکانات مادی و رفاهی در گردابی از مشکلات زندگی غوطه ورند؟

3.براستی چرا بنیان مقدس خانواده در جامعه ما، سست و ضعیف شده است؟

4.چرا آمار طلاق در جامعه ما رو به افزایش است؟

5.چرا زن و شوهر در زیر یک سقف زندگی می کنند نزدیک هم هستند، اما خیلی از هم دورند؟ به یک نقطه توقف رسیدند و طلاق روانی، عاطفی بین آنها وجود دارد؟

6.چرا زن و شوهر پاسخگوی نیازهای روانی ، عاطفی هم نیستند ؟

7.چرا عشق دچار روزمرگی شده و زوجین بهم عشق نمی ورزند ؟

8.و پرسشهای بسیار دیگر....

9.به راستی ریشه این همه اختلافات زناشوئی در کجاست؟

شاید پرداختن به موضوع برنامه ی امروز پاسخگوی بخش کوچکی از این سئوالات باشد.ریشه بسیاری از این مسائل و اختلافات زناشوئی در شناخت من مرد از دنیای خودم و از دنیای طرف مقابل است .

چالشهای زندگی مشترک :

 ازدواج عملکرد زن و مرد درجاده زندگی است ، ازدواج همراهی زن و شوهر برای چندین دهه است . زندگی مشترک در مسیر عملکرد خود، در مسیر همراهی زن و مرد  با هر درصد تفاهم با 4 مساله و چالش روبروست :

1.ایجاد اعتماد و تداوم آن : زن و شوهر چندین سال در کنار هم زندگی می کنند، اما       نمی توانند فضای اعتماد ایجاد نموده و آنرا حفظ کنند. از این رو سوءتفاهم و کنترل بررفتارهای یکدیگر وجوددارد.  فراموش نکنیم اعتماد در سایه شناخت و آگاهی شکل می گیرد. زن و شوهر چند سال در کنار هم زندگی می کنند اما نتوانستند صفات و ویژگی های هم را کشف کرده و بشناسند. بسیاری از زنان  علیرغم چند سال زندگی در کنار همسر نمی دانند مردانشان از آنها چه می خواهند. بسیاری از مردان نمی دانند زنانشان از آنها چه  می خواهند. نیازها و ظرفیت همدیگر را نمی شناسند. هرچه شناخت ما از طرف مقابل بیشتر باشد میزان اعتماد بالاتر می رود .

یادمان نره ناکافی بودن اعتماد و کم بودن شناخت نسبت به طرف مقابل به شناخت فرداز خودش هم بر می گردد. انسان تا خودش را نشناسد نمی تواند دیگری و دیگران بشناسد . زن تا ابعاد وجودی خودش را کشف نکند نمی تواند دنیای مرد ش را کشف کند و برعکس .

فضای بی اعتمادی و نبود شناخت کافی : سوء تفاهم و گاه سوء ظن را بدنبال دارد که علت بسیاری از مشکلات زناشویی در جامعه و خانواده های امروزی است.

یک صفحه کاغذ و قلم برداریم و بنویسیم :

براستی من بعنوان یک مرد چقدر نسبت به دنیای مردانه خودم شناخت دارم ، آنها لیست کنم .

چقدر نسبت به توانائیها ، قابلیتها ، علائق و سلائق خود شناخت دارم.

چقدر نسبت به اشکالاتم ، نقطه ضعفهایم ، گیرام ، ناتوانائی ها وکاستی هایم شناخت دارم.

آیا نسبت به احساسات خوب و مثبتم شناخت دارم ، روزی چند بار می خندم ، شاد هستم ، به دیگری و دیگران حس خوب می دهم ، به همسرم عشق می ورزم و...

آیا نسبت به احساسات ناخوشایند و منفی خودم شناخت دارم ، آخرین باری که عصبانی شدم کی بود ، اصولاٌ چه چیزی مرا عصبانی می کند ، چندبار غمگین می شوم و... دلیل اش چه بوده است.

راستی من چه کار می کنم که همسرم حس خوبی به من ندارد .

من بعنوان یک مرد چقدر نسبت به دنیای طرف مقابلم شناخت دارم ، آنها لیست کنم .

چقدر توانائیها ، قابلیتها ، علائق و سلائق او را می شناسم .

چقدر نسبت به اشکالات  ، نقطه ضعفها   ، ناتوانائی ها وکاستی های همسرم شناخت دارم.

راستی همسر من چه کار می کند که من حس خوبی به او ندارم .

آیا می دانم طرف مقابل من یک زن است با یک دنیای کاملاٌ  متفاوت یا برعکس  .

در بسیاری از موارد ما در فضای روابط زناشوئی  درگیر یک خطای شناختی بنام مقصر دانستن هستیم ، من مرد در بسیاری از موارد زن را مسئول اشتباهات و رفتارهای نازیبای خود می دانم و برعکس .در حالی که در اغلب موارد خودم مقصر بودم و نخواستم آن را بپذیرم و با مقصر دانستن  همسرم از خود فرار کردم .

خلاصه آنکه شرط شناخت دیگری ، شناخت خویشتن است . آدمی  تا ابعاد وجودی خودش را نشناسد و کشف نکند نمی تواند دیگری و دیگران را بشناسد !  دنیای همسرش را بشناسد!!

 من مرد تا اشکالات خودم را در فضای روابط زناشوئی با همسرم شناسائی نکنم نمی توانم در ارتباط زناشوئی موفق باشم ، زن هم همچنین . 

اتفاقاٌ عاشق کسی است که اول به خودش عشق بورزد بعد به دیگری و انسان تا خودش را نشناسد  نمی تواند به خودش و دیگری عشق بورزد. پس مقدمه و پیش نیاز عشق به دیگری هم شناخت خود و هم عشق به خود است .

در بسیاری از موارد شناخت ما از دنیای خودمون و دنیای هم بسیار ناکافی است ، بهمین خاطر پاسخگوی نیازهای  روانی ، عاطفی هم نیستیم ، بهمین خاطر با هم مسئله داریم .

2.دومین چالش زندگی مشترک: سازگاری با تفاوتهاست .

یادمان نره صمیمیت و عشق سالم از دل این تفاوتها رشد می کند .

زن و شوهر باید بدانند که هم از نظر جسمانی متفاوتند و هم از نظر روانی ، شخصیتی و عاطفی .  این تفاوتها هم  زمینه ژنتیکی دارد هم زمینه محیطی و فرهنگی .سطح نیازهای ژنتیکی زن و مرد با هم فرق دارد . عرصه ازدواج : عرصه تعارض و تضاد است . تعارض و تضاد باعث رشد روابط زناشوئی است . این تعارض و تضاد مانند تب در بدن است . تب باعث آمادگی بدن می شود .

فراموش نکنیم بیشتر مشکلات زناشوئی به دلیل عدم پذیرش تفاوتها در بین زنان و مردان است .

به چند نمونه از تفاوتهای دنیای زن و مرد اشاره می کنم ، که گاهاٌ شناخت ناکافی از همین تفاوتها زمینه ساز اختلافات زناشوئی و حتی جدائی می شود :

 

نمونه 1. :

خانمها بدانند:

ما مردها تو مغزمون گاو صندوق داریم ، براحتی با مسائل کنار می آئیم ، مرد پس از درگیری با زن براحتی می تواند در فضاهای دیگر قرار بگیرد ، با دیگران بگوید و بخندد. انگار نه انگار احساسات زن اش را جریحه دار کرده و حالش را گرفته است.من قبل از اینکه بیام اینجا با زنم دعوام می شه، میام براحتی با شما می گم و می خندم ، کک من هم نمی گزد .بعد می روم خونه می گم خانم چطوری ، خوبی ، چرا ناراحتی . یادم می رود که چند ساعت قبل بدترین حرفها را به او زدم و بدترین رفتارها را با اوداشتم. انگار یک لیتربنزین روی اش خالی کردی .

آقایان بدانند :

خانمها در مغزشان گاو صندوق ندارند .مسائل امروز ، دیروز ، شش روز پیش ، شش ماه پیش ، دوران نامزدی و... در ذهن شان شخم می خورد . بهمین خاطر براحتی نمی توانند با مسائل کنار بیایند . باید به زن فرصت داد تا احساسات جریحه دار شده اش را ترمیم کند. گاه یک شب ،گاه یک روز ،گاه یک هفته .

نکته مهم :

اگر آقایان همین مورد گاو صندوق را بدانند، در قبال زن :مراقب کلام شان هستند ، مراقب نگاه شان هستند ، مراقب رفتارشان هستند. چون کلام بار روانی دارد ، نگاه بار احساسی دارد ، رفتار بار عاطفی دارد.

نمونه 2:

خانمها بدانند:مردان در مغز شان یک کلید دارند ، بعبارتی مغز مردها از نظر روانی ساده است . از نظر جسمانی و فیزیولوژیکی نه از نظر روانی . بعبارتی زنها براحتی می توانند لم مردها را بدست بگیرند . اما خیلی از زنها بلد نیستند و نمی دانند چگونه .

می گویند مرد می تواند تمام دنیارا تسخیر کند   وتنهاکسی که می تواند مرد را تسخیر کند زن است !

آقایان بدانند:

زنها تو مغزشان دویست تا کلید دارند ، مغز زنها از نظر روانی بسیار پیچیده است .

بهمین خاطر ما در روانشناسی داریم :اگر مردی را شناختی ، فقط فردی را شناختی . ولی اگر زنی را شناختی دنیائی را شناختی.

نمونه 3:

آقایان بدانند:

زنها تو مغز شان خانه عشق دارند ، یعنی زن در هر شرائطی به عشق فکر می کند . سرکارش ، هنگام رانندگی ، تو آشپزی و...

عشق همیشه برای زن اول است . سرشت خدادادی زن این چنین است.زن در هر شرائطی می تواند عشق بدهد و عشق بگیرد.

خانمها بدانند:

مردان تو مغزشان اتاق عشق دارند . اگر مغز مردی درگیر اتاق دیگر باشد یعنی سرگرم کار و یا فعالیتی باشد و زن اش از او عشق بخواهد نمی تواند به او عشق بدهد چون مغزش تو اتاق عشق نیست . در چنین شرائطی زن نگوید چه مرد بی احساسی است. 

بزور او را از اتاق دیگر وارد اتاق عشق نکند به او اجازه دهدتا از اتاق دیگر خارج شود و با آمادگی وارداتاق عشق شود.

نمونه 4:

آقایان بدانند:

اگر زنی در تمامی جنبه های زندگی اش موفق باشد ، تو کاراش ، آشپزی اش ، تحصیلات اش ، تربیت فرزنداش و... ولی در عشق اش موفق نباشد از زندگی اش لذت نمی برد.

بهمین خاطر زنها تا 80% به خانه ، خانواده و عشق فکر می کنند.

خانمها بدانند:

اگر مردی در عشق اش موفق باشد ، ولی در کارش و حرفه اش موفق نباشد.از زندگی اش احساس خوبی ندارد. بهمین خاطر برای مردان تا 80% مهمترین جنبه زندگی اش کارش است.

نمونه 5:

آقایان بدانند:

           زن فقط با حرف زدن فشار روانی و هیجانات منفی اش کم می شود .عصبانیت اش خالی        می شود. سرشت زن این گونه است . دنبال این است که مرد سر صحبت را باز کند تا بتواند حرف بزند و خودش را تخلیه کند . نگوئیم چرا اینقدر حرف می زنی !! ما مردها فکر می کنیم اگر به صحبتهای زن مون گوش کنیم وقت ما تلف می شود.

نکته مهم :

ما مردان گوش کردن بلد نیستیم .

نمونه 6:

مردان و زنان زبان متفاوتی دارند . فرهنگ لغات زن با مرد فرق می کند.

زنان و مردان گاهی اوقات زبان هم را نمی فهمند.

آقایان بدانند:

زنان گاهی اوقات نه شان، آری و آری شان، نه است .

با زبانی که زنان می فهمند ،با او صحبت کنید.

آقایان بدانند:

معاشقه با زن بیرون از اتاق خواب  و از ساعتها قبل شروع می شود .

خانمها بدانند:

معاشقه با مرد از داخل اتاق خواب شروع می شود .

آقایان بدانند:

برای زنان هرچه بخرید ، یک امتیاز بدست می آورید . بجای یک دسته گل ، یک شاخه گل هم  بخرید ، یک امتیاز بدست می آورید . زنان اهل هدیه اند ، جنس هدیه چندان برایشان مهم نیست.

نکات مهم :

ازدواج تملک نیست ، تعلق است . تملک یعنی اینکه مرد، زن را و زن ،مردرا ملک طلق خود بداند ، همه ی فضای وجودی او را برای خود بخواهد. بخواهد از همه ی کارهای او سر در آورد .

این رفتار محدودیت ایجاد می کند ، کنترل ایجاد می کند ، سوء تفاهم ایجاد می کند ، سوء ظن ایجاد می کند ...

ازدواج تعلق است ، یعنی زن و شوهر متعلق به هم هستند. بعبارتی هررفتاری که مرد سر می زند با احساسات زن اش گره خورده است و برعکس هر رفتاری که زن سر می زند بر روی احساسات مرداش تاثیر می گذارد. در تعلق مرد نمی تواند بگوید من مردم هرکاری دلم می خواهد انجام می هم به زن من چه ربطی دارد و برعکس زن این چنین بگوید.این مغایر با اصل تعلق است.

و بسیاری از این موارد :

بنابراین عدم شناخت و یا شناخت ناکافی از دنیای زن ومرد زمینه را برای کشمکش زناشوئی فراهم   می کند.

پس ازدواج عرصه تعارض و تضاد زوجین است . این تعارض باعث رشد و تغییر در فضای زندگی  می شود.از طرفی سطح نیازهای ژنتیکی  زن و مرد با هم فرق می کند. بنابراین شناخت این نیازها و درک درست از شرائط هم در مسیر پاسخگوئی بسیار مهم است.

ادامه تفاهم :

از این رو زن و مرد باید بدانندکه متفاوتند وبپذیرندکه نگاه زن با نگاه مرد فرق دارد. جهان بینی و طرز فکر مرد از جنس زن نیست، ابراز احساسات زن با مرد متفاوت است. علائق ، سلائق، شخصیت، نوع برداشت از زندگی در زن و مرد متفاوت است.

یادمان نره این تفاوتها مکمل هم هستند ، از این رو تفاوتهای زن و مرد باعث ایجاد تعادل در روابط زناشوئی می شود .

اینجا مساله تفاهم مطرح می شود: تفاهم از فهم می آید. فهم متقابل یعنی اینکه بپذیریم دنیای زن با دنیای مرد متفاوت است . پس تفاهم : مثل هم بودن نیست. مثل هم شدن نیست. مثل هم فکر کردن نیست ، مثل هم رفتار کردن نیست . طبیعت از همسانی انزجار دارد . عشق و وفاداری ما را با کاستی های یکدیگر آشتی می دهد.

تفاهم : یعنی درک متقابل ، یعنی اینکه بپذیریم دنیای مرد با دنیای زن فرق دارد. بپذیریم که متفاوتیم.

تفاهم : یعنی توانایی تحمل تفاوت ها. یعنی آنکه مرد و زن در فضای زندگی آنقدر قوی و توانمند شوند که بتوانند تفاوتهای هم را تحمل کنند .تفاهم شرط لازم است ولی به تنهائی کفایت نمی کند چراکه لازمه تفاهم  توافق است.

یعنی آنکه زن و شوهر در جنبه های مختلف زندگی باید با هم توافق داشته باشند.

در خرید لوازم منزل، دکوراسیون منزل، فضای ارتباط درون خانوادگی، ارتباط با دوستان و ...

یک مثال ساده : انتخاب پرده یک هنر زنانه است. اما نظر مرد مهم است. چون زن ممکن است رنگی را انتخاب کند که مرد از آن رنگ خاطره خوشی در گذشته ندارد. هر موقع آن رنگ را می بیند، آن خاطره تلخ برای او تداعی می شود.

خلاصه آنکه :

در فضای روابط زناشوئی زن نباید مرد را با عینک خودش ببیند و یا مرد زن را با عینک خودش. اگر در ارتباط ما دیگران را با عینک خودمان ببینیم با آنها دچار مشکل می شویم . چون دوست داریم  آنها آنی بشوند که ما می خواهیم و هیچوقت این اتفاق نمی افتد . زن و مرد باید یکدیگر را با عینک طرف مقابل ببینند .در چنین شرائطی است که درک اتفاق می افتد .

زن و شوهر باید بدانندهر انسانی منحصر به فرد است و ساختار روانی ، عاطفی و شخصیتی خاص خودش را دارد .

  1. سومین چالش زندگی مشترک: مدارا با تغییر است.

ما در طول روز چند بار تعادل جسمانی مان بهم می ریزد. صبحانه، دهی، ناهار، عصرانه و ...

بارها در طول روز تعادل روانی ما نیز بهم می خورد. شاد و شنگول از خانه بیرون می آئیم . یک رفتار ناراحت کننده، تعادل روانی ما را بهم می ریزد و یا عکس آن. زندگی مشترک در مسیر خود با فراز و فرودهای زیادی روبروست، فضای زندگی فضای تغییر است. باید زن و شوهر با تغییرات زندگی مدارا کنند. تغییر در جنبه های رفتاری، اقتصادی و اجتماعی و ...

در روابط زناشویی هر کس باید تغییر را از خودش شروع کند. چون ازدواج عملکرد است.

چرا دایناسورها نسل شان منقرض شد؟ چون نظام آب و هوایی بهم خورد و آنها نتوانستند با تغییرات خود را سازگار کنند. اگر با تغییرات زندگی سازگار نشویم از بین می رویم.

  1. چهارمین چالش زندگی مشترک: تعادل بین نیاز به دلبستگی و استقلال است.

فضای زندگی زن و شوهر باید با خانواده های اصلی شان دارای مرز شخص باشد. ضمن ارتباط با خانواده اصلی خود باید استقلال خود را حفظ کنند واگر نه باعث اختلال می شود. گاه می بینیم که مرد آنقدر مامائی است که بین زن و مادر فرق قائل نمی شود. زن آنقدر بابائی است که بین شوهر و پدرش فرق قائل نمی شود. یا به خواهرش بیشتر از زنش توجه دارد . به برادرش بیشتر از شوهرش توجه می کند. این موضوع و نبود مرز شخص : تعادل را بهم می زند.

از دیگر دلائل مهم اختلافات زناشوئی نبود صمیمیت و عشق در روابط رناشوئی است.

در ازدواج دو نوع رابطه داریم :

یک رابطه کمی و عددی داریم اینکه چند سال در کنار هم داریم زندگی می کنیم : 1، 2، 10یا بیشتر که همان طول عمر ازدواج است .یک رابطه کیفی داریم اینکه این چند سال را چگونه کنار هم گذرانده ایم . برای اینکه بفهمیم کیفیت زندگی زناشویی ما چگونه است باید بدانیم که چقدر با همسرمان صمیمی هستیم . هر چقدر با همسرمان صمیمی تر باشیم کیفیت رابطه زناشویی ما بالاتر است . پس صمیمیت کیفیت رابطه زناشویی را  می سنجد .

- صمیمیت سنجش عملکرد رابطه زناشویی است . چون ازدواج عملکرد است اینکه زن و شوهر در مسیر همراهی چگونه اند.

- صمیمیت تعیین کننده میزان رشد زن و شوهر در رابطه زناشویی است هر چقدر این رابطه صمیمی تر باشد رشد رابطه زناشویی بیشتر است .

- نکته مهم : پس صرف رابطه زناشویی و چند سال کنار هم زندگی کردن دال بر صمیمیت نیست . صمیمیت صرفاً از جنس رابطه نیست . بسیاری از آقایان صمیمیت را در همین ارتباط ساده و معمولی می دانند. هر چند رابطه مهم است ولی صمیمیت از جنس احساس و عاطفه است . در صمیمیت ماعمیق ترین احساسات عواطف ، نگرانی ها و شادیها را برای همسرمان ابراز می کنیم .

* صمیمیت یعنی ایجاد فضائی که آن در مرد بتواند بدون دغدغه خاطرتمام درونیات خودش را برای  زنش بازگو کند و او هم گوش کند و برعکس زن هم همین طور. صمیمیت از جنس هم حس و همدلی است . پس صمیمیت کمیت رابطه نیست کیفیت رابطه است.  صمیمت یکی از جنبه های مهم عشق است. صمیمیت یکی از پایه ها و ارکان عشق در زندگی است . صمیمیت بعد عاطفی عشق است . اینکه زن و شوهر در فضای روابط زناشویی چقدر به هم توجه دارند.

وقتی عشق با صمیمت عمیق توام می شود. زن و شوهر بالاترین تجربه انسانی دست می یابند .

عشق آری گفتن به زندگی است .

یکی از مهمترین نیازهای روانی ، عاطفی در انسان عشق است عشق به خود و دیگران .

عشق جزء مهمی از جریان زن و شوهر است . یک قسمت جداگانه نیست . عشق در جریان زندگی شکل می گیرد و رشد می کند .عشق به کیفیت زندگی زن و مرد بستگی دارد .اینکه زن و مرد در کنار هم چگونه زندگی می کنند.

 ازدواج رشد دادن و رشد کردن است . مرد برای رشد خودش و رشد همسرش و زن نیز برای رشد خودش و شوهرش تلاش کند . در سایه این رشد است که عشق معنا پیدا می کند .

عشق یعنی : پذیرفتن و قبول داشتن نیکی ها و ارزشهای طرف مقابل . با عشق معشوق به ارزشها و صفات نیکوی خود پی می برد . درست مانند آئینه

عشق نیروئی است که زن و شوهر را به هم پیوند می دهد . عشق توانایی پیوند یافتن، تقسیم کردن افکار، احساسات، امیال ، آزادی و آرامش با دیگری است.

فراموش نکنیم  ارتباط صمیمانه، عشق و وفاداری  به زندگی مشترک یک امر با ثبات و یک نظم بدون تغییر نیست.

- بسیاری از زوجین برای توسعه عشق در فضای ارتباط زناشویی برنامه ای ندارند. تصور اغلب زوجین این چنین است که ما به هم رسیدیم و همدیگر را بدست آوردیم و فضای ازدواج بین ما شکل گرفته است . دیگر چه می خواهیم. از این رو تلنگ عشق در می رود و عشق تعطیل می شود و یا می گویند ما دیگر بچه داریم عشق معنایی ندارد. از سن و سالی ما گذشته است. در چنین شرایطی پاسخگوی نیازهای روانی، عاطفی هم نیستند.این در حالی است که رفتار انسان برپایه نیاز شکل می گیرد و وقتی زن و شوهر پاسخگوی نیازهای یکدیگر نباشند کس دیگر یا چیزهای دیگر پاسخگو خواهند بود .

عشق در مغز انسان هورمون دارد. هورمون NGH Nerve Growth Hormon  

هورمون عشق را باید تحریک نمود. این هورمون را مرد برای زن و زن برا ی مرد برانگیخته می  کند. موتور عشق را باید روشن نگه داشت. موتور عشق را باید شارژ کرد. چون عشق تاریخ مصرف دارد .

عشق آموختنی و کسب کردنی است ، این چیزی نیست که خلق الساعه و به یکباره اتفاق بیفتد.

عشق هرگز به مرگ طبیعی نمی میرد از غفلت می میرد. عشق از اینکه از سوی زوجین تغذیه نگردد، می میرد.

 عشق سن و سال نمی شناسد ، منتظر نمان که عشق به سراغت بیاید .

عشق توجه اش فقط به زیبائی ظاهر نیست توجه اش به زیبائی غیر جسمانی است از این رو با گذشت زمان رنگ نمی بازد .

عشق و وفاداری ما می سازد ، بی آنکه من را از بین ببرد.

عشق را به فردا موکول نکنیم ، فردا دیر است ، از همین لحظه شروع کنیم .

/////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع : روش های ایجاد شادی و نشاط در اعضای خانواده :

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمان نرود:

1.همیشه شوخ طبع بوده و لبخند بزنیم : باور داشته باشیم خوش رویی و چهره گشاده، متبسم، بسیار جذابتر از چهره عبوس ، جدی و اخم آلوده است. اگر همیشه خندان باشیم زندگی نیز به ما لبخند خواهد زد و سبب خواهد شد از شدت تنش ها و استرس ها کاسته شده و فرزندمان در منزل احساس راحتی و شادمانی کرده و دل های اعضای خانواده به هم بیشتر پیوند بخورد و فضای خانواده پاسخگوی نیازهای روانی ، عاظفی فرزندان باشد.

2.احساس رضایت را در خودمان پرورش دهیم : سعی کنیم به جنبه های مثبت زندگی بیشتر توجه کنیم تا زندگی برای مان شیرین شود. روشن است رضایت خانوادگی، شغلی، تحصیلی، اخلاقی و ... همه مانند قطعات پازل هستند که به زندگی ما رنگی از شادی می بخشند. مهم آن است که در جستجوی این شادی درونی، ضمن تلاش، احساس رضایت هم داشته باشیم.

2.یادمون نرود شادی و نشاط 50درصدش سرشتی و ذاتی است . 40درصدش ذهنی و 10درصدش وابسته به عوامل اجتماعی ، اقتصادی و سایر عوامل بیرونی است .

4.به داشته های خود بیاندیشیم : از موانع شاد بودن، تمرکز بر کمبود و نداشته هاست، بنابراین همواره به داشته های خانوادگی از جمله سلامتی خود و فرزندان مان و ... فکر کنیم. هر کس باندازه تفکرش خوشبخت است .

5.عینک و ذره بین بدبینی را شکسته و با تفکر مثبت زندگی کنیم : به گونه ای که با ذره بین خوش بینی ، دوری از هر گونه سوء ظن، دیدن نیمه پر لیوان، نادیده انگاشتن خطاها و لغزش ها، دید منطقی و توجه به جنبه های مثبت و دوری از اینکه از کاه کوه بسازیم، رفتار نماییم. یادمان باشد افکار و عواطف منفی و باورهای غیر منطقی و ناراحت کننده سبب می شود غم و اندوه بر فضای خانه حاکم شود. بنابراین باید با شناسایی اینگونه افکار و باورهای منفی و مقابله با آنها، عواطف منفی را کاهش داده و آرامش را در منزل تقویت کنیم.

6.گذشت کنیم : به یاد داشته باشیم بسیاری از سخت گیریهای بی مورددر زندگی نسبت به دیگران، آفت شادمانی و شاد زیستن است. سعی کنیم با برنامه ریزی نسبت به حذف اینگونه سخت گیریهای گام برداشته تا با انبساط خاطر در کنار هم زندگی کنیم.

7.هر روزمون زندگی را با عشق آغاز کنیم : این عمل سبب افزایش امید و شادی خواهد شد، ضمن آنکه بد نیست برخی از اوقات کودک شویم و همانند بچه ها خود را کمی رها کرده و از شادی و شور بچه گانه در زندگی لذت ببریم.

8.خودتان باشید : نقش بازی کردن ، عواطف منفی را در ما افزایش داده و سبب نگرانی خواهد شد.

 آرامش ذهنی داشته، شاد فکر کنیم و از تفکر همه یا هیچ (تفکر سیاه و سفید) و مبالغه آمیز پرهیز نماییم.

9.برای تقویت و توسعه فعالیت های خوشایند برنامه ریزی کنیم : فعالیتهای جسمی خوشایند و لذت بخش روزانه مانند نرمش و ورزش، گردش، شرکت در جمع های دوستانه، پرداختن به موارد اخلاقی و معنوی، سبب شادی و نشاط روانی شده و برای ما انبساط خاطر ایجاد می نمایند. ضمن آنکه این اقدام از سفرهای مجازی فرزندان به سایت های مناسب جلوگیری خواهد نمود. باور داشته باشیم امروزه جهان از طریق صفحه کلید رایانه بر نوک ده انگشت فرزندان ما قرار گرفته و آنان با موج سواری و کنجکاوی در سایت ها به جستجوی موضوعات می پردازند. متاسفانه فقدان برنامه های متنوع در منزل موجبات گرایش آنان را به اعتیاد نوین اینترنتی فراهم خواهد ساخت.

10.همواره در زندگی هدف داشته باشیم : داشتن اهداف دست یافتنی همراه با توکل به خداوند و تعیین زمان بندی و حرکت به سوی آنها ، ضمن آنکه سبب کامیابی و زندگی اندیشمندانه خواهد شد، موجبات شادی را فراهم خواهد ساخت.

11.به زمان حال توجه کنید : غصه خوردن بابت اتفاقات گذشته، مجازات خود و نیز نگران آینده بودن ضمن آنکه مشکلی را حل نمی کند سبب افسوس، نگرانی و اضطراب خواهد شد. بنابراین باید از لحظاتی که داریم حداکثر استفاده را ببریم. متاسفانه برخی از والدین، زندگی نمی کنند بلکه فقط به سرعت می دوند و به حدی هیجان زده شده که خسته می شوند و تمامی منظره های زیبای محیط آرامی که در آن عبور می کنند از نظرشان دور می ماند به طوریکه برای هدفی که در افق دور دست قرار گرفته با خستگی به استقبال آن رفته و وقتی به آن می رسند دیگر پیر و فرسوده شده و لذتی برای آنها در بر ندارد.

12.با خودمان دوست شویم : گاهی از اوقات لازم است ضمن نقد منطقی خود( که از نشانه های سلامت روان است) نسبت به شناسایی نقاط ضعف مان اقدام نماییم و در جهت رفع آنها همت گماریم.

درکلمات روزمره از جملات منفی ( بدنیستم ، زندگی را باید بگذرونیم و.... ) و نیز بزرگ جلوه دادن مسائل پیش رو سخن نگوئیم و همواره با تقویت مثبت اندیشی ،به دوری از افکار منفی و مایوس کننده اقدام نمائیم ، تا موتور ذهنی فرزندان مان خاموش نگردد.

13.سعی کنیم با تولید هیجان مثبت ، اشتیاق ، حرارت و سرشار از شادی ، فضای منزل را آکنده از صفا ، محبت ، مهر و عطوفت نماییم : تعریف یک لطیفه، پاشیدن مشتی آب بر سر و روی فرزندان، ترکاندن یک بادکنک و هرچیز درستی که سبب تغییر فضای بی روح منزل خواهد شد.

14.انتظارات و توقعات خود را مشخص نماییم : بسیاری از ناراحتی ها ریشه در انتظارات مبهم و نامشخص داشته که سبب ناراحتی سوء تفاهم، شک، تردید، نگرانی و بی اعتمادی می شود بنابراین سعی کنیم توقعات خود را به صورت شفاف درمنزل بیان کنیم.

15.در فضای منزل به چیزهای بسیار کوچک توجه کنیم : مهربانی و اظهار محبت های کوچک به فرزندان، فضای خانه را با طراوت ، گرم، صمیمی و شاداب می نماید.

16.توکل به خداوند ، صداقت، تفاهم ، یکدلی، قناعت، ساده زیستی و رفاه نسبی را در فضای خانه توسعه دهیم: باور کنیم اصول برشمرده ، مبنای اصلی شادمانی خانوادگی هستند توجه صرف به حصارهای مادی و معیارهای اقتصادی،سبب افسردگی، کاهش گرما و صمیمیت خانواده شده و نابودی شادمانی خانوادگی را به دنبال خواهد داشت

17.به تلاش ها و موفقیت های خود به بالید تا شاداب و خرسند شوید: قرار گرفتن فرزندان در میسر رسیدن به موفقیت و تلاش و کوشش برای حصول نتیجه ، حتی در صورتیکه به نتیجه دلخواه ( مانند قبول شدن در کنکور و .... ) نایل نشوند ، سبب امید، اطمینان ، اعتماد به نفس و شادمانی آنان شده و انگیزه هایشان برای نیل به موفقیت بیشتر و بیشتر خواهد شد.

18.خاطرات شیرین زندگی را مرور کنیم: یادآوری خاطرات شیرین گذشته، سبب خواهد شد «اکنون» را نیز شیرین کنیم.

19.خانه تکانی روانی کنیم: هر روز در چند نوبت نسبت به خانه تکانی درون مان اقدام کنیم. به طوری که ضمن احوال پرسی از خودمان، با دور ریختن قضاوت و رفتار نامناسب دیگران با ما و بی توجهی به آنها، از شادی هایمان به طور جدی محافظت کنیم.

20.به تنوع و تغییر در شرایط فیزیکی زندگی همواره توجه کنیم: برخی اوقات با ایجاد تغییر مناسب در رنگ لباس (استفاده از رنگهای شاد و روشن)، تغییر چیدمان اتاق ها، مبلمان خانه و نظایر آن، از یکنواخت شدن زندگی خارج شده و قلمرو شادی و نشاط را در زندگی مان توسعه بخشیم.

21.بازی های کلامی را در منزل تقویت کنیم: به طوریکه با تولید طنز، ضرب المثل های مناسب و گفته های خنده دار، سبب نشاط خود و فرزندان مان شویم.

به یاد داشته باشیم :

22.بازی زندگی عبارت است از : بازی شاد بودن ، بازی شاد کردن و بازی شاد زیستن.

 در دنیای مدرن امروز و بالا رفتن استرس  اضطراب، نیازمند شادابی فرزندان مان هستیم. نشاط واقعی سبب از بین رفتن اضطراب و نگرانی شده و انگیزه زندگی سالم، خلاقیت و اعتماد به نفس را در آن تقویت خواهد نمود.

 فضای منزل فاقد شادی، مانند خانه بدون اکسیژن است.

پس بیایید همه با هم میزان شادی و نشاط را در منزل بالا ببریم و برای شاد زیستن و داشتن یک زندگی شاداب تلاش کنیم تا سبب رضایت از زیستن شود.

////////////////

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع : نقش خانواده و پیشگیری ازمصرف مواد و اعتیاد

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

در خصوص نقش خانواده  و پیشگیری ازمصرف مواد و اعتیاد دو محور مهم کلیدی داریم :

  1. محور محبت و مهربانی 2. محور انضباط و محدودیت

اینکه خانواده ها کدام محور را برای تربیت انتخاب بکنند و در اولویت برنامه های زندگی خودشان قراردهند به چند دسته تقسیم می شوند.

براستی شما جز کدام دسته از والدین هستید ؟

  • والدین پرکار
  • والدین اردوگاهی (مستبد)
  • والدین بی تفاوت (مسامحه کار)
  • والدین گسسته (پریشان)
  • والدین منطقی (مقتدر)

والدین پرکار :

برای این والدین بین تعهد به کار و تعهد به فرزندان همواره تضاد وجود دارد در این نوع از خانواده ها بین  کار و تربیت فرزندان تعادل و تناسب وجود ندارد ، هرچند شرائط بد اقتصادی و اجتماعی جامعه نیز بسیار تاثیر گذار است !  

   خصوصیات خانواده های پرکار :

  • فضای خانه شبیه پانسیون و محل نگهداری فرزندان است ، والدین برای تامین غذا، پوشاک و سایر نیازهای اساسی و اولیه خانواده و فرزندان در تلاش هستند. آنان آرامش زندگی را برای فراهم ساختن وسایل آسایش زندگی فدا می کنند.یعنی همه ی فضای زندگی شان کار است و کار .
  • نگاه اینگونه از والدین به مدرسه و جامعه به صورت افراطی است ، به همین خاطربخش زیادی از مسئولیت تربیت فرزندان را به مدرسه و جامعه واگذار می کنند. به طوری که کم کم نقش و قدرت آنان کم شده و توان تاثیر گذاری روی فرزندان خود را ندارند.
  • به عبارت بهتر ، پیوند احساسی و عاطفی بین والدین و فرزندان کاهش پیدا می کند. این روند در دراز مدت سبب می شود که احساس خودباوری و تعادل روانی در فرزندان کاهش پیدا کند و به تدریج فرزندان این خلاء روانی و کمبود عاطفی را در ارتباط با دوستان خود پر کنند ،که این موضوع در طولانی مدت می تواند سبب انحرافات رفتاری و اخلاقی فرزندان می شود.
  • این گونه والدین معمولا نمی توانند با شرایط پر تغییر اجتماعی و فرهنگی جامعه سازگار بشوند. و بدنبال آن با بروز مشکلات رفتاری در فرزندان، کاملاً خود را باخته و تسلیم شرایط روزگار و دشواری های زندگی می شوند. به عبارتی قدرت کنترل بر رفتار فرزندان را ندارند.
  •  این نوع از والدین آن قدر مشغول کارهای خودشون  هستند که فرزندان احساس می کنند پدر و مادر آنان را فراموش کرده اند. بر این اساس فرزندان شان با مشکلات روانی و رفتاری آشکار مانند: بی حوصلگی، گوشه گیری، بی دقتی در درس ها، عدم برقراری ارتباط صمیمانه با دیگری و دیگران و ... مواجه می شوند.
  • در این خانواده ها، والدین بعضاً آن قدر که برای درس خواندن فرزندان فشار می آورند، برای تربیت فرزندان و توجه به ویژگیهای اخلاقی و معنوی آنان دغدغه و نگرانی ندارند.
  • این گونه والدین آن قدر مشغول امور خود هستند که فرزندان احساس می کنند والدین، آنان را فراموش کرده اند.
  • این گونه والدین بعضاً کارهای خود از قبیل کارهای عقب مانده اداری یا دفاتر حساب و کتاب مالی را به منزل آورده و به نوعی غرق در انجام کار می شوند.حتی یک مدت بحث دور کاری هم مطرح شد. اگر چه این موضوع شاید از لحاظ اجتماعی و کاری قابل پذیرش باشد، که مدیر یا کارمندی توانمند است . باید دیدآیا از نگاه فرزند یا فرزندان هم پدر یا مادری پاسخگو هستند که به نیازهای روانی ، عاطفی فرزند/ فرزندان پاسخ دهند.
  • این دسته از پدران و مادران به علت مشغله بیش از حد، نظارت و کنترل روی فرزندان نداشته و بر این اساس احتمال انحراف فرزندان به سمت آسیب های اجتماعی از جمله مصرف مواد و الکل فراهم خواهد شد.
  • محصول خانواده پرکار :
  • فرزندان این نوع از خانواده ها معمولا : ٌ بی حوصله، منزوی و گوشه گیر، بی دقت در درس، عدم توانائی برقراری ارتباط صمیمی از سوی والدین با فرزندان و در برخی از موارد تردد فرزندان به منزل دوستان بدون اطلاع والدین و احتمال بروز انحراف در آنها وجود دارد.

           

خصوصیات والدین اردوگاهی

(مستبد، سخت گیر، انعطاف ناپذیر)

این نوع از پدران و مادران قوانین انضباطی نامناسب و سفت و سختی را در منزل ایجاد می کنند ، خانه را با پادگان اشتباه می گیرند . سخت گیری های بی جا و بی مورد ، بایدها و نباید های پی در پی و امر و نهی های زیاد ، باعث می شود اجازه هرگونه تصمیم گیری صحیح ، معقول و منطقی از  فرزندان شان گرفته بشود.

  • این نوع از والدین در ارتباط با فرزندان خود مرز های سفت و سختی را ایجاد می کنند یا   به دور خود دیوار آهنی می کشند و از برقراری ارتباط کلامی و غیر کلامی با فرزندان خود دوری می کنند.
  • بنابراین در صورت بروز انحراف رفتاری تعجب کرده ، مسایل فرزندان را خود دنبال می کنند . خود را مقصر نمی دانند و همیشه دیگری و دیگران مانند دولت و جامعه را مقصر می دانند.
  • این دسته از والدین به استقلال فرزندان توجهی نداشته و به این ترتیب فرزندان شان نمی توانند روی پای خود بایستند و مستقل باشند.
  • در این خانواده ها سکوت زیاد که نشانه ای از استرس در فضای منزل است مشاهده می شود. درسته که اعضای خانواده در منزل هستند، اما با هم حرف نمی زنند و هر کس به تنهایی کار خود را انجام می دهد. در همین راستا به علت نارضایتی فرزندان از فضای منزل به جای شادی، همواره غم ، کم حوصلگی ، کسالت و بی حالی بر فضای خانواده حاکم است.
  • چون والدین، با سخت گیری موضوعات را دنبال می کنند، فرزندان شان از اعتماد به نفس پایین برخوردار هستند. خودشون را قبول ندارند ، خود را وابسته به پدر و مادر می دانند.
  • فضای منزل به یک سیستم بسته، تبدیل شده و با دنیای بیرون از خود (بستگان و سایر فامیل ها ...) ارتباط مناسبی ندارند.
  • این والدین قوانین نانوشته برای فرزندان شان دارند:
  • مانند: به هیچ کس اعتماد نکن، همواره با انتقاد، سرزنش، روش های خصمانه و فشارهای بی جهت، همانند ضربه چکش به شخصیت فرزندان، ضربه های سختی وارد می کنند که  ناخودآگاه فرزندان را به رازداری های خطرناک و پنهان کاری رفتاری وادار می کنند.
  • نتیجه آن می شود که 55درصد والدین پس از 5 سال متوجه اعتیاد فرزندان شان می شوند.
  • این والدین با کنترل های شدید، مستقیم و پلیسی در منزل، رفتارهای فرزندان را زیر ذره بین قرار می دهند و به این ترتیب موجب خشم و عصبانیت و بی اعتمادی فرزندان می شوند. به همین خاطر زمینه ساز رفتارهای درون گرایی و ماجراجویی در فرزندان می شوند. که خودش باعث انحرافات اجتماعی است.
  • در این خانواده ها احساسات فرزندان سرکوب شده و همیشه با دیگری و دیگران مقایسه  می شوند ، و در دراز مدت، سبب بروز مشکلات روانی و عاطفی فرزندان می شوند و موتور ذهنی آنان خاموش می شود.
  • این والدین با چهره خشک، خشن و بدون محبت با فرزندانشان برخورد می کنند و هیچ وقت با  فرزندان رابطه درستی برقرار نکرده و به خواسته های فرزندان گوش نمی دهند. معمولاٌ فرزندانشان از آنان گریزان شده و دست دوستی را به طرف افراد ناسالم دراز خواهند کرد.
  • این والدین باید بدانند که ایجاد ترس و رعب و وحشت در منزل مغز و روان فرزندان را مسموم می کند.
  • پدران و مادران در این نوع از خانواده ها با داشتن انتظارات و توقعات بیش از حد از فرزندان، خواهان اطاعت محض و بدون چون وچرا و نیز عدم ابزار هر گونه عقیده و اظهار نظر از سوی فرزندان هستند. در صورت عدم اطاعت از والدین و قوانین ایجاد شده  ممکن است حتی به تنبیه بدنی و یا عاطفی بپردازند.
  • محصول خانواده مستبد:
  • فرزندان خودکامه، ستیزه جو، با عزت نفس پایین، دروغگو ، سرزنش و ترس، فاقد خلاقیت، افسرده و مضطرب، افت تحصیلی، پنهان کار و و گوشه گیر بار می آیند.
  • والدین بی تفاوت (مسامحه کار و آسان گیر)
  • والدین این خانواده ها نسبت به سرنوشت فرزندان خود بی تفاوت هستند وبرای آینده آنان اهمیتی قائل نمی شوند . آنان کمترین آرزوی مثبتی را برای فرزندان ندارند. نسبت به رفتارهای فرزندان تماشاچیان بی تفاوتی هستند. در خانواده های بی تفاوت، پدر و مادر افرادی نسبتاً راحت طلب و خودکامه بوده و حاضر نیستند نقش فعالی در خانواده داشته باشند.
  • پدران و مادران در این نوع از خانواده ها  حتی حضور فیزیکی، روانی و عاطفی بسیار کم رنگی در منزل دارند و با نادیده گرفتن فرزندان خود، زمینه های انحراف آنان را فراهم  می سازند. فرزندان این دسته از خانواده ها، نوجوانان و جوانانی هستند که به راحتی در مجالس و برنامه های نامناسب شرکت نموده و متعاقباً به انواع آسیب ها و انحرافات مانند اعتیاد دچار می شوند. در این خانواده ها هر یک از اعضا به فکر خود شون هستند .
  • در چنین شرایطی، نظارت بر رفتار فرزندان و کنترل دوستان آنان معنا و مفهومی ندارد و سیاست «به من چه، به تو چه، به ما چه» در منزل رونق دارد. بنابراین در صورت بروز تغییرات در وضعیت ظاهری یا رفتاری فرزندان، والدین توجهی ندارند و احتمال بروز انحراف در فرزندان فراهم خواهد شد.
  • این والدین به دلیل بی تفاوتی و نرمش زیاد، با کلیه رفتارهای فرزندان موافقت نموده و به عبارتی به راحتی تسلیم کارهای آنان می شوند که خود زمینه ساز گستاخی در فرزندان می شود.
  • در این خانواده ها بین زن و شوهر طلاق روانی ، دلسردی و بی تفاوتی در روابط وجود دارد، که این موضوع به فرزندان نیز سرایت می کند.
  •  همچنین در این گونه خانواده ها رعایت نظم و انضباط از سوی والدین در منزل مشاهده نمی شود که این موضوع بر رفتار فرزندان تاثیر مستقیم خواهد داشت.
  • محصول خانواده بی تفاوت :
  • فرزندان اینگونه خانواده ها به علت عدم مواجه با مسائل و مشکلات زندگی، زمانی که وارد جامعه می شوند به خاطر نداشتن تجربه کافی، به راحتی تسلیم شرایط محیطی شده و شخصیت شکننده ای خواهند داشت.

ویژگی والدین گسسته (پریشان)

  • فقدان آرامش، عدم ارتباط سالم والدین و فرزندان، بی توجهی به امر نظارت و کنترل آنان، نبود حمایت های روانی و عاطفی نسبت به فرزندان از ویژگیهای این نوع از خانواده هاست .به نوعی فضای خانه از حالت امن خارج شده و عنصر محبت و عاطفه در این خانواده رخت بر بسته و به جای آن نزاع، درگیری ، دلهره، عصبانیت، استرس، اضطراب و ... حاکم است.
  • فرزندان این خانواده ها به دلیل عدم ارضاء نیازهای روانی و جسمانی شان از سوی والدین بعضاً احساس تعلق به آنان ندارند. چون همیشه با بی توجهی والدین شان روبر هستند.
  • در این خانواده ها نزاع، درگیری، فحاشی ، سر و صدای زیاد که نشانه دیگری از استرس در خانواده هاست به گوش می رسد. این موضوع سبب می شود که فرزندانشان با چهره غمگین، گرفته و افسرده و بی احساس والدین روبرو شوند . که خود زمینه ساز فاصله فیزیکی، عاطفی و فکری فرزندان از والدین می شود.
  • پدران و مادران در این دسته از خانواده ها همیشه با هم قهر هستند ، دائما با هم دعوا دارند نسبت به هم بدبینی و سوءظن دارند . بین آنان سردی عاطفی وجود دارد به این ترتیب دامنه این موضوع به فرزندان شان هم سرایت می کند.
  • فرزندان خانواده های گسسته به علت عدم کنترل و نظارت والدین، اقدام به ارتباط با افراد نامناسب نموده و بعضاً با دروغ گویی، به دنبال انکار رفتارهای نامناسب خود هستند.
  • فرزندان این گونه خانواده ها دارای مشغله فکری فراوان بوده و توان برقراری ارتباط صمیمی با دیگران را ندارند. این فرزندان به عواقب کارهای خود نمی اندیشند و لذا کنترلی در کار خود نداشته و صرفاً به دنبال آن هستند که از سوی دیگران تائید شوند. این فرزندان توان «نه گفتن» در مقابل خواسته های نامناسب دیگران را ندارند.
  • این فرزندان به علت نبود آرامش در محیط منزل از نظر روانی بهم ریخته اند، تمام عمر را در سردرگمی به سرمی برند ، همیشه افسرده هستند. آنان معمولاٌ به ارزش های مذهبی پایبند نبوده و به علت تحمل پایین در مقابله با دیگران با خشم و عصبانیت رفتار می کنند.
  • فرزندان خانواده های گسسته در زمانبندی و تعیین اولویت و انجام کارها، فاقد برنامه ریزی مناسب هستند.
  • آنچه را والدین شان انجام می دهند، به عنوان الگوی رفتاری باور داشته و آن را تقلید می کنند.
  • فرزندان این خانواده ها بعضاً با افراد منحرف محله ارتباط برقرار کرده و برخی از اوقات تا دیر وقت در خارج از منزل به سر می برند، به این ترتیب در دراز مدت زمینه های انحراف احتمالی آنان شکل می گیرد.
  • فرزندان این گونه خانواده ها ضمن بی اهمیتی به محیط درس، با افت چشم گیر تحصیلی هم روبرو هستند.
  • محصول خانواده گسسته :
  • فرزندان این دسته از خانواده ها با افسردگی، اضطراب، احساس سردرگمی، مشکلات روانی و رفتارهای ضد اجتماعی مواجه هستند.
  • خصوصیات والدین منطقی (مستحکم، متعادل و منطقی ) :

در عصر کنونی ما نیازمند تربیت والدین مقتدر، توانا و قاطع (نه مستبد) برای پیاده کردن اهداف متعالی در زندگی هستیم، به گونه ای که پدران و مادران دارای صلاحیت های ذهنی و دانش کافی نسبت به تغییرات شتابان اجتماعی باشند. به عبارتی والدین می بایست شناخت کافی از تغییرات روزمره در جامعه داشته و همزمان نیز نسبت به هر گونه تغییر رفتار در فرزندان خود حساس باشند. در خانواده سالم و متعادل اول به محور محبت و مهربانی و سپس به محور انضباط و محدودیت اهمیت می دهند .

  • به گونه ای که در صورت بروز هر گونه پنهان کاری، انزوا طلبی، فراموشی، کم توجهی، تغییر در ساعات خواب و بیداری، لاغری، بی حوصلگی، افت ناگهانی تحصیلی و نظایر آن بدون هر گونه درگیری و تحقیر فرزندان، اقدام به کشف حقیقت و مشکل می نمایند. همزمان نیز والدین می بایست دارای صلاحیت اخلاقی و الگو بودن به منظور بروز عاطفه و محبت به فرزندان باشند به عبارتی همواره باید به یاد داشته باشیم . بسیاری فرزندان از راه چشم تربیت می شوند نه از راه گوش.
  • یعنی آنچه را که در ما می بینند بیشتر در آنها تاثیر دارد ، تا آنچه را که از ما می شنوند.
  • بنابراین والدین باید از هر گونه رفتار نامناسب همچون استعمال سیگار، قلیان و مصرف هر گونه مواد نزد فرزندان خود پرهیزکند و همواره الگوی مناسبی برای آنان باشند. همچنین والدین باید دارای صلاحیت حرفه ای و به دور از آزمایش و خطا در تربیت و پرورش فرزندان خود اقدام کنند و به طور مستمر بر موضوعات اخلاقی و رفتاری آنان نظارت نمایند. به عبارت روشن تر والدین نباید تربیت فرزندان خود را به مدرسه، جامعه یا گذشت زمان به سپارند، بلکه پدر و مادرباید هردو در نحوه تربیت فرزندان همراه و هماهنگ باشند.
  • چون پدر و مادر هردو در شکل گیری شخصیت فرزندان نقش دارند به عبارتی بچه هم به عواطف پدر نیاز دارد و هم به عواطف مادر.
  • والدین منطقی از کمبودهای اقتصادی نزد فرزندان خود ناله نمی کنند تا از بروز احساس حقارت و خود کم بینی در آنان جلوگیری شود. این دسته از والدین به خوبی می دانند حقارت والدین نزد فرزندان، مقدمات انحراف نوجوانان را فراهم خواهد ساخت.
  • والدین می بایست فضای داخل منزل را شاداب با نشاط و برانگیزاننده کنند و از هر گونه سکوت زیاد و محیط سرد و طرد کننده فضای منزل، چهره عبوس، خشک، خشن و بدون محبت، روابط غیر دوستانه، مقایسه فرزندان با دیگران، تبعیض، وعده های غیر عملی، درگیری، نزاع و سر و صدای زیاد، سرزنش، اهانت، ترس، رعب و وحشت، مجادله، درگیری ، نزاع و سرو صدای زیاد، سرزنش، اهانت، ترس، رعب و وحشت، مجادله و قهرهای مداوم، تحکم ، تحقیر،تهدید، کنترل های پلیسی و روش های خصمانه که همانند ضربه چکش به شخصیت فرزندان ، ضربه های مهلک وارد می کند جلوگیری نمایند.
  • آنها بخوبی می دانند که فضای نامطلوب و متشنج درون منزل سبب بروز استرس، اضطراب و مشکلات روانی ، عاطفی فرزندان شده و زمینه ساز بی اعتمادی، رازداری های خطرناک، پنهان کاری های رفتاری، فاصله فیزیکی (فرار از منزل) ، عاطفی، روانی و فکری فرزندان را بدنبال دارد و می دانند که با خاموش شدن موتورهای ذهنی فرزندان، ارتباط پنهانی آنان با افراد نامناسب که آرامش کاذب را از طریق مصرف سیگار، قلیان، مواد مخدر و روان گردان ها، پارتی های شبانه و دیدن فیلم های خلاف اخلاق برای فرزندان مهیا می کنند.

ارتباط صمیمی و مستمر والدین با متولیان مراکز آموزشی فرزندان و آگاهی از هر گونه تغییر احتمالی اعم از افت تحصیلی، غیبت های مکرر در کلاس درس، انزواطلبی، بروز رفتارهای پرخاشگرانه و یا رفتارهای مشکوک، سبب خواهد شد ضمن علت یابی، از انحراف فرزندان جلوگیری نمایند.

والدین در زمان انتقاد کردن به فرزندان، می بایست رفتار خاص آنها را مورد نقد قرارداد داده و به دور از هر گونه مچ گیری یا زیر سئوال بردن کلیه رفتارهای فرزندان و پرهیز از زدن برچسب های نامناسب (کودن، بی ارزش، تنبل و ...) عزت نفس (خودارزشمندی) آنان زیر سئوال نبرند و همواره توجه شان را به کارهای مثبت فرزندان متمرکز نموده تا سبب تقویت رفتارهای مثبت آنان گردد.

روان شناسان اجتماعی عنوان می دارند : « بگو با که دوستی با بگویم کیستی؟» بر این اساس والدین می بایست در خصوص دوستان فرزندان شان، آگاهی کامل داشته و سعی نمایند با اعمال نظارت غیر مستقیم بر دوستان فرزندان خود، با هدف شناخت کامل از شخصیت آنها در پیشگیری از انحراف احتمالی فرزند خود مبادرت نمایند بطور مثال ترتیب دادن میهمانی، شرکت در ورزش دسته جمعی، دعوت دوستان فرزندمان به منزل، سبب افزایش شناخت بهتر و بیشتر خواهد شد.

ضمن آنکه می توان با والدین دوستان فرزند خود ارتباط برقرار کرده و در صورت بروز رفتارهای نامناسب از سوی فرزندان، والدین شان، بطور جمعی با هم مشورت نموده و تصمیم مناسب را اتخاذ نمایند.

 همواره وقتی فرزند از خانه بیرون می رود، والدین می بایست به سه نکته اساسی توجه نمایند : فرزند شما کجا است؟ با چه کسی است؟ چه کار می کند؟

شواهد و یافته های مطالعات متعدد حکایت از نقش موثر دوستان و همسالان در دوره نوجوانی به عنوان مهمترین نقطه اتکا افراد دارد به گونه ای که عملکرد گروه همسالان موجب جانشین شدن برای خانواده  و به حاشیه رفتن والدین در زندگی ، منبع احترام شخصی، ثبات و استواری در دوره نوجوانی، منبع قدرت و الگویی برای رشد اخلاق خواهد شد.

البته در پاره ای از موارد متاسفانه گروه همسالان عملکرد منفی داشته بطوری که در گرایش نوجوانان و جوانان به مصرف مواد مخدر و روان گردان ها نقش موثری دارند. نتایج یک تحقیق در سال 1386 در کشورمان حکایت از این موضوع دارد که بیش از 45 درصد افراد معتاد، توسط دوستان با انواع مواد اعتیادآور آشنا شده اند. به عبارتی در این دوران، فشار دوستان و همسالان سبب خواهد شد نوع تربیت خانوادگی فرد، تحت الشعاع قرار گرفته و نوجوانان برای پذیرفته شدن از طرف دوستان، با ورود به گروه های کجرو و منحرف اقدام به کسب هویت ، تثبیت آن و همچنین ابراز وجود کنند.

نحوه برخورد والدین با شرائط دشوار :

در صورت برخورد با بروز زمینه های انحراف فرزندان، والدین منطقی می بایست باحفظ آرامش و خونسردی و دوری از هر گونه خشم، غضب، برخورد تهاجمی و عدم ایجاد ترس و ملامت، نسبت به بررسی مشکلات آنان و ارائه مشاوره صحیح به منظور انتخاب راه سالم توسط فرزندان، مبادرت ورزند.

 والدین می بایست ضمن آگاهی از اسامی انواع مواد مخدر و روان گردان رایج در محله سکونت (شامل تریاک، هروئین، کراک= هروئین فشرده شده، مورفین، آمپول نورجیزک، شیشه، قرص ریتالین، اکستازی، مواد استنشاقی (مانند چسب، بنزین و تینز)، مواد توهم زا(مانند ال اس دی، حشیش)، الکل، داروهای مسکن، خواب آور و اعتیاد آور مانند تراماول، دیازپام، اکستازپام و ...) ، روش مصرف، آثار مصرف ونیز اطلاع از سایر انحرافات و مفاسد اجتماعی، به تناسب سن شناسنامه ای ، شخصیتی و نیاز فرزندان، با برنامه ریزی و بطور مستمر، آرام و در زمان مناسب، آگاهی های لازم از عوارض و پیامدهای جسمانی، روانی و اجتماعی مواد اعتیاد آور، میل جنسی و روابط سوء اخلاقی، را به فرزندان بدهند .

و با پرهیز از ایجاد هر گونه دیوار آهنی بین خود و فرزندان، با برقراری ارتباط کلامی و غیر کلامی نسبت به مقتدر سازی ذهنی آنان درمقابله با انحرافات و آسیب های اجتماعی مبادرت ورزیده تا فرزندان با دانش کافی، نگرش شان نسبت به تجربه یا مصرف آزمایشی اینگونه مواد یا دیگر انحرافات برشمرده تغییر یافته و شاهد رفتارهای سالم و عاری از رفتارهای پرخطر باشیم. بعبارتی فضای خانه می بایست به فضای یادگیری تبدیل گردد.

نتایج تحقیقات نشان می دهد والدینی که از اطلاعات کافی در این خصوص برخوردار بوده و نسبت به مصرف مواد، توسط فرزندان خود دغدغه دارند، فرزندانشان کمتر به سمت مصرف مواد خواهند رفت.

 نتایج یک تحقیق در سال 1386 در کشورمان نشان داده 55 درصد والدین پس از پنج سال از اعتیاد فرزندان خود مطلع شده اند، علت این امر عبارت است از :

عدم آگاهی والدین از انواع مواد رایج مصرفی، عوارض و پیامدهای آن سخن نگفتن از سوی والدین با فرزندان در خصوص مضرات، عوارض و خسارت های ناشی از مصرف مواد. برخی از پدران و مادران فکر می کنند سخن گفتن در مورد مواد مخدر، توهم زا، محرک، الکل و ... با فرزندان باعث تحریک آنان برای مصرف مواد خواهد شد. والدین عزیز باید بدانند که سکونت شما، سبب کسب اطلاعات غلط توسط فرزندان از سوی دوستان یا سایر سایت های اینترنتی خواهد شد. بر این اساس لازم است با رعایت شرایط سنی فرزندان با آنان در این خصوص صحبت نمایید به گونه ای که در دوره نوجوانی (سن 15 سالگی) فرزندان آگاهی کافی درابعاد مختلف از پیامدهای مصرف مواد را داشته باشند.

عدم اصلاح باورهای غلط شکل گرفته در ذهن نوجوانان و جوانان (متاسفانه صدها سایت مخرب، اطلاعات غلط راجع به مصرف مواد به نوجوانان و جوانان ارایه می نمایند که در شکل گیری باورهای فرزندان ما اثر می گذارد)

به چند نمونه از این باورهای غلط توجه نمایید :

 مصرف برخی از مواد مانند حشیش و شیشه (به عنوان یک ماده محرک) اعتیاد آور نیست.

 مصرف یک بار مواد به صورت آزمایشی ما را معتاد نمی کند.

 مصرف برخی از مواد در میهمانی، یا قرص ریتالین در شب امتحان برای ایجاد تمرکز، خلاقیت، آرامش، رفع استرس و اضطراب و به شرطی که مصرف آن تکرار نشود مجاز است.

 افرادی که از اراده قوی برخوردار هستند اگر مواد مصرف نمایند معتاد نمی شوند.

مصرف شیشه (ماده محرک) سبب لاغری و تقویت قوای جنسی می شود.

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  آسیب شناسی اعتیاد ، الکل و ابعاد اجتماعی ، فرهنگی آن

 "با محوریت رویکرد نوین سازمانهای مردم نهاد در اجرای برنامه پیشگیری چند جزئی"

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

مقدمه :

اعتیاد به مواد و الکل یک پدیده چند بعدی است ، اعتیاد ابعاد زیستی ، روانی ، اجتماعی ، خانوادگی ، اقتصادی ، سیاسی ، آموزشی ، فرهنگی و.. دارد.  بنابراین برای موفقیت در اجرای برنامه های پیشگیرانه همه جنبه ها باید همراه و همگام شوند.

 از این رو یکی از جنبه های مهم در برنامه پیشگیری همگانی ، بعد فرهنگی آن است . حال این پرسش مطرح می شود ، آیا بقیه ابعاد همگام و همسو با جنبه های فرهنگی سرعت گرفتند . برای نمونه : در بعد روانی ، آیا در عرصه  بهبود و ارتقاء  سطح سلامت روان جامعه  برای ترویج بهداشت لذت ، ایجاد فضای شادی و  نشاط در محیط سالم  برای پاسخگوئی به نیازهای روانی ، عاطفی نسل نوجوان و جوان جامعه  اقدامات  توسعه ای و زیر بنائی صورت گرفته از سوی مسئولین و متولیان امر در مقایسه با سرعت اعتیاد دارای  پیشرفت قابل قبولی است  یا نه ؟ بعنوان مثال : در مقابل تعداد سنت سراها و قلیان سراهای ایجاد شده ، چند مجتمع فرهنگی ، ورزشی  ، تفریحی و رفاهی تاسیس کرده ایم !! چه اقدامات جایگزین مناسبی صورت گرفته است .  نیم نگاهی به فضای جامعه  بیانگر آن است که در سایر عرصه ها و ابعاد  نیز برای رفع معضل بیکاری ، کاهش تورم ، ازدواج آسان ، توانمندسازی خانواده ها ، توانمند سازی دانشجویان ،  دانش آموزان ، نوجوانان و جوانان ، محیط کار و ...  که از عوامل بسیار مهم و تاثیر گذار در شیوع اعتیاد و آسیب های اجتماعی در جامعه است ، علیرغم تلاشهای صورت گرفته سرعت ما بحد قابل قبولی نرسیده است.

از طرفی در بحث دسترسی آسان و ارزان به مواد و یا در امر کاهش عرضه، آیا سیاستهای مقابله ای ما سیاست درستی است ؟ آیا سیاستهای کاهش عرضه با کاهش تقاضا همسو و همراست؟ آیا مبتنی بر رویکردهای علمی است ؟ آیا همه زوایای آن را بررسی و مطالعه کردیم ؟ یا بقولی خواستیم باصطلاح یک کار انقلابی دهه شصتی انجام بدهیم !! اگر بظاهر یک جا را آباد کردیم ، بررسی کردیم که چند منطقه و محله را خرابتر کردیم یا چند محله جدید پرخطر دایر کردیم.

راستی مدیران ارشد جامعه ما چقدر به این باور رسیده اند که  اعتیاد با نشانه‌روي هوشمندانه و هدايت‌شونده مراكز حيات اجتماعي  (خانواده ، مراكز علمي ، دانشگاهي  ،  بویژه  نسل نوجوان و جوان ) ما را هدف قرار داده است . چند درصد مدیران ما در مورد اعتیاد دغدغه دارند. یا براین باورند که من و خانواده ام در امانیم !! و اعتیاد برای دیگران و فرزندان همسایه است . یا اصلاٌ  به من چه ربطی دارد مرا چه به اعتیاد!!

راستی میزان اعتبار تخصیصی برای امر پیشگیری از اعتیاد استان چقدر است !! آیا این میزان اعتبار برای تحقق منویات مقام معظم رهبری در انجام کارهای فرهنگی و پیشگیری از آسیب های اجتماعی و ترویج سبک زندگی سالم کفایت می کند ؟ بعنوان مدیر استانی چقدر برای جذب اعتبارات فرهنگی و  پیشگیری از آسیبهای اجتماعی دغدغه دارم !!

راستی از خود پرسیده ایم ، اگر این تلاشها نبود حال و روز ما چگونه بود!!

هرچند در بحث آمار اعتیاد  بین آنچه که بررسیهای آماری می گویند با آنچه که حدس زده می شود تفاوت فاحشی وجود دارد !!

چالشهای پیش رو :

1.ضعف در برنامه ریزی آموزشی گروههای هدف

2.کمبود نیروی انسانی متخصص پیشگیری در بدنه ستاد استان و شهرستانهای تابعه

  1. نبود مراکز تحقیقاتی و پژوهشی فعال در زمینه برنامه های پیشگیرانه استان
  2. نامناسب بودن برنامه های نظام پایش و ارزشیابی برنامه های پیشگیرانه
  3. مکانیزه نبودن نظام ثبت اطلاعات مربوط به برنامه های پیشگیرانه
  4. ناکافی بودن تجهیزات کمک آموزشی در برنامه های پیشگیرانه
  5. پایین بودن دانش اعتیاد مدیران ارشد استانی

8.وجود مناطق آسیب خیز و پرخطر در حاشیه شهرهای استان

9.وجود مدارس آسیب خیز در شهر های استان

10.پایین بودن سطح آگاهی افراد ساکن در مناطق آسیب خیزو پرخطر

11.ترویج مواد در مراکز علمی ، آموزشی

12.بالا بودن آمار اعتیاد در سطح استان

13.بالا بودن آمار اعتیاد ترزیقی در سطح استان

14.بالا بودن موارد HIV/AIDS

  1. بالابودن اختلافات زناشوئی متاثر از مسائل مختلف اجتماعی ، اقتصادی و....
  2. نرخ بالای بیکاری در استان

17.مهاجرت بی رویه به شهرها و حاشیه شهرها

18.پایین  بودن سطح درآمد خانواده ها

19.جوان بودن جمعیت استان

  1. تراکم بالای جغرافیائی جمعیت استان

21.افزایش روز افزون مواد اعتیاد و الکل در خوابگاهها، خانه های دانشجوئی ، محیطهای کارو..

  1. صنعت توریسیم
  2. نبود رویکرد علمی در اجرای برنامه های پیشگیرانه ( مخاطب شناسی ، نیازسنجی ، موقعیت شناسی و بازاریابی اجتماعی )
  3. تلقی ساده انگارانه، سطحي، غیر راهبردی و غیر علمی ناشی از عدم درک روشن از مفهوم پیشگیری و نیز فقر رویکرد علمی و ضعف دانش در این عرصه.

25.فقدان دیدگاه یکسان و نظریه واحد اجتماعی بین مسئولان در امر مبارزه و کنترل و در نتیجه عدم اولویت به رویکرد فرهنگی و پیشگیری در عرصه اعتیاد.

26.فقدان برنامه مدون، منسجم و هدفمند در زمینه فرهنگی ، پیشگیری و عدم تعمیق، تداوم و پیگیری در اجرای برنامه‌های پیشگیرانه.

27.اجرای سلیقه ای برنامه ها بصورت موردی بدون توجه به ارتباط ، جایگاه و نقش آن در کل  برنامه های پیشگیرانه.

28.ضعف ارتباط نظام دار و منسجم بین برنامه های اجرایی پیشگیرانه و برنامه های پژوهشی ناشی از فقدان پژوهشهای متناسب و عدم حضور نهاد های علمی و تحقیقاتی معتبر دراین عرصه بعلت عدم تمایل صاحب نظران و پژوهشگران .

  1. عدم بهره گیری از تجارب سایر کشورهاو حتی سایر استانها در برنامه های پیشگیرانه .

30.عدم توجه به برنامه های پیشگیرانه ارتقایی و کیفی نبودن فرایند آموزش گروههای هدف .

  1. جهت گیری برنامه ها بصورت یک سویه از بالا به پایین بدون در نظر گرفتن جمیع جوانب ( بدون مطالعات کارشناسی )

32.عدم تناسب بین منابع و نیروی اختصاص داده شده به برنامه های فرهنگی.

33.اصرار مدیریت برخی دستگاه های فرهنگی بر نادیده انگاشتن معضل اعتیاد در حوزه های اجرائی مربوطه و در نتیجه منتفی شدن برنامه های پیشگیرانه.

34.عدم توافق دستگاههای فرهنگی بر فرابخشی بودن اجرای برنامه‌های پیشگیرانه.

35.کم بودن میزان اعتبارات  تخصیصی به موضوع پیشگیری و در نتیجه  ناقص اجرا شدن طرح های پیشگیرانه.

  1. نبود الگوی علمی مشارکت برای ورود بخشهای غیردولتی در برنامه های پیشگیرانه و عدم دانش تخصصی NGOS (تبدیل مردم به تماشاچیان صحنه مبارزه و افزایش سطح توقع از حاکمیت).
  2. ضعف در تدارک تمهیدات حقوقی و اجرایی از سوی سازمان های دولتی برای مشارکت بخش غیر دولتي.( هرچند طی سالهای اخیر گامهائی در این زمینه برداشته شده است ،ولی کافی نیست ).
  3. عدم رویکرد متوازن ستاد مبارزه با مواد مخدر به امر پیشگیری اولیه در مقایسه با امر مقابله.
  4. عدم توجه به سیمای اجتماعی و فرهنگی استان (رشد و تسلط جامعه شهری و تغییر تعادل جامعه روستایی ، ویژگی‌های فرهنگی و خرده فرهنگ‌ها ،ویژگی های شخصیتی و روانی مردم و ...).
  5. نبود تحليل وضعيت SWOT و توجه به وضع موجود ( شناخت زیرساختارها ، بررسی امکانات و توانمندی‌های موجود، ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های سازمان‌ها برای اجرای برنامه‌های پیشگیرانه، نیروی انسانی، امکانات ، بودجه، تشکیلات، هدف‌گذاری و ...).
  6. عدم برخورداری از مدل‌های مختلف علمی در عرصه پیشگیری برای تدوین برنامه های چند جزئی در زمینه پیشگیری.

42.کم رنگ بودن نقش منابر و مواعظ در عرصه توانمند سازی گروههای هدف با توجه به فرصت های مربوط به مناسبتهای ملی ، مذهبی ( مانند ماه مبارک رمضان ، ماه محرم ، اعیاد ملی و دینی ، یادواره ها و همایشها و..).

  1. کم رنگ بودن نقش دانشگاهها و مراکز علمی ، آموزشی.

44.کم رنگ بودن نقش رسانه های ملی و استانی.

  1. کم رنگ بودن نقش اصحاب هنر و رسانه .
  2. باری به جهت اجرا کردن برنامه ها .

47.عدم توجه به امر آموزش مستمر با هدف عدم مصرف مواد و مراقبت از  سلامت جسم و روان  از دوران كودكي تا جواني و در نتيجه تغيير نگرش آنان در نظام آموزشی.

  1. عدم ورود جدی نهادهاي مرتبط با خانواده و كودكان در امر پيشگيري از سوءمصرف مواد با اولويت و تمركز برآگاه‌سازي والدين و توانمند سازی آنان .
  2. عدم ورود جدی نهادهاي مرتبط با کودکان ، نوجوانان و جوانان ( وزارت آموزش و پرورش ، وزارت علوم ، وزارت بهداشت و..) در امر پيشگيري از سوءمصرف مواد با اولويت و تمركز برآگاه‌سازي دانش آموزان ، دانشجویان ، اساتید ، کارکنان و توانمند سازی آنان.
  3. عدم بهره‌گيري مناسب از اينترنت و فضاهای مجازی براي افزایش آگاهی نسل نوجوان و جامعه در عرصه پيشگيري.

51.عدم  اجراي سياست‌هاي مرتبط با پيشگيري از اعتياد در مدارس:

-ضعف در مشاركت والدين دانش‌آموزان

-نبود محتواي آموزشي مناسب

-نبود برنامه جامع از دورة پيش‌دبستاني تا دبيرستانی

  1. کمبود طرحها و برنامه های مربوط به شادابی و نشاط اجتماعی در جامعه.
  2. کم توجهی به خدمات مشاوره‌اي براي افراد 13 ـ 19 ساله.
  3. ضعف در محتواي كتب درسي مدارس و دانشگاه‌ها در خصوص  آموزش مواد اعتیاد آور، مسائل جنسي و..
  4. کم توجهی به آموزش مهارت‌هاي زندگي براي جوانان و نوجوانان.
  5. ضعف در عملکرد رسانه ای برای تهیه و تولید برنامه های آموزشی مناسب ویژه نوجوانان و جوانان.
  6. کمبود فضاهای تفریحی ، رفاهی و ورزشی برای پاسخگوئی به نیازهای نسل نوجوان و جوان جامعه .

سهم و نقش سازمانهای دولتی و مردم نهاد در برنامه ریزی برای پیشگیری از اعتیاد و الکل :

مداخلات هم افزا

1.اجرای سیاستهای پیشگیرانه چند جزئی از دوران پیش دبستانی تا دانشگاه با پیگیری جدی موضوع در کارگروه سلامت و امنیت غذائی استان و تشکیل ساب کمیته های مختلف برای اجرای سیاستهای پیشگیرانه  بصورت یکپارچه استانی زیر نظر استاندار محترم .

2.اولويت‌ قائل شدن به موضوع پيشگيري اوليه از آسیب های اجتماعی در نگاه استانی  .

3.توجه جدي به تقويت نقش مذهب و ابعاد آن در برنامه های پیشگیری از آسیب های اجتماعی.

4.در نظر گرفتن فرهنگ بومي در اجرای برنامه های پیشگیرانه.

5.همكاري‌هاي سازمان‌هاي دولتي با سازمان‌هاي غيردولتي و بهره‌گيري از بخش خصوصي به منظور بسيج عمومي.

6.تأكيد بر افزايش دانش و آگاهي نوجوانان و  جوانان با هدف توانمندسازي آنان در برابر معضل مواد.

7.توجه به امر آموزش مستمر با هدف جسم سالم و روان سالم  از دوران كودكي تا جواني و در نتيجه تغيير نگرش آنان.

  1. توانمند سازی مدیران استانی در زمینه برنامه‌هاي پيشگيرانه.
  2. طراحی برنامه جنبش ملی پیشگیری از اعتیاد و الکل در سطح استان .

10.درگير نمودن نهادهاي مرتبط با خانواده و كودكان با امر پيشگيري از اعتیاد والکل با اولويت و تمركز برآگاه‌سازي والدين. ( مهارت فرزندپروری و مهارت خودمراقبتی و تنظیم خلق )

11.اجراي برنامه‌هاي پيشگيرانه در مدارس، اجتماعات  مذهبی و معنوي ( منابر و مواعظ ) ، محيط‌هاي كاري و محلات.

12.تأكيد بر امر پژوهش در زمينه پيشگيري و حمایت از طرحهای پژوهشی.

13.بهره‌گيري از اينترنت و فضاهای مجازی براي تعليم و تربيت در عرصه پيشگيري.

14.تقدم مبارزه با محرك‌هاي گروه‌هاي آمفتامين مانند : شیشه در فضای جامعه امروزی.

15.استمرار اقدامات ، متناسب با نيازهاي گروه‌هاي هدف.

16.تسهیل اجرای برنامه های پیشگیری از اعتیاد ، رفع موانع بوروکراتیک و تقویت ضمانتهای اجرائی لازم برای برنامه .

17.پررنگ شدن  نقش رسانه ها به ویژه صدا و سیما در کارزار رسانه ای .

18.ضرورت ارزشيابي برنامه‌ها.

19.لزوم تدوين و اجراي سياست‌هاي مرتبط با پيشگيري از اعتياد و الکل در مدارس  و دانشگاهها :

-مشاركت والدين دانش‌آموزان و دانشجویان

- تدوین محتواي آموزشي

-جامعيت برنامه از دورة پيش‌دبستاني تا دانشگاه

-  آموزش پيشگيري از اعتياد ويژه معلمان ، اساتید و کارکنان

 -حمايت از درمان دانش‌آموزان ، دانشجویان و كاركنان معتاد

  1. ارائه مدل و سبك زندگي سالم با الهام از منویات مقام معظم رهبری .
  2. برنامه ریزی هدفمند برای ترويج بهداشت لذت در جامعه ( خلق فضاهای شادی بخش و نشاط آفرین )
  3. تقویت برنامه های محله محور از طریق شهرداریها و دهداریها .

23.توجه به محيط‌هاي كار و کارگری .

24.توجه به افراد در معرض خطر (كودكان بي‌سرپرست، افراد بي‌خانمان، افراد ترك تحصيل كرده و...)

25.توجه به خدمات مشاوره‌اي براي افراد 13 ـ 19 ساله.

26.توجه به ارائه خدمات در سطوح محلي و منطقه‌اي.

27.توليد بسته‌هاي آموزشي به تناسب گروههای هدف .

28.لزوم استمرار برنامه‌هاي پيشگيري بصورت بلندمدت و پرهيز از ارائه برنامه‌ها در افق كوتاه‌مدت.

29.اجراي عمليات رسانه‌اي (ديداري، شنيداري و نوشتاري) با هدف افزايش دانش افراد و تقويت مشاركت آنها.

30.توجه به محتواي كتب درسي در مدارس و دانشگاه‌ها با موضوع مهارت آموزی

31.توجه به آموزش مهارت‌هاي زندگي براي جوانان و نوجوانان .

32.بهره‌‌گيري از نهادهاي انتظامي براي آگاهي مردم از خطرات و پيامدهاي نامطلوب رواني، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مصرف مواد و الکل .

  1. اطلاع رسانی شماره تلفن 09628 براي پاسخگويي به پرسش‌هاي مردم و ايجاد خط پست الكترونيكي و معرفی ساست پیشگیری نوین .
  2. اتخاذ سیاستهای مقابله ای و کاهش تقاضا مبتنی بر رویکرد علمی و کارشناسی با طرح در اتاق فکر شورا و بررسی همه جوانب طرح.

35.تقویت مشارکت سازمانهای مردم نهاد ، شورا های اسلامی شهر و روستا و نقش مردم در برنامه های پشگیری از اعتیاد.

  1. تربیت مریبان توانمند در عرصه پیشگیری برای آموزش گروههای هدف.
  2. تعیین سهم دستگاهها ، تبیین وظایف و حدود انتظارات به تناسب اعتبارو نقش آنها ( با رویکرد برنامه محور ).
  3. تقویت برنامه های پیشگیرانه در دانشگاهها و مراکز آموزشی .
  4. انجام بررسی در راستاء نیاز سنجی برای اجرای برنامه های پیشگیرانه.
  5. تقویت رویکرد: کار برای مردم توسط خود مردم با مشارکت همه جانبه مردم ( خیرین عرصه سلامت اجتماعی )

41.ایجاد این باور در مدیران ارشد استان و دستگاهها که اعتیاد و الکل یک مسئله جدی برای استان است و مازندران در زمینه آسیبهای اجتماعی دارای رتبه بالای کشوری است .

  1. تقویت نقش منابر و مواعظ در عرصه توانمند سازی گروه هدف با توجه به فرصت های مربوط به مناسبتهای ملی و مذهبی ( مانند ماه مبارک رمضان ، ماه محرم ، اعیاد ملی و دینی ، یادواره ها و همایشها و..). با تربیت روحانیون علاقمند به موضوعات اجتماعی ، فرهنگی و خانوادگی .

43.تقویت اتاق فکر با بکارگیری اساتید و کارشناسان مجرب و متخصص در عرصه اعتیاد و آسیبهای اجتماعی.

44.توانمندسازی مربیان آموزش و پرورش و اجرای برنامه چند جزئی برای دانش آموزان ، والدین ، معلمین و مدیران با رویکرد علمی ، برمبنای دستور عمل استاندارد.

45.تقویت نقش رسانه ها بویژه رسانه صدا و سیما با بهره گیری از مباحث کارشناسی و آموزشهای سطح بندی شده  چند جزئی مستمر برای گروههای هدف .

46.توسعه زیر ساختهای فرهنگی با ایجاد فضاهای تفریحی سالم ، شاد و با نشاط برای پاسخگوئی به نیازهای روانی ، عاطفی نسل نوجوان و جوان جامعه و خانواده ها.( بهداشت لذت ، جشنواره های بومی محلی و... )

47.اجرای برنامه های توانمندسازی والدین بصورت محله محور با مشارکت شهرداریها و شوراهای اسلامی شهر و روستا با بکارگیری مربیان کارآزموده .

48.تقویت نقش سازمانهای غیردولتی برای ورود به این عرصه با رویکرد کارشناسی و برنامه ای .

49.تعیین هدف و استراتژی علمی برای دستگاههای فرهنگی استان در عرصه پیشگیری ، با کار برنامه ای واجرای نظام ارزشیابی موثر .

  1. بهره گیری از تجارب سایر کشورهاو حتی سایر استانها در برنامه های پیشگیرانه 

//////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  الکل و حوادث جاده ای 

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یکی از عوامل بسیار مهم و تاثیر گذار در حوادث رانندگی و تصادفات جاده ای مصرف الکل و مشروبات الکلی است. این در حالی است که بیشترین آمار تصادفات با مصرف مشروبات الکلی در سنین نوجوانی و جوانی بعد میانسالی است .

نکته مهم اینکه : دانش و آگاهی افراد جامعه ما خصوصا والدین و نسل نوجوان و جوان جامعه ما در مورد الکل و اثرات منفی آن  بسیار پایین است. یعنی خیلی از افراد جامعه ما خصوصاً نوجوانان و جوانان در مورد الکل و اثرات منفی آن اطلاعات کافی ندارند ، بهمین خاطر مازندران از نظر مصرف مشروبات الکلی در سنین  24-18 سالگی رتبه دوم کشور را دارد.

از طرفی خیلی از پدران و مادران عزیز براین باورند که فرزند من مشروب بنوشد بهتر از این است که مواد مصرف کند. گاه در برخی خانواده ها همه با هم و در کنار هم مصرف می کنند .

پس بدانیم : که هم مواد و الکل عملکرد مغز را مختل می کنند.

مصرف الکل و مشروبات الکلی مستقیماً بر روی مغز که مرکز فرماندهی است تاثیر می گذارد ، عملکرد مغز را مختل می کند . همانطور که می دانید یکی ازمهارتهائی که نیاز به دقت ، توجه ، تمرکز ، سرعت عمل بالا و تصمیم گیری سریع دارد رانندگی است . از طرفی مصرف الکل برروی مغز تاثیر منفی گذاشته ، دقت ، توجه ، تمرکز ، سرعت عمل و تصمیم گیری سریع را بر هم می زند.  در شرائط مصرف بدن می تواند تا حد معینی الکل را جذب کند، در چنین شرائطی از اثرات الکل این است که هماهنگی فکری به هم می خورد . حال خودتون نتیجه گیری کنید ، راننده ای که دقت و تمرکز ندارد ، سرعت عمل اش پایین است و نمی تواند خوب تصمیم سازی کند چه بلائی بر سر خود و دیگران می آورد. در کشور ما عامل ٢٠درصد تصادفات مرگبار، مصرف الکل بوده و بیش از  ٥٠درصد حوادث ناشی از مصرف الکل، موجب مرگ شده است.

  چند توصیه مهم :

  1. از همه افراد جامعه خصوصاً والدین و نسل نوجوان و جوان جامعه می خواهم در مورد الکل و اثرات منفی آن بیشتر بردانند. منطق این است من قبل از اینکه دست به کاری بزنم در مورد آن کار خوب بدانم ، سود و زیان آن کار را بسنجم.
  2. از خانواده ها می خواهم برای فرزندان خود خصوصاً نوجوان و جوان جامعه وقت بیشتری بگذارند وقتی که در آن شور ، شادابی و نشاط باشد.پاسخگوی نیازهای روانی ، عاطفی آنان باشیم.
  3. هر شب برای نیم ساعت هم که شده ، ساعت شادی و خنده داشته باشیم .
  4. برای خانواده قانون بگذاریم ، قانون بیرون رفتن ، قانون دوست یابی اینکه از خونه بیرون بیرون می رویم اعلان کنیم کجا می رویم ، برای چه کاری می رویم ، با کی هستیم و کی بر می گردیم.
  5. والدین عزیز دوستان فرزندان تون را خوب بشناسید که فرزند دلبند شما با چه کسانی دوست هست.
  6. والدین دوستان فرزند خود را هم بشناسید که دوست فرزند شما پپدرش کیه ، مادرش کیه از چه خانواده ای هستند. چرا که نوجوانان و جوانان ما از دوستان و همسن وسالان خود بیشتر تاثیر می پذیرند تا از من و شمای پدر و مادر
  7. از مسئولین و مدیران جامعه می خواهم بستر و فضای بیشتری را برای شادی و نشاط جامعه خصوصاً برای فرزندان ایجاد کنند.فضای شادی شادی و نشاط در جامعه برای پاسخدهی به نیازهای روانی و عاطفی جامعه بسیار کم رنگ است . به همین خاطر الکل و مواد می شود ابزار شادی و نشاط .
  8. نقش رسانه ها خصوصاً صدا و سیما مثل همیشه در بالابردن سطح اطلاعات افراد جامعه نقش بسیار مهمی است امیدوارم که برنامه های بیشتری را به این موضوع مهم اختصاص دهند.

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  رفتار با کودک 

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

ما در عصر و جامعه ای زندگی می کنیم كه عصر دانش و آگاهي است ، عصر تکنولوژی و فن آوری اطلاعات است ، تحت تاثیر این شرائط ساختار زندگي از شكل سنتي خود فاصله  گرفته و به شكل نيمه مدرن و مدرن در آمده است. برای نمونه شما ازدواج را در نظر بگیرید ، ساختارش کلاٌ عوض شده است خیلی با گذشته فرق کرده است . ارتباطات بین فردی ، اجتماعی و خانوادگی را در نظر بگیرید در مقایسه با گذشته دستخوش تغییرات بسیار شده است . متاثر از این فضا تربیت هم از شکل سنتی خودش خیلی فاصله گرفته  و بشکل جدید در آمده است .اینکه من چگونه تربیت شدم از همان روش برای تربیت فرزند یا فرزندانم استفاده کنم جواب نمی دهد ، یا خواهرم فرزندش را این گونه تربیت کرده و در تربیت فرزندش موفق بوده است آن روش هم دیگرپاسخگو نیست . از این رو درعصر حاضر دانشمندان حوزه روانشناسی و تعلیم و تربیت برای  درست زندگی کردن بحث مهارتهای زندگی و برای تربیت صحیح  فرزند یادگیری مهارت فرزندپروری را مطرح نمودند . یعنی آنکه آدمی  در عصر حاضر اگر می خواهد درست زندگی کند باید مهارت و فن زندگی کردن را یاد بگیرد . مهارت برقراری ارتباط را بداند ، روشهای حل مسائل زندگی را بلد باشد ، کنترل استرس را بداند ،و ... در تربیت  فرزند هم ، مهارت صحیح تربیت را بلد باشد .

براستی چرا  دوران کودکی و تربیت مهم است ؟

بسیاری از روان شناسان و روانکاوان بر این باورند که اساس شخصیت بزرگسالی انسان در دوران کودکی و در خانواده  شکل می گیرد و می گویند آدم خردسال پدر آدم بزرگسال است. به عبارتی هر چه من الان هستم می تواند تصویری از شخصیت دوران کودکی ام باشد. برخی از روان شناسان می گویند ذهن کودک مثل یک لوح یا صفحه سفید است اگر پدر و مادر نقاش یا خطاط خوبی باشند                    می توانند روی صفحه ذهن نقاشی زیبائی بکشند و یا قشنگ خطاطی کنند. و یا ذهن کودک مانند خمیر مجسمه است ، اگر پدر و مادر معمار خوبی باشند می توانند قالب شخصیتی کودک را درست شکل دهند .

باور نویسنده بر آن است که شخصیت دوران کودکی همانند پی یک ساختمان است، زمانی ما  می توانیم روی یک پی ، طبقه اول ، دوم ، سوم یا دهم بنا کنیم که پی آن ساختمان محکم باشد وگرنه با کوچکترین برف و بوران یا زمین لرزه  فرو می ریزد .

اما چگونگی رفتار با فرزند :

  1. داشتن اطلاعات و دانش صحیح تربیتی است

به عبارتی ما والدین باید اول خودمان را تربیت کنیم بعد بچه هایمان را تربیت کنیم.

فاصله با فرزندانمان  باید تفاوت دو نسل باشد نه شکاف دو نسل ، اما شکاف است و هر روز این شکاف بیشتر می شود. در جامعه ی امروزی پدر و مادری در تربیت فرزندان موفق هستند که با دانش و آگاهی صحیح بتوانند این شکاف و فاصله را کم کنند. یعنی شرائط یک کودک ، نوجوان و جوان جامعه امروزی را درک کنند و این جز با علم و آگاهی میسر نخواهد شد. از این رو اولین گام برای ارتباط با کودک شناخت است من تا کودکم را نشناسم ، چگونه می توانم با او ارتباط بر قرار کنم . تا نیازهای طبیعی او را نشناسم چگونه می توانم پاسخگوی نیازهای او باشم .

اگر نیازهای طبیعی فرزندانمان را به تناسب مراحل مختلف رشد آنان بشناسیم و بهنگام به آنها پاسخ دهیم می توان از بروز بسیاری از آسیب ها در دوران بعدی زندگی مانند : اعتیاد ، الکل ، طلاق ، رفتارهای مجرمانه و...جلوگیری نمود.

چرا که همه رفتارهای انسان بر پایه نیازهایش شکل می گیرد و ماهیت نیاز در انسان پاسخ گیری است. یعنی آدمی نمی تواند                          به نیازها ی طبیعی و منطقی اش پاسخ دهد. اگر به نیازهای طبیعی آدمی آن طور که باید و شاید پاسخ داده نشود و به آنها بی محلی کنیم در ادامه زندگی تبدیل به آسیب می شود که می تواند به شکل آسیب های روانی، اجتماعی خودش را نشان دهد.

اگر نیازهای فرزندانمان را نشناسیم و به آنها پاسخ مناسب ندهیم مانند این است که روی تنه نهالی ، خراشی ایجاد کرده باشیم. همین خراش، وقتی نهال ما به درختی تنومند و خوش قد و قامت تبدیل می شود، بزرگ می شود و جلب توجه می کند.حال از خودمان بپرسیم که چقدر نسبت به نیازها و ویژگی های طبیعی فرزندانمان شناخت و آگاهی داریم.

براستی آخرین کتاب تربیتی که خواندم چه بود ، زمانش کی بود !! از این رو ضرورت دارد در کنار بقیه کتابها در خانه ما چند کتاب روانشناسی کودک ، نوجوان و جوان هم داشته باشیم و هر از چند گاهی از آنها استفاده کنیم .

براستی چقدر فرزندم را می شناسم :

آزمون شناخت فرزندان :

  • راستی آیا می دانید ؟
  • رنگ دلخواه فرزندتان چیست ؟
  • صمیمی ترین دوست فرزندتان چه کسی است؟
  • اسم معلم هایش چیست؟معلم دلخواه او چه کسی است؟ چرا؟
  • الگوی فرزندانتان چه کسانی اند؟چه چیزی در آن ها برایش خوشایند است؟
  • بزرگترین آرزوی فرزندتان چیست؟
  • فیلم یا برنامه تلویزیونی دلخواه اش چیست؟
  • غذای دلخواه اش چیست؟
  • سه کلمه ای که فرزند شما با کمک آن ها خودش را وصف می کند کدام است؟ سه کلمه ای که به کمک آن ها شما را وصف می کند کدام است؟
  • سرگرمی هایش چیست؟
  • اهداف او در آینده چیست؟

* جواب های خودتان را با گفته های فرزندتان بررسی کنید، تا ببینید چند مرده حلاج اید.

 2.هماهنگی بین والدین در خصوص تربیت فرزندان :

در بسیاری از خانواده­ها بین والدین در خصوص تربیت فرزندان هماهنگی لازم وجود ندارد. معمولاً مسئولیت تربیت بیشتر بر دوش مادران سنگینی می­کند. مادری که در ایفای نقش خودش مانده ، تا چه رسد به اینکه بخواهد نقش پدر را هم برای فرزنددلبتدش بازی کند . از طرفی چنانچه در تربیت فرزندان مشکلی ایجاد شود باز هم مادر  از سوی پدر زیر سئوال می­رود. : من که نبودم ، دنبال گرفتاری های زندگی هستم ، تو بچه را بد تربیت کردی ، تو مقصری و... حتی در جلسات آموزشی هم می بینیم این مادران هستند که بیشترین نقش را ایفا می کنند و حضور پدران بسیار کمرنگ است .

درروش های تربیتی والدین باید با هم هماهنگ باشند. یکی طرد کننده نباشد دیگری جذب کننده و حمایت کننده. از طرفی بچه ها هم به عواطف مادر نیاز دارند هم به عواطف پدر وگرنه کودک در نقش پذیری و همانند سازی با والدین و تامین نیازهای عاطفی از طرف والد هم جنس دچار سردرگمی می شود. چرا که در وجود هر دختر علاوه بر ویژگی ها و صفات زنانه ، ویژگی ها و صفات مردانه نیز وجود دارد که به آن ها صفات روان مردانه می گویند. هم چنین در وجود هر پسر علاوه بر ویژگی ها و صفات مردانه ویژگی ها و صفات زنانه نیز وجود دارد که به آنها صفات روان زنانه می گویند.

مانند : دخترانی که مردانه رفتار می کنند، مردانه حرف می زنند، مردانه ابراز وجود می کند. و یا پسرانی که زنانه رفتار می کنند، زنانه حرف می زنند، زنانه ابراز وجود می کنند. این روند به نقش متعادل هر یک از والدین در تربیت فرزندان بر می گردد. از این رو سهم ، نقش و جایگاه هر یک از والدین در تربیت فرزندان خیلی مهم است.

3- وقت اختصاصی داشتن برای فرزندان :

ما برای همه جنبه های زندگی خود وقت می گذاریم. برای کار، مطالعه ، خرید ، نظافت و ... لازم است هر روز چند دقیقه ای را به فرزندمان اختصاص دهیم تا فضای شادی را برای کودک و خودمان خلق کنیم و فرزندانمان از کودکی خود لذت ببرند. از همین امروز شروع کنیم و دو تا پانزده دقیقه یا بیشتر به تناسب شرایط بچه برایش وقت بگذاریم .مانند : خواندن کتاب دلخواهش با هم، پخت غذای مورد علاقه اش با هم ، انجام بازی های دلخواهش مانند: نقطه چین بازی، اسم فامیل، پازل، فوتبال، والیبال، قایم باشک بازی کردن و ... یک روز هفته را (در صورت امکان) اختصاص دهید به این که با هم کار ویژه ای را انجام دهید. مانند : بازدید از کتابخانه ، با هم قدم زدن، شنا ، بیلیارد، پینگ پنگ، رفتن به سینما، بازدید از اماکن باستانی و ... صرف بازدید نباشد  درباره ی این فعالیت ها با هم  صحبت کنیم.

نکته مهم : این رفتارها باعث افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس کودک می شود می گوید من چقدر برای پدر و مادرم مهم هستم که آنها برای من وقت اختصاصی گذاشتند . همین شرائط زمینه را برای ایجاد صمیمیت بین والدین و فرزندان فراهم می کند .از این رو کودک سعی می کند به گونه ای رفتار کند که این  وقت اختصاصی هر روز ادامه پیدا کند .

4- ارزش و احترام قائل شدن برای فرزندان

همه ی ما برای خود ارزش و احترام قائل هستیم و اجازه نمی دهیم کسی به شخصیت ما خدشه ای والد کند. فرزندمان نیز برای خود ارزش و احترام و شخصیت قائل هستند. انصافاً چند بار در طول روز به بهانه های مختلف کلام یا واژه توهین آمیز از ذهن ما خارج       می شود که با آنها شخصیت فرزندمان را زیر سئوال می بریم که اگر یکی از این کلمات نثار ما شود نه تنها تحمل نمی کنیم، می خواهیم سر بر تن طرف مقابل ما نباشد. آن وقت انتظار داریم که  فرزند ما عکس العمل نشان ندهد، و بقول معروف فرزند خوبی هم باشد .

یادمون باشه مراقب کلام، رفتار و نگاهمان در ارتباط با فرزندانمان باشیم. چون کلام باروانی دارد ، نگاه بار عاطفی دارد ، رفتار بار احساسی دارد .

مثال : زمانی که برای بازار رفتن عجله و شتاب داشتید و فرزند شما می خواست دکمه ی لباسش را خودش ببندد ، شما با اخم و تخم ، زحمت را کم کردید و دکمه ی لباس اش را بستید در او این حس را ایجاد کردید که خیلی بی عرضه و دست و پا چلفتی است.

5.در حضور دیگران به فرزندمان شخصیت دهیم نه اینکه شخصیت او را زیر سئوال ببریم. به جنبه های مثبت و ویژگی های خوب شخصیت او اشاره کنیم.اما گاهاً در حضور دیگران شخصیت فرزندمان را زیر سئوال می بریم . مثال : خواهرم به من می گوید چرا به منزل ما نمی آئید. در جواب می گویم که این زلزله مگر می گذارد من تکان بخورم.یا مهمان دعوت می کنید در منزل : به مهمانان و فرزندان آنها احترام می گذارید ولی فرزند خود را اصلاً نمی بینید . برای آنها میوه و شیرینی می گذارید ولی به فرزند خود توجهی ندارید.

6.برخورد پلیسی نداشتن درمنزل است ، رفتارما باید همراه با احترام باشد. برخورد آمرانه و تحکم آمیز نداشته باشیم مثلاٌ برو آن کار را انجام بده؟ چرا این کار را انجام دادی؟ و... همانقدر که ما از بکن نکن بچه ها احساس خستگی می کنیم. بچه ها دو برابر از دست ما خسته می شوند.

7.ایجاد فضای مشارکت و همکاری درمنزل

دختر گلم : بیا با هم اتاق خوابت را مرتب کنیم ، با هم غذا درست کنیم.

 از این رو مسئولیت دادن به بچه ها در حد توان آنها در شکل دهی شخصیت کودک و بالا بردن اعتماد به نفس آنان نقش اساسی دارد .

به تناسب وضعیت سنی، جسمانی و دوران کودک او را در کارها دخیل می کنیم تا اعتماد به نفس آنها تقویت گردد. مادر جون، دختر گلم سفره را پهن کن من ظرف ها را می آوریم. بعد به پدرش باز خورد می دهیم که امروز دخترم خیلی به مامان کمک کرد.

8.رفتارهای توجه برانگیز. کودک یا نوجوان می خواهد مانند هر انسان دیگر جلب توجه کند.

چراکه مهمترین نیاز روانی ، عاطفی  در انسان توجه کردن است. یکی با حرف زدن،دیگری با لباسش، یکی با کفشش می خواهد جلب توجه کند کودک و نوجوان هم گهگاهی می خواهد جلب توجه کند می خواهد بگوید ای پدر، ای مادر من هستم، من مشکل دارم، شیطنت کردن گاه زبان کودک است تا ما متوجه رفتار شویم. مخصوصاً زمانی که از نظر روانی، عاطفی در فضای خانه تغییری اتفاق می افتدو توجه ما به فرزندمان کم می شود.

9.تبعیض قائل نشدن بین فرزندان

نباید بین دختر و پسر فرق گذاشت. رفتار متعادل در تمامی جنبه های زندگی در برابر دختر و پسر بودن فرزندان مهم است.

10.مقایسه نکردن فرزندان با یکدیگر است. ما معمولاً فرزندان خود را با یکدیگر و یا دیگران مقایسه می کنیم. فلانی را نگاه کن . خودت را نگاه کن. یاد مون نره خداوند هر انسانی را بی مانند و بی نظیر آفریده است. و آدمی فقط باشرایط خودش قابل مقایسه است نه با شرایط دیگران. هر انسان ویژگی های روانی، تشخیصی، ذهنی و توانمندیهای خاص خودش را دارد.یادگیری هایش هم متفاوت است حتی دوقلوهای هم شکل و همسان بعد از تولد قابل مقایسه نیستند تا چه رسد با دیگران.

11.توقع و انتظار بیش از حد نداشتن از فرزندان است. ما باید به تناسب شرایط سنی فرزندمان از وی انتظار داشته باشیم نه چیزی بیشتر از آن . من نباید با عینک و ظرف خودم به فرزندم نگاه کنم.اگر به فرزندم این گونه نگاه کنم دوست دارم فرزندم آنی شود که من می خواهم ، آن طور که من می خواهم بپوشد ، حرف بزند ، رفتار کند ، درس بخواند و .. از این رو با این نگاه ما دچار گیر ارتباطی می شویم ، باید فرزندتان را با ظرف خودش ببینید.از فرزندتان انتظار نداشته باشید آرزوهای برآورده نشده شما را برآورده کندو یا حساس نبودن نسبت به رفتارهای کودک است.بچه ها را باید به تناسب شرایط و سن و سال شان دید واز آنها  انتظار داشت.

بچه هاهم مانند ما بزرگسالان انرژی روانی و جسمانی دارند. ما با فعالیت های جسمانی و روانی روزانه این انرژی را خالی می کنیم . باید به بچه ها هم فرصت داد تا انرژی جسمانی خود را تخلیه کنند. در فضای آپارتمانی هم محیط برای تخلیه انرژی کم است از طرفی ما دلمان می خواهد این فضا را هم از کودک بگیریم.

12.نه تنها برای موفقیت او بلکه برای تلاش هایش هم به او توجه کنیم .

وقتی فرزندتان نتوانست در مسابقه علمی شهرستان جزء برترین ها باشد نگوئید دفعه بعد بیشتر می خوانی و قبول می شوید . بگوئید اگرچه نتوانستی نمره قبولی بگیرید . اما من از اینکه این همه وقت گذاشتی و تلاش کردی احساس غرور می کنم .

14.عزت نفس خودتان را بالا بیرید . بچه ها از شما الگو می گیرند .

عقائد نادرست اورا شناسائی و برای رفع آن تلاش کنید . عبارتهائی مانند : هیچ کاری از دستم برنمی آید ، یا همیشه گند می زنم ، هیچ کس دوستم ندارد را بکار نگیریم.

  1. به جای او فکر و عمل نکنید.

بگذارید خودش فکر کند وگرنه تا همیشه به شما وابسته می شود .

16.به اوآموزش دهیم تا بخودش احترام بگذارد.

در مقابل کارهائی که انجام می دهد به او بگوئید بی نظیر است . در گلستان هستی هیچ گلی مثل او نروئیده و نخواهد روئید .چون هر انسان موجودی است منحصر به فرد .کمک کنید نقاط توانائی و ناتوانی اش را بشناسد .یاد بگیرد ناتوانی اش را ببیند و آن را پنهان نکند ، توانمندیهایش را هم بشناسد. حتی به شوخی هم به او انگی نزنید . نگوئید گیج خدا ، نگوئید چقدر دست و پا چلفتی هستید.

  17.برای عقاید فرزندتان احترام قائل شوید.

اجازه دهید فرزندتان ابراز وجود کند. از او نظر بخواهید.درباره ی تصمیم هایی که در خانه می گیرید نظر او را هم بپرسید.این تصمیم می تواند درباره ی این که شام چه باشد ویا کجا بخورید باشد.یا در مورد دکوراسیون منزل باشد یا خرید وسایل خودش باشد.

خیلی از مسائل دور و برش برایش سئوال برانگیز است می خواهد از شما بپرسد ؟  گاه  می گوئیم من حوصله ندارم برو از مامان یا بابا بپرس .

  1. انتقال عاطفی : ما نباید خشم ناشی از فشارهای اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی بیرون از خانواده و جامعه را سوی بچه هایمان تخلیه کنیم.
  2. با فرزندمان صمیمی باشیم.

هر چند تمام این نکاتی که گفته شد می تواند در فضای صمیمیت مطرح شود.

اما راههای دیگری هم برای ابراز صمیمیت وجود دارد راستی می دانی پسرم، دخترم من تو را خیلی دوست دارم. هر چند جمله دوستت دارم همیشه خوب و دلگرم کننده است. ولی روشهای کاربردی زیر می تواند به ارتباط صمیمانه بیشتر کمک کند:  فرزندتان را در آغوش بگیرید و به تماشای برنامه ای که او دوست دارد بنشینید. از شعرهایی که کودکتان می خواند تعریف کنید. موهایش را نوازش کنید. یک نوشته ی دلگرم کننده کنار غذای فرزندتان بگذارید. مخصوصاً اگر موقع غذا خوردن کنارش نیستید.در راه رساندن فرزندتان به مدرسه بجای گوش کردن رادیوی ماشین و اخبار و ... با هم صحبت کنید.با هم مطلب خنده دار بخوانید. برای فرزندتان روی درب یخچال پیام عاشقانه بگذارید. پیامی کوتاه روی آینه اتاق فرزندتان بچسبانید. مخصوصاً وقتی که او خواب است.

20.آموزش خود نظم دهی :

  • به فرزندتان قاعده ی اگر ............... آن وقت .............. را بیاموزید.
  • اگر سفره را پهن کنی ............... آن وقت شام می خوریم.
  • اگر 000/100 تومان پول پس انداز کنی............. آن وقت می توانی دوچرخه بخری

21.الگوی خوبی برای فرزندان باشید.

بچه ها به هزار دلیل کوچه و بزرگ از ما بزرگترها تقلید می کنند.مثل ما لباس می پوشند، حرف می زنند، راه می روند و خلاصه ادا و اطوارهای ما را در می آورند.همه بچه ها دوست دارند بزرگ شوند، و بزرگ از دید آنها یعنی پدر، یعنی مادر با همه ویژگی هایشان.بچه ها بیشتر زبان رفتار ما را می فهمند نه زبان گفتار ما را.به جای آنکه ساعتها پند و اندرز بدهیم عمل کنیم.

 

22.به فرزندتان عاقلانه دوست پیدا کردن را آموزش دهید:

به فرزندتان بگوئید : وقتی می خواهی با کسی دوست شوی با دقت به ویژگی های او توجه کن.سعی کن در مورد افراد از روی ظاهرشان قضاوت نکن همانطور که از روی جلد کتاب نمی توان فهمید که آیا کتاب خوبی هست یا نه.در انتخاب دوست بیشتر روی خصوصیت های اخلاقی او تجه کن نه توانمندی های او مانند اینکه یک شاگرد خوب حتماً دوست خوبی هم باشد.دوستان خوب به یکدیگر احترام می گذارند، یکدیگر را مسخره نمی کنند به هم توهین نمی کنند.دوستان به حرف های هم خوب گوش می دهند.یک دوست خوب خوبی های شما را می بیند.

23.بر فعالیت فرزندتان نظارت کنید. نظارت بر فعالیت بچه ها خیلی مهم است. منتهی باید مراقب باشیم که به حس استقلال جویی او لطمه ای وارد شود.روش های عملی برای نظارت با دوستان فرزندان تان ارتباط برقرار کنید. آشنایی با آنها به شما کمک می کند که دوستان ناسالم او را شناسایی کنید.آشنایی با دوستان اش، باعث نزدیک تر شدن شما به فرزندتان می شود . با فعالیت های روزانه او بیشتر آشنا می شوید.

24.والدین دوستان اش را بشناسید. شرکت در جلسه انجمن اولیا و مربیان یا کلاس های آموزش خانواده فرصت خوبی است برای شناخت بیشتر والدین دوستان فرزندتان.وقتی فرزندتان از خانه بیرون می رود، باید بدانید کجا می رود با چه کسی است و چه می کند.مطمئن شوید همان جایی است که به شما گفته است می توانید به خانه های دوستش زنگ بزنید که آیا سر قرار رسیده است.

با هم برنامه های تلویزیونی مورد علاقه اش را تماشا کنید. شرایطی فراهم کنید که به راحتی بتواند در زمانهای مناسب با شما تماس بگیرد.نظارت بر فعالیت های بعد از مدرسه تهیه جدول مالی . جدول هزینه کرد ماهیانه.

25.برای احساسات فرزندمان ارزش قائل شویم :

بعضی وقت ها بچه ها در شرایطی خاص، رفتارهایی از خودشان می دهند که از نظر ما بزرگترها خیلی احمقانه یا نامناسب است. اولاً بخاطر آنکه آنها تجربه ی ما بزرگتر را ندارند.ثانیاً آنها دنیا را با دریچه ی دیگری که مخصوص خود آنهاست می نگرند.آنچه برای ما کوچک و کم اهمیت است، لکن است برای اوبسیار مهم یا ناراحت کننده باشد.مثلاً فرزندتان می گوید : خانم معلم مرا دوست ندارد چون خیلی به من تکلیف می دهد. ما نگوئیم این مسخره است و معلم به همه به یک میزان تکلیف می دهد.در عوض برای احساسات او ارزش قائل                 می شویم. می توانید بگوئید من هم اگر احساس می کردم معلم دوستم ندارد ناراحت می شدم ، راستی بچه های دیگر هم ، همین قدر تکلیف دارند؟      

   26.خوب گوش کردن ( گوش دادن فعال ) را تمرین کنیم. بچه ها مانند بزرگسالان نیاز دارند که افکار و احساسات خودشان را بیان کنند و بدانند که دیگران با دقت به آنها گوش می دهند.وقتی فرزند شما می گوید امروز خیلی دلم می خواهد برم تمرین فوتبال از شانس بد، فیلم مورد علاقه  ی من هم همان ساعت از تلویزیون پخش می شود. شما قبل از اینکه دنبال راهکار باشید : به او بفهمانید که احساس اش را درک کرده اید و حال او را می فهمید. به او بگوئید وای چه انتخاب سختی از یک طرف می خواهی بری تمرین، از طرف دیگر نمی خواهی فیلم تلویزیونی را از دست بدهی.بچه ها وقتی ببینند گوش شنوایی هست، حرف های زیادی برای گفتن دارند این موضوع به برقراری یک رابطه ی خوب کمک می کند. نهال صمیمیت با خوب گوش دادن رشد می کند. وقتی فرزند شما می خواهد به حرف هایش گوش کنید نگوئید : الان نه یا یک دقیقه ی دیگر. نزدیک او بنشینید، به چهره ی او نگاه کنید. نگاهی پر از دوست داشتن داشته باشید. کمی به سمت او متمایل شوید. گاه شاید بهتر باشد که حتی دست اش را توی دست های تان بگیرید. حالت چهره ی شما با چهره ی او هماهنگی باشد.بعضی وقت ها حرف هایش را تکرار کنید. مانند منظورت این است که .جمله های او را تکمیل نکنید.کمتر حرف بزنید.هیچ وقت صحبت هایش را قطع نکنید. با تکان دادن سر نشان دهید که همچنان سراپا گوش هستید. یا با گفتن صداها و عباراتی مانند : آها، اهوم، چه جالب و ...

27.عادتهای خوب فرزندتان را شناسایی کنید و دائماً به آن اشاره کنید. سعی کنید فرزندتان بفهمد که باید خوب باشد. مثلاً بدون آنکه به او بگویند کارهایی که از قبل به او سپرده شده را انجام بدهد . هم جنین برای کارهای خوبی که به صورت عادتی انجام می دهد هم تشویق اش کنید. مانند انجام دادن بموقع تکالیف مدرسه . برای تشویق می توان از عبارت های دیگر استفاده کنید : عالی است- معلوم است که می فهمی – واقعاً پیشرفت کردی – به تو افتخارمی کنم – واقعاً خلاقی

28.برخورد آموزشی داشته باشیم.

زمان مناسب برای آموزش: تقریباً هر ساعتی می تواند زمان مناسبی برای آموزش باشد. اگر اصول آموزش را بدانیم. تماشای تلویزیون و دیدن فیلم ها  فرصت خوبی است، در مورد فیلم ها با هم بحث و تبادل نظر کنید. از مطالب روزنامه ها هم می توانید استفاده کنید .

29.توجه کردن : منظور از توجه کردن توصیف رفتارهای مناسب کودک و در برخی مواقع تقلید یا تکرار کردن آنچه که کودک انجام   می دهد می باشد. با این کار کودک در می یابد که والدین به کارهای مثبت او علاقه نشان می دهند و با او همراه هستند.در توجه کردن 1- دستور یا دستورالعمل به کودک نمی دهیم. 2-سئوال نمی پرسیم یا سرزنش نمی کنیم.چه کار می کنیم. مانند یک گزارش فوتبال فعالیتش را توصیف می کنیم. می بینم که داری نقاشی می کشی، آها یک خانه کشیدی، درب گذاشتی، پنجره گذاشتی، چه جالب بخاری هم کشیدی، دودکش هم گذاشتی، اوه دودکش، دودهم می کند مثل اینکه زمستان است و هوا خیلی سرد است.نگوئیم خانه کشیدی پله اش را چرا نکشیدی، درب کشیدی پس دستگیره اش کو.

30.نادیده انگاشتن ارادی :

همچنان که  ما به رفتارهای مثبت کودک توجه می کنیم. با نادیده گرفتن ارادی می خواهیم برخی رفتارهای نامناسب کمتر انجام گیرد مانند زمانی که می خواهد جلب توجه کند. قشقرق نماید، فریاد بزند، بحث کند. سرو صدا نماید، بدو بیراه بگوید ، چیز خاصی بخواهد که در حد توان ما نیست یا غیر منطقی است. نادیده انگاشتن 3 جزء اصلی دارد : هیچ تماسی فیزیکی نباید برقرار شود. هیچ تماس یا ارتباط کلامی نباید صورت پذیرد ، تماس چشمی با کودک هم قطع می شود.

* توجه : در نادیده انگاشتن رفتار نامناسب باید مشخص شودو تغییر توجه فقط برای رفتارمورد نظر باشد . نادیده انگاشتن تا پایان آن رفتار باشد.اگر در حین رفتار نامناسب  کودک رفتار مناسبی از خود نشان داد به او توجه می کنیم . اجرای این روش در ابتدا مشکل است مخصوصاً برای رفتارهایی که تازه شکل گرفته است. گاه حتی لجبازیها ممکن است در دوره نادیده انگاری بیشتر شود. هنگام رفتارهای خطرناک نادیده انگاری جایی ندارد. رفتاری هم که در آن حقوق دیگران ضایع می شودرا نمی توان نادیده گرفت. صبر و تحمیل در نادیده انگاشتن خیلی مهم است. در نادیده انگاری باید پدر و مادر همسو باشند.نادیده انگاری با قهر کردن متفاوت است.قهر برای قهر کننده بار منفی دارد. معمولاً با عصبانیت همراه است. بار عاطفی دارد. ولی در نادیده انگاری بار منفی وجود ندارد. چون بی تفاوت هستیم و آگاهانه رفتار می کنیم بار عاطفی ندارد.

31.پاداش دادن : پاداش دادن به کودک به این دلیل است که کودک بفهمد چه کاری مورد تائید شماست و برای ایجاد یا افزایش رفتارهای مثبت کودک انجام می گیرد. پاداش دادن شامل : 1.پاداش های کلامی مانند : متشکرم، آفرین، همراه با ذکر علل مورد تشویق صورت پذیرد. از اینکه اسباب بازیهایت را در سبد گذاشتی، متشکرم.2.پاداش های غیر کلامی : مانند چشمک زدن، بغل کردن، لبخند زدن با دست به پشت کودک زدن.3.پاداش های فعالیتی : به صورت انجام دادن فعالیتی با کودک است که وی واقعاً به انجام آن علاقه دارد. یا بازی کردن با کودک است. (به پاداش های 3 گانه با پاداش های اجتماعی می گویند)4.پاداش های غیر اجتماعی یا مادی : به صورت خرید جایزه مانند اسباب بازی یا لوازم مورد علاقه کودک است. پاداش های اجتماعی ارجحیت بیشتری دارد.

32.تنبیه و آگاه سازی : تنبیه یعنی روبرو شدن کودک با پیامدهای منطقی . مسئله کودک که برای رسیدن به سرویس دیر آماده             می شود. سرویس را می فرستیم و می گوئیم به علت تاخیر سرویس رفت، با اتوبوس یا پای پیاده برود. (البته ما آژانس می گیریم)

تنبیه باید بلافاصله متعاقب رفتاری که ازفرد سرزد اعمال شود. تنبیه یعنی گرفتن امتیاز مورد علاقه از کودک مانند : علی جان مشقت را بنویس.اگر مشقت را ننویس نمی توانی با دوستانت بازی کنی. تنبیه باید به تناسب رفتار کودک باشد.تنبیه یعنی استفاده از روش محروم سازی موقت. دور کردن کودک از شرایط محیطی : از چیزهای مورد علاقه محروم شود. در چه زمانی می توان از محروم کردن استفاده نمود: 1- انجام پرخاشگری و رفتارهای خطرناک2- عدم اطاعت از دستورات والدین (به شرطی که دستورات متناسب با سن کودک و در زمان مناسب)باشد.3- بد دهنی کردن 4- اذیت کردن خواهر یا برادر کوچکتر یا بزرگتر 5- از 18 ماهگی می توان از محروم سازی استفاده نمود. تنبیه نباید همراه با خشم باشد. بار عاطفی داشته باشد. در چنین شرایطی تخلیه هیجانی پدر یا مادر اتفاق می افتد نه آگاه سازی بچه. باید رفتار گوشزد کرد. چون این کار را کردی من این کار را انجام دادم . مانند پلیس.

کاربرد پیامد رفتار برای کاهش رخداد آن

پیامد طبیعی :

سامان عاشق خوردن کاکائوی گرم است ولی حالت که مادر آن را برایش آماده کرده مشغول بازی است .

پیامد طبیعی، اتفاقی است که وقتی جلوی آن توسط والدین گرفته نشود به طور طبیعی به دنبال رفتار اشتباه کودک رخ می دهد.

 

پیامدهای منطقی :

سینا و برادرش سر اینکه کدام یک اول بازی کامپیوتری را شروع کنند مشغول دعوا و جیغ زدن هستند. و هیچ کدام حاضر نیستند به نفع دیگری کنار برود. شاید بهترین اقدام در این مواقع استفاده از پیامد منطقی رفتار باشد. به این شکل که شما تصمیم می گیرید چون سر کامپیوتر دعوا می کنند، کامپیوتر را خاموش کنید تا آنها نتیجه رفتار نامناسب خود را ببینند.

 جریمه رفتاری:  قبل از اینکه رفتار نادرست اتفاق بیفتد جریمه یا محرومیت را تعیین کنید.

محروم سازی موقت ( زمان یا اتاق خلوت)گاهی والدین در موقعیت هایی قرار می گیرند که کاربرد پیامدهای منطقی و یا جریمه رفتاری برای کنترل رفتار نامناسب کودک ممکن نیست .

چه مکانی برای اتاق محروم سازی موقت مناسب است؟

یک مکان کسل کننده را در منزل انتخاب کنید.

این مکان باید دور از اسباب بازی ها ، افراد خانواده، پنجره، تلویزیون ، رادیو و ... هر چیز دیگری باشد که کودک از آن لذت می برد.

- تمام وسیله های خطرناک، تیز و شکستنی را از آن محل و از دسترس کودک دور کنید.

- اتاق باید به اندازه کافی روشن باشد تا حالت ترسناک پیدا نکند.

- باید به آسانی بتوان به آنجا رسید( ظرف 10 ثانیه ).

مراحل انجام محروم سازی موقت ( زمان و اتاق خلوت)

  1. به کودک دستوری می دهید(به خاطر داشته باشید همیشه دستورها را از فاصله کوتاه و همراه با ارتباط چشمی به کودک بدهید).
  2. اگر کودک دستور را انجام نداد 5 ثانیه صبر می کنید و مجدداً دستور را تکرار می کنید. اگر اطلاعات کرد از او تشکر و یا تمجید می کنید.
  3. اگر بعد از 5 ثانیه باز هم اطاعت نکرد می گویید : « کاری که ازت خواستم انجام ندادی باید به اتاق خلوت بروی.»

 

 

 

33.دستور دادن موثر :

اغلب مشاهده می شود که والدین دستوراتی به کودکان خود می دهند که آنها به راحتی نمی توانند آن دستورات را انجام دهند. دستوراتی که موثر واقع نمی شوند دارای یکی از خصوصیات زیر است:

1.دستورات زنجیره ای مثل : لباست را بپوش، دندانهایت را مسواک بزن، موهایت را شانه کن، بعد بیا صبحانه بخور. 2.دستورات مبهم مثل : بچه خوبی باش. در واقع کودک ممکن است نداند که واقعاً چه چیزی از او خواسته می شود.یا شیطنت نکن ، فرزند من  ممکن است نداند شیطنت نکن یعنی چه ؟ 3. .دستوراتی که به دنبالش دلیل و منطق آورده شود: مثل : اسباب بازیهاست را بردار چون مادربزرگت اینجا می آید و تو می دانی که او خانه تمیز را دوست دارد.بهتر است دلیل را ابتدا توضیح دهیم بعداً دستور بدهیم.چون قرار است مادر جون اینجا بیاید بریم اتاقت را مرتب کنیم

34.برای خانواده قانون شفاف وضع کنید و پیامدهای سرپیچی از قانون را تعیین کنید:

نکات زیر را هنگام وضع قانون و مقررات در نظر بگیرید:

1- قوانین را مشخص کنید و آن را به صورت جمله خبری مثبت بنویسید.

2- قوانین را به صورت روشن، مشخص و کوتاه بیان کنید. ممکن است خیلی از لغت ها و اصطلاح هایی که ما در رابطه با کودک استفاده می کنیم برای او قابل فهم نباشد.

3- قوانین منصفانه و عادلانه وضع کنید.

باید براساس سن، سطح رشد و میزان توانایی کودک قانون وضع کرد یعنی کودک باید توانایی انجام کاری را که از او می خواهید داشته باشد.

4- برای تمام وضعیت های ممکن قانون داشته باشید.

گاهی مشکل رفتاری کودک ناشی از آن است که قانون خاص آن موقعیت را نمی داند.

 5- قبل از وارد کردن هر فعالیت یا وسیله جدید به زندگی کودک قوانین مربوط به آن را مشخص کنید.

بسیاری از مواقع والدین تغییری در برنامه روزانه کودک می دهند یا وسیله ای برای او می خرند.

6- مواظب باشید که قانون ها زیاد و خسته کننده نباشند.

در صورتی که تمام لحظات و زندگی کودک پر از قوانین و مقررات سخت باشد.

7- انعطاف پذیر باشید.

به ویژه در مورد کودکان خردسال تر ما باید انعطاف بیشتری به خرج بدهیم .

8- اجرای قانون را با یک پاداش همراه کنید .

برای هر کدام از قوانین وضع شده پاداش و تشویقی را از پیش مشخص کنید.

9- در مواقع قانون شکنی از بحث مستقیم استفاده کنید.

وقتی کودک قانون وضع شده را رعایت نمی کند، توجه او را به سمت خود جلب کنید.

نمونه هایی از پاداش :

زمان بیشتری پشت میز کامپیوتر نشستن / بلیط اسخر یا تماشای مسابقه ی ورزشی مورد علاقه/ رفتن به سینما / در صورت عدم رعایت قوانین، مجازات تعیین کنید:/ تعیین مجازات و اجرای آن از سوی خانواده از اهمیت بسیاری برخوردار است./ اگر در اجرای صحیح مجازات سهل انگاری کنید به او می فهمانید که موضوع خیلی هم چدی نیست و شکستن قوانین خانواده عیبی ندارد.

ویژگی های یک تنبیه مناسب :

یک مجازات/ پاداش مناسب به عوامل زیادی مانند : اهمیت موضوع، سن و سال بچه و شخصیت او بستگی دارد.

نمونه هایی از تنبیه های رایج:زمان کمتری پشت میز کامپیوتر نشستن / نرفتن به سینما / نرفتن به خانه خاله / لازم به ذکر است مجازات باید منطقی و مرتبط با تخلف باشد. / بلافاصله بعد از رفتار ناپسند باشد. / تنبیه نباید از سر خشم باشد. / غلو ونشدنی نباشد. / انعطاف ناپذیر باشد./ تنبیه نباید بیش از 3 هفته طول بکشد./ نوع مجازات باید از قبل تعیین شده باشد.

/////////////////

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  پرسش از شما ، پاسخ از ما

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

(مطالب انتخاب شده برای این بخش ، ازمسائل خانوادگی مراجعین به مرکز مشاوره استخراج شده است )

  1. .....خانمی می پرسد گاهی اوقات همسرم به شدت از من انتقاد می کند و مرا بجا و نابجا و ظالمانه مورد انتقاد قرار می دهد ، چه باید بکنم ؟

توضیح : مورد انتقاد شدید قرارگرفتن شرائط بسیار سختی است که موجب رنجش و ناراحتی هر فرد می شود در چنین شرائطی فرد سعی می کند پاسخ انتقاد همسرش را با انتقادی شدیدتربدهد . این روش ، شیوه موشک جواب موشک است . که نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه مشکل را پیچیده تر می کند .

راهکار :در چنین شرائطی بهترین روش ، روش تکنیک خلع سلاح است .در این روش ابتدا با صحبتهای طرف مقابل موافقت می کنیم ، این موافقت به معنای قبول داشتن انتقادهای طرف مقابل نیست ، بلکه بااین روش همسرتان را آرام می کنید بعد در فرصت مناسب دلائل خود را مطرح می کنید .

مانند مثال :

 شوهر: خانم هروقت ناراحت می شوی، اخم می کنی با یک من عسل هم نمی توان تو را خورد .

زن : بله حق با توست، فکر می کنم وقتی عصبانی هستم ،اخم می کنم .

  1. ...... همسرم خیلی با من بد رفتاری می کند گاه به من توهین می کند و مرا به باد کتک        می گیرد ، چه باید بکنم ؟ (آیا بایک همسر پرخاشگر باید سوخت و ساخت )

توضیح : درچنین شرائطی به جای اینکه جواب توهین  او رابا توهین بدهید ،( یعنی مقابله به مثل کنید )  می توانید با روش های قاطعیت در برابر خشونت همسرتان بایستید و اجازه بد رفتاری و خشونت را به او ندهید .

راهکار : به کمک تکنیک همدلی می توان با همسر خشمگین مقابله کرد . این روش از یک جمله دو عبارتی تشکیل شده است . همدلی و بیان خواسته . اول سعی می کنم شرائط همسرخودرا درک کنم بعد با یک پاسخ قاطعانه خواسته خود را بیان نمایم .

برای نمونه :

 زن خطاب به همسر : می دانم خیلی ناراحتی ( همدلی ) اما دلم نمی خواهد سرم داد بکشی (بیان خواسته )

می دانم خیلی عصبانی هستی( همدلی )ولی حق نداری به من توهین کنی (بیان خواسته )

متوجه هستم چقدر خشمگینی (همدلی ) اما انتظار ندارم بمن فحش بدهی (بیان خواسته )

 یا دلم می خواد وقتی عصبانی هستی بر روی رفتارهایت کنترل بیشتری داشته باشی

 

 

************************

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  پیشگیری از اعتیاد در فرزندان 

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

سرور البرزی

کارشناس  ارشد روانشناسی

مقدمه:

همه ی ما بچه هامان را دوست داریم ولی ایراد کار اینجاست که اطلاعات کافی نداریم . بچه ای که تازه به دنیا می آید اگر مادرش او را با مهربانی برای شیر دادن در آغوش نگیرد، مهربانانه نگاهش نکند، اخم و تخم کند و غر بزند، بچه با همه ی بچگی اش می فهمد، با پوست ، گوشت و استخوان اش می فهمد و احساس ناامنی می کند.

دنیا را جای راحتی حس نمی کند، و دچار استرس می شود و نسبت به زمین و زمان بد بین می شود . همین بچه با این احساس بد رشد می کند و در بزرگسالی ، می تواند آدم بدبینی بشود که به کسی اعتماد ندارد ، و تنها می ماند و غمگین و افسرده ، بقیه اش را هم خودتان می دانید.

می خواهیم بگوییم برای جلو گیری از اعتیاد بچه ها به نیازهای طبیعی آنها درست جواب بدهیم، اصلا نیازهای آنها را می شناسید؟ مثلا می دانید اگر بخواهید به بچه ها زودتر از معمول یاد بدهید که چه طور توالت بروند، ممکن است چه آسیب های روانی ای را برایشان ایجاد کنيد؟ مثلا ممکن است لجوج و کله شق بشوند یا طعنه زن و پرخاشگر؟ 

می دانید که یک بچه ی دوساله ی طبیعی که البته درست هم تربیت شده است-  ممکن است خیلی راحت به خواست های شما بگوید "نه"  بگوید " من می خواهم ..." مثلا وقتی می گویید برو بغل دایی جان خیلی راحت به شما بگوید "نه، نمی خواهم " ؟ و شما چون ویژگی های این مرحله ی رشد او را نمی شناسید ، فکر می کنید او چقدر گستاخ و بی تربیت است و او را به زور توی بغل دایی جان اش می گذارید.

این جاست که به نیاز استقلال طلبی او آسیب می زنید و باعث می شوید او از مسیر طبیعی رشدش خارج شود.

یا وقتی که برای رفتن به بازار عجله دارید و تاکسی تلفنی هم بیرون خانه منتظر شماست و بچه ی شما دارد دکمه های پیراهن اش را می بندد، شما  همین طور که دارید غر می زنید، دکمه ها ی لباسش را برایش می بندید، برای بچه این معنی را دارد که  " خیلی بی عرضه و دست و پا چلفتی هستی". این بچه از همان سال های اول زندگی اش از رفتار های شما می فهمد که خیلی بی عرضه و بی لیاقت است، آن وقت دوست دارید در بزرگسالی اش گل سرسبد فامیل ها بشود ، احساس کند ارزشمند است و برای خودش و سلامتش ارزش قائل بشود ؟

می دانید که بچه ی سه ساله ای که وسیله ی بازیش را به دوستش نمی دهد و گریه کنان آن را توی بغلش فشار می دهد و از آن دل نمی کند، دارد ابراز وجود می کند و می گوید من هم آدمی هستم و این چیزها مال من است؟ و شما باید به این احساس طبیعی او احترام بگذارید و از این که او را خسیس بخوانید خود داری کنید؟ و به جای آن که به او اهانت کنید یا وسیله ی بازیش را بین او و همبازیش تقسیم کنید، بهتر است بگویید " این وسایل مال شماست ، اما آیا می توانی برای چند دقیقه به دوستت بدهی؟ " . شما این جور وقت ها چکار می کنید ؟

آیا می دانید یکی از بزرگترین نیازهای بچه ها احترام خواهی است ؟ و برایش خیلی مهم است که توی خلوت و یا در حضور دیگران برایش احترام قایل بشوید؟

آیا تا حالا شده در حضور جمع کنفش کنید ؟ توی ذوق اش بزنید ؟ مثلا وقتی یکی از عموهایش به منزل تان می آید و او یادش می رود که سلام کند آیا با گفتن " به عموجان سلام کردی؟" خجالتش نمی دهید ؟ یا اگر بعد از گرفتن هدیه ای از یکی از فامیل ها یادش رفت تشکر کند آیا جلوی جمع نمی گویید " تشکر کردی؟"

همه ی این موارد مثال های ساده است برای بی احترامی هایی که به بچه هامان می کنیم و نمی دانیم که داریم بی احترامی می کنیم . خیلی از مواقع  فکر می کنیم اتفاقا داریم تربیتشان هم می کنیم .  

و لابد می دانید که اگر به این نیازهای بچه ها توجه نکنید، عزت نفسشان پایین می آید و برای خودشان ارزش قائل نمی شوند و بعد ها ممکن است با جسم و جان خودشان هرکاری کنند یا ممکن است اجازه بدهند دیگران از آن ها سوء استفاده کنند. مثلا در نوجوانی جرات این را که به دوستانشان بگویند نمی خواهم فلان کار را انجام بدهم ، نداشته باشند و یا نتوانند به خواسته ی ناپسند آنها- مثلا سیگار کشیدن- جواب رد بدهند.

بزرگترین توصیه ای که امروزه دانشمند ها برای جلو گیری از مصرف مواد می کنند، این است که با فرزندتان صمیمی و دوست باشید.

  راستی شما چقدر با فرزندتان دوست و صمیمی اید؟ مثلا می دانید که رنگ دلخواه اش چیست؟ صمیمی ترین دوستش چه کسی است؟ برنامه ی تلویزیونی دلخواهش چیست و هنر پیشه ی محبوبش کیست؟ بزرگترین آرزویش چیست؟ یا سه کلمه ای که شما را با آن وصف می کند کدام است ؟ سه کلمه ای که با آن خودش را وصف می کند کدام؟ و... بهتر است جواب های تان را با فرزند تان چک کنید تا ببینید چقدر او را نمی شناسید. 

 از معجزات صميميت اين است كه بيشتر از آنكه شما مراقب فرزندتان باشيد تا اشتباهي نكند ، او براي اين كه رشته ي محبت و صميميت شما پاره نشود، خودش را به آب و آتش مي زند و درست همانی می شود که شما می خواهید

در اين جزوه راهكارهايي براي پيشگيري از اعتياد فرزندان گفته مي شود:

کودکان و مواد اعتیاد آور

پدر و مادر بودن همیشه آسان نیست. وقتی کودکتان مواد مخدر مصرف می کند و الکل می نوشد سوالات متعددی از خود می پرسید.

شما والدین باید به پاسخ سوال های زیر فکر کنید: الگوی مناسبی برای فرزندم هستم؟

روش صحيح ارتباط برقرار کردن با فرزندان را می دانم؟

به فرزندم در تصمیم گیری مسئولانه کمک کرده ام؟

از نیاز نوجوانان به استقلال و مسئولیت آگاه هستم؟

به عنوان والدین، بسیار مهم است عوامل خطر زای تهدید کننده فرزندتان را کاهش دهید.

گفت و گو با فرزندان

اجازه دهید فرزندتان بداند که شما با او رابطه صمیمانه ای دارید و به شنیدن عقاید و باورهایش علاقه مندید.

سر صحبت با فرزند فواید بسیاری دارد. هنگام گفت و گو سعی کنید:

سخنرانی و موعظه نکنید و بیشتر بر گفت و گو متمرکز شوید.

آرامشتان را حفظ کنید، فرزندتان را تشویق کنید سوال کند و از باورها و تفکراتش بگوید.

سعی کنید دیدگاه فرزندتان را درک کنید.

از فرزندتان توقع نداشته باشید چون پدر و مادرش هستید با کلیه نظراتتان موافق باشد.

مهارت های گوش کردن فعال را بیاموزید و ارتقا دهید.

انتخاب زمان مناسب برای گفت و گو با فرزندان و در دسترس بودن در زمانی که آنها می خواهند حرف بزنند.

درک کردن کودکان - فعالیت ها و علاقه مندی هایشان - و شناخت دوستانشان.

آرام حرف زدن و آماده شدن برای مقابله با مقاومت فرزند، هنگامی که موضوعات عاطفی یا مسائل و مشکلات دشواری مانند اعتیاد به مواد مخدر ایجاد می شود.

برای آنکه فرزندان مقاومت نکنند و مشکلات عاطفی نداشته باشند، والدین باید به حرف های کودکان گوش دهند و در صورت بروز مشکل به آنها آسیب نرسانند.

اگر فرزندان متوجه عصبانیت تان شوند با شما

گفت و گو نخواهند کرد و مشکلات لاینحل باقی می ماند

 

 

راه هاي افزایش اعتماد به نفس فرزندان

برای کمک به فرزندان برای ایجاد نگاه مثبت به خویش: 

به آنها بگویید مراقبشان هستید.

به کودکتان نشان دهید که احترامش محفوظ است.

به فرزندتان فرصت انجام کارهایی نظير نگهداری از خانه را بدهید تا توانایی و اعتماد به نفسش را افزایش دهد.

به فرزندتان بگویید که توقع بیش از حد ندارید.

توصیه ها:  

دستاوردهای کودکتان را یادداشت کنید و هر از چند گاهی از آنها تقدیر کنید. می توانید فرزندتان را در آغوش بگیرید و صمیمانه از او تشکر کنید.

هر فرد در زمینه ای موفق است و ایجاد اعتماد به نفس هدفی بلند مدت است. توقع کسب نمرات بالا و ... غیر واقعی است.

با فرزندتان درباره توانایی هایش گفت و گو کنید و آنها را به تشویق خود و دیگران ترغیب کنید.

از فرزندتان بخواهید درباره برنامه ها و مشکلات خانواده حرف بزند.

هرگز از اعضای خانواده و اقوام نخواهید زمینه رقابت فرزندتان با همسالانش را فراهم کنند.

تفکر انتقادی

فردي که مهارت های تفکر انتقادی در او به خوبی رشد یافته بهتر می تواند در مقابل خواست دیگران برای مصرف مواد مخدر مقابله کند.

مثال هایی از مهارت های تفکر انتقادی

به جمعیت نگاه کنید. برای مثال، بپرسید:" این واقعی است؟ شما چه فکر می کنید؟ "

به نظرات و دیدگاه های دیگر توجه کنید. برای مثال، بپرسید:" گروه ها و اقشار مختلف مردم درباره این موضوع چگونه فکر می کنند؟"

به مفاهیم و عواقب توجه کنید. برای مثال، بپرسید:" اگر مواد مخدر مصرف کنم چه اتفاقی می افتد؟ "

توصیه:

وقتی فرزندتان اشتباه می کند بیش از حد واکنش نشان ندهید،

از او بخواهید پس از این به گونه ای دیگر رفتار کند و از اشتباهش درس بگیرد.

به کودک بیاموزید مستقل باشد

حس استقلال به طور طبیعی - به خصوص در کودکانی که پا به نوجوانی گذاشته اند - به سرعت در حال رشد است. در حالی که غرایز، والدین را به سوی محافظت و کمک کردن به فرزند هدایت می کند، اما احترام گذاشتن به تلاش کودک برای کسب استقلال بسیار مهم است.

مقابله با فشار همسالان

برخی از افراد گمان می کنند فرزندان شان توسط قاچاقچیان با مواد مخدر و الکل آشنا می شوند.

واقعیت آن است کودکان توسط دوستان یا یکی از همسالانشان با مواد مخدر آشنا و به آن معتاد می شوند.فرزندان روابط بسیار صمیمانه ای با دوستانشان برقرار می کنند. در این مرحله نقش والدین اهمیت زیادی پیدا می کند. شما دیگر والدین فرزندتان نیستید، باید در نقش یک دوست وارد عمل شوید، حرف هایش را به دقت بشنوید و کمکش کنید.

علاوه بر شناخت دوستان فرزندتان، در صورت امکان با والدین شان نیز آشنا شوید. به فرزندتان بگویید مشکلات دست و پنجه نرم کردن با فشار همسالان را درک می کنید.

 

همسالان می توانند بزرگ باشند

وقتی درباره فشار همسالان گفت و گو می کنیم، همیشه تاثیر منفی آنها به ذهن متبادر می شود.

هر یک از کودکان باید با حفظ ارزش ها و باورهایشان بتوانند خود را با گروه تطبیق دهند. وقتی شما به فرزندتان کمک می کنید تا اعتماد به نفس و احساس امنیت در او افزایش یابد، آنها می توانند راحت تر با فشار همسالان مقابله کنند وتوانایی " نه " گفتن را کسب کنند.

  توصیه: کمک کردن به فرزندان برای مقابله با فشار همسالان

از کودکتان بپرسید درباره فشار همسالان چگونه می اندیشد؟

آیا در مقابل فشار همسالان به سرعت تسلیم می شود؟

آیا توانایی تحت تاثیر قرار دادن دوستانش را دارد؟

او می داند در مقابل فشار همسالان برای مصرف مخدر چگونه رفتار کند؟

اگر فکر می کنید کودکتان نمی تواند پاسخ مناسبی به دوستانش بدهد، پاسخ های زیر را به او پیشنهاد دهید:

عبارات " نه، خیلی ممنون " یا " به نفر بعدی تعارف کن " را به زبان بیاور

در صورت لزوم عبارت های بالا را دوباره تکرار کنید تا دوستان از فشار آوردن منصرف شوند.

در صورت تمایل دلایل تان را برای مصرف نکردن مخدر بیان کنید. برخی از دلایل عبارتند از:

در صورت مصرف مخدر از تیم فوتبال اخراج می شوم.

اگر مخدر مصرف کنم، والدینم به شدت سخت گیر می شوند.

زمان کافی برای مصرف مواد مخدر ندارم.

هر کسی حق انتخاب دارد. انتخاب من کنار گذاشتن مواد مخدر است.

اما در اکثر مواقع، کودکان می توانند بر فرزند شما تاثیر مثبتی بگذارند. اگر دوستان فرزندتان در تیم حرکات موزون، فوتبال و والیبال مدرسه موفق هستند، می توانند برای فرزند شما الهام بخش باشند.

 

وضع قانون و ایجاد حد و مرز

1.قوانین روشن و واضحی درباره مسئولیت پذیری و امنیت وضع کنید

برخی از قوانین را می توان همراه فرزندان وضع کرد، اما باید از مداخله دیگران در این کار جلوگیری کنید.

وقتی از فرزندتان در وضع قانون کمک می گیرید در واقع توافق او را برای اجرای قانون در خانه جلب کرده اید. به یاد داشته باشید، وضع و اجرای قوانین به معنای تحت سلطه درآوردن فرزندان نیست.

خطراتی که فرزندتان را در زندگی تهدید می کند با مراقب های بیش از اندازه از میان نمی روند. هنگام بالغ شدن فرزندان باید با کمک اعضای خانواده در قوانین تجدید نظر کنید.

برای کلیه معضلات مهم مانند مصرف مواد مخدر قوانین روشن و واضحی وضع و اجرا کنید.

حد و مرز ویژه ای برای اعضا خانواده و خود تعریف کنید. می توانید قوانین را روی کاغذ بنویسید و در محل معینی نصب کنید. اطمینان حاصل کنید هر یک از اعضای خانواده از قوانین و حد و مرز ها و تبعات زیر پا گذاشتن شان آگاهی دارند.

هدف از ارائه قوانین سازگار با عواقب سازگار

اگر قوانین با اهمیت زیر پا گذاشته شدند، بلافاصله واکنش تند نشان ندهید، چون تبعات غیر منتظره ای دارد که کنترل کردنش دشوار است. مدتی فکر کنید و تنبیهی متناسب با جرم اتفاق افتاده تعیین کنید، اگر جریمه بیش از میزان جرم باشد نتیجه اش سوء رفتار کودک است.برای مثال، کودک را می توان ملزم به پرداخت بدهی، کار مجانی، عذر خواهی از فرد خسارت دیده کرد یا او را از تماشای تلویزیون، دیدن دوستان و ... محروم کرد.

2..وضع جریمه های مختلف برای افرادی که قوانین را زیر پا می گذارند.

توانایی های هر یک از فرزندان را بسنجید و آنها را با عواقب کارهایشان روبرو کنید. به عنوان مثال می توانید به فرزندتان بگویید:" می تونی موهات رو رنگ کنی اما حق خالکوبی کردن بدنت رو نداری."

3.اجازه بروز احساسات منفی را ندهید

سعی کنید احساسات منفی تان را بروز ندهید و از برخورد احساسی دوری کنید.برای مثال، از سرزنش و تهدید کردن، دستور دادن، سخنرانی کردن، هشدار دادن و طعنه زدن اجتناب کنید.

با فرزندتان درباره چگونگی بروز سوء رفتاری که رنجتان می دهد گفت و گو کنید.

هرگز فرزندتان را با کودکانی که در خانواده هستند مقایسه نکنید.

4.به فرزندتان نشان دهید شما نیز به حد و مرزها احترام می گذارید

علاوه بر این که به فرزندتان اعتماد می کنید، حد و مرزها را حفظ کنید. به درخواست های غیر منطقی فرزند پاسخ منفی دهید. اما به گونه ای رفتار کنید تا احساس استقلال در او رشد کند.

در حالی که کودک می خواهد مستقل باشد، اما باید برای استقلالش حد و مرز مشخص کرد.

بزرگسالان به خواب کامل نیاز دارند تا صبح روز بعد پر انرژی سر کار حاضر شوند. آنها در صورت زیر پا گذاشتن حد و مرزها باید جریمه شوند. سعی کنید خواب کاملی داشته باشید تا جریمه نشوید.

محیط شاد خانه، فرزندان را از آسیب های اجتماعی دور می‌کند

اخم و بدخلقی و اختلاف پدر و مادر در خانه، کودک را دچار احساس گناه می کند که شايد این اختلافات به خاطر او باشد. در حالی که داشتن چهره ای شاد در خانه و ایجاد محیطی شاد و سالم بچه را به ماندن در خانه ترغیب می کند و از رفتن به محیط های خارج از خانه و گرایش به سمت آسیب های اجتماعی باز می دارد.

 

روش مدیریت مشارکتی را جایگزین مدیریت آمرانه در خانه کنید

خانه باید کانون مهر و محبت، عقل گرایی و مصلحت اندیشی باشد و دست یافتن به این هدف نیز نیاز به تدبیر دارد.

زن و شوهری که پس از ازدواج به وظایف خود عمل کنند و در راه بهبود وظایف گام بردارند ارتباط شاد و موفقیت آمیزی با یکدیگر خواهند داشت. زمانی که کودکی در یک خانواده متولد می‌شود نوعی خلاء عاطفی در مادر به وجود می آید و او نیاز به توجه بیشتر همسر و محبت ویژه او دارد تا این خلاء پس از چند ماه پر شود.

از سوی دیگر ممکن است زن به علت توجه بیش از حد به فرزند از وظایف زناشویی غافل شود و مرد را مورد بی توجهی قرار دهد.

نیاز به امنیت می تواند با حضور فیزیکی بیشتر پدر در خانه فراهم شود و در نیاز دوم نیز لازم است پدر و مادر کارهای خوب فرزند نوجوان خود را ببینند و او را تایید کنند. زمانی که نوجوان احساس کند مورد تایید والدین است اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کند و در کارهای خود موفق تر است. اما باید به این موضوع نیز توجه داشت که این تایید برای دختران از جانب پدر و برای پسران از جانب مادر اهمیت بیشتری دارد.

حمایت بیش از حد مادر از پسر و خدمتکار دست به سینه او بودن، باعث سوءاستفاده پسران می شود.

در حالی که اگر مادر این را قبول کند که پدر رئیس خانه است و احترام او را در هر شرایط حفظ کند این رفتار را به فرزندان نیز منتقل کرده است و بچه ها هم خود به خود از او تبعيت می کنند.

پدر و مادر به جای اینکه بگویند چون من بزرگتر هستم، تجربه ام بیشتر است و بیشتر از تو می فهمم پس باید به هر چه می گویم گوش کنی، باید از مدیریت مشارکتی استفاده کنند. یعنی تصمیمات با مشارکت همه اعضای خانواده اتخاذ شود.

اگر روش مدیریت مشارکتی به جای مدیریت آمرانه در خانه اعمال شود همه اعضای خانواده رشد می کنند و بچه ها فرصت بالغ شدن می یابند. ضمن اینکه ارتباطات خوب و مهرآمیزی بین اعضای خانواده به وجود می آید و فاصله ها از بین می رود.

جوانان و میهمانی ها

به همراه فرزند جوان تان برای برگزاری میهمانی قوانین مناسبی وضع کنید.

همسایگانی که قصد شرکت در میهمانی را دارند شناسایی کنید.

با پلیس در مورد برگزاری میهمانی مشورت کنید.

برای سرو غذا و نوشابه های غیر الکلی برنامه ریزی کنید.

همراه فرزندتان برای فعالیت هایی که در میهمانی انجام خواهد شد برنامه ریزی کنید.

تعداد محدودی میهمان دعوت کنید و برای پایان میهمانی زمان تعیین کنید.

از برگزاری میهمانی هایی که غریبه ها در آن شرکت می کنند خودداری کنید.

والدین در طول برگزاری میهمانی باید در خانه باشند.

هرگز به فردی که میهمانی را ترک کرده اجازه ندهید بازگردد.

حضور در میهمانی

از مکانی که فرزندتان به میهمانی می رود مطلع شوید. آدرس و شماره تلفن محل میهمانی را از فرزندتان بگیرید.

زمان دقیق بازگشت فرزندتان را بپرسید.

از فرزندتان بپرسید چگونه به میهمانی می رود و به خانه باز می گردد.

با والدین فردی که میهمانی گرفته است تماس بگیرید.

مطمئن شوید والدین دوست فرزندتان در خانه حضور دارند و الکل نوشیده و مصرف نمی شود.

اگر فرزندتان پس از پایان میهمانی در خانه دوستش ماند، با والدین دوست فرزندتان گفت و گو کنید تا از حضور فرزندتان در خانه آنها مطمئن شوید.

 

 

تاثیر ایجاد عشق و علاقه میان فرزندان و والدین در پیشگیری از اعتیاد

 

با مطالعه و اجرای توصیه های زیر می توان خطر اعتیاد فرزندان به مواد مخدر و الکل را کم کرد. اطلاعات درباره علایم و نشانه های اعتیاد به مواد مخدر و الکل نه تنها در دسترس است بلکه به پیشگیری و درمان این بیماری کمک می کند.

عشق و علاقه

اگر فرزندان، والدین شان را دوست داشته باشند، به سوی مواد مخدر و الکل گرایش پیدا نمی کنند.

توصیه های زیر می توانند به والدین کمک کنند تا عشق و علاقه را میان خود و فرزندشان تقویت کنند.

همراه خانواده شام بخورید. نتایج مطالعات دانشمندان نشان داده، غذا خوردن در کنار خانواده خطر بروز رفتارهای پر خطر در فرزندان را کاهش می دهد.

نقاط قوت فرزندتان را شناسایی کنید و به آنها از یک تا چهار امتیاز دهید.

سوال بپرسید و به دقت به پاسخ ها گوش کنید.

به سرخوشی و تغییرات رفتار، خلق و خو، دوستان و دیدگاه های فرزندتان توجه کنید.

سعی کنید روزانه 15 دقیقه با فرزندتان گفت و گوی رو در رو داشته باشید. این کار به برقراری ارتباط با فرزندتان کمک می کند.

به فرزندتان برای شناسایی روش های ایمن و سالم با افسردگی، اضطراب، غم و ... کمک کنید.

ایجاد حد و مرز

در طول دوران نوجوانی فرزندتان با او گفت و گو و خطرات مصرف و اعتیاد به مواد مخدر و الکل را گوشزد کنید. هنگام گفت و گو آرامش تان را حفظ کنید و به فرزندتان اجازه دهید صادقانه و بدون نگرانی حرف بزند.

هنگام تصمیم گیری های مهم همراه اش باشید. مهارت نه گفتن را به فرزندتان بیاموزید.

به فرزندتان کمک کنید تا دوستان اش را ترغیب کند، تصمیمات صحیح و منطقی بگیرند. دوستان فرزندتان و والدین شان را بشناسید.

نظارت کردن

نظارت کردن به معنای آن است که فرزندتان کجاست، چه می کند، با چه کسانی حشر و نشر دارد و چه ساعتی به خانه می آید. تعیین حد و مرز، بدون نظارت کردن بی فایده است.

توصیه های مفید برای نظارت بر فرزندان

از محلی که فرزندتان حضور دارد آگاه باشید، بدانید با چه کسانی است و چه می کند.

اگر فرزندتان بیرون از خانه است یا در خانه تنهاست، از طریق تلفن و پیام کوتاه با او در تماس باشید. نتایج مطالعات دانشمندان نشان داده کودکانی که اعتیاد به مواد مخدر و الکل آنها را تهدید می کند 3 تا 6 ساعت در روز تنها هستند.

مطمئن شوید والدین دیگر نیز بر فعالیت های فرزندان شان نظارت دارند.ساعاتی که فرزندتان با دوستان اش می گذراند و تحت نظارت والدین نیستند را کم کنید.

اگر در خانه الکل و داروهای تجویز شده توسط پزشک نگهداری می کنید، اطمینان حاصل کنید فرزندتان و دوستان اش به آنها دسترسی ندارند. مواد مخدر استنشاقی در میان نوجوانان و جوانان رواج دارد. اگر اسپری مو، رقیق کننده رنگ، بنزین و ... نگهداری می کنید، آنها را چند روز یک بار کنترل کنید.

علایم و نشانه های خطر

نگران اعتیاد فرزندتان به مواد مخدر و الکل هستید؟

علایم و نشانه های اعتیاد به مواد مخدر و الکل را به خاطر بسپارید.

تغییر سریع خلق و خو، تحریک پذیری و طغیان خلق و خو

توهین کردن به دیگران

زیر پا گذاشتن قوانین خانوادگی

ساعات طولانی در اتاق ماندن

ایجاد مشکل

کمبود توجه، نگرش منفی نسبت به معلم ها و تکالیف درسی، کسب نمرات ضعیف و در مدرسه

عذر و بهانه آوردن

دروغ گفتن

علاقه نشان دادن به نوشیدن الکل

ظاهر آشفته و اهمیت ندادن به بهداشت شخصی

نگرش " اهمیت نداشتن مسائل " یا از میان رفتن علاقه به فعالیت ها و سرگرمی هایی که اهمیت زیادی داشتند

تغییر دوستان، از میان رفتن علاقه برای دیدار دوستان و ...

خوابیدن بیش از اندازه

داشتن دوستانی که فعالیت های غیر قانونی انجام می دهند

 

 

چگونه با رفتارهای ناسازگارانه فرزندان برخورد کنیم؟؟

رفتارهای ناسازگارانه، رفتارهایی هستند که با نظر پدر و مادر، مربيان، اطرافیان و جامعه سازگاری ندارد. فرزندان ناسازگار احساس بسیار بدی را در اطرافیان ایجاد می کنند و با واکنش های ناخوشایندی از سوی دیگران مواجه می شوند.   

در مورد کودک ناسازگار می توان گفت که او کودکی است که هر میل خود را حق خود دانسته و برای ارضای آن میل و دستیابی به خواسته خود به گریه کردن، جیغ زدن، کتک زدن، و مانند آن توسل می جوید. نباید از نظر دور داشت که سوای ناسازگاری، گهگاه رفتار ناسازگار طغیانی است علیه استثمار، سلطه جویی، بی اعتنایی، سرزنش و سرکوب شدن که کودکان بدینوسیله از خود مقاومت نشان می دهند.

اگر خودمان تحت فشارهای روانی ناشی از زندگی و کار قرار داریم و نمی توانیم رفتار و گفتار خود را کنترل کنیم، بهتر است قبل از انجام هر کاری در مورد فرزند به فکر روشی برای کنترل فشارهای خود باشیم که تحقیقات نشان داده است اگر والدین بتوانند برخی رفتارهای خود را تغییر دهند، فرمانبری کودک بیشتر خواهد شد.

افکار غلط و انحرافی درباره فرزند خود نداشته باشیم.

مثلاً فرزندم این کار را می کند تا حرص مرا در بیاورد. یا او باعث تمام مشکلات در خانه است. چنین افکاری زمینه به وجود آمدن احساس بسیار بد را نسبت به فرزند مهیا می کند و یقیناً بر رفتار ما و او اثر منفی می گذارد.

از ارائه دستورات مبهم، کلی و تکراری اجتناب کنیم.

مثلاً به جای این که بگوییم «خودت را جمع و جور کن» شفاف و مشخص بگوییم که از او چه می خواهیم مثلاً دوست دارم تا پنج دقیقه دیگر دفتر و کتاب هایت را از وسط اتاق جمع کنی.

به جای سخنرانی و بحث و جدل، به آرامي صحبت كنيم.

کوتاه و مؤثر با لحنی محکم ولی در کمال آرامش به او گوشزد کنیم که رفتارش در ما چه تأثیری گذاشته و اگر از این رفتار خود دست برندارد چه عاقبتی در انتظار اوست.

به یاد داشته باشیم عاقبتی را برای او مشخص کنیم که شدنی و کوتاه مدت باشد.

مثلاً نگوییم « برای همیشه ازاین خانه خواهم رفت» یا «حق نداری از این به بعد تلویزیون تماشا کنی» بهتر است بگوییم امروز از دیدن این برنامه محروم هستی و یا این هفته تو را به پارک نمی برم.

انجام دادن خواسته هایمان را وظیفه او ندانیم.

بعد از انجام دادن دستوراتمان او را با کلام و هدایای مورد علاقه تشویق نماییم.

با مشارکت فرزندمان لیستی از مهمترین قوانین در خانه به ترتیب و همراه با روش انجام دقیق آن ها تهیه کرده و پس از مشخص کردن نوع محرومیت برای انجام ندادنشان، با قاطعیت اجرا کنیم.

عوامل مشکل ساز را شناسایی و در جهت رفع آنها اقدام نماییم.

به نیازهای جسمی، عاطفی، روانی، اجتماعی و اقتصادی فرزندان بیشتر توجه کنیم.

سعی کنیم فرصتی را ایجاد کنیم تا کودکان بتوانند نسبت به رفتارهای نامناسب خود فکر کنند.

ارتباط خود را با مدرسه و مسؤولان بیش از پیش تقویت کنیم.

از تنبیه بدنی اکیداً خودداری نموده و در صورت نیاز از محروم سازی های کوتاه مدت استفاده کنیم.

برای شنیدن مسائل و مشکلات فرزندان وقت گذاری کنیم.

از ســــرزنش و تحقیر کردن و مقایسه فرزندان جداً خودداری کنیم.

علایم هشدار دهنده خشم را به فرزندان آموزش دهیم تا بتوانند خشم خود را بهتر کنترل کنند از جمله علایم: علایم جسمی مثل: افزایش ضربان قلب، سریع شدن تنفس، عرق کردن، سفت شدن عضلات ، داغ شدن بدن و ...)

علایم فکری مثل: ازش متنفرم، می خوام بزنمش، داره به من زور می گه و ...)

علایم رفتاری مثل: داد زدن، تهدید کردن، لرزیدن، لگد و کتک زدن، گریه کردن و ....)

روش های آرامش دهی به کودکان :

تنفس عمیق

یعنی دم عمیق با یک شماره و نگهداری هوا در ریه ها تا چهار شماره و بعد بازدم آهسته با دو شماره..

تجسم

یک تصویر آرامش بخش مثلاً خود را شناور داخل یک قایق که به آرامی همراه امواج تکان می خورد تجسم کنید یا تصور یک ساعت شنی که عصبانیت مثل دانه های شن به آرامی از بدنش خارج می شود..

روش آدم آهنی و عروسک پارچه ای

از او می خواهیم مثل یک آدم آهنی برای پانزده ثانیه عضلات خود را سفت کند و بعد از پانزده ثانیه عضلات خود را مثل یک عروسک پارچه ای شل کند.

حرف زدن های مثبت با خود

ولش کن، بی خیال، خونسرد باش، نمی گذارم مرا عصبانی کند و ...

بیان احساسات با استفاده از هنر

یکی از دلایل عصبانیت و ناراحتی فرزندان این است که نمی توانند احساسات خود را به درستی بیان کنند. با کمک عکس و فیلم و نقاشی یا صورتک های کارتونی انواع احساسات مثل ( خشم، ترس، شادی و غم و....) را به آنها آموزش دهیم.

چون بسیاری از ناسازگاری های کودکان به دلیل عدم آشنایی والدین با مهارت های زندگی است توصیه می شود مهارت های ارتباطی مثل گوش دادن، ابراز وجود، حل مسأله و تصمیم گیری و دیگر مهارت های زندگی را خود بیاموزیم و به فرزندانمان نیز آموزش دهیم.

در مورد کودکان بیش فعال علاوه بر موارد فوق رعایت موارد زیر تأکید می شود:

دارو درمانیمستمر زیر نظر روانپزشک که ممکن است تا چند سال طول بکشد، چرا که با تشخیص و مراقبت درست، اکثریت قریب به اتفاق آنان تا پایان دوره نوجوانی درمان می شوند.

تأمین خواب مناسب شبانه به هر طریق ممکن، حتی با اعلام خاموشی برای تمامی اعضای خانواده، مثلاً ساعت 9 شب.

پرهیز از خوردن قند و شکر، نوشابه گازدار، کاکائو، چیپس، پفک و ...

آموزش والدین در زمینه شیوه برخورد با آنها و نحوه کمک کردن به فرزند بیش فعالشان در انجام کارهای روزانه.

به پدران و مادرانی که کودک ناسازگار به معنای دقیق کلمه دارند توصیه می شود که مراحل زیر را گام به گام و با دقت طی نمایند:

1.هماهنگی کردن

  1. صحبت کردن
  2. هشدار دادن
  3. محروم ساختن
  4. تنبیه کردن
  5. تکرار تنبیه

الف- راه های دیگر طی شده باشد.

ب- تنبیه با خلاف تناسب داشته باشد.

ج- از خشم و عصبانیت پرهیز گردد.

د- گفته شود که تنبیه برای رفتار ناسازگار است نه برای خود کودک.

توضیح و تفسیر

هماهنگی کردن

یعنی اینکه پدر و مادر برای به اجرا در آوردن مراحل شش گانه بالا خودشان با یکدیگر توافق و هماهنگی داشته باشند و رفتار و گفتار یکدیگر را نقض نکرده و کودک را دچار تضاد و سردرگمی نسازند. در خانواده هایی که پدر و مادر بزرگ نفوذ فوق العاده ای دارند، کار هماهنگی والدین سخت تر انجام خواهد شد و برای اینکه این مراحل به خوبی پیش رود لازم است که با آنها نیز هماهنگ شوند و یا از مداخله در تربیت کودک ناسازگار، خود داری ورزند.

صحبت کردن

صحبت کردن درباره ناسازگاری کودک می باید « احساسی » و دور از پند و اندرز باشد. نصیحت گویی غالبا" کلی گویی است و کودک از جملات احساسی و قابل لمس بهتر سود می جوید و آنها را بهتر می فهمد. مثلا" به جای این که گفته شود« تو نباید به کارد آشپزخانه دست بزنی»، بگوئیم « بیا ببین چقدر نوک این کارد تیز است، برای همین است که تو نباید به اون دست بزنی. اون دست تو رو می بره».

هشدار دادن

در صورتی است که کودک از صحبت والدین بهره ای نمی برد و به اصطلاح حرف آنها را گوش نمی دهد و دوباره کارد را بر می دارد. در این مرحله به کودک چنین هشدار داده می شود:«اگه بخوای باز هم کارد را برداری مامان ناچار میشه به تو سخت بگیره، ببین من با اینکه تو رو دوست دارم، این کارتو دوست ندارم».

پدر یا مادر کارد را از دست کودک گرفته و آن را از دسترس کودک دور می کنند.

محروم سازی

یعنی اینکه اگر کودک شروع به داد و فریاد کرد و رفتار ناسازگار به صورت های گوناگون ابراز شد، لازم است او را از چیزی یا فعالیت مورد علاقه اش محروم ساخت. مثلا" در مورد ناسازگاری یاد شده می توان به کودک چنین گفت:" اگه دوباره داد و فریاد راه بیندازی و کارد را بخوای دست بزنی، تورو نمی برم منزل خاله " یا " برو توی اتاقت و دو ساعت آنجا بمان "، یا " به جشن تولد دوستت نمی برمت "، یا " دوچرخه ات را یک هفته نمی تونی سوار بشی " و مانند آن.

تنبیه کردن

می تواند تحت شرایطی معین در خاموش سازی رفتار کودک موثر افتد و موجب تغییر رفتار او گردد.

تنها پدر و مادر(خواه پدر و مادر طبیعی یا پدر و مادر خوانده) این حق را دارند که تنبیه بدنی را اعمال کنند. تنبیه بدنی تنها در شرایط خاصی که در بالا یاد شده است، می تواند مؤثر واقع شود وگرنه کودک احساس طرد شدگی کرده و از لحاظ عاطفی آشفته خواهد شد.

این گونه تنبیه جنبه سمبولیک دارد و باید با کمال خونسردی، بدون خشم و با تناسب به سن و سال و قدرت بدنی کودک انجام شود. قبل از اعمال یا در زمان انجام و یا در پایان این مرحله، به کودک باید توضیح داد که: «این تنبیه برای رفتارت بوده نه برای خودت. خودتو دوست داریم اما رفتارتو دوست نداریم...»

تکرار تنبیه یا " خسته سازی "

چنانچه پس از بکار بردن تنبیه باز هم کودک ناسازگاری را ادامه داد، یعنی باز هم خواست به میل خود رفتار کند و یا نشانه های ناسازگاری را ابراز داشت، مجددا" و به همان اندازه تنبیه را تکرار می کنیم. لازم است شرایط اجرای تنبیه رعایت گردد و زمانی که رفتار خاموش نشده و کودک تسلیم والدین و انضباط آنها نشده است، یعنی همان اندازه که رفتار او تکرار می شود، تنبیه نیز اجرا می گردد. والدین باید از خود مقاومت نشان دهند و روش خود را تغییر ندهند تا کودک احساس خستگی کرده و راهی جز تسلیم شدن نداشته باشد. فراموش نشود که هرگز نباید عصبانی شویم.

یادآوری

در صورت بروز ناسازگاری در فروشگاه ها، خیابان، در میهمانی ها و مانند آن، والدین نباید روش خود را تغییر دهند، اما می توانند تکنیک های مناسبی را به کار ببندند. برای مثال، می توان با کودک آهسته صحبت کرد یا تنبیه را در گوشه ای که دور از چشمان دیگران باشد، به اجرا در آورد.

 

 

روش‌های صحیح دستور دادن به کودک

روش‌های صحیح دستور دادن به کودک

 

اغلب دستوراتی که والدین به فرزندان می دهند موثر واقع نمی شود. یکی از مشکلات والدین روش دستور دادن به فرزند است تا کودک آن را به خوبی درک و اجرا کند.

دستورهایی که معمولاً موثر واقع نمی‌شوند دارای خصوصیات زیر هستند:

  • دستورهای زنجیره ای:

دستورات زنجیره ای شما چندین دستور هستند که در آن واحد به کودک داده می شود مانند " لباست را بپوش، دندان هایت را مسواک بزن، موهایت را شانه بزن و بعد بیا صبحانه بخور... " توانایی شناختی کودکان به مرحله ای نرسیده تا کلیه اطلاعات را پردازش کرده و آنها را به خاطر آورند. ذهن و حافظه کودک محدود است. بهتر است دستورها به بخش های کوچک ترتقسیم و از کودک درخواست شود.

  • دستورهای مبهم:

دستورهایی هستند که برای کودک روشن نیستند و به خوبی نمی توانند منظور گوینده را منتقل کنند. به عنوان مثال، ما انتظار داریم بچه ها بدون درگیری و خشونت بازی کنند اما فقط به آنها می گوییم " بچه خوبی باشید".

در اینجا خوب بودن برای کودک مبهم و نامفهوم است و ممکن است نداند چه باید انجام دهد تا بچه خوبی باشد؟ بهتر است روشن و واضح به آنها بگوییم " با اسباب بازی هایتان به آرامی بازی کنید".

  • دستورات پرسشی:

مثل " آیا دوست داری که اتاقت را تمیز کنی؟ ". در این موارد کودک لجباز می تواند به سادگی بگوید " نه ". به جای استفاده از دستورات سوالی، فکرکنید می خواهید دستورتان اجرا شود یا نه، اگر چنین است از این دستورات پرهیز کنید ولی اگر برایتان فرقی نمی کند می توانید جمله بالا را به زبان آورید. با این وجود، فرصت انتخاب دادن به کودک قدرت تصمیم گیری کودک را افزایش می دهد.

  • دستوراتی که به دنبالش دلیل و منطق آورده می شود:

مثال:" اسباب بازی هایت را بردار چون مادر بزرگ خانه تمیز را دوست دارد." در این مثال ممکن است کودک دستور اصلی را فراموش کند و با دلیلی که به دنبالش می آید حواسش پرت و منحرف می شود. روش درست آن است که ابتدا دلایل را توضیح و سپس دستور را بدهید. مثلا " مادر بزرگ به اینجا می‌آید و خانه مرتب را دوست دارد، لطفا اسباب بازی هایت را جمع کن".

روش دستور دادن موثر:

نزدیک کودک بروید، جلویش زانو بزنید و با او تماس چشمی برقرار کنید. باید فاصله تان در زمان دستور دادن به اندازه فاصله یک دست باز باشد. به او بگویید چه باید انجام دهد.

نکات مهم

هر چه تعداد دستورها کمتر باشد، موثرترند و کودک سریع تر آن را اجرا می کند.

دستور باید ساده، مشخص و روشن باشد.

دستورها باید مثبت باشند. مثلاً به جای گفتن " بلند صحبت نکن" بگویید " آرام صحبت کن".

از ژست های فیزیکی استفاده کنید. مثلاً به جایي که کودک باید اسباب بازی را بگذارد اشاره کنید.

محکم و قاطع با کودک صحبت کرده و به او بگویید چه باید کند. سعی کنید دستورها همراه تهدید نباشند.

به اطاعت از دستور، پاداش دهید ( تشویق های کلامی مانند آفرین، متشکرم و یا غیر کلامی مانند دادن جایزه و...)

دستورها باید در حد سن، فهم و توانایی های کودک باشد.

 

آموزش : آموزش باید متناسب با سن و سال باشد .

*   در سنین پیش از دبستان موارد زیر را می توان آموزش داد :

  • چرا باید غذای سالم و بهداشتی خورد ،این غذاها چه طور کمک می کنند بچه ها سالم و قوی باشند .
  • سم چیست؟
  • مواد سمی خانه کدام ها هستند ؟
  • فرق دارو وسم
  • فقط دارو هایی را می توانند بخورند که پدر و مادرشان با اجازه ی پزشک به آن ها می دهد
  • مهارت حل مسئله و تصمیم گیری  

    مرحله ي مهد تا سوم ابتدايي( 5 تا 8 سال) :

  فرزند شما در این مرحله باید بداند ...

- اين كه هر چيزي كه وارد بدن مي شود غذا نيست ، و مي تواند بي نهايت مضر و خطرناك باشد.

-  چه طور بعضي از مواد مي توانند در بدن ايجاد مشكل كنند، يا حتا فردي را بكشند.

-  استفاده از مواد مضر مي تواند بعد ها براي فرد تبديل به عادتي شود كه به زحمت مي توان آن را ترك كرد . عادت هايي كه مي تواند مشكلات زيادي براي فرد ايجاد كند ( مي توانيد از دور و بري هايتان هم مثالي بزنيد )

-  چرا رعايت بهداشت ، شستن دست ها ، حمام رفتن ، مسواك زدن، استراحت اهميت دارد

-  رفتارهای بهداشتی کدام است و بگويد چرا اين رفتار ها خوب نيستند .

-  چرا بايد غذاي خوبي بخورد.

-  کسي که سیگار می کشد ، ارزش خودش را نمی داند .

-  سیگار چرا و چه طور به بدن آسیب می رساند.

-  غذا ، سم ها ، داروها و مواد مخدر، چه فرق هايي با هم دارند

-  دارويي كه براي بيماري تجويز شده مي تواند براي ديگري خطرناك باشد

-  از خوردن مواد ناشناخته خودداري كند .

-  مواد مخدر و الكل مي تواند مانع رشد و تكامل سلول هاي مغزي كودكان بشود و فكر و حافظه ي آنها را خراب كند .

-  چه غذاهايي مقوي است و چرا ورزش اهميت دارد

    -  چه طور به درخواست هاي ديگران اگر باب دل اش نيست "نه" بگويند

نکته :

فرزندتان را به خاطر اينكه خوب از بدن اش مراقبت مي كند ،

و از موادي كه براي بدن آسيب رسان است دوري مي كند ، تحسين كنيد

 

مرحله ي كلاس چهارم تا اول راهنمايي( 9 تا 11 سال )  :

بچه هاي شما  قبل از ترك مدرسه ي ابتدايي بايد اطلاعات زير را داشته باشند :

  • اثرات زودرس الكل ، سيگار و مواد مخدر روي قسمت هاي متفاوت بدن .
  • كوما و مرگ ناشي از مسموميت  چيست و چه طور اتفاق می افتد.
  • عوارض دراز مدت مواد چيست و چرا و چه طور مواد مي تواند باعث اعتياد شود ، یا چرا مصرف كننده های مواد نمی توانند كنترل زيادي بر زندگي شان داشته باشند.
  • دلايلي براي اين كه مواد براي اعضاي در حال رشد زيان آور است.
  • مشكلاتي كه مواد براي معتاد و خانواده ي او ايجاد مي كند.

  -  سناريوهايي كه در آن دوستان اش به او مواد تعارف مي كنند را تكرار كنيد .

  -  از او بخواهيد عبارات كليدي از پيش آماده شده براي "نه " گفتن را آن قدر زمزمه كند كه ملكه ي ذهن اش شود . مثلا عبارت "والدين ام مرا مي كشند اگر لب به سيگار بزنم " 

       -  به فرزند تان بگوييد كه چه طور عده اي براي منافع شخصي خودشان ، آنها را بمباران تبليغاتي مي كنند

( آگهي هاي متعدد در بيلبورد ها ، تلويزيون و...) تا محصولات شان را به فروش برسانند.

-  مطمئن شويد كه مي تواند باورهاي درست را از نادرست تشخیص دهد ، و بابت اين كه در باره ي اين موضوع فكر مي كند به او جايزه بدهيد.

-  از او بخواهيد در فعاليت هاي گروهي ، بر عليه مصرف مواد حضور داشته باشد ، مثلا عضو كميته ي پيشگيري از اعتياد مدرسه باشد .

-  كودك را با روزنامه آشنا كنيد و از اوبخواهيد دور مطالبي كه درباره ي سيگار، الكل و مصرف مواد است خط بكشد.

كلاس دوم راهنمايي تا اول دبيرستان ( 12 تا 14 سال)  :

در كل بچه ها در اين سنين قدري سركش اند و بيشتر از گروه همسالان شان پيروي مي كنند . درست در همين زمان كه نظرات والدين شان را خيلي پذيرا نيستند، به راهنمايي آنها بيش از هر وقت ديگري نياز دارند.

نوجوان در اين سن در جستجوي هويت خود و بدست آوردن استقلال است . در سرگرداني هاي اين دوره ممكن است با هنرپيشه ها و ورزشكاراني كه دلخواه او هستند ، همانند سازي كند كه متاسفانه ممكن است بسياري از آنها مصرف كننده ي مواد باشند.

با توجه به اين كه براي نوجوان ها نظر ديگران درباره ي خودشان و ظاهر شان خيلي اهميت دارد ، بهتر است به عواقب ناخوشايند و زودرس مواد اشاره كنيد :

  • سيگار و ديگر مواد ، باعث بوي بد بدن ، و مانع برقراري ارتباط با ديگران مي شود.
  • سيگار باعث چروكيدگي پوست مي شود.
  • مواد باعث خرابي و تغيير رنگ دندان ها مي شود.
  • مصرف مواد باعث مي شود فرد بعضي از مهارت هاي لازم براي زندگي را ياد نگيرد ، مثلا ياد نمي گيرد با استرس و خشم اش چه طور كنار بيايد ، يا مشكلات را از پيش پايش بردارد، و يا با ديگران ارتباط صميمانه اي برقرار كند.
  • مواد باعث انواع سرطان ها و بيماري ها مي شود ( از مشكلات ريوي گرفته تا ايدز و هپاتيت ).
  • بسياري از تصادفات ناشي از مصرف مواد است.

كلاس دوم دبيرستان تا سال آخر ( 15 تا 17 سال) :

بچه ها در اين سن و سال معمولا با مواد و عوارض آن تا حدي آشنايند . حتا بعضي از هم سن و سال هاي آنها سيگار ، الكل يا مواد مصرف مي كنند . اين بچه ها براي مقابله با فشار همسالان شان به چيزي بيشتر از عبارت " مواد مصرف نكنيد " نياز دارند. حالا وقت آن است كه درباره ي عوارض مواد و تاثير آن بر بارداري و سلامت نوزاد صحبت شود .

  • بايد با آنها درباره ي خطر مرگ در اثر مصرف همزمان انواع مواد و داروها صحبت كرد . مثلا مرگ ناشي از همزماني مصرف الكل با مواد مخدر يا برخي از داروها ( ديازپام و...) با الكل و مواد مخدر .
  • به آنها بايد گفت كه همه ي معتادان ابتدا مواد را تفنني مصرف مي كردند و از اول معتاد نبودند
  • بايد گفت كه هيچ معتادي فكر نمي كرد كه روزي معتاد مي شود .
  • با توجه به اين كه در اين سن و سال بچه ها بيشتر نگران آينده ي خود اند ، به اين بحث كه مواد بر آينده ي آن ها چه تاثيري مي گذارد ، بهتر گوش مي دهند . براي مثال تاثير مصرف مواد در استخدام آنها در سازمانهاي دولتي و غير دولتي ، ورود به دانشگاه و...
  • بايد بر عوارض جسماني ، رواني ، خانوادگي و اجتماعي مواد تاكيد كرد .
  • نوجوان ها بيشتر تمايلات ايده آليستي دارند ، و از اين كه درباره ي راه هاي ساخت دنيايي بهتر و سرشار از زيبايي ها و خوبي ها بشنوند لذت مي برند . به آن ها بگوييد كه مواد چه تاثير بدي بر جامعه دارد و چه طور مي تواند جامعه را به جهنمي تبديل كند .
  • در تصميم گيري هايش نقش راهنما را بازي كنيد و از تعيين تكليف كردن و تحميل نظر بويژه در امور سرنوشت سازي مثل انتخاب شغل يا رشته ي تحصيلي ، خود داري كنيد.
  • در اين سن فرزند شما بايد كاملا بامواد مخدر و عوارض آن آشنا باشد .

 

 

 

 

***********************

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

********                            *********                             **********

موضوع :  صمیمیت در زندگی زناشوئی 

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمون نره : ما در ازدواج دونوع رابطه داریم : یک رابطه کمی و عددی داریم اینکه چند سال در کنار هم داریم زندگی می کنیم : 1، 2، 10یا بیشتر که همان طول عمر ازدواج است .یک رابطه کیفی داریم اینکه این چند سال را چگونه گذرانده ایم . برای اینکه بفهمیم کیفیت زندگی زناشویی ما چگونه است باید بدانیم که چقدر با همسرمان صمیمی هستیم . هر چقدر با همسرمان صمیمی تر باشیم کیفیت رابطه زناشویی ما بالاتر است . پس صمیمیت کیفیت رابطه زناشویی را می سنجد .

بیاد داشته باشیم :

صمیمیت عملکرد رابطه زن و مرد را می سنجد.چون ازدواج عملکرد است اینکه زن و شوهر در مسیر همراهی چگونه اند.

پس صمیمیت تعیین کننده میزان رشد زن و شوهر در رابطه زناشویی است هر چقدر این رابطه صمیمی تر باشد رشد رابطه زناشویی بیشتر است .

فراموش نکنیم : صرف رابطه زناشویی و چند سال کنار هم زندگی کردن دال بر صمیمیت نیست . صمیمیت صرفاً از جنس رابطه نیست . بسیاری از آقایان صمیمیت را در همین ارتباط ساده و معمولی می دانند. هر چند رابطه مهم است ولی صمیمیت از جنس احساس و عاطفه است . در صمیمیت ما عمیق ترین احساسات عواطف ، نگرانی ها و شادیها را برای همسرمان ابراز می کنیم .

* خوب بخاطر بسپاریم :صمیمیت یعنی ایجاد فضائی که آن در مرد بتواند بدون دغدغه خاطرتمام درونیات خودش را برای  زنش بازگو کند و او هم گوش کند و برعکس زن هم همین طور. صمیمیت از جنس هم حس و همدلی است .

فراموش نکنیم :برای ایجاد صمیمت در زندگی باید کیفیت حسی همسر خود را بشناسید :اینگه همسر شما دیداری است شنیداری است یا رفتاری است از این رو با هر تیپی باید براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد. از این رو عدم شناخت کیفیت حسی همسر و نادیده انگاشتن آن به رابط زناشویی آسیب  می زند. هر مردی و هر زنی می خواهد ابراز محبت و صمیمیت کند اما براساس کیفیت حسی خود آن را ابراز می کند که ممکن است برای دیگری قابل درک نباشد در چنین فضایی صمیمیت اتفاق نمی افتد. لذا یکی از شرط های مهم برای نفوذ به دنیای طرف مقابل و صمیمیت با او، شناسایی کیفیت احساس طرف مقابل و عمل به آن است .

یک مرد دیداری را در نظر بگیرید که هر روز یا هر هفته برای همسرش گل و هدیه می خرد او را به مکانهای زیبا می برد با خود می پندارد که به همسرش ابراز علاقه می کند، غافل از اینکه همسرش شنیداری است و بیشتر مایل است همسرش با او صحبت کند و با کلام و سخن به او بگوید که دوستش دارد.

یادمون نره : یک همسردیداری به رفتار ها، ظاهر ها و هر آنچه از ما به چشم می آید بیشتر توجه می کند. اینکه رفتار ما چقدر محترمانه است . آیا به احترام شان بلند می شویم ؟ آیا چهره مان از دیدشان شاد است ؟ آیا لباس هایمان تمیز است؟ بصری ها عاشق گل اند، دوستدار هدیه اند، به کاغذ کادو و هدیه علاقمندند. به اینکه از دید دیگران چگونه اند ، خیلی اهمیت می دهند . بصری ها ، تصویری اند . ( سریع تر صحبت می کنند ، از حرکات دست بسیار استفاده می کنند. )

اما همسران شنیداری به گفتار ما توجه دارند، به تحسین ها، تقدیرها ، تشکرها، به آنچه پشت سرشان گفته شده، اعم از کنایه ها، طعنه ها، اظهار علاقه گفتاری، جمله ی دوستت دارم ، کلام شیرین ، لحن زیبا، موسیقی و آهنگ خوش صدا و...

یک تحسین و تمجید برای همسر سشنیداری ، هزار مرتبه بیشتر از یک شاخه گل ارزش دارد. یک دوستت دارم صدها بار نسبت به یک شاخه گل بیشتر می ارزد.

اگر همسرتان شنیداری است ، به گفتارش بیشتر گوش دهید . برای شنیداری ها، احترام کلامی مهمتر از احترام رفتاری است . تند صحبت کردن با آنها بی ادبی تلقی می شود.

فراموش نکنیم :

همسران رفتاری و لمسی بسیار نرم و لطیف و ملایمند . آنقدر که به نظر برخی ها شل و ولند . لمسی ها با آنچه با دست وتن حس می کنند میانه ی گرمی دارند. دستان افراد لمسی را باید به گرمی فشرد و دست تحسین و صمیمیت بر پشت تان زد ، آنقدر با نوازش کردن می توان محبت را به لمسی ها ابراز کرد که با هدیه دادن و گفتن دوستت دارم نمی توان.

یادمون باشه : صمیمیت یکی از پایه ها و ارکان عشق در زندگی است . صمیمیت جنبه عاطفی عشق است . اینکه زن و شوهر در فضای روابط زناشویی چقدر به هم توجه دارند.

وقتی عشق با صمیمت عمیق توام می شود. زن و شوهر به بالاترین تجربه انسانی دست می یابند .

چراکه عشق آری گفتن به زندگی است . بسیاری از زوجین برای توسعه عشق و صمیمیت در فضای ارتباط زناشویی برنامه ای ندارند. تصور اغلب زوجین این چنین است که ما به هم رسیدیم و همدیگر را بدست آوردیم و فضای ازدواج بین ما شکل گرفته است . دیگر چه می خواهیم. از این رو تلنگ عشق در می رود و عشق تعطیل می شود و یا می گویند ما دیگر بچه داریم عشق معنایی ندارد. سن و سالی از ما گذشته است. در چنین شرایطی پاسخگوی نیازهای روانی، عاطفی هم نیستند.این در حالی است که رفتار انسان برپایه نیاز شکل می گیرد و وقتی زن و شوهر پاسخگوی نیازهای یکدیگر نباشند کس دیگر پاسخگو خواهد بود .

نکته مهم : برای ایحادصمیمت باید نسبت به همسر خود عشق بورزید.یادمون نره :

عشق آموختنی و کسب کردنی است ، این چیزی نیست که ناگهانی و به یکباره اتفاق بیفتد.جزئی از جریان زندگی است .

عشق هرگز به مرگ طبیعی نمی میرد از غفلت می میرد. عشق از اینکه از سوی زن و مرد تغذیه نگردد،        می میرد.

 عشق سن و سال نمی شناسد ، منتظر نمان که عشق به سراغت بیاید .

عشق توجه اش فقط به زیبائی ظاهر نیست توجه اش به زیبائی غیر جسمانی است از این رو با گذشت زمان رنگ نمی بازد .

عشق را به فردا موکول نکنیم ، فردا دیر است ، از همین لحظه شروع کنیم .

لحظات شاد و قشنگی را برای شما آرزومندم

********

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  تفاوتهای فردی 

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یکی از اسرار مهم خلقت الهی ، تفاوت انسانها با یکدیگر در جنبه های مختلف زندگی است . یعنی خداوند هریک از انسانها  متفاوت خلق کرده است .

بیاد داشته باشیم :

که هر انسان ویژگیهای  جسمانی ، روانی ، عاطفی ، فکری و شخصیتی خاص خودش را دارد .   بعبارت دیگر  انسانها از لحاظ ويژگيهاي جسماني مانند :  قد ، وزن ، رنگ چشم و خصوصيات رواني مانند : هوش ،  شخصيت ، علاقه ، سلیقه ، نوع احساس و عاطفه تفاوتهايي با يکديگر دارند که به اين تفاوت بين افراد تفاوتهاي بين فردي مي گویند.

یادمون نره : این تفاوتهاي بين فردي تأثير بسزايي بر کار و عملکردما انسانها در زندگی روزمره مي گذارد .

فراموش نکنیم :

علاوه بر اینکه بین ما انسانها در توانائیهای مختلف فرق وجود دارد در درون آدمی نیز بین توانمندیهایش تفاوت وجود دارد مثلاٌ بین استعداد ریاضی و استعداد ادبی ما فرق وجود دارد یک مطلب ادبی را خیلی زود با یکبار خواندن یاد می گیریم ، در حالی که مطلب مربوط به ریاضی را باید چندبار بخوانیم و تمرین کنیم به نوع از تفاوتها ، تفاوتهای درون فردی می گویند .

یادمون باشه :

بسیاری از روانشناسان بر این باورند که مسير رشد و تحول همه انسانها يکسان است ، اما ميزان رشد افراد با يکديگر فرق می کند. بنابراین روانشناسان ، رشد را به جاده اي تشبيه نموده اند که همه بايد مسير آنرا طي نمايند ، اما هر کس با سرعت و آهنگ خاص خودش اين جاده را طي مي کند .
فراموش نکنیم :

سرعت رشد در تمامي افراد ودر  سنين مختلف يکسان نيست.

بیاد داشته باشیم :

علاوه بر تفاوت بین انسانها ، بین زن و مرد نیز تفاوتهای اساسی وجود دارد .یعنی زن و مرد هم از نظرجسمانی و هم از نظر روانی با یکدیگر تفاوت دارند .

دنیای زن و دنیای مرد با هم فرق دارد .

یادمون نره :

هر انسان ظرفیت روانی ، فکر و شخصیتی خاص خودش را دارد .و انسان ها همانی هستند که در فضای ارتباط از خودشان  بروز  می دهند  ما در ارتباط با دیگران ، افراد را نباید با عینک خودمان ببینیم آدمها را باید با عینک خودشان دید و از آنها انتظار داشت .اگر افراد را با عینک خودمان ببیینم دوست داریم آنها همانی شوند که ما می خواهیم : همانطور که ما می خواهیم رفتار کنند ، آنطور که ما می خواهیم حرف بزنند ، مطابق میل ما بپوشند و مانند آن .

بیاد داشته باشیم : که آدمها همانی هستند که باید باشند نه آنطور که دل مان می خواهد .

اگر انسانها را با عینک خودشان ببینیم ، کمتر در ارتباط با دیگران دچار مشکل           می شویم . چون  می پذیریم که ما با هم تفاوت داریم  دنیای ما با هم فرق می کند . می پذیریم که طرز فکرما ، احساس ما ، عواطف ما ، نوع نگاه ما ، شرائط ما ، تربیت ما ، و درخیلی از جنبه های دیگر با هم فرق داریم .

اگر این نگاه را بر زندگی خودحاکم کنیم ، بهتر می توانیم با دیگران کنار بیائیم .  

فراموش نکنیم :

در ایجاد تفاوت ما انسانها ، هم عوامل ارثی نقش دارند و هم عوامل محیطی.

 آسمانی و شادکام باشید .

********

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  دنیای شاد و پر از مهر داشتن  

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمان نره:  رفتارهای انسان برپایه نیازهایش شکل می گیرد و خاصیت  نیاز در انسان پاسخ گیری است وقتی که انسان به نیازهای منطقی اش سرجای خودش پاسخ می دهد و به چیزهای مورد علاقه اش دست پیدا می کنه احساس و هیجانی مثبت دراو بوجود می اید که به شادی ونشاط می گویند. که با واژه هایی چون شادمانی،  سرور ، وجد ، سرخوشی،مسرت ، خوشی و خوشحالی هم معناست .

  فراموش نکنیم: بین شادی وزندگی رابطه ی مستقیم وجود دارد. یعنی کسی که درظاهر و باطن شاد است. چهره ای گشاده دارد ؛ در برابر مسائل و مشکلات مقاوم است . انسان  شاد از انرژی فکری و روانی بالائی برخوردار است و با عزت نفس و اعتماد به نفس بالا می تواند در جنبه های مختلف زندگی تصمیم سازی کند چنین انسانی زمین را برخود تنگ نمی بیند در کوچه باغ زندگی اوازبن بست خبری نیست . اتکا به خداوند واحساس برخورداری دائمی از حمایت های او را در دل دارد درنتیجه از زندگی کردن لذت می برد ووجودش برای خود و دیگران ارزشمند می گردد .

 یادمان باشه : افکار مثبت  احساسات مثبت می آفریند و احساسات مثبت هم موجب رفتارهای مثبت می شود. خوش بینی نسبت به حال و آینده و تفسیر مثبت داشتن از رویدادها و اتفاقات زندگی داشتن زمینه سازی حس خوب و شادی است. در حالی که بدبینی و بدگمانی نسبت به زندگی خود و اطرافیان رنجش آور و مشکل ساز است . هم چنین یاد آوری خاطره ها و رویدادهای خوش زندگی نیز می تواند شادی آفرین باشد .

 یادمان نره: شادی ، زندگی را خوشایند می سازد واشتیاق برای پرداختن به فعالیت های اجتماعی را آسان می نماید . برخی از بزرگان ، پرورش عالی ترین صفات و خصایص انسانی را در شادمانی و شادمانه زیستن می دانند یعنی شادی تنها در لذتهای مادی گذرا خلاصه نمی شود ، شادمانی واقعی در نزدیک شدن به هدف والای آفرینش و آراسته شدن به خصلت ها و خوی های انسانی و الهی است  از منظر روانشناسی شادی به طور مطلق امکان پذیر نیست امری نسبی است و هر انسانی مطابق جهان بینی و اندیشه های خود اگر به چیز های مورد علاقه اش برسد و از زندگی اش رضایت داشته باشد در خود احساسی ایجاد می کند که شادی نام دارد .

فراموش نکنیم: لذت و خوشی تنها با عوامل مادی بدست نمی آید عوامل معنوی نیز در ایجاد شادی موثرند . گاهی انجام کارهایی که عادتاً باید لذت بخش باشند نه تنها لذتی به انسان نمی بخشد بلکه عذاب وجدان و فشار روانی نیز می آورد . چرا که روان وجدان آماده لذت بردن نیستند . ارضای تمایلات به هر صورت و در هر شرایط شادی آور نیست گاه پرهیز از لذت ، لذت بخش تر از نیل به لذت است . اگر چه شادی یک احساس درونی با منشأ باطنی است و آثار بیرونی هم دارد ، اما تا قلباً خود را آماده خوش رفتاری و خوش رویی نکنیم در رفتارمان تجلی پیدا نخواهد کرد و در این صورت است که احساس انبساط خاطر ، امنیت روانی و احترام به خویشتن ، آرامش روانی و رضایت مندی نموده ، هیجانی مثبت و انرژی زا به نام شادی و شادمانی در ما بوجود می آید.

فراموش نکنیم : شادی و نشاط گستره وسیعی دارد اما در یک تقسیم بندی می توان آن را به دو قسمت تقسیم کرد : شادی های واقعی ، عمیق و تعالی بخش: مانند : راز و نیاز عاشقانه ، دعا و نیایش باشور و حال خاص ، نماز با حضور قلب ، کمک به همنوعان نیازمند ، گره از مشکل کسی باز کردن  ، دیدار بستگان ، صله ارحام ، گفتگو با دوستی صمیمی ، ابراز عشق به همسر و فرزندان ، محبت به پدر ومادر که همگی مصادیق ایجاد شادی در دلها است و از سفارشهای دین می باشد ، این نوع از شادابی همان سرور و نشاطی را به دنبال دارد که دیدن بهار طرب انگیز و صبح پرلطافت و قطره ی شبنم بر رخسار گل سرخ و زمزمه ی جویبار و وزش نسیم روح افزا.اسلام ضمن توجه به شادی های واقعی ، به شناخت و انس با شادی های معنوی و عمیق همراه با احساس مداوم زیبایی سفارش کرده و دریچه ی نوینی از شادابی پایدار را به سوی انسان می گشاید .

نوع دیگر از شادی ها : شادی های گذراست که به سبب هیجانات موقت و عوامل ساختگی و فعالیتهای زیانبار پدید می آید مانند شادی ناشی از مصرف مواد و الکل

یادمان نره : نبودن لذت های واقعی در زندگی  سبب می شود که مردم به دنبال هیجانهای تازه باشند و این هیجانها وقتی به اوج می رسند دلتنگی به دنبال دارند چرا که هیجان تجربه می شود ولی شخص رشد نکرده ، مرزهای روانی اش افزایش پیدا نکرده است و ارضا روانی و معنوی اتفاق نیفتاده است .

 یادمان باشه : شادی و نشاط عامل تقویت اراده انسان است که به پشتوانه ی آن استعدادها و توان مندیهای او رشد می کند و به راحتی به اهداف خود دست می یابد ، شادمانی زندگی را خوشایند می سازد و اشتیاق افراد را برای پرداختن به فعالیتهای اجتماعی آنان افزایش می دهد .با شادی زندگی معنا می یابد و عواطف منفی مانند ناکامی و ناامیدی و ترس و نگرانی بی اثر می شود انسان در پرتو شادی می تواند خویش را بسازد و قله های سلوک را بپیماید و در اجتماع نقش سازنده ی خود را در زمینه های فرهنگی ،  اقتصادی اجتماعی و ... ایفا کند .

فراموش نکنیم : ضرورت شادی و نشاط عمومی در برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی دولتها نیز خود را نشان می دهد و اگر دولتمردان به بالابردن سطح شادی در جامعه توجه کنند در اجرای برنامه های خود موفق ترند چرا که با شاد یا غم گین شدن یک نفر تمامی جامعه تأثیر می پذیرد ، یعنی غم یا شادی فردی نیست و در یک جا باقی نمی ماند بلکه به همه افراد سرایت می کند .

 یادمان باشه: شادی جریانی طبیعی است و خداوند انسان را برای شاد بودن و لذت بردن از زندگی خلق نموده و تنها یک شرط برای بهره مندی کامل از شادی برای انسان قائل شد . و آن رسیدن به دانایی است که در سایه ی دانایی ما می توانیم از شادابی و نشاط مادی و معنوی بهره مند شویم .

فراموش نکنیم: خانواده مهمترین نهاد اجتماعی است و تشکیل خانواده برای فرد پیامدهای خوشایند زیادی دارد در تحقیقاتی که روان شناسان معاصر در مورد مسئله خوشبختی  ، شادابی و نشاط و عوامل آن انجام داده اند به ازدواج به عنوان عامل اساسی در خوشبختی و رسیدن به شادابی و نشاط زوجین دست یافتند.

یادمان نره: افراد شاد زندگی خود را تحت کنترل دارند ، محل کار و زندگی خود را انتخاب می کنند و حداقل تغییرات دلخواه را در آن ایجاد می کنند . آدم های شاد به ارتباط میان مغز و بدن و نیز جسم و روان آگاهندو به هر دو جنبه مهم در زندگی توجه دارند.  آنها زندگی را میدان و صحنه ی برد و یا باخت تلقی نمی کنند .بلکه به زندگی به شکل آموزگار نگاه می کنند و هر شکستی را ، امیدوار نه جبران کنند . افراد شاد قدم به قدم با برنامه ریزی خود را به موفقیت می رسانند آنهابر هدف خود تمرکز می کنند و با یاد آوری شادیهای زندگی، احساس لذت می نمایندو به آینده با دید خوب و مثبت می نگرند .

یادمان باشه: افراد شاد می دانند که بعضی از اتفاق ها در زندگی از کف اختیار ما خارج است آنها هدف های زندگی خود را مشخص کرده اند تا بتوانند از توانایی خود حداکثر استفاده را ببرند . از این رو همواره تلاش می کنند تا موفقیت های شغلی و کاری خود را بهبود بخشند .

 خلاصه آنکه : فراموش نکنیم شادی و نشاط نیاز طبیعی انسان است و در همه افراد وجود دارد و باید به درستی به آن پاسخ داده شود . نیاز به شادی و نشاط یکی از نیازهای مهم روانشناختی است همانند نیاز به غذا و هوا ضرورتی اساسی برای ادامه حیات و سلامت جسم و روان انسان است . انسان اگر بخواهد ، به طور یقین می تواند زندگی شاد و سالمی داشته باشد . فقط کافی است که از داشته های خود بهتر بهره گیری کند تا بر اساس آن شادتر و با نشاط تر زندگی کند .

شاداب و پر نشاط باشید

 

 

 

 

 

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  استرس و فشار روانی  

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمون نره:

ما در عصر و جامعه ای زندگی می کنیم که عصر دانش و آگاهی است ، عصر تکنولوژی ، ماشین و صنعت است . متاثر از این فضا ، ساختار زندگی ما دستخوش تغییرات عمده و اساسی شده است . این تغییرات یه جورهائی تعادل روانی همه ی  افراد را به هم ریخته است. از طرفی نگرانی ، ناتوانی در مدیریت زمان ، نبود استراحت و تفریح ، فشارهای ناتوان کننده شغلی ، اشتغالات ذهنی ، برداشت های غیر منطقی از حوادث و رویدادهای زندگی خود اثرات استرس را صد چندان نموده است . از این رو فشار روانی / استرس پدیده ای روان شناختی است که تقریباٌ همه افراد با آن آشنا هستند و یا آنکه در طول عمر خود در شرائط و موقعیتهای مختلف با آن مواجه شده اند. این تجربه جسمانی ، روانی ، رفتاری و اجتماعی جزء شایعترین واکنشهای روانشناختی در عصر تکنو لوژی و ماشین بوده که خود متاثر از این پدیده است.

یادمون باشه :

استرس به هرنوع تغییری که در فضای زندگی روزمره تعادل روانی ما را برهم بزند گفته می شود .

برخلاف تصور همه ی استرسها ناخوشایند نیستند ، استرسهای خوشایند هم داریم که آسیب زننده نیستند مانند: ازدواج کردن ، تولد فرزند ، خرید خانه ، قبولی در دانشگاه و...

فراموش نکنیم :

عوامل ایجاد کننده استرس می تواند درونی و یا بیرونی باشد .

عوامل محیطی مانند : آلودگی هوا ، سروصدا ، ترافیک ، شلوغی و ازدحام

عوامل اجتماعی و شغلی مانند :  اعتیاد ، طلاق ، خشم ، خشونت ، ناامنی ، بیماری hiv/ aids ، مشکلات مالی ، اقتصادی ، تورم و گرانی ، بیکاری

عوامل جسمانی مانند: بیماری ، پیری ، چاقی ، کم خوابی ، سوءتغذیه

عوامل روانی مانند : برداشتهای احساسی و غیر منطقی از فضای زندگی ، منفی نگری ، حساسیت پذیری ، ذهن خوانی ، مطلق بینی ، خطاهای شناختی .

بیاد داشته باشیم :

 عگس العمل افراد در برابر استرس متفاوت است. چون ساختار روانی ، شخصیتی افراد متفاوت است از این رو هرکسی به تناسب ساختار روانی، شخصیتی و فکری خود نسبت به استرس عکس العمل متفاوتی نشان می دهد.

استرس پیامدهای جسمی دارد از این رو کارکردهای جسم ما را به می ریزد و باعث تولید مواد سمی در بدن می شود . استرس سیتم دفاعی بدن در برابر بیماریها  ضعیف و ناتوان می سازد .

از دیگر پیامدهای استرس ، آشفتگی ذهنی است . استرس دقت و تمرکز را در انسان کاهش داده و فعالیتهای ذهنی و شناختی انسان را مختل می کند .

پیامدهای رفتاری : مانند خشم ، عصبانیت ،  پرخاشگری  

یادمون نره :

ادامه ی شرائط استرس زا  در فضای زندگی روز مره فرد  را دچار مشکلات روانی ، نظیر: اضطراب ، افسردگی ، خستگی ، عصبانیت ، وسواس ، پیری زودرس ، ... و نیز بیماری های جسمانی همچون سرماخوردگی ، آنفلوانزا ، کم اشتهایی ، اختلال در هضم غذا ، سردرد ، فشار خون بالا ، سکته قلبی ، روماتیسم ، میگرن ، سرطان ، ... می نماید . 

راههای مقابله با استرس را بیاد داشته باتشیم :

اینکه لحظات شاد و قشنگی در فضای زندگی فردی ، خانوادگی و اجتماعی خلق کنیم .

شادی و خنده در برنامه های زندگی می تواند هیجانات منفی و استرس را تخلیه نماید .

در فضای زندگی تصویر و تفکر مثبت  داشته باشیم

افکار منفی و مزاحم را براساس میزان تاثیر روانی آنها در زندگی لیست کنیم  ، مسائل را بفهمیم ، شفاف سازی کنیم سپس   برخورد درست و منطقی با آن داشته باشیم .

بدانیم که زندگی یعنی مسئله و حل مسئله بجای بکارگیری روشهای درست از روشهای احساسی و هیجانی استفاده نکنیم .

گاه مسئله در فضای زندگی یک فرصت است تا محک بخوریم و ظرف روانی خود را بشناسیم اینکه ظرفیت ما چقدر است و چند مرده حلاجیم .

فراموش نکنیم :

در لحظه اینجا و اکنون زندگی کنیم در همان زمان و مکانی زندگی کنیم که در آن هستیم نه در گذشته و آینده .

افکار و احساسات ناخوشایند و منفی  خود بنویسیم و در فرصتهای مناسب ببینیم که آیا پاشخهای ما منطقی و درست بوده است یعنی مبتنی بر خودآگاهی و شناخت بوده یا مبتنی بر احساس و ناخودآگاه 

مدیریت و برنامه ریزی زمان درانجام کارها

 در برنامه روزانه خود جائی برای فعالیتهای ورزشی داشته باشیم مانند  دویدن ، پیاده روی  ، شنا ، دوچرخه سواری ، بدنسازی به تناسب شرائط سنی

 چون ماهیت استرس در پیامدهی جسمانی انقباض عضلات است استفاده از  تمرین تنفسی دم و بازدم و یا ریلکسیشن کمک کننده است .

استفاده از ترازوی سود و زیان اینکه در یک شرائط استرس آور من مسئله را چگونه ببینم مهم است آیا درک درستی از مسئله دارم آیا آن مسئله را درست می بینم آیا در این شرائط اوضاع به سود من اسن یا به زیان من

لحظات شاد و آرامی را برای شما عزیز آرزو مندم

 

 

 

 

 

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  زبان خوش داشتن   

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمان نره که زبان و کلام  بار روانی ، عاطفی دارد !! زبان خوش تجلی بخش اندیشه های زیباست .پس مراقب زبان خود باشیم !!

فراموش نکنیم که زبان عقايد شكل گرفته و افكار بيان شده هستند، به عبارت ساده آن چه مي گوييم فكري است كه بيان مي شود. زبان خوش داراي امواجي نيرومند و مثبتی است كه به زندگي و امورمان شكل مي دهد.

یادمان باشه که زبان خوش برروی احساسات و عواطف طرف مقابل اثرات مثبت و خوشایند برجای می گذارد. انسان با زبان خوش می تواند فضای احساسی و عاطفی افراد را تغییر دهد.

فراموش نکنیم که زبان خوش شادی بخش است و موجب انسباط خاطر می شود . زبان خوش منبع انرژی است که دیگران می توانند از اثرات شادی بخش آن برخوردار شوند.

یادمان باشه که زبان خوش معرف  رشد اجتماعی و شخصیتی فرد است .که می تواند فضای ارتباط اجتماعی را مسرت بخش و دلپذیر نماید .

زبان خوش داشتن موانع ارتباطی را برطرف نموده و تصمیم سازی در امور را آسانتر می نماید .

یادمان باشه در زبان خوش افراد به جاي پدرم درآمد؛ می گویند : خيلي راحت نبود

به جاي خسته نباشيد؛ می گویند : خدا قوت

به جاي دستت درد نكنه ؛می گویند : ممنون از محبتت ، سلامت باشي

به جاي ببخشيد مزاحمتون شدم؛ می گویند : از اين كه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرم

فراموش نکنیم در زبان خوش افراد به جاي گرفتارم؛ می گویند: ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جاي دروغ نگو؛ می گویند : راست مي گي؟ راستي؟

به جاي خدا بد نده؛ بگوييم : خدا سلامتي بده

به جاي قابل نداره؛ بگوييم : هديه براي شما

به جاي شكست خورده؛ بگوييم : با تجربه

به جاي مگه مشكل داري؛ بگوييم : مگه مسئله اي داري؟

به جاي فقير هستم؛‌بگوييم : ثروت كمي دارم

به جاي بد نيستم؛ بگوييم :‌ خوب هستم

به جاي بدرد من نمي خورد؛ بگوييم : مناسب من نيست

به جاي مشكل دارم؛ بگوييم : مسئله دارم

به جاي جانم به لبم رسيد؛ بگوييم : چندان هم راحت نبود

به جاي فراموش نكني؛ بگوييم : يادت باشه

به جاي داد نزن؛ ‌بگوييم : آرام باش

به جاي من مريض و غمگين نيستم؛‌ بگوييم :‌ من سالم و با نشاط هستم

به جاي غم آخرت باشد؛ بگوييم : شما را در شادي ها ببينم

وقتي بعد از مدتي همديگر را مي‌بينيم، به جاي توجه كردن به نقاط ضعف همديگر و نام بردن از آنها مثل:
چقدر چاق شدي؟"، "چقدر لاغر شدي؟"، "چقدر خسته به نظر مي‌آيي؟"، "چرا موهات را اين قدر كوتاه كردي؟"، "چرا ريشت را بلند كردي؟"، "چرا توخودتی؟"، "چرا رنگت پريده؟"، "چرا تلفن نكردي؟"، "چرا حال مرا نپرسيدي؟" و ...

بهتر است بگوييم : "سلام به روي ماهت"، "چقدر خوشحال شدم تو را ديدم"، و ... عبارات ديگري كه نه تنها بيانگر نقاط ضعف طرف مقابل ما نيست بلكه نوعي اعتماد به نفس را به مخاطبمان القاء ميكند. البته اگر اصراري نداشته باشيم كه حتماً درباره ي همديگر اظهار نظر كنيم، وگرنه مي‌شود كه درباره ي موضوعات مشترك، البته در محوريت مثبت با هم صحبت كنيم.

 

لحظات شاد وقشنگی را برای همه آرزومندم

 

بنام آرام بخش جانها

 توصیه های کاربردی در خصوص مثبت اندیشی و زندگی به زبان ساده

نویسنده : دکتر محمودرضا هاشم ورزی

متخصص روانشناسی

یادمون نره :

همه چیز انسان ذهن انسان است !! رشد و توقف انسان در ذهن اوست ، اگر آدمی می خواهد موفق شود یا ناموفق ، خوشبخت یا بدبخت ، شاداب و پرنشاط یا غمگین و افسرده ، مثبت اندیش یا منفی نگر به ذهن او بستگی دارد از این رو ما میگیم که ذهن انسان دهن بین است !!

یعنی هرچه بهش بدهیم باورش می شود !!  مثبت بدهیم باورش می شود منفی بدهیم باورش می شود.

فراموش نکنیم :

 ذهن کارگاه تولید فکر است . بنابر این هر اندیشه مثبتی  که بر ذهن ما جاری می شود بر سرنوشت زندگی ما تاثیر می گذارد .

یادمون باشه :

ذهن انسان جایگاهی است که می تواند از بهشت جهنم و از جهنم بهشت درست کند .

از این رو تفاوتها انسانها با یکدیگر در نوع تفکراتشان است . فرق یک انسان موفق با یک انسان شکست خورده در نوع نگاهش به خود و زندگی شان است . انسانها همانی هستند که می اندیشند .

از این رو فکر می تواند عامل سلامت یا بیماری باشد .

عامل ایجاد احساس عشق و تنفر ، دوستی و دشمنی ، عامل غم و شادی ، موفقیت و شکست ، سعادت و خوشبختی ، نیکی ها و بدیها باشد .

  بنابر این کیفیت زندگی هر انسان ،میزان آرامش و رضایت مندی هر فرد  به کیفیت افکار تولید شده در ذهن او بستگی دارد .

از این رو دنیای انسان دنیای اندیشه های اوست .

در همین رابطه حضرت مولانا می فرماید :

ای برادر تو همه اندیشه ای   مابقی خود استخوان و ریشه ای

یادمون باشه : احساس ما تابعی از افکار ماست!! پس هر فکری که برذهن ما نقش ببندد بر احساس ما تاثیر می گذارد !!

فراموش نکنیم : دنیای ما بازتابی از خود ماست : به دنیا سلام کنید به شما سلام می کند ، اگر اخم کنید به شما اخم می کند .

ذهن انسان مانند شبکه تلویزیونی دوکانال دارد: کانال یک که مثبت اندیش است و شادی آفرین  و کانال دو که منفی نگر است و غمگین کننده و کسالت آور.

به کانال یک ذهن که نماینده همه لحظات شاد و قشنگ و سرشار از شادابی و نشاط در زندگی است  می گویند ذهن خودآگاه . که  ارادی است متعلق به لحظه حال یعنی همین اینجا و هم اکنون است . بنابراین انسان باید درکانال یک ذهنی یعنی همان زمان و مکانی زندگی کند که در آن هست ، احساس و عاطفه اش هم باید مال همین زمان ومکان باشد. و کانال دو  ذهن ما نماینده  لحظات غیر اینجا و اکنون است (یعنی متعلق به گذشته و یا آینده است )که به آن می گویند ذهن ناخودآگاه غالباٌ غیرارادی است .کانال دو ذهن معمولاٌ منفی نگر است ، جنس آن نمی شه ، نمی تونی ، از عهده اش بر نمی آئی و .. است .

یکی از مسائل روانی ما آنست که ما بیشتر در کانال دو ذهن خود سیر می کنیم یعنی کانال درخاطرات عمدتاٌ منفی  گذشته و یا آرزوهای آینده بسر می بریم و این موضوع آرامش روانی ما بر هم می زند.

فراموش نکنیم :

  • مثبت اندیش باشیم. مثبتها را درخودمان ، در دیگران و در فضای زندگی ببینیم . مخصوصاٌ لحظات آغازین صبح خیلی مهم است . اول صیح به خودم بگم امروز یه روز قشنگ خداست ، امروز می خواهم روز شاد و قشنگی داشته باشم .
  • همیشه در انجام هر کاری پیام مثبت را پیرامون آن کار وارد ذهن خود کنیم من از عهده این کار بر می آیم ، من این کا ررا بخوبی انجام می دهم .
  • تلاش ما بر این باشد که در اینجا و اکنون زندکی کنیم .
  • احساس خوب و مثبت نسبت به خود داشته باشیم .وقتی احساس خوب و مثبت  نسبت به خود داریم دیگران را نیز خوب و مثبت می بینیم .
  •  فراموش نکنیم یکی از آسان ترین راههائی که می توانید با آن احساس خوب و مثبت  نسبت به خود داشته باشیم شناخت زیبائیهای دیگران  و زندگی است !! زیبائیهای دیگران  و زندگی را ببینیم و آنها را تحسین کنیم .
  • همیشه بخوبی از خود سخن بگوئیم : اگر حرف خوبی برای گفتن درباره خود ندارید دست کم دهانتان را بسته نگه دارید .
  • از خود تعریف کنید : هرگاه کار خوبی انجام داده اید به خود آفرین بگوئید . خداوند پس از خلق انسان به خودش آفرین گفت :فرمود فتبارک ا... احسن الخالقین چه موجودی راخلق کردم .
  • خلاصه آنکه : دنیا بازتابی از خودماست . مثبت ببینید مثبت اتفاق می می افتد ، منفی ببینید منفی .

 

زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبائی رسند .

آسمانی و شادکام باشید

 

 

 

 

 

بنام آرام بخش جانها

توصیه های کاربردی روانشناختی

تحت عنوان یادمان نرود

موضوع :  همدلی و درک کردن دیگران

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمون نره : یکی از جنبه های مهم برای برقراری ارتباط موثر و درست با دیگران آن است که آنها  را درک کنیم .

این جملات تقریباٌ برای همه ما آشناست یا درجائی شنیده ایم : ” فلانی مرادرک نمی کنه،باهم تفاهم نداریم،حرف مرانمی فهمه،احساس تنهایی می کنم.همه ی این کلمات داره می گه که طرف مقابل من با من همراه نیست، برداشت دیگری از کلام و رفتار من دارد .

یادمون باشه:

درک کردن یعنی دنیا راازدریچه چشم دیگری دیدن،خودراجای دیگران گذاشتن،اینکه دیگری چگونه فکر میکنه ،چه احساسی داره ومحیطش راچگونه می بینه.من هم با همان حس با او رفتار کنم .

مثال : فرزنددانش آموز من درس ریاضی اش را خوب خونده ، نمره دلخواه اش را نگرفته حالا داره گریه می کنه، اشک می ریزه چطور می توانم درک اش کنم . ما می گوئیم اشکالی نداره آ سمون که به زمین نیومده ، دفعه بد جبران می کنی و... شنونده ی عزیز اینها درک فرزند نیست اینها راه حل است که فرزند من هم می دونه . درک فرزنددر این شرائط یعنی آنکه بهش بگم منم اگر جای شما بودم درسم را می خوندم و نمره دلخواهم را نمی گرفتم ، منم گریه می کردم.

فراموش نکنیم:

اگر رفتارهای دیگران رابراساس باورهاوبرداشتهای ذهنی خودمون ارزیابی کنیم ممکن است دچار سوء تفاهم بشیم . یادمون نره ریشه بسیاری ازاختلافات در ارتباط با دیگران و یا همسرمون، فرزندمون بخاطر ذهن خوانی ما ازآنهاست یعنی ما نگاه و رفتار دیگران را براساس برداشت خودمون تفسیر می کنیم  فلانی ، فلان حرف را زد حتماٌ منظوری داشت می خواست منو کوچیک کنه رفتارفلان کسک بخاطر ان بود که می خواست حال مرا بگیره بدون آنکه دلیل کافی برای این برداشتها داشته باشیم. 

ممکن است آن فرد برای رفتارش نیت دیگری داشته باشه وما نیت اورا چیز دیگری برداشت کنیم و به خودمون نسبت می دهیم .

یاد مون باشه :

برای درک دیگران ما نباید دیگران را با قالب خودمون ببینیم ، بپذیریم که هرکس قالب فکری ، رفتاری و شخصیتی خاص خودش را داردو براساس قالب خودش از او انتظار داشته باشیم و با او رفتار کنیم .

فراموش نکنیم :

یکی از جنبه های مهم برای درک کردن دیگران آنست که به حرفهای طرف مقابل خودمون خوب  گوش بدهیم . وقتي كسي به ما نشان مي‌دهد كه به شنيدن حرف‌ها و نظرات ما علاقمند است، احساس خوبي به ما مي‌دهد.احساس خوبي در مورد طرف مقابل در ما ايجاد مي‌ شه.بخشی از حرفهای اورا باز گو کنیم نشان بدهیم که حرف اورا فهمیده ایم .سر تکان دادن ، تعجب کردن ، اوهوم گفتن ، لبخند زدن ، حالت چهره و  مانند آن می تواند در گوش دادن و درک دیگران بسیار تاثیر گذار باشد.

 

 

 

 


بنام آرام بخش جانها

توصیه های بازتاب

موضوع : از مشکلات فرار نکنیم و با آن روبرو شویم

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

فراموش نکنیم : زندگی مسئله و حل مسئله است . کسی نیست که در زندگی با مسئله یا مسائلی مواجه نشود . اصلاٌ سایه زندگی همین مسائل است از طرفی می گن هرکه بامش بیش برفش هم بیشتر . یادمون نره : ما انسانها برای تامین نیازهای طبیعی و منطقی زندگی خود ناگزیر از ارتباط با دیگران هسنیم . چون قالب رفتاری ، فکری و شخصیتی انسانها با هم تفاوت دارد از این رو افراد در مسیر پاسخدهی به نیازهایشان گاهاٌ با شرائطی روبرو می شوند که ممکن است برای ما مسئله ساز شود و روان ما را آزرده نماید .

یادمون باشه عکس العمل ما آدمها در برخورد با هر مسئله متفاوت است . چون ویژگیهای روانی ، فکری و شخصیتی ما آدمها با هم فرق دارد . به عبارتی هر انسان روانشناسی خاص خودش را دارد .

برخی از افراد وقتی با مسئله ای در زندگی خود روبرو می شوند آن را بعنوان یک مسئله  نمی بینند ، بلکه آن را بعنوان یک مشکل جدی در مسیر زندگی خود تلقی می کنند . یعنی برخوردی کاملاٌ احساسی با مسئله دارند .گریه می کنند ، غمگین می شوند ، اعتماد بنفس خود را از دست می دهند ، به سمت مواد اعتیاد آور و الکل روی می آورند به تصور آنکه می خواهند مسائل زندگی خود را حل کنند یا بی خیال شوند در حالی که نه تنها مسئله آنها حل نمی شود بلکه مسئله ای بر مسائل آنها اضافه می شود. برخی ها ساکت می شوند و آنرا یعنوان یک مسئله غیر قابل حل می پذیرند . و تنها دعا می کنند که مسئله به خودی خود حل شود .

فراموش نکنیم : اگر ما مسائل زندگی را مثبت ببینیم ، می شود یک فرصت برای خودمان ، تا خودمان را محک بزنیم ، ببینیم که جند مرده حلاجیم ، در واقع مسائل زندگی  توان ما ، قابلیت ما و خلاق بودن ما را بما نشان می دهد . در واقع ما را به خودمان معرفی می کند .اگر این فرصت استفاده کنیم می توانیم تمامی مسائل زندگی را  با برخورد صحیح ودرست حل کنیم.

چرا که برای تمامی مسائل زندگی راه حل وجود دارد . و ما می توانیم بجای روشهای احساسی، روشهای درست و منطقی برای حل مسائل را یاد بگیریم .

یادمون نره :

اولین گام در برخورد با مسائل زندگی آن است که ما آن موضوع را بعنوان یک مسئله در مسیر زندگی بدانیم نه مشکل و معضل  . دوم اینکه آن مسئله را خوب بشناسیم یعنی شفاف سازی کنیم ، مسئله را خوب روشن کنیم. که مسئله چه هست ؟ از کجا آمده است ؟ چه می کردم بهتر بود ؟ اگر مسئله را کلی ببینیم ، مبهم ببینیم نمی توانیم راه حل درست را پیدا کنیم .

سومین گام برای حل مسئله تعیین راه حل هاست .  بعبارتی ببینیم گه چگونه و چطور می توان این مسئله را حل اش کرد .

یادمون نره : انسانهای توانمند و خلاق می توانند با بکارگیری فکر و تجربه خود برای حل هر مسئله در زندگی بین 5 تا 9 تا راهکار ارائه دهند .

چهارم روش برای مواجه شدن با مسئله، انتخاب یکی از راه حل های پیشنهادی است.

فراموش نکنیم  ما در این مرحله سود و زیان این راه حل را بررسی می کنیم . تا اثر گذاری آن را برای حل مسئله بفهمیم .ود پیان یا مرحله پنجم  ما راه حل انتخاب شده را بکارمی گیریم و تاثیر آن را در حل مسئله خود می سنجیم . اگر اثر بخش بود ادامه می دهیم و اگر تاثیر گذار نبود از راه حل های دیگر استفاده می کنیم . لازم به ذکر است در برخورد با برخی مسائل گاه می توان از دو یا جند راهکار بطور همزمان استفاده نمود. 

خلاصه آنکه :

اگر آدمی در برابر مسائل بنشیند مسائل بر او سوار می شوند و اگر در برابر مسائل بایستد مسائل در برابر او زانو می زنند .

لحظات شاد و قشنگی را برای شما  آرزومندم

بنام آفریدگار زیبائیها

توصیه های  بازتاب

موضوع :  با مشکلات هم می توان یک زندگی گرم داشت  

نگارش : دکتر محمودرضا هاشم ورزی متخصص روانشناسی

یادمون نره

همه ی انسانها در مسیر زندگی خود با مسائلی روبرو هستند اما نوع مسائل پیش رو برای افراد مختلف متفاوت است . گاهاٌ برخی افراد با مسائل کوچک و بعضی دیگر با مسائل بزرگتر در زندگی روبرو هستند .

فراموش نکنیم

هر چیز برای خودش سایه ای دارد و سایه زندگی  مسائل اش است . اما نکته مهم نوع نگاه و برخورد ما با مسائل زندگی است .

اگر ما مسئله پیش رو در زندگی خود را بعنوان یک فرصت ببینیم باعث آگاهی و رشدما در زندگی فردی و اجتماعی می شود بعبارتی موجب افزایش تجربه در زندگی می شود و ما را پخته تر می کند . یعنی  اینکه از خود بپرسیم چه کردیم که این مسئله پیش آمده یا اگرچه می کردیم این مسئله بوجود نمی آمد. حال که مسئله پیش آمده چه باید بکنیم.

یادمون نره

مسائل زندگی خود یک نوع محک خوردن است . در برخورد با مسائل زندگی می فهمیم که چند مرده یا چند زنه حلاجیم . توان ما چقدر است ، ظرفیت ماچگونه است . در یک مسیر هموار همه ی آدمها راه می روند در مسیر نا هموار و در سختی ها انسان عیارش مشخص می شود .

یادمون باشه

می گویند مرد آن است که در کشاکش روز گار سنگ زیرین آسیاب باشد . از این روانسانها در برابر مسائل پیش رو  باورهای متفاوتی نسبت خودشان دارند در برخورد با مسائل زندگی اگر باور مان مثبت باشه یعنی اینکه مسئله جزء طبیعی در جریان زندگی است  من توان حل مسئله را دارم باعث پختگی و رشد می شود ولی اگر باورمان منفی باشه  نوعی تهدید و استرس در فضای زندگی ماست که مانع رشد و پیشرفت ما در زندگی می شود .

فراموش نکنیم

با نیم نگاهی به گذشته زندگی خود می بینیم که ما از عهده خیلی از مسائل زندگی تا کنون بر آمدیم آنها را لیست کنیم  و به این باور برسیم که در سایه برخورد با این مسائل بود که ما به اینجا رسیدیم و پخته شدیم . این نگاه باعث بالا رفتن اعتماد بنفس در من می شود و سازگاری من در برابر مسائل را افزایش می دهد.  .از این رو نتیجه می گیرم که من توانائی برخورد با خیلی از مسائل زندگی را دارم .

خلاصه آنکه با خودباوری و تفکر مثبت می توان از عهده ی بسیاری از مسائل زندگی برآمد و با بکارگیری روشهای منطقی و درست در حل مسائل از زندگی لذت برد . چرا که حل مسائل به من کمک  می کند تا خودم را به گونه ای دیگر ببینم ، آدمی قوی ، توانمند ، دارای اعتماد به نفس بالا و چه لذتی بالاتر از این همه ی احترام به نفس و خودباوری .

شادکام باشید

 

 

بنام آرام بخش جانها

 توصیه های کاربردی در خصوص سلامت روان و زندگی به زبان ساده

نویسنده : دکتر محمودرضا هاشم ورزی

متخصص روانشناسی

مقدمه :

انسان یک موجود چهار بعدی یاچهار جنبه ای است . آدمی بعد جسمانی ، روانی  ، اجتماعی و معنوی دارد . سلامتی نیز چهار جنبه دارد :  سلامت جسمانی ، روانی  ، اجتماعی و معنوی . لازم است اینجا تعریفی از سلامتی داشته باشیم . سپس خودمون را در این تعریف و چارچوبه قرار دهیم، تا ببینیم آیا همه ی ابعاد وجودی ما سالم هست یا نه !

سلامتی فقط این نیست که انسان جسمی سالم داشته باشد ، آدمی علاوه بر اینکه جسمی سالم دارد باید خوشحال، شاداب و راضی زندگی کند ، حس خوب داشته باشد و این حس خوب را به دیگران انتقال بدهد . همچنین بتواند از عهده ی مسائل روزمره زندگی برآید. بتواند با هرکسی غیر از خودش یا دیگران رفتاری مناسب و سازگارانه داشته باشد.بتواند در زندگی به اصول و ارزشی پایبند باشد و هدفی را دنبال بکند.

در این جملات کوتاه به جنبه های چهار گانه سلامت در انسان اشاره شده است .این تعریف که انسان جسم اش سالم باشد موضوع سلامت جسمانی است ، اینکه انسان در کنار سلامت جسمانی ، خوشحال ، شاداب و راضی زندگی کند و از عهده مسائل زندگی روز مره برآید موضوع سلامت روانی است .  و این عبارت که آدمی بتواند با هرکسی غیر از خودش ( پدر ، مادر ، همسر ، فرزند، برادر و خواهر ، همسایه و سایر شهروندان ) رفتاری مناسب و سازگارانه داشته باشد موضوع سلامت اجتماعی است .و این تعریف که انسان بتواند  به اصل و ارزشی پای بند باشد ، هدف و معنائی را  در زندگی دنبال کند موضوع سلامت معنوی است .

از این رو اگر انسانی جسم اش سالم باشد ولی  خوشحال ، شاداب و راضی زندگی نکند ، از عهده ی مسائل زندگی روزمره بر نیاید و در ارتباط با دیگران مسئله داشته باشد و در زندگی هدفی نداشته باشد ،  این انسان سالم نیست .برعکس اگر انسانی همه ی این جنبه ها را داشته باشد ولی از نظر جسمی سالم نباشد ، این انسان نیز سالم نیست .

از طرفی جسم سالم و روان سالم در جامعه سالم میسر است. مسئولین باید به فکر سلامت روان مردم باشند ، مسئولین از خود بپرسند برای ایجاد شادی و نشاط در جامعه چه کار کردند ، جامعه باید بسترهای لازم را برای ایجاد شادابی و نشاط فراهم بکند ، نقش شهرداریها ، دهیاریها ، فرمانداریها ، سازمان ورز ش و جوانان و سایر مسئولین ذیربط در این زمینه بسیار حساس و ویژه است . برای نمونه سالانه چقدر فضای سبز ، پارک و شهر بازی ، فرهنگسرا ، اماکن تفریحی و ورزشی ، و...مانند آن ایجاد می کنیم . چراکه یکی از نیازیهای مهم آدمی ، نیازهای روانی و عاطفی است که باید در مسیرهای سالم به آن پاسخ داد وقتی بستر در خانواده و جامعه برای تامین نیازهای روانی و تخلیه هیجانات منفی مانند : استرس و فشارهای روانی ، خشم و عصبانیت و مانند آن فراهم نباشد، این هیجانات به شکلهای دیگر خودش را نشان می دهد .آن وقت آمار رفتارهای مجرمانه ، اعتیاد به مواد ، الکل ، سوء اخلاق و ...در جامعه افزایش می یابد  و این حالت تا حدودزیادی یک واکنش طبیعی تلقی می شود پس توجه به سلامت روان جامعه باید جزمهمی از برنامه های مسئولین باشد . باید بدانیم انسان با نشاط ، جامعه با نشاط خواهد ساخت ، و انسان سالم محور توسعه پایدار است .

نکته مهم : راستی ما برای سلامت جسمانی خود ارزش زیادی قائل هستیم، هر روز به سلامت جسم خود فکر می کنیم ، سعی می کنیم غذای سالم بخوریم ، لباس تمیز بپوشیم ، مسواک  بزنیم ، به نظافت و بهداشت فردی خود اهمیت می دهیم  ، با کوچکترین بیماری جسمی به پزشک مراجعه می کنیم ، اما از ما بپرسند که امروز برای سلامت روان خود چه برنامه ای داریم ، چه پاسخی می دهیم .راستی ما برای شادبودن و شاد زیستن چه برنامه ای داریم ،چقدر سعی می کنیم به خودمان و به دیگران حس خوب بدهیم .

فراموش نکنیم سلامت روان جزء مهمی از  ابعاد وجودی و سلامت در انسان است، آدمی  با داشتن سلامت روان، بهترمي تواند بر استرس هاو فشارهای  زندگي غلبه کند و كارهاي روزانه خودرا پربار تر و سودمندتر بکند، فرد مفيدي براي خانواده وجامعه باشد.

از این رو بی توجهی به سلامت روان منجر به ایجاد مسائل روانی ، عصبی می شود و این مسائل روي سلامت فرد و عملکرد او در جنبه های مختلف زندگی : فردی ، خانوادگی ،اجتماعی و شغلی اش تاثیر می گذارد  از اهمیت سلامت  روان  همین بس ، که پايه و اساس رشد انسان است ، بنابر این سلامت روان همراه زندگي است .

اما عوامل موثربر سلامت روان :

یکی از عوامل مهم در سلامت روان خودآگاهی و شناخت خویشتن است . یعنی اینکه آدمی نسبت به جنبه های مختلف جسمانی ، روانی ، اجتماعی و معنوی خود یا بعبارتی نسبت به رفتارها ، کارکردها ، توانائی ها و ناتوانائی های خود شناخت داشته باشد . به زبان ساده تر بدونه که کیه ، چیه و چطور زندگی می کنه . گیر کارش کجاست ، چه چیزهائی با عث موفقیت شده است . چه عواملی موجب شکست و ناخوشنودی اش شده است .خودآگاهی یکی از مهمترین عوامل در سلامت روان است . چون اساس رشد و تغییر در انسان است . از طرفی شرط شناخت دیگری شناخت خویشتن است . انسان تا خودش را نشناسد نمیتواند دیگران را بشناسد.  من تا خودم را کشف نکنم ؛ تا دنیای خودم را  نشناسم ، نمی توانم دنیای دیگران را بشناسم ، ریشه بسیاری از مسائل زناشوئی و خانوادگی در همین شناخت است . من دنیای خودم را نمی شناسم تا بخواهم دنیای همسرم را بشناسم ، عمده مسائل ما با فرزندان مان نیز این چنین است ، من تا خودم را نشناسم نمی توانم دنیای فرزند خود را بشناسم . حال از خود بپرسیم  ، من و شما چقدر به سلامت روان خود اهمیت می دهیم . راستی طی 24 ساعت گذشته برای سلامت روان خود چه کردیم .

عامل مهم دیگر در سلامت روان ارتباط موثر با دیگران است .اینکه ،آدمی بتواند با هر فردی غیر از خودش رفتاری مناسب و سازگارانه داشته باشد و از بودن در کنار دیگران احساس رضایت مندی بکند . حس خوبی به دیگران بده ، یادمون باشه شرط ارتباط خوب و موثر با دیگران این است که انسان اول با خودش ارتباط درستی داشته باشد .من وقتی با خودم ارتباط درستی ندارم ، با خودم راحت نیستم ،  نمی توانم  با دیگران ارتباط خوبی داشته باشم ،  سلامت روان به ما می گوید در فضای ارتباط با دیگری و دیگران باید آنها را با عینک خودمان نبینیم ، چون من اگر همسرم ، فرزندم ، همکارم و دیگران را با عینک خود ببینم دوست دارم آنها آنی بشوند که من می خواهم ، اما آنها هیچ وقت آنی نمی شوند که من می خواهم ، چون خداوند هر انسانی را موجودی بی مانند ومنحصر به فرد آفریده است ، هر انسان ویژگیهای روانی ، فکری ، شخصیتی ، احساسی و عاطفی خاص خودش را دارد . سلامت روان به ما می گوید ما باید آدمها را با ظرف و قالب خودشان ببینیم . اگر نگاه ما این گونه باشد با هیچکس مشکلی پیدا نمی کنیم . چون آدمها را همانگونه که هستند می بینیم نه آنطور که دلمون می خواهد  می پذیریم که خداوند آدمها را متفاوت آفریده است و ظرفیت هر فرد با فرد دیگر فرق دارد.

رضایت مندی از خویشتن نیز یک عامل مهم در سلامت روان است یعنی اینکه انسان از رفتارها ، کارکردها و عملکرد خود در زندگی راضی باشد و برای بهبود وضعیت زندگی خود برنامه ریزی و تلاش کند  تا بتواند از عهده مسائل و مشکلات روزمره خود برآید و از این اقدام احساس خوبی داشته باشد . راستی تا اینجای زندگی من چقدر از خودم راضی هستم ، چقدر خودم را قبول دارم ،  هرچقدر رضایتمندی من  ازخودم بیشتر باشد حس بهتری  نسبت به خودم و دیگران خواهم داشت .

احترام به خود نیز یک عامل مهم دیگر در سلامت روان است . اینکه فرد عزت نفس داشته باشد یعنی برای خود احترام و ارزش  قائل باشد، مسئولیت پذیرباشد . خودش را با همه کاستی هائی که دارد بپذیرد و نگاه مثبتی به آینده داشته باشد .  آدمی باید خودش را دوست بدارد. من تا خودم را دوست نداشته باشم ، نمی توانم دیگری و دیگران را دوست داشته باشم .زمانی که آدمی دیگری را دوست بدارد  یعنی اینکه اول خودش را دوست می دارد . راستی من و شما چقدر خودمون و دیگران را دوست داریم .

اختیار عمل از دیگر عوامل سلامت روان است . این بدان معناست که انسان حق انتخاب دارد ، انسان محصول تصمیم گیریها و انتخابات خویش در زندگی است . بعبارت دیگر انسان معمار زندگی خودش هست بنا براین دنیای ما بازتابی از خود ماست : دنیا مانند آینه است ، هر حالتی داشته باشید به شما نشان می دهدلبخند بزنید به شما لبخند می زند ، اگر اخم کنید به شما اخم می کند . اگر به هستی و کائنات سلام کنید به شما سلام می کند . بد اخلاقی کنید ، بد اخلاقی می کند. از این رو انسان باید بتواند برای خودش در جنبه های مختلف زندگی مانند: انتخاب همسر ، شغل ؛ تحصیلات و... تعیین مسیر نماید .

یک انسان دارای سلامت روان در شش جنبه مهم زندگی خود دارای برنامه ریزی سالیانه است :

1.بعد اخلاقی و معنوی :

راستی من امسال برای تقویت ابعاد معنوی و اخلاقی خود چه برنامه ای داشتم و دارم !!

2.بالا بردن سطح دانش و آگاهی :

آیا امسال من برای افزایش دانش و آگاهی خود برنامه ریزی کردم !!

3.حیطه سلامت فردی:

  • برای حفظ و تامین سلامت جسمانی و روانی خود امسال چه برنامه ای دارم !!

4.شغل و درآمد :

  • راستی به چقدر درآمد نیاز دارم ، برای پول های که بدست می آورم چه برنامه ای دارم ، شاید براساس نیازم درآمد ایجاد می کنم ، و یا برای من درآمد، سایر حوزه ها را تعیین می کند .

5.خانه و خانواده :

  • برای توسعه عشق در روابط زناشوئی ، بهبود روابط خانوادگی ویا رفتار با فرزند / فرزندان و تامین نیازهای روانی ,عاطفی آنها چه برنامه هائی دارم !!

6.حیطه فرهنگی ، اجتماعی :

  • برای انجام کارهای داوطلبانه و خیر خواهانه و فعالیتهائی از این دست، چه برنامه هائی دارم !!

آرامش و سلامت روان :

آرامش : یک حالت و شرائط روانی است که در آن فرد بدون هیچ گونه دغدغه و فشار روانی از بودن و زندگی کردن لذت              می برد . این امری نسبی است که به میزان شناخت و زوایه دید فرد بستگی دارد.

بعبارت دیگر یعنی  اینکه به اندازه وسع خودت تلاش کن و مابقی را به هستی و خالق هستی واگذار کن ، تسلیم شو و پذیرا باش .

آرامش ، یک نوع  احساس است ، یک احساس مثبت از خود و زندگی است ،یک نوع هیجان است ، یک هیجان خوشایند در فضای زندگی است ، یک نوع احساس زیبا از بودن و زندگی کردن است . آرامش جلوه ای از شادی و نشاط است و شادی نیزیک حالت ذهنی است که  همه ی افراد می توانند از همین لحظه آن را در خود احساس کنند . برای شاد بودن کافی است  ، به شاد بودن فکر کنید تا احساس بهتری به شما دست دهد .کافی است در هرجا که هستیم یک لبخند بزنیم ،تا اثرات آن را هم در خود وهم در دیگران  ببینیم ، کافی است نوع نگاهمان را نسبت خودمان ، دیگران و دنیای اطراف عوض کنیم و قشنگ تر ببینیم ، نوع کلام خود را تغییر دهیم و زیباتر سخن بگوئیم .

بزرگی می گوید:

 آدمها به همان اندازه شاد هستند که انتظارش را دارند.

شاید این سئوال مطرح شود که درجامعه امروزی با این همه استرس ها ، فشارهای روانی ، اجتماعی ، اقتصادی و خانوادگی چطور می توان از زندگی لذت برد و شاد زیست ؟

یادمون باشه : زندگی مسئله ، و حل مسئله است . شیرینی زندگی همین مسائل زندگی است . اگر این مسائل نباشند ، زندگی معنائی ندارد .شما نمی توانیدکسی را پیدا کنید که در زندگی اش  مسئله نداشته باشد . اشکال ما در حل مسائل زندگی است که روشهای حل مسئله را بلد نیستیم . در برخورد با مسائل بجای روشهای منطقی و درست  از روشهای احساسی استفاده می کنیم .بهمین خاطر این روشها جواب نمی دهند و شادابی و آرامش را از ما می گیرند .

از طرفی شادی جزء نیازهای روانی ، عاطفی است و یکی حنبه های مهم برای داشتن سلامت روان ، شادبودن و شاد زیستن است . هرچند تامین نیازهای جسمانی مانند: خورد ، خوراک ، پوشاک در ایجاد شادی بسیار مهم است . اگر فردی دغدغه معاش داشته باشد بخش مهمی از شادی او را تحت تاثیر خودش قرار می دهد .بنابراین تامین معاش یک اولویت است .اما همه چیز نیست .با برنامه ریزی درست هم می توان با داشتن یک زندگی ساده از زندگی لذت برد .

نکته مهم : هرانسانی در چارچوبه زندگی خودش با در آمدی که داره ، همسری که داره ، تحصیلاتی که داره و مانند آن اگر درست برنامه ریزی کنه  می تواند آدم خوشبختی باشه .خوشبختی و رضایتمندی یک امر نسبی است .

مشکل ما در اینست که می خواهیم خوشبخت تر از دیگران باشیم .

نکته مهم :

 درزندگی آنچه را که انتظار داریم ، بسوی ما جذب می شود !!

برنامه ریزی برای آرامش و سلامت روان :

لحظات آغازین هر صبح برای داشتن یک روز قشنگ و زیبا خیلی مهم  است ،  اینکه چگونه صبح را آغاز کنیم در بقیه اوقات روز خیلی  تاثیر دارد ، اینکه امروز یک روز قشنگ خداست ، ببینید آسمون چقدرزیباست ، خورشید چقدرقشنگه، جیک جیک پرندگان چه زیباست . تاثیر دارد و یا اینکه امروز می خواهم روز شاد و قشنگی داشته باشم ، و این را در همه جنبه های کلامی، رفتاری و احساسی خود نشان دهم ،می توانم شاداب و پر نشاط باشم  یا اینکه بگم  اه بازهم هوا این جوریه   ، کی می خواد بره سرکار ، کی حالش را داره این کار را انجام بده و مانند آن ... مغز به مثبت یا منفی بودن پیام کاری نداره ، براساس پیام ارسالی برای جسم و روان ما برنامه ریزی می کنه .وقتی پیام مثبت باشه ، برنامه ریزی مثبت و پیامدش شادی و شادابی است . وقتی پیام منفی باشه ، برنامه ریزی منفی و پیامدش کسالت ، کم حوصلگی و غمگینی است .

چرا آرامش روانی نداریم چون...

می خواهیم بهترین باشیم .

نگاه دیگران برای ما خیلی مهم است.

می خواهیم دیگران بی نقص باشند .

توانایی های خودمان را دست کم می گیریم.

دنیا را میدان مسابقه می بینیم.

بیشتر به گذشته یا آینده فکر می کنیم .

می خواهیم با یک دست دو تا هندوانه برداریم.

یک شبه می خواهیم راه صد ساله را برویم!!

گاهی یادمان می رود خدایی هم هست .

می خواهیم خوشبخت تر از دیگران باشیم.

فشارهاو استرسهای روزمره .

مسائل اقتصادی و اجتماعی .

ترافیک ، سروصدا ، سیستمهای ناسالم اداری ، آلودگی هوا و...

عوامل مهم  دیگر در برهم خوردن آرامش روانی :

 بخاطر بسپاریم انسان محصول تصمیم گیریها و انتخابات خویش در زندگی است . از طرفی هر تصمیمی که در زندگی می گیریم ، هر رفتاری که از ما سر می زند ، هر قضاوتی که  می کنیم ، هر انتخابی که داریم ، دو جنبه مهم در آن نقش دارد : یکی احساس و دیگری اندیشه است . اما کدام جنبه برفضای زندگی و تصمیم گیریهای ما حاکم و غالب است . هیجان و احساس یا تفکر و اندیشه . 

به جرات می توان گفت: که فضای غالب بر زندگی اکثر افراد جامعه بجای فکر و اندیشه ، هیجان و احساس است . اگر در زندگی خود مان دقت کنیم در بسیاری از موارد ما با احساس می بینیم ، با احساس حرف می زنیم ، با احساس قضاوت می کنیم ، با احساس تصمیم می گیریم ، با احساس رابطه ای را شکل می دهیم و...

هر چند هیجان و احساس لازمه زندگی است ، عشق زندگی ، شادابی زندگی ، شیرینی زندگی بخاطر هیجان است . اگر هیجان نباشد زندگی خشک و بی روح می شود و زندگی بی روح معنا ندارد .

اما فضای حاکم بر زندگی ما باید فضای فکر باشد . چراکه احساس ما تابعی از افکار ما ست.

فراموش نکنیم : ریشه بسیاری از بیماریهای روانی ، هیجان و احساس است ، هیجان منفی و ناخوشایند ،افسردگی یک نوع احساس ناخوشایند است ، اضطراب یک نوع هیجان منفی است ، وسواس ، استرس و مانند آن همچنین ریشه در هیجان دارد .

وقتی احساس منفی بر فکر ما حاکم می شود انسان در سه جنبه مهم وجودی خودش: یعنی در شناخت خویشتن ، شناخت دیگری و شناخت آینده دچار اشتباه و خطا می شود.

آدمی در چنین شرائطی خودش را آنگونه که هست نمی بیند ، آنطور که دلش می خواهد    می بیند . دیگری و دیگران را آنگونه که هست نمی بیند، آنطور که دلش می خواهد می بیند . آینده و شرائط زندگی را آنگونه که هست نمی بیند، آنطور که دلش می خواهد می بیند. وقتی انسان خودش را ، دیگری و دیگران را و آینده را این گونه ببیند دچار خطای شناخت می شود .

خطاهای شناختی  بسیاری در فضای زندگی ما وجود دارد که می تواند آرامش روانی ما را بهم بریزدو شادی و شادابی را از ما بگیرد .

1.منفی نگری : وقتی که احساس بر زندگی انسان حاکم باشد انسان می چرخد درخودش ، در دیگری و دیگران و آینده زندگی خود فقط منفی ها را می بیند و شکار می کند .  این نگاه بار روانی و احساسی منفی بدنبال دارد ، آرامش اورا بهم می ریزد ، شادابی را ازاومی گیرد .عزت نفس اورا کاهش می دهد ، اعتماد بنفس اورا پایین می آورد .

2.ذهن خوانی : از دیگر جنبه های احساسی حاکم بر زندگی ما ، ذهن خوانی است . یعنی از نگاه دیگران ، رفتار دیگران برداشت دلخواه داشته باشیم . بی آنکه شواهد کافی وجود داشته باشد ،فرض را بر این می گذارید که دیگران در مورد شما چگونه فکر می کنند . فلانی فکر می کند که من یک بازنده ام . یا فلانی این حرف و زد حتماٌ منظوری داشت ، می خواست منو کوچیک کنه ، دیروز در جمع اینطوری رفتار کرد می خواست لج منو در بیاره ، و ... این نگاه هم بار روانی دارد و آرامش منو به می ریزد .

3.فاجعه آمیز تلقی کردن مسائل روزمره زندگی :متاثر از فضای احساسی ما از کاه ،کوه می سازیم مسائل کوچیک را بسیار بزرگ جلوه می دهیم .

4.تعمیم مبالغه آمیز : یعنی این نگاه احساسی را به همه جنبه های زندگی خود گسترش  می دهیم مثلاٌ "اين اتفاق هميشه براي من پيش مي آيد، انگار من خيلي جاها شكست مي خورم".

5.مقایسه کردن : شرائط زندگی خودمان را با دیگران مقایسه می کنیم ، خوش بحال فلانی زندگی او را نگاه کن ، زندگی مارا نگاه کن .همه شوهر دارن من هم شوهر دارم ، همه زن دارن من هم زن دارم ، همه بچه دارن من هم بچه دارم ،  اینها همه با روانی دارد .

6.تفکر همه یا هیچ داشتن : زندگی را سیاه و سفید دیدن ، زندگی از زاویه دید آنها یا سفید یا سیاه است .همه بد بختی ها متوجه من است ، هر چه سنگ پیش پای لنگ است . همیشه من باید برام مشکل پیش بیاید . در حالی که رنگ زندگی هم سفید وهم سیاه است یعنی خاکستری است.

آدمها یا خوبند یا بدند . حد وسط وجود ندارد . در حالی که هر انسان در کنار توانمندیهایش ، کاستی هائی هم دارد . ما نیمه پر لیوان را نمی بینیم ، نیمه خالی را می بینیم .

7.مقصر دانستن : فرد ديگر ي رامنبع اصلي احساسات منفي خود تان مي دانيد ، مسئولیت تقصیر خودتان را نمی پذیرید. من اصلاٌ این جوری نیستم چون فلانی این حرف را زد من عصبانی شدم . مثلاً "تقصير اوست كه من الآن اين گونه احساس مي كنم" يا "تمام مشكلات من تقصير والدينم است .

8.چه مي شود اگر؟يك سلسه سؤالات مي پرسيد كه همه به اين صورت هستند كه "چه مي شود اگر "،اتفاق خاصي بيافتد؟ و البته شما هرگز از پاسخي كه به خود مي دهيد راضي نيستيد. مثلاً: "درست ، ولي اگرمضطرب شوم چه؟" يا "اگر نتوانم درست نفس بكشم چه؟"

9.بایدها : مثلاً "بايد خوب عمل كنم، و اگر خوب عمل نكنم يعني شكست خورده ام".

10.پيش گويي: آينده را پيش بيني مي كنيد. پيش بيني مي كنيد كه اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است مثلاٌ در امتحان قبول نخواهم شد .

11.برچسب زدن : يك ويژگي منفي خيلي كلي را به خود و ديگران نسبت مي دهيد.مثلاٌ : من دوست داشتنی نیستم ، یا فلانی بی لیاقت است .

12.شخصي سازي: به خاطر اتفاقات ناخوشايند منفي ، تقصير زيادي را به صورت غير منصفانه به خود نسبتمي دهيد و به اين موضوع توجه نمي كنيد كه ديگران باعث اتفاقات خاص مي شوندمثلاٌ ازدواجم به بن رسید چون من شکست خوردم .

 

  • راههای رسیدن به آرامش :
  • 1.مثبت اندیش باشیم. مثبتها را درهم خودمان ، هم در دیگران و هم در فضای زندگی ببینیم . انسان می تواند با بسیاری از پدیده های دور و برش ارتباط برقرار کند و از این نعمتهای خدادادی لذت ببرد .
  • 2.دشمنان درونی ما ، مانند: کبر و غرور ، حقد و حسد ، خشم و عصبانیت ، خودخواهی ، فزون خواهی و جاه طلبی مانع شادابی و آرامش ما می شوند پس تلاش کنیم تا از دشمنان درونی خود رهائی پیدا کنیم .
  • 3.تلاش ما بر این باشد که در اینجا و اکنون زندگی کنیم . برای افکار غیر مربوط مدیریت ذهن داشته باشیم .
  • 4.احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم .وقتی احساس خوبی نسبت به خود داریم دیگران را نیز خوب می بینیم .
  • فراموش نکنیم یکی از آسان ترین راههائی که می توانید با آن احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم شناخت زیبائیهای دیگران است !! زیبائیهای دیگران را ببینیم و آنها را تحسین کنیم .
  • 5. همیشه بخوبی از خود سخن بگوئیم .
  • 6. از خودتان تعریف کنید : هرگاه کار خوبی انجام داده اید به خود آفرین بگوئید . خداوند پس از خلق انسان به خودش آفرین گفت : فرمود فتبارک ا... احسن الخالقین چه موجودی را خلق کردم .
  • 7.یادمون نره رفتارتان را از خودتان جدا کنید :
  • بدانید رفتارشما ارتباطی با ارزش و منزلت شما ندارد ، اگر خطائی از شما سر زد مثلاٌ در اثر بی دقتی به اتومبیل جلوئی کوبیدید ، این کار از شما آدم بدی نمی سازد .
  • 8.با جسم خود بخوبی رفتار کنید :
  • شما تنها همین یک جسم را دارید !ورزش کنیم ، رژیم غذائی مناسب داشته باشیم ، مواد اعتیادآور ، الکل و دخانیات مصرف نکنیم .
  • 9.فضای ارتباط دوستانه شما فضای سالمی باشد .
  • سعی کنید بدون آنکه احساس گناه کنید از زندگی تان لذت ببرید بسراغ طبیعت برید و نعمتهای الهی لذت ببرید.
  • 10.لحظات شاد در زندگی را فراموش نکنید.
  • همیشه بخندید .خنده سیستم دفاعی بدن را بالا می برد ، هیجانات منفی را خالی می کند ، شور و هیجان در انسان ایجاد می کند .هرشب نیم ساعت ، ساعت شادی و خنده داشته باشید .
  • 11.همسایه تان را مانند خودتان دوست داشته باشید.اگر همسایه خود را دوست داشته باشیم خودبخود پذیرفته ایم که باید خودمان را دوست داشته باشیم
  • 12.برای خودمان برنامه روزانه داشته باشیم .
  • 13.به تفریحات سالم در فضای زندگی توجه داشته باشید. برای تفریح و گردش به طبیعت بریم و از نعمتهای الهی استفاده کنیم .
  • 14.سعی کنید آدمها را با زوایه دید خودشان ببینید . همانطور که هستند نه آنطور که ما می خواهیم باشند .
  • 15.دیگران را ببخشید و بپذیریم که آدمها متفاوتند .
  • 16.بپذیریم که زندگی مسئله و حل مسئله است ،و  مسائل  زندگی را یک نوع فرصت بدانیم فرصتی برای محک خوردن ، خود ارزیابی و شناخت ظرفیت وجودی خود، تا اینکه بدانیم چند مرده حلاجیم

17.در حد وسع و توان خودمان از خود انتظار داشته باشیم .نه در حد توان دیگران ، چشم و هم چشمی نداشته باشیم .

18بپذیریم که هرکس براساس طرز تفکرش خوشبخت است .

19.خودمان را با دیگران مقایسه نکنیم .

20.توانمندیها و ناتوانائیها خود را بشناسیم .

21.ورزش کنیم .

22.خواب خوب داشته باشیم.

  1. خوب بخوریم.
  2. بچه گی کنید.
  3. به موسیقی های آرامبخش گوش بدهیم.
  4. به آدم هایی که دوست شان داریم، سر بزنیم .

27.برنامه ریزی کنیم.    

28.نظم داشته باشیم.

29.چیزهایی را که نمی توانید تغییر بدهید، بپذیریم.

30.به خودتان استراحت بدهیم.

31.از نه گفتن نترسیم.

32.مهارت حل مسئله را یاد بگیریم.

33.مسئولیت ها را با دیگران قسمت کنیم.

34.بعضی وقت ها ببخشیم.

35.مطالعه کنیم.

36.همراه با تنفس عمیق ، عضلات بدن تان را کاملا شل کنید.

37چشم هاتان را ببندید و خاطرات خوب گذشته را مرور کنید.

  1. جمله ی انرژی بخشی را با خودتان زمزمه کنید. برای مثال می توانید بگویید: " من از عهده ی هر کاری بر می آیم" یا " من به خودم مطمئنم"
  2. به کارهای هنری دلخواه تان مشغول شوید.
  3. سعی کنید از عدد 100 ، هفت تا هفت تا کم کنید .
  4. گاهی سری به جوک هایی که دوستانتان برای تان پیامک کرده اند بزنید.
  5. با فرد راز داری درد دل کنید.
  6. مشت زدن به کیسه بوکس / متکا / بالشت ، برای تخلیه هیجانات منفی
  7. تمرین یوگا / مراقبه انجام دهید.
  8. گاه با حضور در فضای خلوت فریاد بزنید .
  9. افکار و احساسات منفی خود را بنویسید.
  10. آدمها را با عینک خودتان نبینید / بپذیریم که آدمها متفاوتند.
  11. پذیرش یک اصل مهم در فضای زندگی است .یعنی واقعیتها را در مسیر زندگی می پذیریم.

49.دوستان شاد خود راحفظ کنید.
50.همواره در حال یادگیری باشید و مطالب بیشتر و بیشتری در مورد کامپیوتر، باغداری ، آشپزی  و سایر امورزندگی یاد بگیرید. هیچ وقت اجازه ندهید ذهن شما ساکن و راکد بماند.
51.از کوچک ترین چیزها لذت ببرید.
52.با صدای بلند و به مدت طولانی بخندید. آنقدر بخندید تا برای نفس کشیدن کم بیاورید.
53. غم و غصه همیشه وجود دارد. بدانید تنها کسی که در تمام طول زندگی با شماست، فقط خود شما هستید؛ پس تحمل کنید و با آنها کنار بیایید.
54. اطراف خود را از چیزهایی که دوست دارید، پر کنید. خانواده، دوستان، موزیک، گیاه و.... هرچه که شما دوست دارید، می تواند اطراف شما را احاطه کند.
55.در هر فرصتی به افرادی که دوست شان دارید، یادآوری کنید که چقدر آنها را دوست دارید.

آسمانی و شادکام باشید

افزودن نظر جدید

نظرات کاربران

4.8
از مجموع 1 نظر
guest
2 نظر
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
soroush
soroush

بسیار عاای بود🌹

دکتر محمودرضا هاشم ورزی
دکتر محمودرضا هاشم ورزی

درود و سپاس

https://qorfe.com/dr-hashemvarzi/
هشدار پلیس قضایی: لطفا پیش از انجام معامله و هر نوع پرداخت وجه، از صحت کالا یا خدمات ارائه شده، به صورت حضوری اطمینان حاصل فرمایید.
سامانه غرفه هیچ گونه منفعت و مسئولیتی در قبال معامله شما ندارد.